سلسله درس‌هائی از قرآن – تفسیر سوره قصص – قسمت شش

سوره قصص تبیین کننده «مستضعفین» به عنوان تنها «فاعل اجتماعی» در صحنه تاریخ بشر

 

همچنین مطابق این رویکرد است که می‌توان داوری کرد که در صورت کلی (نه استثنائی) «امکان ندارد که پایگاه فکری و ایدئولوژیکی انسان بر خلاف پایگاه طبقاتی و اقتصادی‌اش باشد». به بیان دیگر امکان ندارد که «انسان یک نوع پایگاه اقتصادی داشته باشد و پایگاه فکری و ایدئولوژیکی‌اش بر ضد آن باشد تا بخواهد توسط اسلام مورد اعتقاد خودش بر ضد آن پایگاه اقتصادی و طبقاتی خودش قیام بکند» و لذا در این رابطه است که معلم کبیرمان شریعتی می‌گوید:

«بزرگ‌ترین و فوری‌ترین کار در زمینه اعتقادی و فکری تدوین یک سیمای کامل از ایدئولوژی اسلامی است تا همانطور که اکنون برای یک مارکسیست، یا یک اگزیستانسیالیست، در هر سطحی چه کارگر کارخانه و چه استاد دانشگاه تصویر کلی ایدئولوژیش و چهره اعتقادیش روشن است، وظیفه‌اش معلوم و مسئولیتش مشخص و جایگاه طبقاتی‌اش معین می‌باشد، برای نسل جوانی که به اعتقاد و مذهب اسلامی وابسته هست، نیز تصویر کلی ایدئولوژیش روشن باشد تا بداند که کجاست؟ جهش و مسئولیتش چیست؟ رابطه‌هایش با پدیده‌ها و واقعیت‌های زمان خودش چه می‌باشد؟ و به هر حال جبهه دوستش، دشمنش جهت مخالفش، روبرو و پشت سرش دست راست و چپش کدامست؟ جایگاهش چیست؟ این‌ها نه تنها معلوم نیست، بلکه چنان مغشوش و در هم بر هم و قر و قاطی است که دست راست‌ترین گرایش‌ها و دست چپ‌ترین گرایش‌ها را در اسلام می‌بینیم. منحط‌ترین و کثیف‌ترین اشرافیت، با آنارشیست‌ترین حالات انقلابی هر دو به نام اسلام مطرح و ملموس است. استثماری وقیحانه‌تر از استثمار آمریکائی در همین مؤمنین و حاجی‌های بازار خودمان و سرمایه‌دارهای مؤمن و مقدس و واقعاً معتقد ما وجود دارد و در عین حال اسمش هم اسلام است؛ و شدیدترین و تندترین اسلام و تشیع ابوذری هم باز مطرح است. این مرزها و حساب‌ها را باید از هم سوا کرد، به درک که خیلی از مؤمنین مقدس را هم در این مرزبندی دقیق خارج از مرز اعلام کنیم و فدا کنیم مگر همیشه باید آنها بایستند و ما را تکفیر کنند، بگذار ما هم یاد بگیریم، بایستیم و آنها را تکفیر کنیم تکفیر که حق انحصاری یک گروه خاص نیست ما هم یاد می‌گیریم. کسی که عثمانی زندگی می‌کند و برای ابوذر اشک می‌ریزد، این از مرز تشیع خارج است، کسی که ابوسفیانی زندگی می‌کند و ایمان محمدی دارد، از مرز خارج می‌باشد، آن طرف احد است، آن طرف خندق است. اصلاً این خندق را دوباره باید حفر کرد تا آشکار گردد، آن طرف خندق چه کسانی هستند و این طرف خندق کیست؟ این جنگ خندق، جنگ امروز است و اطراف مدینه‌مان را باید خندق بزنیم تا بفهمیم که درون مدینه چه کسانی‌اند و بیرون مدینه کیست؟ در حالیکه اکنون خندق پر شده و قر و قاطی است، یک چیزی شده مثل کشتی نوح که از هر حیوانی، یک زوج در داخل آن هست، مرزها مشخص نیست. یک مسئله دیگر که در واقع طرح نیازی است تا بعضی دوستان به جستجوی جواب آن برخیزند و تقریباً از هر اهل مطالعه‌ای بر می‌آید یک فاضلی، با سوادی، اهل دردی، آشنائی لازم نیست آقای دکتر، یا آقای مهندس باشد، یا آیت الله، هر کس که کتاب می‌خواند، می‌فهمد، درد دارد، شعور دارد، چرا که عالم در اسلام به معنای آگاه است، نه به معنی آدم فنی، چرا که علم در بینش اسلامی نور است، آن علمی که عبارت از تصویر صورت اشیاء در ذهن می‌باشد، علم یونانی است، علم اسلامی نور یقذ الله فی قلب من یشاء و روشن‌بینی در برابر حقیقت غیر از تصویر اشیاء خارجی در ذهن است، دو جور عالم داریم، یکی عالم اسلامی که ذکرش رفت و دیگری آن عالم که یک مستشرق هم توسط آن جور علم ممکن است بسیاری از حقایق را بهتر از همه ما بداند و آن نیاز طرح اصطلاحاتی است که کلید فهم اسلام می‌باشند، این اصطلاحات از امهات ایدئولوژیکی و اعتقادی ما هستند و اینکه سعی کنیم مجموعه این اصطلاحات را با تعبیر درست، عمیق، فنی و ریشه‌دار علمی‌اش بفهمیم، بشناسیم تا مجموعاً بتوانیم تصویر آگاهانه و کاملی از یک مکتب به نام اسلام در ذهن داشته باشیم و حتی در پرده ذهنیت نسل جوان تصویر کنیم، با این کار بعد از مدتی خواهیم دید که آن تجسم کلیت اسلام تحقق خارجی پیدا کرده، آن چیزی که اقبال به عنوان تجدید بنای همه هیکل اعتقادی فکری، عملی و انسانی اسلام آرزو می‌کرد، تحقق یافته است» (زمینه شناخت قرآن – ص 8 - سطر 6 به بعد).

م – مطابق آیه 5 سوره قصص، اساس جامعه‌شناسی قرآن بر آن است که «جامعه صورت دو قطبی دارد» که یکی قطب حاکم استضعاف‌گر است و دیگری قطب پائینی‌های جامعه یا قطب استضعاف شده می‌باشد. لذا در چارچوب این قطبی شدن جامعه در چارچوب جامعه‌شناسی قرآن است که:

اولاً در جوامعی که جامعه تقسیم می‌شود به دو گروه اجتماعی استضعاف‌گر و استضعاف شده. دو دسته اخلاق و روحیه و ادبیات در جامعه تکوین پیدا می‌کند که یک دسته اخلاق استضعاف‌گرا یا نه در سه شکل سیاسی و اقتصادی و مذهبی یا فرهنگی می‌باشد و دیگری اخلاق استضعاف‌شدگی سه گانه طبقاتی و سیاسی و معرفتی است.

ثانیاً در جامعه دو قطبی «اخلاق مثل هر پدیده دیگر اجتماعی متغیر است» یعنی به «تبع اینکه وضع جامعه از نظر نظامات اقتصادی و طبقاتی تغییر می‌کند، اخلاق هم تغییر می‌کند» و بدین ترتیب است که «استضعاف در جامعه‌شناسی قرآن به معنای خوار می‌شمرد و یا تحقیر می‌کرد، می‌باشد» که در این صورت البته استضعاف تنها یک حالت روانی دارد. مثل کسی که دیگران را به لحاظ اخلاقی کوچک می‌کند و یک امر ذهنی نمی‌باشد، به عبارت دیگر در چارچوب جامعه‌شناسی قرآن «مستضعف» به معنای خوار می‌کرد (نه خوار می‌شمرد) و ضعیف نگه می‌داشت (نه ضعیف می‌شمرد) می‌باشد. لذا به همین دلیل است که حتی مفسرین قدیم از قبیل صاحب کشاف و صاحب مجمع البیان، «استضعاف» را در هر جای قرآن همان «استذلال» معنی کرده‌اند که به معنای «مردم را خوار می‌کرد، یا مردم را ضعیف می‌کرد» می‌باشد.

ثالثاً در چارچوب جامعه دو قطبی جامعه‌شناسی قرآن مضمون آیه 5 سوره قصص به این ترتیب می‌شود که «حرکت تاریخ و جهان در راستای وراثت و امامت قطب استضعاف‌شده تاریخ و جهان می‌باشد» نه اینکه در هر جای جهان و تاریخ که جامعه به دو قطب استضعاف‌گر و استضعاف‌شده تقسیم بشود، استضعاف‌شده‌ها پیشوا و وارث می‌شوند؛ زیرا «عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا» در آیه 5 سوره قصص «عام استغراقی» است، نه «جمله حالیه» که به معنای این می‌باشد که «ما اراده کرده‌ایم که راستای حرکت تاریخ و جهان در جهت وراثت و امامت قطب استضعاف شده تاریخ و جهان می‌باشد»، نه اینکه محتوای همه آیه 5 سوره قصص منحصر به زمان فرعون و موسی و قوم بنی‌اسرائیل (آنچنانکه طرفداران رویکرد دگماتیستی به قرآن مطرح می‌کنند) بشود و این آیه ربطی به زمان پیامبر اسلام و بعد از آن نداشته باشد، بنابراین تنها با این «رویکرد تطبیقی» به آیه 5 سوره قصص است که این آیه می‌تواند مستضعفین را به عنوان یک فاعل اجتماعی در صحنه تاریخ در رویکرد قرآن تعریف نماید.

به هر جهت در چارچوب این رویکرد تطبیقی به آیه 5 سوره قصص است که «الَّذِینَ» در آیه 5 سوره قصص اشاره به مستضعفین به صورت عام و کلی می‌باشد نه مستضعفین خاص و مشخص زمان موسی و فرعون. بر این مطلب اضافه کنیم که در پاسخ به طرفداران رویکرد دگماتیستی در تفسیر آیه 5 سوره قصص که «الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا» را جمله حالیه گرفته‌اند باید بگوئیم که اگر چه به صورت کنکرت و مشخص و مصداقی می‌توان بر قوم بنی‌اسرائیل تکیه کرد، اما در اصل کل جوهر آیه 5 سوره قصص یک قانون کلی و عام می‌باشد و طرح آیه 6 «وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کانُوا یحْذَرُونَ» تنها دلالت بر همان وجه مصداقی و کنکرت آیه 5 سوره قصص می‌کند نه تعریف کلی از آن آیه.

ن – در یک تقسیم‌بندی عام کلی در قرآن استکبار به دو قسم بزرگ تقسیم می‌شود:

1 - استکبار اجتماعی.

2 - استکبار اخلاقی و لذا به همین دلیل است که در قرآن آنجا که «اسْتَکبَرُوا عَنْهَا» آمده (با کلمه عن ذکر شده) با آنجا که «اسْتَکبَرُوا فِی الْأَرْضِ» آمده دو معنای مختلف دارد. چرا که «استکبار فی الارض» همان استکبار عملی و یا استکبار اجتماعی می‌باشد که در طول تاریخ در سه شکل استکبار سیاسی (استبداد)، استکبار مالی (استثمار) و استکبار معرفتی یا (استحمار) که به قول معلم کبیرمان شریعتی همان زر و زور و تزویر می‌باشد، مادیت پیدا کرده است. عنایت داشته باشیم که استکبار اجتماعی همان استضعاف‌گری سه مؤلفه‌ای سیاسی و طبقاتی و مذهبی هم می‌باشد. در صورتی که اگر استکبار به صورت «مطلق» با کلمه «عَنْهَا» ذکر بشود در آن صورت «استکبار مفهوم و جوهر اخلاقی دارد، یا همان استکبار اخلاقی می‌باشد» که در آن صورت این «استکبار اخلاقی» در قرآن غیر از «استکبار اجتماعی» است.

برای مثال در آیه 40 سوره اعراف «إِنَّ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِنَا وَاسْتَکبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ وَکذَلِک نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ - کسانی که آیه‌های ما را تکذیب کنند و نسبت به آنها استکبار بورزند درهای آسمان به رویشان گشاده نشود و به بهشت وارد نشوند، آنچنانکه طناب کشتی به سوراخ سوزن داخل نشود پس بد کاران را اینچنین سزا می‌دهیم» استکبار جوهر اخلاقی دارد نه جوهر اجتماعی. یادمان باشد که «استکبار اجتماعی مشمول یک طبقه حاکمه سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و مذهبی می‌شود، اما استکبار اخلاقی، مشمول خود آنها می‌شود، آن هم در زمانی که آنها در مقابل حقیقت روحا خاضع نشوند» بنابراین «استکبار اخلاقی در برابر خداوند است» برعکس «استکبار اجتماعی که در برابر مردم می‌باشد» و از اینجا است که می‌توانیم داوری کنیم که آنچه در گزاره‌های اخلاقی قرآن آمده است بیش از نصیحت‌گوئی‌های معمولی است، گونه‌ای روش شکستن حصارها و زندان‌های تو در توی آدمی است و باید اضافه کنیم که گونه‌ای از شکستن فرهنگ‌ها و مذهب‌ها و نظام‌های اخلاقی دگماتیستی بشر می‌باشد که حتی بیش از گزاره‌های آکادمیک و کلاسیک و مدرسی بشر در متن خود هر نهاد فردی و انسانی و فرهنگی و مذهبی دگماتیستی و حتی انطباقی را به چالش می‌کشد و در سطح جهان‌بینی دینامیک تطبیقی آنها را منهدم می‌سازد.

باری، در «استکبار اخلاقی قرآن نمی‌خواهد یک طبقه حاکمه سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و مذهبی که عملاً در برابر طبقه مستضعف جامعه قرار دارند، مشمول آن بکند». به بیان دیگر در «استکبار اخلاقی، مستکبرین در مقابل حقیقت قرار دارند نه در برابر مردم». بر این مطلب اضافه کنیم که در استکبار اخلاقی در قرآن فقط کلمه «مستکبر» است، نه واژه مرکب «مستکبر فی الارض» چراکه واژه مرکب «مستکبر فی الارض، مربوط به استکبار اجتماعی است» و بدین ترتیب است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که آیات 1 تا 6 سوره قصص در خصوص «استکبار اجتماعی» می‌باشد نه «استکبار اخلاقی.»

همچنین در آیه 88 سوره اعراف (برعکس آیه 40 سوره اعراف که فوقا به شرح آن پرداختیم) «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّک یا شُعَیبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَک مِنْ قَرْیتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ کنَّا کارِهِینَ - ملاء قوم شعیب که استکبار می‌ورزیدن گفتند: ای شعیب، ما تو را و کسانی که به تو ایمان آورده‌اند از شهر یا قریه بیرون می‌کنیم، مگر اینکه دست از دعوت خود بردارید و به دین ما باز گردید، شعیب به آنها گفت: آیا با اینکه از دین و آیین شما نفرت داریم به آیین و دین شما باز گردیم؟» «استکبار» در این آیه اگرچه با «فِی الْأَرْضِ» نیامده است، ولی کلمه «مَلَأُ» می‌تواند قرینه باشد بر اینکه «استکبار» در این آیه «استکبار اجتماعی» سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و مذهبی می‌باشد، نه «استکبار اخلاقی». توجه داشته باشیم که حتی افرادی امثال فخر رازی در تعریف ملأء می‌گویند: «ملأء یعنی اشراف قوم و یا شرفاء آنهائی هستند که در قوم و شهر و قریه خودشان به عنوان چهره‌های شناخته شده می‌باشند» و لذا به همین دلیل است که مفسرین قرآن از قدیم در تعریف ملاء گفته‌اند که «ملاء به مردمی گفته می‌شود که چشم پر کن‌اند» لذا همین توجه آنها دلالت بر «قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و مذهبی آنها می‌کند» و در ادامه در همین رابطه است که استکبار در آیه 88 سوره اعراف باید استکبار اجتماعی در سه شکل استکبار سیاسی و استکبار اقتصادی و استکبار مذهبی یا به قول معلم کبیرمان شریعتی زر و زور و تزویر تفسیر کنیم.

البته برعکس استکبار در آیه 88 سوره اعراف که استکبار اجتماعی می‌باشد در آیات 11 و 12 سوره مدثر «استکبار صورت اخلاقی دارد نه صورت اجتماعی.»

«ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا - وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا - وَبَنِینَ شُهُودًا - وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیدًا - ثُمَّ یطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ - کلّاً إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنَا عَنِیدًا - سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا - إِنَّهُ فَکرَ وَقَدَّرَ - فَقُتِلَ کیفَ قَدَّرَ - ثُمَّ قُتِلَ کیفَ قَدَّرَ - ثُمَّ نَظَرَ - ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ - ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَکبَرَ - فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یؤْثَرُ - مرا با آن کسی که در خلقتش از کسی کمک نگرفتم واگذار - همان کسی که برای او اموالی عریض و طویل قرار دادم - و فرزندانی که همه برایش مانده‌اند - و همه وسایل را برایش فراهم و منظم کردم – و او تازه از من طمع دارد که بیشترش دهم - ولی نه بیشتر که نمی‌دهم هیچ، بلکه به زودی از هر سو دچار گرفتاریش می‌کنم، چون او نسبت به آیات ما عناد ورزید - به زودی او را مجبور می‌کنم که از قله زندگی بالا رود و سپس او را به زیر می‌افکنم - وقتی همفکرانش در باره قرآن از او داوری خواستند، فکری کرد و اندازه‌ای گرفت - مرگ بر او باد با آن اندازه‌ای که گرفت - و باز هم مرگ بر او باد با آن اندازه‌گیریش - آنگاه نظری کرد - و سپس چهره در هم کشید و رویی‌ترش نمود - پس پشت کرد و استکبار ورزید - و در آخر گفت این قرآن نمی‌تواند چیزی به جز سحر باشد» (سوره مدثر – آیات 11 تا 24).

ادامه دارد