سلسله درس‌هائی از قرآن – تفسیر سوره قصص – قسمت نه

سوره قصص تبیین کننده «مستضعفین» به عنوان تنها «فاعل اجتماعی» در صحنه تاریخ بشر

 

«تَبَارَک الَّذِی بِیدِهِ الْمُلْک وَهُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ - الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ - الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ - ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کرَّتَینِ ینْقَلِبْ إِلَیک الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ - فزون باد خیر و برکت آن خدایی که همه اقتدارها در دست اوست (توحید در فاعلیت وجود) و او بر هر چیزی تواناست - و اوست که موت و حیات را آفرید برای اینکه در آزمون «توحید در عمل» قرار بگیرید، پس آن خدایی که ملک و اقتدار وجود و هستی درید قدرت اوست و نظام مرگ و زندگی را آفریده است، همان خدائی است که هفت (عدد هفت در دیسکورس قرآن دلالت بر بی‌نهایت در عرصه وجود می‌کند) آسمان آفریده است. حال «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ - ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کرَّتَینِ ینْقَلِبْ إِلَیک الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ - در خلقت رحمان هرگز تفاوتی نمی‌بینی. باز هم فکر کن و دو مرتبه روی آن فکر کن و برای بار دوم باز چشمت را تیز کن و دقت کن ببین آیا می‌توانی در کلیت وجود عیبی یا تفاوتی یا نقصی و یا خللی پیدا کنی؟ اگر پیدا کردی بار دیگر و بار دیگر و بار دیگر (کرَّتَینِ در آیه فوق به معنای بارها است) با فکر و با عقل و با علم و با چشم مسلح مکرر در مکرر در نظام وجود مطالعه (با تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی) و دقت بینید آیا می‌توانید در کل نظام وجود حداقل خلل و عیبی پیدا کنید؟ مطمئن باشید در آخر این چشم و دیده شماست که شکست خورده (حَسِیرٌ) به سوی شما بر می‌گردد، یعنی بدون اینکه هیچ تفاوت و خلل و عیب و نقصی بتواند در کلیت وجود پیدا کند («وَهُوَ حَسِیرٌ»)» (سوره ملک – آیات 1 تا 4). آنچه از آیات 1 تا 4 سوره ملک برای ما قابل فهم است اینکه:

1 - اگر انسان به «توحید در فاعلیت» ایمان واقعی داشته باشد، حتماً در «عمل فردی و اجتماعی» خودش هم به «توحید سه مؤلفه‌ای عملی» در انسان و فرد خودش که همان «خلوص» و در اجتماع که همان «عدالت و قسط» و در تاریخ که همان «وراثت و امامت مستضعفین بر زمین و بر تاریخ» می‌باشد، می‌توانند دست پیدا کند، بنابراین در رویکرد و در دیسکورس قرآن فهم «توحید فاعلیت در هستی» در عرصه نظری (توسط تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی) عامل و بسترساز دستیابی به «توحید عملی سه مؤلفه‌ای» (در عرصه فردی یا اخلاص، توحید اجتماعی یا عدالت و قسط در جامعه، توحید تاریخی وراثت و امامت مستضعفین بر جهان و تاریخ) می‌باشد. به بیان اگر انسان توسط تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی بتواند به توحید نظری در عرصه وجود که همان توحید در ربوبیت و توحید فاعلیت خداوند می‌باشد دست پیدا کند، توسط این توحید در ربوبیت و توحید فاعلیت می‌تواند به توحید سه مؤلفه‌ای عملی «فردی یا اخلاص» و «اجتماعی یا عدالت و قسط» و «تاریخی یا وراثت و امامت مستضعفین بر زمین» دست پیدا کند؛ و شاید بهتر باشد که مساله را اینچنین مطرح کنیم که در رویکرد قرآن «توحید سه مؤلفه‌ای عملی فردی و اجتماعی و تاریخی» در گرو «توحید در ربوبیت و توحید فاعلیت و یا توحید به عنوان جهان‌بینی فردی و اجتماعی می‌باشد» و اصلاً و ابداً بدون «توحید در جهان‌بینی» آن هم به صورت «توحید در ربوبیت و توحید فاعلی» امکان دستیابی به «توحید عملی» در سه مؤلفه فردی و اجتماعی و تاریخی وجود ندارد. البته در همین رابطه است که قرآن در آیه 190 و 191 سوره آل‌عمران می‌گوید:

«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ - الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ - در خلقت آسمان‌ها و زمین (کل وجود و جهان و هستی) و آمد و شد شب و روز نشانه‌هایی است برای صاحبان خرد و فکر و عقل و دل (اولوالالباب در دیسکورس قرآن نه تنها صاحبان خرد و فکر و عقل و مغز می‌باشند، بلکه شامل صاحبان دل نیز می‌شوند که خود این امر معرف آن است که اولوالالباب همان صاحبان تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی هستند که در آیه‌های 190 و 191 سوره آل‌عمران این تجربه دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی بستر برای آنها ا در عرصه دستیابی به توحید به عنوان جهان‌بینی توسط توحید در ربوبیت و توحید فاعلیت و توحید عملی سه مؤلفه‌ای فردی و اجتماعی و تاریخی می‌باشد) «الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا - آنانی که چه در حال ایستاده و چه در حال نشسته» (این ایستاده و نشسته در ادبیات قرآن نه فقط مقصود همان ایستادن و نشستن ظاهری است بلکه دلالت بر تمامی اوقات حیات آنها می‌کند) «وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ - و در خلقت آسمان‌ها و زمین (کل وجود و هستی) فکر می‌کنند» و در نهایت حاصل همه فکر آنها این است که «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا - پروردگارا ما می‌دانیم و ایمان داریم که تو هستی و وجود را بیهوده نیافریدی.»

به عبارت دیگر آنچه قرآن در آیات 190 و 191 سوره آل‌عمران می‌خواهد بگوید این است که «اولواالالباب» یا صاحبان تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی در چارچوب این تجربه شبانه روزی خود بر پایه توحید در ربوبیت به توحید افعالی یا توحید فاعلیت خداوند دست پیدا می‌کنند و از طریق همین توحید در ربوبیت و توحید فاعلیت خداوند است که آنها می‌توانند به توحید عملی سه مؤلفه‌ای فردی و اجتماعی و تاریخی یا اخلاص فردی و عدالت اجتماعی و اعتقاد به مستضعفین به عنوان فاعل اجتماعی در صحنه تاریخ در چارچوب وراثت و امامت آنها بر زمین و بر تاریخ دست پیدا کنند.

2 - در آیات 1 تا 4 سوره ملک، قرآن جهت تبیین پیوند توحید ربوبیت با توحید عملی (و یا پیوند توحید در ربوبیت یا توحید فاعلیت یا توحید خالقیت یا توحید تدبیر وجود یا جهان دائماً در حال خلق جدید به عنوان جهان‌بینی در پیوند با توحید عملی سه مؤلفه‌ای انسانی و اجتماعی و تاریخی) اصرار عظیم و زیاد بر مطالعه جهان و هستی در چارچوب تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی (در راستای دستیابی به «توحید در ربوبیت» به عنوان سنگ زیربنای جهان‌بینی توحیدی) دارد. آنچنانکه قرآن برای فهم توحید تاریخی اصرار عظیم و زیاد بر مطالعه تاریخ از آغاز الی الان و برای فهم توحید اجتماعی اصرار عظیم بر شناخت دینامیسم جامعه بشری و برای فهم توحید انسانی در فرد اصرار عظیم بر شناخت دیالکتیک اگزیستانسی وجود انسان در عرصه تضاد روح خدا و لجن متعفن و طین و تراب و صلصال کالفخار دارد؛ و شاید با توجه به همه این پارامترها در مجموع بتوان داوری کرد که قرآن در عرصه فهم توحید فاعلیت و توحید انسانی و طبیعی و اجتماعی و تاریخی، فرایند آغازین این پروسه طولانی توحید، در چارچوب «توحید در ربوبیت» تعریف می‌نماید. آنچنانکه می‌توان گفت در رویکرد قرآن، بدون دستیابی به «توحید در ربوبیت» امکان فهم «توحید فاعلیت و توحید عملی سه مؤلفه‌ای» برای انسان وجود ندارد.

صد البته دستیابی به «توحید در ربوبیت» از نظر قرآن تنها در حد و توان اولیالالباب می‌باشد که آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم «اولی الالباب» همان صاحبان تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی می‌باشند که از «خدا تا وحی نبوی و معاد و قرآن و جهان و انسان و جامعه و تاریخ را در بستر تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی فهم می‌کنند» نه با «تجربه صرف حسی» یا «تجربه صرف باطنی صوفیانه» و یا «تجربه صرف نظری و ذهنی یونانی‌زده افلاطونی و ارسطوئی» و بدین ترتیب است که اولی الالباب با مطالعه اگزیستانسی خلقت و کشف نظم و تکامل در وجود و پی بردن به هدف‌دار بودن هستی در عرصه تکامل عام جهان، به «کشف وابستگی دیالکتیکی عظیم تمامی پدیده‌های طبیعی و انسانی و اجتماعی و تاریخی در وجود می‌رسند.»

