«شکست انقلاب ضد استبدادی 57» مردم ایران در ترازوی «شکست انقلاب مشروطیت» و «جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران» - قسمت دوم

 

اما در خصوص دومین مشخصه مشترک ساختاری پروسس تکوین سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت ایران و ضد استبدادی سال 57 یعنی «گفتمان مشترک» این سه ابرجنبش باید عنایت داشته باشیم که هر چند به ظاهر این سه جنبش دارای گفتمان متفاوتی بوده‌اند، ولی جوهر هر سه گفتمان این سه ابرجنبش مشترک بوده‌اند چراکه در تحلیل نهائی جوهر مشترک گفتمان سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و ضد استبدادی سال 57 جامعه بزرگ ایران «عدالت‌ورزی در بستر آزادی‌خواهی و کرامت انسانی» بوده است؛ و البته همین عدالت‌ورزی در بستر آزادی‌خواهی و کرامت انسانی در شرایط مختلف تاریخی جامعه در صورت‌ها و اشکال متفاوتی مادیت پیدا می‌کند که سه شکل عمده آن همین سه شکل گفتمان مشروطیت و ملی کردن صنعت و ضد استبدادی سال 57 می‌باشد.

نکته‌ای که در این رابطه باید به آن عنایت ویژه داشته باشیم اینکه «هرگز نباید گفتمان‌های تزریقی از بالا بر جنبش‌های اجتماعی به عنوان گفتمان مسلط بر این جنبش‌ها تعریف بکنیم» چراکه «مقصود از گفتمان‌های جنبش همان منبع نظری - ذهنی است که باعث می‌گردد تا گروه‌های مختلف اجتماعی توسط آن به آگاهی‌های طبقاتی و آگاهی سیاسی و آگاهی‌های اجتماعی جامعه خود دست پیدا کنند» بنابراین اگر گفتمان موجود بر یک جنبش نتواند بسترساز انتقال آگاهی‌های طبقاتی و اجتماعی و سیاسی به وجدان گروه‌های مختلف اجتماعی بشود، هرگز گفتمان موجود در آن جامعه نمی‌تواند گفتمان جنبش‌های موجود آن جامعه بشود.

برای مثال در خصوص جایگاه «رویکرد ولایت فقیه خمینی» در جریان پروسس تکوین ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 باید عنایت داشته باشیم که (هر چند جریان‌های ارتجاعی و دگماتیست، ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 از سال 57 تا به امروز پیوسته در تلاش‌اند که رویکرد ولایت فقیه خمینی را به عنوان گفتمان مسلط ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران معرفی کنند، ولی طرح این موضوع و اعتقاد به این امر کاملاً غلط و اشتباه می‌باشد چراکه) هرگز و هرگز «رویکرد ولایت فقیه خمینی در سال 57 بسترساز و سر پل نظری انتقال آگاهی‌های طبقاتی و سیاسی و اجتماعی به وجدان گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه ایران نبوده است» و در عرصه نهادسازی دموکراتیک در پروسس تکوین جنبش ضد استبدادی سال 57 هیچگونه فونکسیونی مثبت و غیر ارتجاعی نداشته است؛ و در عرصه نهادینه کردن ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 (در فرایند پسابهمن ماه سال 57 و بعد از سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) توسط جریان حسن آیت و حسینعلی منتظری و سید محمد بهشتی (در مجلس خبرگان قانون اساسی در سال 58) به صورت یکطرفه تلاش کردن تا در برابر رویکردهای لیبرال دموکراسی داخل مجلس خبرگان رویکرد ولایت فقیه خمینی را در چارچوب قانون اساسی نهادینه حقوقی بکنند. همان کاری که در جریان متمم قانون اساسی مشروطیت بخشی از روحانیت تلاش کردند تا با ایجاد نهاد نظارتی (از روحانیت حوزه‌های فقاهتی) بر قانون اساسی رویکرد نظارتی نائینی و آخوند خراسانی را در مشروطه نهادینه کنند؛ که البته برعکس روحانیت رژیم مطلقه فقاهتی، «یخ آنها نگرفت.»

فراموش نکنیم که در جریان دولت دو ساله دکتر محمد مصدق هم همین روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقاهتی توسط ابوالقاسم کاشانی و بروجردی و بهبهانی تلاش کردند تا با فشار بر مصدق رویکرد فقاهتی خود را بر مصدق در عرصه سیاسی و حکومت تحمیل کنند که البته ناکام ماندند و در ادامه همین ناکامی بود که دست در دست دربار و جناح هار امپریالیسم آمریکا (همین روحانیت حوزه‌های فقاهتی) دولت مصدق را سرنگون کردند، بنابراین هر چند رویکرد اسلام فقاهتی (چه در مشروطیت و چه در جنبش ملی کردن صنعت نفت و چه در جنبش ضد استبدادی سال 57) به عنوان یک رویکرد نظری دگماتیست توسط روحانیت مرتجع و دگماتیست فقاهتی مطرح بوده است و در این زمان هم توسط افرادی مثل محسن کدیور در خارج از کشور تلاش می‌شود تا از این اسلام ارتجاعی فقاهتی «یک گفتمان فراگیر بسازند» (آنچنانکه در مشروطیت هم طرفداران نائینی و آخوند خراسانی در برابر رویکرد ارتجاعی و اسلام دگماتیست فقاهتی جریان شیخ فضل الله نوری تلاش می‌کردند به اصطلاح از اسلام فقاهتی مشروطه‌خواه یک گفتمان بسازند) در تحلیل نهائی تمامی این تلاش‌ها به بن‌بست رسیده است؛ و دلیل این امر هم این است که «جوهر اصلی اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی در اشکال و صورت‌های مختلف آن فرد است نه جامعه» و لذا هرگز یک رویکرد فردگرایانه نمی‌تواند برای جامعه گفتمان‌ساز باشد؛ به عبارت دیگر لازمه گفتمان‌سازی اجتماعی از یک رویکرد آن است که «هسته آن رویکرد جامعه باشد نه فرد.»

یادمان باشد که علت تغییر رویکرد خمینی از «فقه‌گرائی به مصلحت‌گرائی نظام» آن بود که آنچنانکه خود او در جریان فتوای شطرنج می‌گفت «لازمه تکیه بر فقه فردگرای حوزه‌های فقاهتی برای اداره جامعه بزرگ ایران حکم به تعطیلی تمدن دادن است» و باز در این رابطه بود که دیدیم که همین خمینی که در کتاب «ولایت فقیه» خود معتقد بود که «فقه حوزه‌های فقاهتی می‌تواند برای همیشه نیازهای بشریت را پاسخگو باشد و برای اداره جامعه ایران روحانیت تنها نیازمند به چند آئین‌نامه داخلی می‌باشند تا با این فقه کشور ایران را اداره نمایند» وقتی که قدرت را در دست گرفت تئوری مصلحت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را جایگزین فقه فقاهت کرد و توسط این جایگزینی تئوری مصلحت نظام به جای فقه فقاهت بود که اعلام کرد که جهت حفظ رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر مردم نگون‌بخت ایران، ولی مطلقه فقاهتی می‌تواند حتی «حکم به تعطیلی نماز و روزه مردم مسلمان ایران هم بدهد» چراکه برای خمینی «اوجب الواجبات حفظ نظام مطلقه فقاهتی حاکم شد.»

باری بدین ترتیب است که از آنجائیکه جوهر اسلام فقاهتی و فقه و فقاهت حوزه‌های فقهی بر جوهر فردی و تکلیفی و تعبدی و تقلیدی استوار می‌باشد، در نتیجه همین رویکرد فردی و تقلیدی و تعبدی و تکلیفی فقه حوزه‌های فقاهتی امکان گفتمان‌سازی برای جامعه از اسلام فقاهتی حوزه‌های فقاهتی گرفته است و هرگز با رویکرد فردی و تکلیفی و تقلیدی و تعبدی اسلام فقاهتی نمی‌توان برای «جامعه گفتمان‌سازی کرد». پر واضح است که آنچنانکه در تجربه اسلام فقاهتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 40 سال گذشته شاهد بوده‌ایم و همچنین در اسلام داعشی در دهه گذشته و اسلام القاعده در دو دهه گذشته شاهد بوده‌ایم، ورود اسلام فقاهتی در هر شکل آن به عرصه قدرت و حکومت مهیب‌ترین شکل استبداد تاریخ به نمایش می‌گذارند که شوربختانه جامعه ایران در طول 40 سال گذشته این شکل مهیب حکومت و قدرت را تجربه کرده‌اند بنابراین در این رابطه است که ادعای تمامی افراد و جریان‌هایی که در طول 150 سال گذشته از میرزا یوسف مستشارالدوله در جزوه «یک کلمه» تا میرزا ملکم خان و پیشکسوتان فقه‌زده مشروطیت و تا شیخ مرتضی مطهری در جریان جنبش ضد استبدادی سال 57 و الی الان تا محسن کدیور که تلاش می‌کنند تا از «اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی گفتمان‌سازی برای جامعه بزرگ ایران بکنند» آب در هاون می‌کوبند و اصلاً و ابداً «امکان گفتمان‌سازی از اسلام فقاهتی وجود ندارد.»

