«شکست انقلاب ضد استبدادی 57» مردم ایران در ترازوی «شکست انقلاب مشروطیت» و «جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران» - قسمت پنجم
همچنین اضافه کنیم که آرایش اشکال مبارزه فوق در شرایط مختلف اجتماعی متفاوت میباشند بطوریکه در شرایطی مثل دوران جنبش مشروطیت «اعتراض خیابانی» نقش عمده داشته است، اما در جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران «جنبش اعتصابی کارگران و در صدر آنها جنبش اعتصابی کارگران صنعت نفت ایران نقش محوری داشته است» و در ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 به خصوص از بعد از سرکوب خونین 17 شهریور 57 میدان ژاله، این اعتراض اعتصابی کارگران بود که در کنار اعتراض خیابانی طبقه متوسط شهری توانست به صورت «اعتراض ترکیبی خیابان – کارخانه» رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی را از پای درآورد. البته بدون تردید در شرایط فعلی جامعه ایران تا زمانیکه مبارزه در شکل «ترکیبی کارخانه – خیابان» یا «پیوند طبقه متوسط شهری با طبقه کارگر» حاصل نشود مبارزه نمیتواند مثمرثمر گردد.
برای مثال در جریان جنبش سبز سال 88 از آنجائیکه مبارزه تک مؤلفهای بود و تنها طبقه متوسط شهری وارد میدان شد و طبقه کارگر حاضر به حمایت از جنبش سبز نشد، در نتیجه همین امر باعث گردید تا مبارزه خیابان با مبارزه کارخانه پیوند پیدا نکند و مبارزه به صورت تک مؤلفهای یعنی «اعتراض خیابانی طبقه متوسط شهری مادیت پیدا کند» که البته همین آفت تک مؤلفهای علت اصلی شکست جنبش سبز در سال 88 گردید بدون تردید. پر پیداست که اگر رهبری جنبش سبز در سال 88 میتوانست با وارد کردن طبقه کارگر در کنار طبقه متوسط شهری کوره مبارزه جنبش سبز در سال 88 را داغتر کند و خیابان را با کارخانه پیوند بدهد، در ادامه آن به راحتی میتوانست به مبارزه ترکیبی در اشکال پیوند بین کارخانه و خیابان یا اعتراض خیابانی و اعتصاب کارخانهای دست پیدا کند و بدون تردید در آن صورت آنچنانکه در فرایند پسا 17 شهریور سال 57 شاهد بودیم، دیگر شکست دادن جنبش سبز توسط حزب پادگانی خامنهای غیر ممکن میشد.
یادمان باشد که در شرایطی که طبقه کارگر بتواند تمام قد وارد مبارزه میدانی با حاکمیت بشود، به علت اینکه «با ورود طبقه کارگر توازن قوا به سود پائینیها جامعه تغییر میکند، امکان سرکوب آن جنبشها غیر ممکن میشود.»
12 - در هر سه ابرجنبش اجتماعی مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و جنبش ضد استبدادی سال 57 ابتدا خیزشهای اجتماعی شکل گرفتهاند و بعداً توسط هدایتگری رهبری آن خیزشهای اجتماعی بوده است که جامعه ایران وارد فرایند وضعیت انقلابی شدهاند و در عرصه وضعیت انقلابی جامعه ایران بوده است که آن رهبرهای برون از خیزش و جنبش به تثبیت رهبری و هژمونی سیاسی فردی خود دست پیدا کردهاند. نهادسازی یا نهادینه کردن رویکرد و گفتمان این رهبرها در فرایند پسانهادینه کردن هژمونی و رهبری فردی آنها در شرایطی انجام گرفته است که اصلاً و ابداً تودهها یا کنشگران اصلی آن خیزشها و جنبشها از جوهر و محتوای برنامه آنها آگاهی نداشتهاند؛ به عبارت دیگر تودههای جامعه ایران در عرصه کنشگری ابرجنبشهای سه گانه مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و جنبش ضد استبدادی سال 57 تنها میدانستند که «کی باید برود و کی میخواهد جانشین او بشود بدون اینکه بدانند چه میخواهد برود و چه میخواهد جانشین آن بشود» و البته خود این آفت مولود آفت فقدان احزاب و تشکلهای «برنامهای» بوده است تا توسط برنامه آلترناتیوی خود بتوانند تودهها را بسیج نمایند.
