سلسله درسهائی از قرآن - سوره قلم – قسمت سوم
تبیین «دین پیامبرانه» در مسیر «جنبش رهائیبخش بشریت» پیامبر اسلام
ثانیاً محمد اقبال در ابیات فوق در باب رابطه عقل مستقل استقرائی با قرآن میگوید، این رابطه از آنجا تکوین پیدا کرد که «ظهور عقل مستقل استقرائی انسان» (در قرن هفتم میلادی) باعث گردید تا «نبوت و وحی نبوی به قطع خود حکم نماید» چراکه دیگر با ظهور عقل مستقل استقرائی در بشر نیازی به استمرار وحی نبوی نیست و از اینجا است که در داوری محمد اقبال وحی نبوی مربوط به دوران کودکی انسان یا همان دوران ماقبل ظهور عقل مستقل استقرائی در بشر بوده است. بدین خاطر تنها عاملی که از نظر محمد اقبال باعث ختم نبوت پیامبر اسلام گردید همین «ظهور عقل برهان استقرائی بود». با همه این احوال اقبال میگوید: «رابطه بین عقل مستقل استقرائی با قرآن در دوران ختم نبوت از آنجا شکل میگیرد که پیامبر اسلام خدمت ساقیگری را به خود انسان و به عقل مستقل استقرائی واگذار کرد.»
خدمت ساقیگری با ما گذاشت / داد ما را آخرین جامی که داشت
ثالثاً محمد اقبال در ابیات فوق در نقد «عقل خودبنیاد» میگوید: هنر عقل خودبنیاد مغرب زمین این بود که توسط این عقل و علم و صنعت توانست در مغرب زمین خاکروبی نماید، اما پس از این خاکروبی آن خاکها را برداشت و بر چشم پسر مریم (حضرت عیسی) زد.
هنرش خاک برآورد زتهذیب فرنگ / باز آن خاک به چشم پسر مریم زد
و از اینجا است که اقبال در داوری نهائی خود در باب عقل خودبنیاد میگوید: «این سادگی ما بود که فریب عقل خودبنیاد خوردیم» چراکه این عقل خودبنیاد مغرب زمین رهزنی است که در کمین انسان نشسته و انسانیت انسان را به چالش کشیده است.
وای بر سادگی ما که فسونش خوردیم / رهزنی بود کمین کرد و ره آدم زد
باری نخستین پیامی که سوره قلم برای بشریت به همراه دارد سه سوگند آغازین این سوره میباشد «ن و القلم ومایسطرون - سوگند به مرکب و سوگند به قلم و به آنچه نویسندگان مینویسند» برای فهم جوهر و مضمون این پیام باید عنایت داشته باشیم که سوگند خوردن در قرآن برای تاکید اهمیت و ارزش است و این تکیه و تاکید و اهمیت بر مرکب و قلم و به هر چه که نویسندگان مینویسند در سرآغاز سوره قلم در شرایطی است که:
اولاً سوره قلم از سور مکی است و از جمله سورههای قرآن است که در سالهای ابتدایی بعثت بر پیامبر اسلام نازل گردیده است؛ یعنی در شرایطی پیامبر اسلام در عصر جاهلیت عربستان و در قرن هفتم میلادی بشریت شعار جایگزینی ارزش مرکب و قلم و نوشته به جای ارزش اسب و شمشیر و قوم و قبیله میدهد که در فرایند مکی حرکتش تمام هدفش تبیین مضمون و جوهر اسلام یعنی توحید در ابعاد چهارگانه «جهان و انسان و جامعه و تاریخ» بوده است.
ثانیاً درست قبل از نزول سوره قلم در مکه پیامبر اسلام در پنج آیه آغازین سوره علق موضوع بازخوانی یا قرائت نوین از هستی (در ابعاد مختلف جهان و جامعه و انسان و تاریخ) در دستور کار خود قرار داده بود و نام کتاب خود را خواندنی (قرآن مصدر قرائت است) گذاشته بود و در سوره الرحمن که از جمله سور مکی میباشد «بر بیان و زبان انسان» سوگند خورده بود. در این رابطه قابل ذکر است که در خود قرآن 59 بار بر تعقل و 18 بار بر تفکر و 7 بار امر به سیر در زمین و 15 بار با سؤال اینکه «چرا تفکر نمیکنید؟» تکیه بر عقلانیت بشریت کرده است و با آن عقلانیت بشر قرن هفتم میلادی را به چالش کشیده است.