لذا در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 42 سال گذشته در راستای تکیه بر اسلام اجتماعی و سیاسی معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی و در چارچوب پروژه بازسازی اسلام اقبال و شریعتی و رویکرد اسلام منهای روحانیت معلم کبیرمان شریعتی پیوسته بر این باور بوده‌ایم که نه تنها امکان گفتمان‌سازی از اسلام فقاهتی دگماتیست و ارتجاعی حوزه‌های فقاهتی وجود ندارد، بلکه تنها با دستیابی به اسلام منهای فقه و فقاهت است که می‌توان علاوه بر دستیابی به اسلام منهای روحانیت (توسط اسلام منهای فقه و فقاهت) به گفتمان‌سازی از اسلام تطبیقی (منهای فقاهت توسط پروژه بازسازی اقبال در چارچوب اجتهاد در اصول و فروع اسلام تطبیقی آنچنانکه اقبال و شریعتی دنبال می‌کردند) دست پیدا کنیم.

لذا بدین ترتیب است که در خصوص دومین مشخصه مشترک ساختاری پروسس تکوین سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و ضد استبدادی سال 57 که همان «گفتمان عدالت‌ورزی، آزادی‌خواهانه و کرامت انسانی» است، می‌توان داوری کرد که در راستای دستیابی به گفتمان سه مؤلفه‌ای عدالت‌ورزی و آزادی‌خواهی و کرامت انسانی، از آنجائیکه چه در ابرجنبش مشروطیت و چه در ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت و چه در ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 جامعه بزرگ ایران پیوسته بر این باور بوده‌اند که «مبارزه رهائی‌بخش آنها از مبارزه با استثمار و استبداد و استحمار جدا نیست و بدون رهائی آن‌ها از بند استبداد و استثمار و استحمار، توسط گفتمان سه مؤلفه‌ای عدالت‌ورزی و آزادی‌خواهی و کرامت انسانی، آن‌ها نمی‌توانند به دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی دست پیدا کنند»؛ بنابراین در این رابطه است که جامعه بزرگ ایران در عرصه سه پراکسیس بزرگ اجتماعی – سیاسی ابرجنبش مشروطیت و ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 «فرمول رهائی خود را در چارچوب سوسیالیسم در قالب دموکراسی سه مؤلفه‌ای تعریف کردند، نه لیبرال دموکراسی سرمایه داری.»

