سلسله درس‌هائی از قرآن - سوره قلم – قسمت دوم

تبیین «دین پیامبرانه» در مسیر «جنبش رهائی‌بخش بشریت» پیامبر اسلام

 

باری در خصوص همین رمز اعجاز قرآن است که در طول 14 قرن گذشته بین متکلمین و نظریه‌پردازان و متفکرین مسلمان اختلاف رأی و نظر وجود داشته است. بطوریکه جمعی رمز اعجاز قرآن در «بلاغت» آن تعریف کرده‌اند و جمعی دیگر رمز اعجاز قرآن در «پیشگوئی امور» تحلیل نموده‌اند و بعضی دیگر رمز اعجاز قرآن را در «نظم ریاضی» آیات قرآن تعریف کرده‌اند و بعضی رمز اعجاز قرآن را در «ترسیم مسیر معراج وجودی انسان» تبیین نموده‌اند و البته عده‌ای هم رمز اعجاز قرآن را در «بسترسازی جهت تولد عقلانیت برهانی استقرائی در بشر» توصیف کرده‌اند.

آنچنانکه در این رابطه به عنوان تعیین مصداق این رویکردهای مختلف در باب اعجاز قرآن می‌توانیم از سیدمحمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان و شیخ مرتضی مطهری به عنوان مصداق طرفداران رویکرد بلاغتی قرآن (به عنوان رمز اعجاز قرآن) یاد نمائیم و از مهندس مهدی بازرگان و فرزندش مهندس عبدالعلی بازرگان به عنوان مصداق طرفداران رویکرد نظم ریاضی قرآن (به عنوان رمز اعجاز قرآن) یاد کنیم و از معلم کبیرمان شریعتی به عنوان مصداق طرفداران «قدرت پیشگوئی قرآن» که شریعتی در ابتدای تفسیر سوره روم پیام امید به روشنفکر مسئول مطرح می‌نماید به عنوان رمز اعجاز قرآن مطرح نمائیم و از سیدمحمود طالقانی صاحب تفسیر پرتوی از قرآن به عنوان مصداق طرفداران قدرت پتانسیل قرآن در کشف مسائل علوم طبیعی و علوم اجتماعی به عنوان رمز اعجاز قرآن یاد نمائیم و از مولوی به عنوان مصداق طرفداران رویکرد «ترسیم مسیر معراج وجودی انسان» توسط قرآن به عنوان رمز اعجاز قرآن یاد نمائیم.

به معراج برآئید چو از آل رسولید / رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید – مولوی

از هم مهمتر از حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری به عنوان مصداق طرفداران رویکرد «بسترسازی تولد عقلانیت برهانی استقرائی» (جایگزین کردن عقل استقرائی به جای عقل انتزاعی ارسطوئی در انسان) توسط قرآن (به عنوان رمز اعجاز قرآن) باید یاد کنیم؛ که البته محمد اقبال این مهم را در فصل پنجم کتاب گران‌سنگ بازسازی فکر دینی در اسلام تحت عنوان روح فرهنگ و تمدن اسلامی (ص 145 – 146 - 147) تبیین می‌نماید. آنچه در رابطه با رویکرد محمد اقبال نسبت به اعجاز قرآن تحت عنوان «بسترسازی تولد عقلانیت برهانی استقرائی» یا (جایگزین کردن عقل استقرائی به جای عقل انتزاعی یونانی‌زده ارسطوئی بشریت) در قرن هفتم میلادی توسط قرآن (به وسیله تکیه قرآن برای اولین بار بر تکثر منابع معرفتی یا منابع ثلاثه تجربه درونی یا درون کاوی و طبیعت‌گرائی و تاریخ) قابل توجه می‌باشد اینکه اقبال «عقل استقرائی» سنتز بسترسازی قرآن (در قرن هفتم میلادی در بشریت) یک «عقل مستقل» تعریف می‌نماید نه یک عقل «خودبنیاد» و لذا در چارچوب همین «عقل مستقل» است که اقبال به «پیوند مستمر بین قرآن و عقل مستقل انسان در فرایند ختم نبوت پیامبر اسلام باور دارد.»

پر واضح است که در صورتی که محمد اقبال (به جای تکیه بر عقل مستقل استقرائی مولود قرآن) بر «عقل خودبنیاد» تکیه می‌کرد او دیگر نمی‌توانست «بر ضرورت پیوند بین عقل خودبنیاد و قرآن در دوران ختم نبوت اعتقادی داشته باشد» چراکه از مشخصه «عقل خودبنیاد بی‌نیازی به هدایت‌گری برون از خویش (و من الجمله از قرآن) است» البته وجود این مهم در رویکرد محمد اقبال (در خصوص پیوند بین عقل مستقل استقرائی انسان با قرآن در دوران ختم نبوت) باعث گردیده است که بعضی مانند شیخ مرتضی مطهری (به علت عدم توانائی در فهم این مهم در اندیشه محمد اقبال) در مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه رئالیسم تبیین پروژه ختم نبوت محمد اقبال را به ختم دیانت تعریف نماید (نه ختم نبوت). فراموش نکنیم که تا زمانیکه سه مؤلفه محوری:

1 - ختم نبوت همراه با ختم ولایت.

2 - عقل مستقل استقرائی (که غیر عقل خودبنیاد می‌باشد).

