سلسله درسهائی از قرآن – تفسیر سوره قصص – قسمت دهم
سوره قصص تبیین کننده «مستضعفین» به عنوان تنها «فاعل اجتماعی» در صحنه تاریخ بشر
4 - قرآن در آیه دوم سوره ملک به تبیین «توحید در عمل» در ادامه «توحید در ربوبیت» و «توحید در فاعلیت» (آیه اول) میپردازد.
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عملاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ» بنابراین پیوند آیه دوم سوره ملک با آیه اول این سوره خود «تبیین کننده دستگاه توحید میباشد» که «هدف آن نجات بشر از شرک و ورود به سرزمین توحید واقعی در عرصه عمل و عبادات است» به عبارت دیگر آیه دوم رابطهاش با آیه اول (در سوره ملک) اینچنین روشن میشود که: «تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ... - فزون باد خیر و برکت آن خدایی که همه اقتدارها در دست اوست» (توحید در فاعلیت خداوند برای)، «لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (توحید در عمل) که در یک نگاه کلی معنی این دو آیه را میتوان در پیوند با هم اینچنین جمعبندی کرد که تنها در صورت «ایمان انسان به توحید فاعلیت خداوند در وجود است که او میتواند به توحید در عمل سه مؤلفهای توسط اخلاص و عدالت و وراثت و امامت مستضعفین در جهان و تاریخ دست پیدا کند» و در تعریف همین توحید در عمل است که پیامبر اسلام در تعریف یک ضربه امام علی در غزوه خندق میگوید: «ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَین - یک ضربت علی در روز خندق برتر است از عبادت جن و انس» و در خصوص همین توحید در عمل است که قرآن در آیه 84 سوره اسراء میگوید: «قُلْ کلٌّ یعْمَلُ عَلی شاکلَتِهِ - بگو هر کس در چارچوب راه و روش خودش عمل میکند» به بیان دیگر از نظر قرآن در چارچوب «توحید در عمل، عمل انسان مثل خود انسان است» چرا که انسان «شخصیتی» دارد و «شخصیت شخص انسان، غیر از شخصیت انسان است.»
«شخصیت انسان» آنچنانکه در آیه 84 سوره اسراء تعریف شده است، همان «شاکلته و یا ملکات و معارف انسان است» اما شخص انسان همین «فیزیک جسمانی و تن آدمی است» بنابراین در کادر توحید عملی در رویکرد قرآن، این شخصیت انسان است که عامل و آمر عمل آنها میباشد و از اینجا است که در رویکرد قرآن «نیت عمل از خود عمل افضل است» یعنی «روح عمل، از خود عمل مهمتر میباشد» و اصلاً در رویکرد قرآن «انسان آن طور عمل میکند که نیت دارد» و «عمل نمودار کننده نیت است». پس در آیه اول سوره ملک «توحید افعالی» بر پایه «توحید در ربوبیت» تبیین میشود و در چارچوب همین توحید افعالی است که قرآن میگوید: «با همه پراکندگی در قدرتهائی که در این عالم وجود دارد، همه این قدرتها در یک نقطه متمرکز میشود و آن نقطه همان دست قدرت الهی است.»
«تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ... - تمام قدرتهای موجود در هستی در نهایت امر در دست خداوند متمرکز است» و باز در همین رابطه است که در آیه دوم سوره ملک «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عملاً...» به تبیین فلسفه «دیالکتیک موت و حیات در انسان میپردازد» و میگوید: «فلسفه موت و حیات در انسان برای توحید عمل و یا حسن عمل میباشد»؛ یعنی قرآن در این آیه میگوید آنچه که در بوته دیالکتیک موت و حیات انسان هدف اولی و مقصد میباشد، «حسن عمل» (توحید در عمل) است نه «کثرت عمل» و نه «خود عمل.»
5 – قرآن توسط آیات دوم و سوم سوره ملک حقیقت دیگری هم در عرصه «توحید در عمل» بر پایه «توحید در ربوبیت» و «توحید در فاعلیت» مطرح مینماید و آن اینکه (در عرصه توحید در عمل در انسان) تا انسان مورد عمل و آزمایش قرار نگیرد، به «کمال» نمیرسد و «هیچ انسانی در بدو تولد از شکم مادرش، کامل به دنیا نمیآید» و همه انسانها باید در عرصه عمل به کمال دست پیدا کنند.
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کبَدٍ - انسان را در رنج و سختی آفریدیم» (سوره البلد – آیه 4).
«وَ ما أَدْراک مَا الْعَقَبَةُ - فَک رَقَبَةٍ - فک رقبه چیست؟ و ما ادراک مالعقبه چیست؟» (آیات 12 و 13 - سوره البلد).
«عقبه تنگنای پشت کوه است که گذشتن از آن خیلی مشکل است. در زندگی، در سرنوشت، در تقدیر انسانی، آن «عقبه» تعریف میشود. قرآن میگوید: «آن عقبه چیست؟ چه میدانی آن چیست؟» یکی «فَک رَقَبَةٍ» است؛ یعنی «شرکت در آزادی گردنی که از ریسمان بردگی بیرون بیاید». در گذشته کوشش برای اینکه یک گردنی را از ریسمان بردگی بیرون بیاورند، معنایش این بود که ده تومان، بیست تومان روی هم بگذاریم و برویم آن عبدالله را که غلام فلان بابا است از او بخریم و در راه خدا آزادش کنیم. امروز دامنه معنی این چقدر است؟ بعضیها میگویند: «حالا که دیگر رقبه یعنی بردگی نیست، پس معنی ندارد، حالا دامنهاش این است که میبینیم مبارزینی در بعضی از کشورها حد و محدوده مبارزهشان را به این قرار دادهاند که زندگیشان را بگذارند و در خدمت ملتهایی قرار بگیرند که برای آزاد شدنشان از بند استعمار به پا خاستهاند». «این فَک رَقَبَةٍ است». پول جمع کنیم تا عبدالله را از او بخریم و آزادش کنیم، امروز دیگر چنین «فَک رَقَبَةٍ» ای معنی ندارد و اصلاً نیست و موضوعیت ندارد پس حالا «فَک رَقَبَةٍ» چیست؟ حالا «فک رقبه» تلاش ملتی است که دارد برای فک رقبهاش با استبداد، استعمار، استثمار، استحمار، امپریالیسم، سرمایهداری و ارتجاع میجنگد؛ یعنی امروز فَک رَقَبَةٍ در مسیر سرنوشت ملت در مبارزه با استبداد، استثمار، استحمار یا زر، زور و تزویر تعریف میگردد. اینجا است که عقبه در مسیر تکامل تاریخی و معنوی و اجتماعی و مصداقی و تأویلی مادیت پیدا میکند» (م. آ - ج 28 - ص 634).
6 - قرآن در آیه دوم سوره ملک با بیان «خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ» میخواهد بگوید در چارچوب «توحید در وجود» و «توحید بر وجود»:
اولاً هم حیات و هم مرگ امری وجودی هستند نه عدمی.
ثانیاً دیالکتیک در عرصه وجود بر حیات و بر مرگ استوار است و بدون حیات و مرگ دیالکتیک در جهان از بین میرود و با نفی دیالکتیک در وجود تکامل و شدن در هستی نابود میگردد.
ثالثاً مرگ در دیالکتیک وجود در رویکرد قرآن نیستی نیست و مرگ در دیالکتیک وجود در رویکرد قرآن فقدان حیات نیست، بلکه «آنتی تز وجودی» است که از دل آن «سنتز بازتولید حیات و آفرینش در مرحله متکاملتر تکوین پیدا میکند» به عبارت دیگر مرگ در بیان قرآن صرفاً نبود حیات و نیستی نیست، بلکه مرگ «تطور و تغییر و انتقال از نوعی حیات به نوع دیگر از حیات است» همچنین «مرگ در رویکرد قرآن، تولد سنتزی از دل حیاتی به حیات دیگر است.»
«نَحۡنُ قَدَّرۡنَا بَیۡنَکمُ ٱلۡمَوۡتَ وَمَا نَحۡنُ بِمَسۡبُوقِینَ - عَلَیٰٓ أَن نُّبَدِّلَ أَمۡثَٰلَکمۡ وَنُنشِئَکمۡ فِی مَا لَا تَعۡلَمُونَ - وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُولَیٰ فَلَوۡلَا تَذَکرُونَ - ما نهادیم میان شما مرگ را و نیستیم پیشی گرفتهشدگان - برای آنکه تبدیل کنیم مثل شما را و در مرحله بعد پدید آوریمشان در آنچه که شما نمیدانید - گرچه شما دانستید پیدایش نخستین را پس چرا آگاه نشوید» (سوره واقعه – آیات 60 و 61 و 62).
باری، خلاصه آنچه که فوقا در رابطه با تفسیر آیات 1 تا 4 سوره ملک تبیین کردیم، اینکه اگر انسان توسط تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی بتواند به «توحید در ربوبیت» و در ادامه آن «توحید در فاعلیت» دست پیدا کند، تنها این توحید دو مؤلفهای ربوبیت - فاعلیت است که به عنوان یک جهانبینی میتواند بسترساز توحید سه مؤلفهای عملی در انسان بشود که مؤلفههای این توحید عملی انسان عبارتند از:
1 - توحید فردی یا توحید وجودی و یا توحید اگزیستانسی و یا اخلاص و یا پیاده کردن توحید عالم در ساختمان اگزیستانسی خویش توسط تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی میباشد.
«فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ - پس خدا را بخوانید در حالی که دین را خالص برای او بدانید هر چند که کافران اکراه داشته باشند» (سوره مؤمن - آیه 14).
«إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ - مگر مخلصین از بندگان خداوند» (سوره صافات – آیه 40).
«مخلصین کسانی هستند که بُعد لجنیشان را نفی کرده و در خودشان میرانده و کشتهاند و محو کردهاند و بُعد یگانهٔ خدایی شدهاند و یک توحید وجودی در آنها به وجود آمده است. این پیاده کردن توحید عالم در ساختمان شخصی خودش است» (م. آ - ج 28 - ص 607).
«اخلاص عمیقترین کلمهای است که عالیترین درجه کمال انسان را نشان میدهد... به نظر من بالاتر از کلمه اخلاص در فرهنگ بشری کلمهای دیگری برای کمال انسانی و وجودی نیست» (م. آ - ج 10 - ص 136).
«اخلاص، یکتایی وجودی و به تعبیری، توحید وجودی، وحدت بخشیدن میان اندیشه و عمل است» (م. آ - ج 2 - ص 162).
«اخلاص، یکتائی وجودی آدمی است در راه ایمان، در راه ارزشهای متعالی انسانی، خویش را به تمامی به خدا سپردن، در راه خلق و از نفی خویش به اثبات خویش رسیدن است» (م. آ - ج 2 - ص 151).
«اخلاص، یکتایی در زیستن، یکتایی در بودن، یکتویی در شدن است» (م. آ - ج 8 - ص 115).
«اخلاص یعنی یکتا شدن، خالص شدن، مگر مفهوم ضدش غشدار بودن نیست؟ یعنی چیزی مخلوط و قاطی است و باید تلاش شود به خلوص و بیغشی برسد. انسانی که وجودش از دو عنصر متضاد ساخته شده و تکاملش در این است که یک بعدی شود و به اخلاص برسد» (م. آ - ج 28 - ص 607).
ادامه دارد