همین خلاء احزاب و تشکلهای برنامهای است که باعث گردیده است تا تکوین پروسس ابرجنبشهای جامعه متکثر و رنگین کمان ایران در طول 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران «در گرو ظهور چهرههای کاریزماتیک بشود» و تا زمانیکه این چهرههای کاریزماتیک ظهور نکنند، امکان فراخوانی فراگیر و بسیجگری و سازماندهی تودههای جامعه ایران وجود نداشته باشد. لذا به همین دلیل است که چه در مشروطیت با چهره کاریزمای ستارخانها و باقرخانها و در جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران با چهره کاریزماتیک مصدق و در جنبش ضد استبدادی سال 57 با چهره خمینی روبرو میشویم که در تحلیل نهائی شاهد بودهایم که همین چهرههای کاریزماتیک بودهاند که حرکت آینده آن جنبشها را ترسیم کردهاند؛ و لذا در همین رابطه بوده است که در مشروطیت دوم پس از فتح تهران تا چهره کاریزماتیک جنبش (ستارخان) را به زانو درمیآوردند، جنبش گرفتار انحراف و انحطاط میشود؛ و در جریان جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران از زمانی که توانستند توسط کودتای 28 مرداد 32 مصدق را محصور و محبوس و ممنوع التصویر و غیره بکنند و با ورود کنسرسیوم نفتی تمام دستاورد مصدق بر باد رفت و در جریان جنبش ضد استبدادی سال 57 شاهد بودیم که از فردای 22 بهمن 57 این خمینی چهره کاریزماتیک جنبش ضد استبدادی 57 بود که با نهادینه کردن تمامی دستاوردهای انقلاب ضد استبدادی سال 57 در ظرف رویکرد ارتجاعی ولایت فقیه خود، هیولای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از بطن انقلاب ضد استبدادی مردم ایران بیرون آمد.
البته شاید بعضی را باور بر این باشد که اصلاً بدون چهرههای کاریزماتیک امکان تحقق و دستیابی به ابرجنبشها و انقلابات اجتماعی وجود نداشته باشد که در این رابطه داوری ما بر این امر قراردارد که «در خلاء جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین بدون تردید تنها توسط چهرههای کاریزماتیک است که میتوان تودههای بیشکل اتمیزه را بسیج کرد و رهبری نمود و حرکت آنها را در خدمت اهداف و آرمانهای آن چهرههای کاریزماتیک درآورد». پر واضح است که با تکوین جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین از آنجائیکه خود این جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین از پتانسیل خودسازماندهی و خودرهبری و خودرهائی و خودگفتمانسازی برخوردار میباشد، بدون تردید دیگر در عرصه چنین جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد، چهرههای کاریزماتیک برون از این جامعه مدنی جنبشی نمیتوانند نقش گفتمانسازی و نقش بسیجگری و نقش رهبری کننده داشته باشند. البته اوج فاجعه در عرصه این ابرجنبشها در آنجائی است که حتی در پی انتقال فرایندهای پروسس تکوین این ابرجنبشها و با ورود این ابرجنبشها به «وضعیت انقلابی» و فراگیر شدن عرصه این جنبشها به تمامی گروههای اجتماعی در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت شهر و روستا و تکوین جامعه مدنی جنبشی، از آنجائیکه در چنین ابرجنبشهائی تکوین اینچنین جامعه مدنی جنبشی و «انتقال از فرایند خیزشی به فرایند وضعیت انقلابی» توسط هدایتگری رهبری کاریزماتیک برون از جنبش انجام میگیرد، دیگر در «فرایند وضعیت انقلابی» و ظهور این جامعه مدنی جنبشی نمیتواند در راستای حرکت رو به جلو خود از پتانسیل خودسازماندهی و خودرهبری و خودرهائی برخوردار باشد؛ و بدون تردید در چنین شرایطی حتی این جامعه مدنی جنبشی دنبالهرو آن چهره کاریزماتیک میشوند و عکس آن چهره را بر سطح کره ماه قرار میدهند و گفتمان آن چهره کاریزماتیک را گفتمان خود قرار میدهند و کنشگری اعتراضی و اعتصابی خود را هم در خدمت تحقق اهداف و آرمانهای آن چهره کاریزماتیک قرار میدهند که نمونه واضح این فاجعه، ما در پروسس تکوین ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 به خصوص از فرایند پسا 17 شهریور 57 که جنبش ضد استبدادی جامعه ایران «وارد وضعیت انقلابی شده بود»، شاهد بودیم.
یادمان باشد که «وضعیت انقلابی» شرایطی است که حکومت هم هست و هم نیست، چراکه دیگر سمبه قدرت رژیم حاکم قوی نمیباشد و توازن قوا در عرصه میدانی به سود جنبشهای پائینی جامعه میباشد و دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حاکمیت در برابر قدرت اعتراضی، اعتصابی، مدنی، صنفی، سیاسی و اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت و شهر و روستای جامعه متکثر و رنگین کمان ایران آچمز و فشل میباشند.
باری، در کالبد شکافی و آناتومی پروسس تکوین جنبش ضد استبدادی سال 57 از آغاز تا انتهای آن، دو موضوع کلیدی و تعیین کننده وجود دارد.