3 - بازفهمی مستمر قرآن توسط بازسازی مستمر اسلام تاریخی توسط اجتهاد در اصول و فروع آن، در منظومه معرفتی محمد اقبال فهم نکنیم هرگز نمی‌توانیم «پروژه پیوند بین قرآن و عقل مستقل استقرائی انسان محمد اقبال فهم کنیم» چراکه خود اقبال از یکطرف در تعریف رابطه قرآن با عقل مستقل استقرائی انسان می‌گوید:

نقش قرآن تا درین عالم نشست / نقش‌های پاپ و کاهن را شکست

فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیزی دیگر است

چون به جان در رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

مثل حق پنهان و هم پیداست این / زنده و پاینده و گویاست این

اندرو تقدیرهای غرب و شرق / سرعت اندیشه پیدا کن چو برق

با مسلمان گفت جان بر کف بنه / هر چه از حاجت فزون داری بده

آفریدی شرع و آئینی دگر / اندگی با نور قرآنش نگر

از بم و زیر حیات آگه شوی / هم زتقدیر حیات آگه شوی

(کلیات اشعار اقبال – فصل جاوید نامه – ص 317 - سطر 1 به بعد)

و از طرف دیگر در تعریف رابطه عقل مستقل استقرائی با قرآن می‌گوید:

پس خدا بر ما شریعت ختم کرد / بر رسول ما رسالت ختم کرد

رونق از ما محفل ایام را / او رسل را ختم و ما اقوام را

خدمت ساقی‌گری با ما گذاشت / داد ما را آخرین جامی که داشت

لا نبی بعدی زاحسان خداست / پردهٔ ناموس دین مصطفی است

قوم را سرمایه قوت ازو / حفظ سر وحدت ملت ازو

حق تعالی نقش هر دعوی شکست / تا ابد اسلام را شیرازه بست

دل ز غیر اله مسلمان بر کند / نعره لا قوم بعدی می زند

(کلیات اشعار اقبال – فصل رمز بی‌خودی – ص 70 – سطر 1 به بعد)

بر این مطلب بیافزائیم که محمد اقبال لاهوری گرچه در ابیات فوق در رابطه با «پیوند دو طرفه بین قرآن و عقل مستقل استقرائی» اینچنین داوری می‌کند و از آن دفاع می‌نماید، در جای دیگر در داوری «بین عقل بنیادی و عقل مستقل استقرائی» به نقد عقل خودبنیاد می‌پردازد:

از من ای باد صبا گوی بدانای فرنگ / عقل تا بال گشود است گرفتارتر است

برق را این بجگر می زندان رام کند / عشق از عقل فسون پیشه جگردارتر است

چشم جز رنگ گل و لاله نه بیند ورنه / آنچه در پردهٔ رنگ است پدیدارتر است

عجب آن نیست که اعجاز مسیحا داری / عجب این است که بیمار تو بیمارتر است

دانش اندوخته‌ئی دل زکف انداخته‌ئی / آه زان نقد گران مایه که در باخته‌ئی

حکمت و فلسفه کاری است که پایانش نیست / سیلی عشق و محبت به دبستانش نیست

بیشتر راه دل مردم بیدار زند / فتنه‌ئی نیست که در چشم سخندانش نیست

دل زناز خنک او به تپیدن نرسد / لذتی در خلش غمزهٔ پنهانش نیست

دشت و کهسار نوردید و غزالی نگرفت / طوف گلشن زد و یک گل بگریبانش نیست

چاره این است که از عشق گشادی طلبیم / پیش او سجده گذاریم و مرادی طلبیم

عقل چون پای درین راه خم اندر خم زد / شعله در آب دوانید و جهان بر هم زد

کیمیاسازی او ریگ روان را زر کرد / بر دل سوخته اکسیر محبت کم زد

وای بر سادگی ما که فسونش خوردیم / رهزنی بود کمین کرد و ره آدم زد

هنرش خاک بر آورد زتهذیب فرنگ / باز آن خاک بچشم پسر مریم زد

شرری کاشتن و شعله درودن تا کی / عقده بر دل زدن و باز گشودن تا کی

عقل خودبین دگر و عقل جهان‌بین دگر است / بال بلبل دگر و بازوی شاهین دگر است

دگر است آن که برد دانهٔ افتاده زخاک / آن که گیرد خورش از دانهٔ پروین دگر است

دگر است آن که زند سیر چمن مثل نسیم / آن که در شد به ضمیر گل و نسرین دگر است

دگر است آن سوی نه پرده گشادن نظری / این سوی پرده گمان و ظن و تخمین دگر است

ای خوش آن عقل که پنهان دو عالم با اوست / نور افرشته و سوز دل آدم با اوست

(کلیات اشعار اقبال - فصل پیام شرق – ص 258 – از سطر 1 به بعد)

آنچه از سه دسته ابیات فوق محمد اقبال قابل فهم است اینکه:

اولاً فونکسیون قرآن در انسان در دوران ختم نبوت از طریق «ایمان تجربی» و وجودی و اگزیستانسی حاصل می‌شود نه از طریق «ایمان معرفتی». قابل ذکر است که در دیسکورس محمد اقبال سه گونه ایمان در وجود مؤمن مسلمان قابل تکوین می‌باشد که عبارتند از:

1 - «ایمان معرفتی» که از کانال معرفت ذهنی برای مسلمان حاصل می‌شود.

2 - «ایمان تجربی» که از کانال وجودی و اگزیستانسی برای مسلمان حاصل می‌گردد.

3 - «ایمان اجتماعی» که در بستر پراتیک اجتماعی جامعه‌سازانه برای مسلمان حاصل می‌گردد. اقبال در ابیات فوق فونکسیون قرآن در «هدایت‌گری عقل مستقل استقرائی مسلمان از طریق ایمان وجودی تبیین می‌کند» و لذا در این رابطه است که می‌گوید:

چون به جان در رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری