سلسله درسهائی از قرآن - سوره قلم – قسمت نهم
تبیین «دین پیامبرانه» در مسیر «جنبش رهائیبخش بشریت» پیامبر اسلام
بنابراین آنچنانکه در آیه 40 سوره نباء مطرح شده است «...یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ... - قیامت روزی است که شخص هر آنچه را که از دنیا پیش فرستاده است، میبیند» و همچنین در آیات 7 و 8 سوره زلزال با بیان «...فَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ - وَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یرَهُ - در قیامت هر کس به اندازه ذرهای عمل خیر و شر که در دنیا کرده باشد آن اعمال را میبیند» مشهود میباشد، پیوند بین دنیا و آخرت (و یا پیوند بین پاداش و عذاب، دنیا و آخرت یا پیوند بین عمل و دیدن آن عمل) یک امر مسلم میباشد؛ به عبارت دیگر در رویکرد قرآن پاداش و عذاب آخرت چیزی نیست جز همان مادیت یافتن عمل و اعمال دنیائی افراد و لذا در این رابطه است که محمد اقبال لاهوری میگوید دنیا و آخرت دو مکان نیستند بلکه دو مرحله وجودی انسان است.
دوزخ است این نفس دوزخ اژدهاست / کوبه دریاها نگردد کم و کاست
هفت دریا را در آشامد هنوز / کم نگردد سوزش آن خلقسوز
اصل ایشان بود آتش زابتداء / سوی اصل خویش رفتند انتهاء
هم زآتش زاده بودند آن فریق / جزوءها را سوی کل باشد طریق
هم زآتش زاده بودند آن خسان / حرف میراندند از نار و دخان
چون زخشم آتش تو بر دلها زدی / مایه نار جهنم آمدی
بودهامان جنس مر فرعون را / برگزیدش برد تا صدر سرا
لاجرم از صدر تا قعرش کشید / که زجنس دوزخند آن دو پلید
هر دو سوزنده چو دوزخ ضد نور / هر دو چون دوزخ زنور دل نفور
آتشی بودند مؤمنسوز و بس / سوخت خود را آتش ایشان چو خس
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین / ذوق جزو از کل خود باشد ببین
چشم هر قومی به سوئی مانده است / کانطرف یک روز ذوقی رانده است
چون زدستت زخم بر مظلوم رست / آن درختی کشت از آن زقوم رست
آتشت اینجا چو آدمسوز بود / آنچه از وی زاد مرد افروز بود
آتش تو قصد مردم میکند / نار و کژدم زاد و بر مردم زند
آن سخنهای چو مار و کژدمت / مار و کژدم گشت و میگیرد دمت
خشم تو تخم سعیر و دوزخ است / هین بکش این دوزخت را کائن فخ است
مولوی – مثنوی
ماحصل آنچه که از تفسیر سوره قلم آموختیم اینکه:
1 - طرح سه سوگند «ن و قلم و یسطرون یا مرکب و قلم و نوشته» در آغاز سوره قلم از آنجائیکه سوره قلم از سور مکی قرآن میباشد و با عنایت به اینکه از خودویژگیهای سور مکی قرآن این است که طرح جهانبینی و اصول محوری جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام مینماید، بنابراین با توجه به جایگاه سوگند در دیسکورس قرآن که برای طرح ارزش و عظمت موضوع میباشد، پر واضح است که «طرح عظمت مرکب و قلم و نوشته بیانگر ارزشگزاری به طرح عقلانیت در انسان میباشد» چراکه قلم و مرکب و نوشته مشخصترین «نماد عقلانیت انسان است» که به قول اقبال لاهوری با تولد همین عقل برهانی و استقرائی بشر در قرن هفتم میلادی در چارچوب اپیستمولوژی جدید قرآن بر پایه منابع سه گانه جدید معرفتی بود که پروژه ختم نبوت پیامبر اسلام استارت خورد و توسط «پروژه ختم نبوت پیامبر اسلام بود که عقلانیت انسان در روند طولی وحی نبوی پیامبر اسلام و قرآن قرار گرفت» نه آنچنانکه شیخ مرتضی مطهری در جهت رد رویکرد محمد اقبال میگوید: «عقلانیت انسان جایگزین قرآن و وحی نبوی پیامبر شد». بدین جهت در دوران ختم نبوت پیامبر اسلام عقلانیت انسان در ادامه طولی وحی نبوی قرار گرفت.