ثالثاً آنچنانکه در آیه 2 سوره علق (خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ) شاهد هستیم موضوع این پیام قرآن انسان «بما هو انسان» میباشد نه عرب عربستان و قبائل بادیهنشین عربستان بنابراین از اینجا است که میتوان نتیجه گرفت که «هدف بعثت پیامبر اسلام بیدار کردن انسان بوده است» (برعکس سقراط که هدفش بیدار کردن مردم آتن بود قابل ذکر است که سقراط در تبیین حرکت خودش میگفت: «من خرمگسی هستم که خداوند مرا برای بیدار کردن مردم آتن فرستاده است») بدین ترتیب در این رابطه است که حتی برای یکبار هم قرآن در ابلاغ حرکت و پیام خودش از لغت عرب و اعراب استفاده نکرده است بلکه بالعکس همه جا به نحوی از انسان و ناس سخن گفته است، به عبارت دیگر «مخاطب پیامبر اسلام انسان و ناس است.»
«یا أَیهَا الْإِنْسانُ إِنَّک کادِحٌ إِلی رَبِّک کدْحاً فَمُلاقِیهِ» (سوره انشقاق – آیه 6).
«یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَیٰ وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» (سوره حجرات – آیه 13)
دومین پیامی که سوره قلم برای بشریت در همه عصرها و نسلها دارد اینکه «هستی و وجود بیمعنی نیست» و «جهان با معنا است» و «خداوند معنای جهان است» و لذا در آیه 2 و 5 سوره قلم خطاب به پیامبر میفرماید: «توای پیامبر به خاطر کشف این معنا در جهان دیوانه و مجنون نیستی پس به زودی در همین دنیا خواهی دید و مخالفین حرکت تو خواهند دید که کدامتان مبتلا به جنون هستید.»
«مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّک بِمَجْنُونٍ - فَسَتُبْصِرُ وَیبْصِرُونَ» (سوره قلم - آیات 2 و 5) در چارچوب این پیام سوره قلم است که میتوان نتیجه گرفت که:
الف – برعکس آنچه که آلبر کامو میگوید: «این زیبا است که جهان معنا ندارد و این انسان است که به هستی معنا میبخشد» پیامبر اسلام در چارچوب کشف «الله» به عنوان معنای جهان خود را کاشف «الله» و معنای جهان میدانست نه آنچنانکه آلبر کامو میگوید: «خالق و مخترع الله و معنا در جهان» و لذا در این رابطه است که معتقد است که در جهان بیمعنا انسان هم بیمعنا میگردد و با کشف معنا در جهان است که انسان میتواند با معنا بشود.
ب – در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن انسان خالق معنا در هستی نیست بلکه کاشف معنی در هستی میباشد و تنها با کشف خداوند در هستی است که انسان میتواند در جهان معنی پیدا میکند، بنابراین تمامی رویکردهائی که برای معنادار کردن جهان از مسیری غیر از کشف خداوند در وجود حرکت میکنند شیپبور را از دهان گشادش مینوازند و البته در همین رابطه است که محمد اقبال لاهوری میگوید:
«بشریت امروز به سه چیز نیازمند است: تعبیری روحانی از جهان، آزادی روحانی فرد، اصول اساسی و دارای تأثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 185 – سطر 12).
بدون تردید «تعبیر روحانی از جهان» که محمد اقبال در عبارت فوق مطرح میکند همین «کشف معنا در هستی است که تنها با کشف خداوند در هستی است که میتوان به تعبیری روحانی از جهان دست پیدا کرد» و البته نیاز دوم بشریت از نظر محمد اقبال که همان «آزادی روحانی فرد» میباشد، باز معلول همین کشف معنا در جهان میباشد یعنی «بدون کشف خداوند در هستی هرگز و هرگز نمیتوان به آزادی روحانی فرد توسط حذف واسطههای بین خداوند و انسان دست پیدا کرد» بنابراین از نظر پیامبر اسلام و محمد اقبال لاهوری «جهان خالی از معنا نیست که انسان بخواهد توسط هنر به آن معنا ببخشد» (و یا به عبارت دیگر انسان معنا را به جهان تزریق نماید) بلکه برعکس در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن «خود انسان هم در معنا رشد میکند و بدون معنا در هستی انسان نمیتواند جوهر انسانی خود را کشف نماید». عشقی که محمد اقبال در هستی از آن سخن میگوید، همان معنای هستی میباشد که تنها با وجود خداوند در هستی تعریف میگردد.