یادمان باشد که در فلسفه امروز اصلی هست که البته اصلاً و ابداً برای اولی الالباب و صاحبان تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی قابل انکار نمی‌باشد و آن «اصل وابستگی تمامی اجزاء وجود می‌باشد» که اصطلاحاً به آن «اصل تأثیر متقابل» می‌گویند. «جوهر اصل تأثیر متقابل در دیالکتیک وجود همان اصل وابستگی تمام اجزای وجود در عرصه‌های طبیعی و انسانی و اجتماعی و تاریخی می‌باشد که توحید در کلیت و در ابعاد مختلف آن، در این چارچوب تعریف می‌گردد». اصل وابستگی تمام اجزای وجود، معنایش این است که «بر خلاف آنچه که ما فکر می‌کنیم، این ناخن من با دورترین کهکشان‌ها وابستگی و پیوستگی وجودی دارند»، یعنی «وجود هر یک از پدیده‌های هستی اعم از پدیده‌های طبیعی و پدیده‌های انسانی و اجتماعی جدای از هم محال است». حقیقت این است که از «نظر قرآن این وابستگی و پیوستگی در تمامی اجزای وجود اعم از طبیعی و انسانی و اجتماعی و تاریخی وجود دارد» و بدون فهم آن در عرصه تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی «امکان دستیابی به توحید در فرایندهای مختلف‌اش برای اولی الالباب وجود ندارد»؛ به بیان دیگر، اگر اولی الالباب در عرصه توحید کلی وجود نقش هر چیزی از اجزای وجود در مجموع دستگاه وجود تعریف نکند، هرگز نمی‌تواند به «توحید در ربوبیت» (که سنگ زیربنای توحید در مؤلفه‌های مختلف آن می‌باشد) دست پیدا کند، بنابراین، از اینجا است که قرآن در آیه 2 سوره ملک می‌گوید:

«...مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ - در خلقت رحمان تفاوت و جود ندارد» به عبارت دیگر وابستگی میان تمامی اجزای وجود در عرصه‌های طبیعی و انسانی و اجتماعی و تاریخی وجود دارد و در «کادر این وابستگی در وجود است که تفاوت در خلقت رحمان آنچنانکه آیه فوق می‌گوید از بین می‌رود.»

قرآن در این رابطه در آیات 1 تا 4 سوره ملک می‌گوید: «سستی در کار عالم نیست و هرگز نمی‌توانید در کلیت وجود سستی و فطور و شکافی پیدا کنید» که خود همین ادعای قرآن در سوره ملک دلالت بر همان «به هم پیوستگی دیالکتیکی وجود و یا اصل وابستگی و یا اصل تأثیر متقابل تمام یدیده‌های طبیعی و انسانی و اجتماعی و تاریخی می‌کند» و بدون فهم این اصل در رویکرد قرآن هرگز ما نمی‌توانیم به پیوند تکامل تاریخ و اجتماع و انسان در پرو سس وجود دست پیدا کنیم.

3 - در آیه اول سوره ملک «تَبَارَک الَّذِی بِیدِهِ الْمُلْک وَهُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» قرآن به تبیین «توحید افعالی وجود بر پایه توحید در ربوبیت می‌پردازد». چرا که «واژه ملک» در این آیه یعنی «سلطه و اقتدار انواع قدرت‌ها، توانا ئی‌ها در عالم وجود»، به عبارت دیگر هر چند وجود به طور کلی مساوی با قدرت و توانائی و اقتدار است، باز خود همه این قدرت‌ها در هستی «در وجود نامتناهی خداوند قابل تعریف می‌باشد.»

یادمان باشد که «اقبال در فصل دوم و سوم کتاب گران‌سنگ بازسازی فکر دینی در اسلام در این چارچوب جهان را در خداوند تبیین می‌کند، نه خداوند در جهان» بدین ترتیب خود این موضوع یعنی تبیین تمام قدرت‌های موجود در هستی طبیعی و انسانی و اجتماعی و تاریخی در وجود نامتناهی خداوند، «تبیین کننده توحید فاعلیت خداوند در هستی می‌باشد.»

«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ - لَهُ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ - هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ - کل وجود در وجود خداوند شناور هستند (سَبَّحَ به معنای شناور است و مطابق این آیه هستی در خداوند است، نه خداوند در هستی) چراکه خداوند عزیز و حکیم است - و کل وجود از آن خداوند است و خداوند هم زنده می‌کند و هم می‌میراند و او بر هر چیزی تواناست - خداوند هم اول است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن و او به هر چیزی دانا است» (سوره حدید – آیات 1 – 3).

ادامه دارد