باری در این رابطه است که میتوانیم در تفسیر سه سوگند مرکب و قلم و نوشته آغازین سوره قلم تکیه قرآن بر عقلانیت انسان یا بر عقل برهانی و استقرائی انسان تفسیر نمائیم و بر پایه همین تکیه محوری قرآن بر عقلانیت انسان در دوران ختم نبوت پیامبر اسلام است که در اینجا میتوان به یکی از فونکسیونهای عقلانیت انسان که همان مؤلفههای پیوند عقلانیت انسان با قرآن در دوره ختم نبوت در تفسیر سوره قلم بر آن تکیه نمائیم. چراکه مهمترین مشخصه رویکرد محمد اقبال به پیوند عقلانیت انسان با وحی نبوی پیامبر اسلام که بسترساز ختم نبوت پیامبر اسلام شده است در این رابطه قابل تفسیر میباشد که بشریت در دوران ختم نبوت پیامبر اسلام توسط تفسیر تطبیقی مولود و سنتز پیوند عقلانیت با قرآن است که میتواند از وحی نبوی پیامبر اسلام به صورت تطبیقی در مسیر زمان استفاده نماید. به حرف در آوردن قرآن در مسیر زمان (آنچنانکه امام علی مطرح میکند) همان تفسیر پیوسته قرآن توسط پیوند تطبیقی عقلانیت انسان با قرآن میباشد، بنابراین برای اینکه در بستر زمان بتوانیم از قرآن برداشت تطبیقی نمائیم، باید هر نسلی و فرهنگی پس از شناخت زمان خودش به بازتفسیر مجدد قرآن به صورت تطبیقی بپردازد و توسط این بازتفسیر مجدد تطبیقی قرآن است که میتوان آنچنانکه امام علی میگوید، قرآن را به حرف در آورد.
بر این مطلب بیافزائیم که هر نسلی از آنجائیکه دین و اسلام یک پدیده تاریخی میباشد جهت «به حرف در آوردن قرآن نیازمند به بازتفسیر مجدد از قرآن توسط پیوند تطبیقی بین عقلانیت زمان خودش با قرآن میباشد» و بسنده کردن به تفسیر گذشتگان به معنای خاموش کردن موتور دین و اسلام به عنوان یک پدیده تاریخی میباشد. همچنین بسنده کردن به تفسیر گذشتگان به معنای به حرف در آوردن قرآن به صورت تطبیقی در زمان میباشد. پر پیداست که تا زمانیکه قرآن در بستر زمان توسط پیوند تطبیقی بین عقلانیت انسان با قرآن (که همان بازتفسیر مجدد قرآن میباشد) به حرف درنیاید هرگز نباید «بازتفسیر مجدد تطبیقی قرآن» توسط پیوند عقلانیت انسان با قرآن را به معنای «بازتولید صدر اسلام» آنچنانکه سلفیه سید قطب و دیگران بر آن پای میفشارند تعریف نمائیم، چراکه «بازتولید صدر اسلام در چارچوب شعار سلفیه به معنای ذبح کردن تکامل زمان و انسان و جامعه بشری در پای اسلام ناب محمدی فرا تاریخی (و خارج از زمان و تاریخ و نادیده گرفتن دین و اسلام به عنوان یک پدیده تاریخی که در بستر زمان باید تکامل کند) میباشد.»
تنوع تفاسیر قرآن در بستر زمان که معلول و سنتز پیوند تطبیقی یا انطباقی و یا دگماتیست عقلانیت انسان با قرآن میباشد خود بیانگر این است که «اسلام و دین یک پدیده تاریخی میباشد» که در بستر زمان باید (مانند یک غنچه گل که رفته رفته و به صورت تدریجی باز میشود) باید به تدریج تکامل تطبیقی پیدا کند، بنابراین تکامل اسلام تاریخی در بستر زمان به موازات بازتفسیر تطبیقی قرآن به معنای دوری فرایندهای امروز اسلام تاریخی از صدر اسلام نمیباشد، بلکه برعکس اسلام تاریخی امروز نمایش همان گل باز شده فرایند غنچهای میباشد، به عبارت دیگر اسلام صدر مانند غنچهای بوده است که در زمان پیامبر توسط او تکوین پیدا کرده است و این غنچه در بستر زمان توسط بازتفسیر مجد د قرآن رشد کرده است.