ای زخود پوشیده خود را بازیاب / در مسلمانی حرام است این حجاب
رمز دین مصطفی دانی که چیست / فاش دیدن خویش را شاهنشهی است
چیست دین؟ در یافتن اسرار خویش / زندگی مرگ است بیدیدار خویش
آن مسلمانی که بیند خویش را / از جهانی برگزیند خویش را
از ضمیر کائنات آگاه اوست / تیغ لا موجود الا الله اوست
در مکان و لا مکان غوغای او / نه سپهر آواره در پهنای او
تا دلش سری زاسرار خداست / حیف اگر از خویشتن ناآشناست
بنده حق وارث پیغمبران / او نگنجد در جهان دیگران
تا جهان دیگری پیدا کند / این جهان کهنه را بر هم زند
اندکی گم شو به قرآن و خبر / باز ای نادان بخویش اندر نگر
در جهان آواره بیچارهئی / وحدتی گم کردهئی صد پارهئی
گل مخر گل را مخور گل را مجو / زانکه گل خوارست دائم زرد رو
دل بجو تا جاودان باشی جوان / از تجلی چهرهات چون ارغوان
شکوه کم کن از سپهر لاجورد / جز بگرد آفتاب خود مگرد
از مقام ذوق و شوق آگاه شو / ذرهئی صیاد مهر و ماه شو
پور آزر کعبه را تعمیر کرد / از نگاهی خاک را اکسیر کرد
تو خودی اندر بدن تعمیر کن / مشت خاک خویش را اکسیر کن
کلیات اشعار اقبال – فصل مسافر – ص 417 – 418 - سطر 18 به بعد
باری بدین ترتیب بود که نخستین پیامی که پیامبر اسلام پس از سرازیر شدن از حرا در عصر بعثت خویش برای بشریت به همراه آورد «الله به عنوان معنای جهان بود»، «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فیها مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کأَنَّهَا کوْکبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکةٍ زَیتُونَةٍ لَا شَرْقِیةٍ وَلَا غَرْبِیةٍ یکادُ زَیتُهَا یضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشَاءُ وَیضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» (سوره نور - آیه 35) بنابراین آنچه از دو آیه 2 و 5 سوره قلم «مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّک بِمَجْنُونٍ - فَسَتُبْصِرُ وَیبْصِرُونَ» قابل فهم است اینکه پیامبر اسلام از بعد از مبعوث شدن نخستین رسالت خودش در راستای دستیابی به توحید «کشف معنا در وجود توسط خداوند نور السموات و الارض بود.»
بدون شک سوالی که در رابطه با این دو آیه قابل طرح است اینکه هسته اصلی حرکت پیامبر اسلام در آغاز شروع بعثت چه بوده است؟ که در سوره قلم که از جمله سور مکی قرآن میباشد و در دوران آغازین شروع بعثت او نازل شده است در باب آن میگوید: «ای پیامبر تو دیوانه نیستی و به زودی این حقیقتی که تو بر طبل آن میکوبی هم تو خواهی دید و هم آنها خواهند دید که آنچه که تو امروز آن را مطرح میکنی حق بوده است» برای پاسخ به این سؤال باید عنایت داشته باشیم که شعار محوری پیامبر اسلام در طول دوران 13 سال مکی و به خصوص در سه سال اول آغازین بعثتش همان شعار: «لا اله الا الله» بوده است که در طول دوران 13 ساله مکی و به خصوص در 3 سال آغازین فرایند مکی تمامی آیات و سور نازل شده بر پیامبر اسلام از جمله سوره قلم در راستای تثبیت همین شعار «لا اله الا الله» بوده است.
ادامه دارد