نخست اینکه «استارت اولیه این ابرجنبش ضد استبدادی قرن بیستم از کجا زده شد؟»
دوم اینکه «کدامین حادثه باعث استحاله خیزش ضد استبدادی جامعه متکثر و رنگین کمان ایران به وضعیت انقلابی شده است؟»
البته در خصوص سؤال اول و علت و عللی که باعث استارت اولیه ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 شده است پاسخهای مختلفی داده شده است. بعضی بر این باورند که استارت اولیه این ابرجنبش «بحران اقتصادی محصول برنامه پنجم رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم بوده است» که در چارچوب افزایش اگراندیسمان قیمت نفت از سال 53 و درآمدهای بادآورده نفتی، شاه به یکباره حجم سرمایهگذاری به مبلغ 68 میلیارد دلار رسانید که خود این امر همراه با تزریق دلارهای نفتی باعث بحران و تورم در اقتصاد از سال 55 شد که طبق داوری آنها همین بحران اقتصادی و تورم سالهای 55 - 56 همراه با فقیر شدن جامعه ایران و رشد حاشیهنشینی کلانشهرها که تنها در شهر تهران دو میلیون نفر از 5/3 میلیون نفر جمعیت آن روز تهران، حاشیهنشینهای گود معصومی یاغچی آباد، خانی آباد، یافت آباد، نعمت آباد، مفت آباد و غیره تشکیل میدادند. بدین خاطر در رویکرد اینها استارت ابرجنبش 57 توسط این گروههای اجتماعی کارد به استخوان رسیده زده شد.
البته در پاسخی دیگر به آن پرسش، گروهی دیگر بر این باورند که استارت ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 توسط «مقاله ارتجاع سرخ و سیاه رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات مورخ 17 دیماه 56 بر علیه خمینی به دستور شاه زده شد» که البته آن مقاله باعث تحریک طلاب هوادار خمینی در قم گردید و در ادامه فونکسیون آن مقاله بود که اعتراض خیابانی 19 دیماه 56 طلاب قم شکل گرفت که البته با سرکوب خونین اعتراض خیابانی 19 دیماه طلاب قم و در ادامه آن چهلمگیریهای مردم تبریز و مردم اصفهان و یزد و دیگر شهرها و سرکوب و کشتار دستگاه سرکوبگر شاه بود که باعث استارت و شکلگیری و اعتلای ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران گردید.
دسته دیگر در پاسخ به سؤال فوق در باب استارت اولیه ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 بر این باورند که عامل این استارت «ورود کارتر در سال 55 به کاخ سفید و رویکرد حزب دموکرات آمریکا در خصوص تکیه بر رفرم سیاسی و حقوق بشری در کشورهای پیرامونی جهت تثبیت حاکمان دست نشانده امپریالیسم جهانخوار آمریکا بود» لذا به همین دلیل طرفداران این پاسخ معتقدند که فشار کارتر و کاخ سفید بر شاه جهت انجام رفرمهای سیاسی و حقوق بشری باعث گردید تا شاه مجبور به کاهش شکنجهها و کشتارها و اعدامها و بگیر و بند بشود و فضای جامعه ایران پس از کودتای 32 نفسی بکشد، در نتیجه همین امر باعث گردید تا استارت ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 زده شود.
دستهای دیگر در پاسخ به استارت اولیه ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 بر این باورند که «شبهای شهر گوته در مهرماه 56 و به موازات آن ورود روشنفکران به عرصه کنشگری اجتماعی در یک مبارزه ضد استبدادی و بر علیه حاکمیت سانسور و مبارزه برای آزادی قلم و بیان باعث گردید تا استارت ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 زده شود.»
گروهی دیگر در پاسخ به سؤال فوق بر این باورند که استارت اولیه ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 «توسط دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه شریف فعلی) زده شد» و آن در زمانی بود که در سال 56 رژیم پهلوی برای دور کردن این دانشگاه از پایتخت (به علت نقش فعالی که در کنشگری جنبشهای چریکی و سیاسی شهر تهران داشتند) تلاش کرد تا این دانشگاه را به بیرون شهر اصفهان (دانشگاه صنعتی فعلی اصفهان) منتقل نماید. در نتیجه همین امر باعث گردید تا دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر در اعتراض به این امر عرصه جنبش اعتراضی خودشان را به خارج دانشگاه و سطح خیابانهای تهران بکشانند که حاصل این امر باعث شکستن ترس مردم از قدرت سرکوبگر رژیم توتالیتر پهلوی شد. در نتیجه همین امر باعث گردید تا استارت جنبش اجتماعی و جنبش ضد استبدادی جامعه بزرگ ایران از تهران توسط جنبش دانشجوئی زده شود؛ و سپس از شهر تهران به دیگر شهرها کشیده بشود.
ادامه دارد