پر واضح است که حرکت تکامل اسلام صورت خطی نداشته است و به صورت زیگزاگی در چارچوب رشد عقلانیت انسان حرکت کرده است. تولد دیسیپلینهای مختلف عقلی و علمی در رشتههای مختلف کلامی و عرفانی و فلسفی و فقهی و غیره در طول 14 قرن گذشته مولود همین بازتفسیر مجدد قرآن به صورتهای سه گانه تطبیقی و انطباقی و دگماتیستی بوده است. نکتهای که در اینجا و در این رابطه طرح آن خالی از عریضه نمیباشد اینکه از آنجائیکه اسلام در فرایند اولیه صدر اسلام «دوران تأسیس خود در عصر جاهلیت میگذارنده است، از آنجائیکه امروز اسلام در فرایند استقراری خود قرار دارد (نه فرایند تأسیسی) پر واضح است که بازتولید صدر اسلام در این زمان در چارچوب شعار سلفیه و رویکرد دگماتیستی در تحلیل نهائی باعث ظهور اسلام حکومتی نمونه اسلام فقاهتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران و اسلام فقاهتی داعش و القاعده میشود که مدت 40 سال است که ظهور اسلام حکومتی فقاهتی باعث گردیده است که از غرب و شمال آفریقا تا آسیای جنوب شرقی دریای خون و مرگ و جنایت و فاجعه جاری بشود» و تلاش میکنند تا در چارچوب شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در کل جهان» بشریت امروز را به دوران جاهلیت ببرند که البته تف سر بالا میباشد، بنابراین تاکید قرآن بر «ذکر» بودن خود قرآن دلالت بر تاکید همین بازتفسیر مجدد تطبیقی قرآن در بستر زمان میباشد.
البته نکتهای که در این رابطه باید به آن عنایت ویژهای داشته باشیم اینکه از آنجائیکه اسلام «پاپ و کلیسا و ذاکرین رسمی دین ندارد» و در اسلام برعکس ادیان دیگر هیچ عمل دینی و هیچ مناسکی وجود ندارد که برای انجام آن نیازمند به حضور روحانی باشد و در اسلام از آنجائیکه هرگز تفسیر رسمی دین وجود ندارد، بنابراین ذاکرین رسمی دین هم نباید وجود داشته باشد. بدین حال «پلورالیسم تفسیری در عرصه بازتفسیر مجدد قرآن که از خودویژگیهای پیوند تطبیقی عقلانیت مستقل با قرآن میباشد» آنچنانکه بارها بر این امر تاکید کردهایم این مهم هرگز در جوامع مسلمان حاصل نمیشود مگر اینکه پیش از همه بتوانیم شعار «اسلام منهای روحانیت» معلم کبیرمان شریعتی در جامعه ایران مادیت ببخشیم و تا زمانیکه در جامعه ایران شعار «اسلام منهای روحانیت» تحقق پیدا نکند، دستیابی به «اسلام منهای قرائت رسمی و اسلام منهای ذاکرین رسمی غیر ممکن میباشد». بر این مطلب بیافزائیم که تا زمانیکه «اسلام منهای فقاهت به عنوان یک گفتمان مسلط در جامعه ایران مادیت پیدا نکند اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای قرائت رسمی و اسلام منهای ذاکرین رسمی قابل تکوین نیستند.»
به این ترتیب است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که اسلام به عنوان یک پدیده تاریخی تنها در زمانی میتواند با جامعه به صورت تطبیقی تکامل نماید که این «اسلام فاقد متولیان رسمی و فاقد قرائت رسمی باشد» و لذا تا زمانی که اسلام فقاهتی به عنوان قرائت رسمی از دین اسلام از طریق حوزههای فقاهتی بر جوامع مسلمان تحمیل میگردد، امکان تحقق اسلام به عنوان پدیده تاریخی (که بتواند به صورت تطبیقی با تکامل جامعه بشری تکامل پیدا نماید) وجود ندارد. یادمان باشد که اسلام دگماتیست فقاهتی حوزههای فقهی در طول هزار ساله گذشته بدون فهم تاریخ و اجتماع در چارچوب مکانیزم تقلید و تکلیف و تعبد پیوسته تلاش کردهاند تا تحول تکاملی اسلام تطبیقی به عنوان یک پدیده تاریخی را متوقف سازند و اسلام را به صورت یک لباس از قبل دوخته شده بر تن جامعه بشری و جامعه مسلمانان و جامعه امروز ایران بکنند. لذا به علت همین مسلط بودن گفتمان اسلام دگماتیست فقاهتی حوزههای فقهی در طول هزار سال گذشته بوده است که در طول هزار سال گذشته بازتفسیر مجدد تطبیقی قرآن در میان مسلمانان امری بسیار ضعیفی بوده باشد.
آنچه میتوان از این موضوع نتیجه گرفت اینکه در این زمان تنها راه دستیابی به بازتفسیر مجدد تطبیقی قرآن مبارزه پیگیر نظری و همه جانبه با اسلام دگماتیست تقلیدمدار و تکلیفمحور فقاهتی هزار ساله حوزههای فقهی میباشد، بنابراین در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که تمامی رویکردهائی که در چارچوب اسلام فقاهتی تکلیفمدار و تقلیدمحور و دگماتیست حوزههای فقاهتی میخواهند به بازتفسیر مجدد تطبیقی اسلام و قرآن دست پیدا کنند، شیپور را از دهان گشادش مینوازند.
ادامه دارد