اضافه کنیم که تک مؤلفه‌ای کردن گفتمان سه مؤلفه‌ای عدالت‌ورزی وآزادی‌خواهی و کرامت انسانی در فرایندهای مختلف افقی و عمودی حرکت آن ابرجنبش‌های سه گانه فوق، بزرگ‌ترین ورطه‌ای بوده است که (به علت خلاء تئوریک و خلاء پیشگامان نظریه‌پرداز، آن سه ابرجنبش در طول بیش از یک قرن گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران) گرفتار آن شده‌اند. البته در چارچوب همین تک مؤلفه‌ای کردن گفتمان پراکسیس سیاسی اجتماعی جامعه متکثر و رنگین کمان سیاسی و قومی و مذهبی و فرهنگی ایران، در سه ابرجنبش مشروطیت، ملی کردن صنعت نفت ایران و ضد استبدادی سال 57 بود که در فرایند اول و دوم ابرجنبش مشروطیت در جنگ حیدر نعمتی جناح‌های درونی روحانیت حوزه‌های فقاهتی (تحت عنوان مشروعه‌خواهان و مشروطه‌خواهان) عدالت و آزادی و کرامت انسانی مردم ایران قربانی شد و در جریان ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت ایران «مبارزه رهائی‌بخش سه مؤلفه‌ای ضد استعماری و ضد استبدادی و ضد استثماری ملی جامعه ایران گرفتار ورطه هژمونی‌طلبانه روحانیت حوزه‌های فقاهتی تحت رهبری کاشانی و بهبهانی و بروجردی شد» که سرانجامش به کودتای 28 مرداد 32 (توسط امپریالیسم آمریکا و دربار و روحانیت حوزه‌های فقاهتی بر علیه دولت مصدق و در ادامه آن ورود کنسرسیوم نفتی به عرصه بازار نفت ایران و قربانی شدن و شکست جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران) انجامید و همچنین در جریان ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران همین تک مؤلفه‌ای شدن (گفتمان سه مؤلفه‌ای عدالت‌ورزی و آزادی‌خواهانه و کرامت انسانی) پراکسیس سیاسی اجتماعی جامعه بزرگ ایران باعث گردید تا شرایط «برای موج‌سواری روحانیت فقاهتی از راه رسیده بر این جنبش فراهم گردد» و خمینی توانست در خلاء رهبری و خلاء آلترناتیو دموکراتیک و دینامیک و خلاء جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین عکس خودش را بر سطح کره ماه قرار بدهد.

فراموش نکنیم که آنچنانکه بارها تکرار کرده‌ایم و از این تکرار خود هرگز و هرگز خسته نمی‌شویم، برعکس تمامی تحلیل‌های نظریه‌پردازان جامعه سیاسی ایران، «خمینی هرگز و هرگز و هرگز مولد ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران نبوده است، بلکه برعکس خمینی مولود و سنتز ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بود» و صد البته آنچه که باعث گردید تا خمینی سنتز و مولود ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بشود، فقط و فقط خلاء جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودرهبر و خودسازمانده تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ و رنگین کمان قومی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و مذهبی ایران و خلاء رهبری و آلترناتیو دموکراتیک و دینامیک جامعه سیاسی ایران و خلاء گفتمان مسلط دموکراتیک بود؛ که البته در عرصه این خلاءها نظری و عملی در جامعه آن زمان ایران بود که خمینی علاوه بر اینکه توانست عکس خود را بر سطح کره ماه قرار بدهد و علاوه بر اینکه او توانست توسط شعار: «حزب فقط حزب الله - رهبر فقط روح الله» و رویکرد «یک ملت و یک رهبر» به قول هادی غفاری «ملأتریا را جایگزین پرولتاریا بکند» و به قول شیخ مرتضی مطهری «با چند تا راه‌پیمائی توانستند رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی را سرنگون کنند.»

از همه مهمتر اینکه خمینی توانست توسط 80 هزار مسجد و امامزاده و حسینیه و تکیه در کشور و 18 هزار روحانیت حوزه‌های فقاهتی، رهبری خود را و روحانیت حوزه‌های فقاهتی هوادار خودش بر جامعه نگون‌بخت ایران نهادینه نماید. همچنین او توانست ارتجاعی‌ترین گفتمان تاریخ بشر یعنی «نظریه ولایت فقیه» خودش را به عنوان تنها گفتمان و گفتمان مسلط بر ابرجنبش ضد استبدادی جامعه بزرگ ایران تزریق نماید؛ و هر چند خود خمینی در پروسه ده ساله پساانقلاب 57 اولین کسی بود که از گفتمان ولایت فقیه خود عبور کرد و در متمم قانون اساسی خود، قبل از وفاتش «تئوری مصلحت نظام مطلقه فقاهتی» را جایگزین «تئوری ولایت فقیه قبلی خود کرد» ولی هرگز نباید فراموش کنیم که آبشخور استبداد مطلقه فقاهتی (و بازتولید نظام مطلقه تمامیت‌خواه و اقتدارگرا در فرایند پساانقلاب 57 و در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی در تحلیل نهائی) مولود و سنتز همان «نهادینه شدن قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در ظرف ولایت فقیه خمینی توسط مثلث حسن آیت و حسینعلی منتظری و سید محمد بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی رژیم در سال 58» می‌باشد.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری