سلسله درسهائی از قرآن – تفسیر سوره قصص – قسمت سوم
سوره قصص تبیین کننده «مستضعفین» به عنوان تنها «فاعل اجتماعی» در صحنه تاریخ بشر
قرآن کتابی است که اگرچه بر این باور است که «جنبش تحولخواهانه اجتماعی در راستای برپائی عدالت و قسط از پائین جامعه شکل میگیرد.»
در خصوص ظهور و سرایت و تکوین «فساد در یک جامعه، قرآن بر این باور است که فساد از بالا توسط طبقه حاکم یا در ادبیات قرآن توسط مترفین تکوین پیدا میکند» و لذا در این رابطه است که در آیات 34 و 35 سوره سبا میفرماید:
«وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ - وَقَالُوا نَحْنُ أَکثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ - ما در هیچ جمعی (قریه در قرآن یعنی جمع، اعم از شهر یا ده، در مورد شهر هم قرآن کلمه قریه به کار میبرد) نذیری نفرستادیم الا اینکه مترفین آنها گفتند ما حرف شما را قبول نداریم؛ و گفتند ما هم پولمان بیشتر است و هم فرزندانمان (قابل ذکر است که در زندگی جمعی قدیم، فرزندان نفرات بوده و نفرات نقش فوق العاده در قدرت داشتهاند) بدین جهت اگر قیامتی باشد چون ما عزیز کردههای خدا هستیم معذب هم نخواهیم بود.»
در این رابطه است که قرآن در خصوص خودویژگیهای مترفین و ملاء و مستکبرین میگوید اینها به خاطر قدرت مالی و سیاسی و مذهبی که دارند، این خودفریبی برای آنها حاصل میشود که اصلاً ما خودمان به لحاظ ژنی خوبیم و چون به لحاظ ژنی خوب هستیم، پس وضع ما هم به لحاظ کسب قدرت خوب است، اگر ما به لحاظ ژنی خوب نبودیم که وضع ما در کسب قدرت خوب نمیشد پس در آخرت هم وضع ما بهتر از دنیا و بهتر از دیگران خواهد بود؛ یعنی در آخرت باز آنچه که هست به ما میدهند.
باز در این رابطه است که قرآن در آیه 16 سوره اسراء میفرماید:
«وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِک قَرْیةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا - آن وقت که اراده ما (در جریان سنت و قانونبندی تاریخی و اجتماعی) به این تعلق میگیرد که جمعی هلاک بشوند (در عرصه سنت حاکم بر تاریخ و اجتماع) کار به دست مترفین میدهیم (سنت حاکم بر تاریخ و جامعه اینچنین است که کار به دست مترفین میافتد)»، بنابراین آنچه در این رابطه از قرآن قابل فهم است اینکه در «رویکرد قرآن همیشه فساد در هر جامعهای توسط مترفین و همراهان انجام میگیرد». به بیان دیگر «از نظر قرآن همیشه مترفین و رهبانان و ملأء (سه مؤلفه قدرت استکبار حاکم) هستند که در مقابل پیغمبران ایستادگی میکنند.»
باری در این رابطه است که میتوان نتیجهگیری کرد که در «رویکرد قرآن گرچه حرکت تحولخواهانه عدالتطلبانه و قسطجویانه (آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید مطرح شده است) از پائین شکل میگیرد، اما فساد ساختاری و فراگیر و سیستمی در هر جامعهای (که قرآن آن را به عنوان عامل نابودی و هلاک کننده جوامع میداند) ابتدا از بالا شکل میگیرند و سپس به پائین جامعه سرایت میکنند». لذا در همین رابطه است که امام علی در نامه خود به مالک اشتر «جامعه را به صورت دو بخش عامه و خاصه تقسیم مینماید و عامه را تودههای پائینی جامعه تعریف میکند و خاصه را بالائیهای قدرت میداند» و در این نامه امام علی از مالک اشتر میخواهد که «مراعات حال عامه مردم بکند و بر آنها تکیه بکند، نه بر خاصه یا اصحاب قدرت یا بالائیهای جامعه» و باز در همین رابطه است که امام علی در این نامه به مالک اشتر مینویسد: که آنچنانکه «تودههای مردم در جامعه برای جامعه خدمتشان بیشتر و توقعشان کمتر است اصحاب قدرت حاکم یا خاصه سوار بر قدرت افرادی زیادخواه و زیادبگیر و کمبازده برای جامعه هستند.»
قرآن کتابی است که در عرصه تبیین «مستضعفین» به عنوان فاعل اجتماعی در صحنه تاریخ، مستضعفین را به دو قسم تقسیم میکند.
الف – مستضعفین اجتماعی – سیاسی که شامل آن مستضعفینی میشوند که به لحاظ عینی و ذهنی توان نجات دادن خود دارند.
ب - مستضعفینی که به لحاظ عینی – ذهنی توان نجات خود را ندارند.
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کنْتُمْ قَالُوا کنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فیها فَأُولَئِک مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا - إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یهْتَدُونَ سَبِیلًا - هنگامیکه ملائکه مرگ میخواهد جان افراد را بگیرند این ملائکه در برابر بعضی از افراد که به خود ظلم کردهاند، میپرسند که در دنیا چه وضعی داشتید که این چنین به خود ستم کردید؟ آنها در پاسخ میگویند: در این سرزمینی که ما زندگی میکردیم اقویا یا صاحبان قدرت و یا مستکبرین، ما را به استضعاف کشیدند. ملائکه در جواب آنها از آنها میپرسند مگر زمین خدا وسیع نبود تا اقدام به هجرت بکنید؟ چون در برابر سؤال ملائکه آنها پاسخی برای عدم هجرت خودشان ندارند منزلگاهشان جهنم میباشد که چه بد سرانجامی است البته آن گروه از مستضعفینی که نمیتوانند استضعاف مستکبرین را از خود دور بکنند و نمیتوانند از آن سرزمین به جائی دیگر مهاجرت کنند از عذاب معاف هستند» (سوره نساء – آیه 97 و 98).
باری، آنچه از دو آیه 97 و 98 سوره نساء قابل فهم است اینکه:
اولاً در آیه 97 میگوید آن بخشی از مردم مورد سؤال ملائکه قرار میگیرند که خودشان به خودشان ظلم کردهاند و البته قرآن اینها را با عنوان ظالمی انفسی یاد میکند، یعنی خودشان مقصر گمراهی خودشان هستند.
ثانیاً قرآن در این آیه از قول ملائکه خطاب به اینها میگوید: «قَالُوا فِیمَ کنْتُمْ» وقتی که ملائکه در برابر این افرادی که خودشان به خودشان ظلم کردهاند قرار میگیرند از اینها میپرسند که در چه وضعی به سر میبردید؟ اینها در پاسخ میگویند: «قَالُوا کنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ - ما جزء مستضعفین زمین بودیم؛ و توسط قوم مستکبر حاکم (صاحبان قدرت) در جامعه به استضعاف کشیده شدیم.»
ثالثاً در این آیه ملائکه در برابر پاسخ آنها، باز به آنها میگویند: «قَالُوا أَلَمْ تَکنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فیها - آیا این قدر از شما ساخته نبود که برای مبارزه با قدرت حاکم که شما را به استضعاف کشیده بودند، اقدام به هجرت بکنید» به عبارت دیگر ملائکه به آنها میگویند: «هجرت که از شما ساخته بود، چرا برای مبارزه با استکبار حاکم اقدام به هجرت نکردید.»
رابعاً از سؤال ملائکه چنین فهمیده میشود که «در مبارزه با مستکبرین حاکم اولویت با جهاد است و در صورت نتوانستن است که هجرت به عنوان یک سلاح در دست مستضعفین برای مبارزه با مستکبرین حاکم قرار میگیرد.»
خامسا قرآن در آیه بعد میگوید: «فَأُولَئِک مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا» اگر مستضعفینی با مستکبرین سوار بر قدرت سه مؤلفهای حاکم، نه از طریق جهاد و نه از طریق هجرت، برای رهائی خودشان مبارزه نکنند، گرفتار عذاب دنیا و آخرت میشوند.
سادساً در آیه 98 سوره نساء قرآن میگوید: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ» البته آن گروهی از مستضعفین که برای رهائی خود از چنگال مستکبرین سه مؤلفهای قدرت حاکم، توان جهاد و توان هجرت ندارند، مستثناء میشوند چراکه بر آنها حرجی نیست. آنچه در یک نگاه کلی از دو آیه 97 و 98 سوره نساء برای ما قابل فهم است، اینکه قرآن به دو گونه مستضعف قائل است. یادمان باشد که در تعریف کلی از نگاه قرآن «مستضعفین یعنی آن گروهی که توسط گروه دیگر به ضعف کشیده شده باشد» بنابراین مطابق این دو آیه میتوان در یک تقسیمبندی کلی «مستضعفین را به دو دسته بزرگ تقسیم کرد»:
الف – مستضعفینی که توسط جهاد و هجرت قدرتهای سه مؤلفهای استکبار حاکم را به چالش میکشند.
ب - مستضعفینی که به علت عدم توان و پتانسیل کافی توان مبارزه با مستکبرین یا اصحاب سه مؤلفهای قدرت حاکم را ندارند و مجبور به تسلیم در عرصه استضعاف خود میباشند، بنابراین، از اینجا است که میتوانیم در چارچوب رویکرد قرآن به مستضعفین، آنها را به دو دسته بزرگ تقسیم نمائیم:
نخست - مستضعفین بالنده سیاسی اجتماعی که شامل آن دسته از مستضعفینی میشوند که با دو سلاح «جهاد و هجرت» قدرت سه مؤلفهای استکبار حاکم را در عرصه یک مبارزه رهائیبخش به چالش میکشند این اردوگاه عظیم، همان مستضعفینی هستند که به عنوان فاعل اجتماعی در صحنه تاریخ بشر تعریف میشوند.
دوم – مستضعفین میرنده هستند که در هر شرایطی به علت نتوانستن، تن به تسلیم استضعاف مستکبران سه مؤلفهای صاحب قدرت حاکم میدهند.
باری از اینجا است که میتوان نتیجه گرفت که:
الف - خود «واژه مستضعفین در دیسکورس و ادبیات قرآن یک مشترک لفظی میباشد» که در عرصه تبیین و تفسیر اردوگاه عظیم مستضعفین بالنده به عنوان فاعل اجتماعی در صحنه تاریخ بشر، در هر شرایط اجتماعی، مجبوریم حدود و تعریف شاخههای مشخص آن را تعیین و تعریف و تقسیم بکنیم.
ب – از آنجائیکه «مستضعفین» یک عنوان و واژه قرآنی میباشد، ضروری است که در مرحله عام تئوریک، برای فهم آن، این اصطلاح را از منظر آیات قرآن مورد بررسی قرار بدهیم که در این رابطه «سوره قصص» در رأس همه سورههای قرآن قرار دارد.
ج - قرآن اصطلاح «مستضعفین» را در قالب کلمات مختلفی مانند استضعفوا، یستضعف و مستضعفین مطرح کرده است. یادمان باشد که دیگر مشتقات ضعف، مانند اضعاف، ضعف، ضعفاء، ضعفین و غیره ارتباطی با اصطلاح مستضعفین و استضعاف در قرآن ندارد.
د - مشخصه مشترک محوری کلمات مختلف «مستضعفین» در قرآن این است که در تحلیل نهائی این «مستضعفین توسط قدرتهای سه مؤلفهای مالی و سیاسی و مذهبی حاکم به استضعاف کشیده میشوند» بنابراین اگر چه «مستضعف» در کتب لغت هم به معنای «ضعیف دیدن دیگران و هم به معنای به ضعف کشیده شدن میباشد» در رویکرد قرآن «مستضعفین با معنای دوم قابل فهم و تعریف و تفسیر میباشند.»
ه – آنچه در آیه 157 سوره اعراف در خصوص جوهر و هدف رسالت پیامبر اسلام با بیان: «...وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ... - بار سنگینشان را از دوششان برداشت و غلهایی که بر آنها بود از آنها گرفت» مطرح میشود، دلالت بر «رهائی مستضعفین با معنای دوم میکند نه با معنای اول.»
و – در قرآن در کادر استضعاف نوع دوم است که «در برابر صف مستضعفین (به عنوان فاعل اجتماعی در صحنه تاریخ است که) صف مستکبرین قرار میگیرند» و از این جا است که در قرآن سه نوع استضعافگری یا استکبار و سه نوع استضعافشدگی نوع دوم و یا مستضعفین بالنده (نوع دوم) داریم؛ که سه نوع استضعافگری یا استکبار در دیسکورس و ادبیات قرآن عبارتند از:
1 - استکبار سیاسی (در چارچوب استبداد سیاسی است که پارادایم کیس آن در قرآن فرعون میباشد و در سوره قصص به عنوان استکبار تعیین کننده مطرح شده است).
2 - استکبار مالی (در چارچوب استثمار نیروی کار است که پارادایم کیس آن در قرآن قارون میباشد و در آیات 76 تا 84 سوره قصص پس از فرعون به صورت محوری به عنوان قدرت استکباری بر آن تکیه مینماید).
3 - استکبار مذهبی و معرفتی (در چارچوب استحمار کهنه و نو است که پارادایم کیس آن در قرآن هامان میباشد و در آیه 6 سوره قصص به آن اشاره میکند). همچنین در برابر سه استضعافگر فوق در قرآن سه نوع استضافشدگی مستضعفین نوع دوم یا مستضعفین بالنده و یا مستضعفین به عنوان فاعل اجتماعی در صحنه تاریخ داریم که عبارتند از:
اول – استضعافشدگی سیاسی و اجتماعی.
دوم- استضعافشدگی طبقاتی و اقتصادی.
سوم – استضعافشدگی فرهنگی و مذهبی.
ادامه دارد