سلسله درس‌هائی از قرآن – تفسیر سوره قصص – قسمت چهار

سوره قصص تبیین کننده «مستضعفین» به عنوان تنها «فاعل اجتماعی» در صحنه تاریخ بشر

 

ز – مستضعفینی که در قرآن از آنها حمایت می‌شود همان «مستضعفین بالنده هستند که با جهاد و هجرت توان نجات خود به لحاظ عینی و ذهنی دارند» و لذا در این رابطه است که در قرآن نه تنها «مستضعفینی که توان نجات ذهنی و عینی خودشان با دو سلاح جهاد و هجرت ندارند، حمایت نمی‌شوند» بلکه برعکس «در قرآن به عبارت‌های مختلف مستضعفین میرنده نفی و دفع می‌شوند.»

ح – در قرآن در یک نگاه کلی مستکبران سه مؤلفه‌ای استضعاف‌گر حاکم به صورت «ظالمان و کافران سیاسی اجتماعی (نه کافران فقهی) مطرح می‌شوند» و استضعاف‌شدگان سه مؤلفه‌ای به صورت «مظلومان» مطرح می‌شوند. برای مثال در خصوص کافر خواندن استکبار حاکم توسط قرآن می‌توانیم به آیه 21 سوره آل عمران توجه کنیم که می‌گوید:

«إِنَّ الَّذِینَ یکفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ - کافران به آیات خداوند کسانی هستند که انبیاء را و یامرون بالقسط من الناس را می‌کشند.»

ط – و در خصوص همین مستضعفین بالنده نوع دوم است که معلم کبیرمان شریعتی می‌گوید:

«استضعاف که در قرآن به کار می‌رود به معنی به بیچارگی و ضعف گرفتن است و بسیار قابل تأمل است. چون معنائی است اعم از استبداد و استثمار و استعباد و استعمار و استحمار و... این‌ها همه شکل‌های مختلف استضعاف در زمان‌ها و نظام‌های گوناگون است که گاه با شکلی از آن مبارزه می‌شود و از میان برده می‌شود، ولی شکل دیگری جانشین آن می‌شود. هر نظامی که انسان را به ضعف دچار کند، چه ضعف اقتصادی (استثمار)، چه ضعف سیاسی (استبداد)، چه ضعف ملی (استعمار)، چه ضعف فکری و روحی و اخلاقی (استحمار) و چه در آن واحد و نظام واحد، همه‌اش با هم و چه اشکال دیگری که شاید بعدها اختراع کنند، استضعاف است؛ و قربانیان آن طبقه مستضعفین را به وجود می‌آوردند و قرآن از نجات این طبقه و نفی استضعاف در جهان سخن می‌گوید و این است که سخنش همیشه زنده است، چه اگر به جای آن یکی از انواع آن را مثلاً استعباد یا استعمار یا استبداد را می‌گفت. پس از تحقق استقلال یا دموکراسی و لیبرالیسم و نفی نظام بردگی سخنش مرده بود و رسالتش منتفی می‌شد و تنها ارزش تاریخی پیدا می‌کرد و پس از استقلال و لیبرالیسم که باز توده در اشکال دیگر به ضعف گرفتار می‌شدند از قبیل استثمار طبقاتی یا استحمار فکری (به وسیله مذهب، هنر فلسفه، ادبیات، ایدئولوژی، تبلیغات، علوم، تحقیقات، آزادی جنسی، فلسفه پوچی، بکت بازی، نیهیلیسم، تصوف، زهدگرائی، فردگرائی، ریاضت، ذهنیت‌گرائی، مادیت‌گرائی، رالیسم، ایده‌آلیسم و مواد مخدر و هزاران هزار فوت و فن کهنه و نو و رنگ به رنگ که همه جادوهای سیاه اراده و آگاهی و بیداری و مسئولیت است تا قدرت‌های انسانی و استعدادهای خدائی در مردم فلج بشود و به ضعف دچار گردد) رسالت قرآن که مبارزه با استعمار و استبداد و استعباد (بردگی) می‌شد، در وضع جدید نمی‌توانست به کار آید و ناچار روشنفکران به یک ایدئولوژی تازه که بتواند نظام تازه و پدیده‌های ضد انسانی و فرم‌های ضد مردمی نو ساخته را تفسیر کند و با آن مبارزه کند، نیازمند بودند. دوستی می‌فرمود که برخی از مقدسین به من انتقاد کرده‌اند که اینکه خدا را رب المستضعفین می‌خوانی، مفهوم ضمنی‌اش این است که اقویا و اشراف حکام و طبقات حاکمه را خدائی دیگر است. گفتم متاسفم که این ناقدین هوشیار و دین آگاه در عصر نبوت پیغمبر و امامت علی نبودند تا به آنان نیز این یادآوری حکمیانه را می‌فرمودند حالا که دیگر گذشته و آنان این شانس را نداشتند، می‌توانند قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه و متون دعاهای ائمه را تصحیح فرمایند و این اشکال بزرگی را که حاکی از شرک است رفع فرمایند، به خصوص آخرین سوره قرآن که با تکیه و تکرار خدا را به مردم تخصیص می‌دهد که «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ - مَلِک النَّاسِ - إِلَهِ النَّاسِ...» و به جای «النَّاسِ» که اخص از انسان است و جزئی از عالم: بنویسند الْعَالَمِینَ» (م. آ - ج 20 - ص 249 – 250 - س 4 به بعد).

ی – بنابراین «مستضعفین بالنده» در رویکرد قرآن همان «مستضعفین سیاسی اجتماعی می‌باشند که به عنوان فاعل اجتماعی در صحنه تاریخ تعریف می‌شوند که توسط مستکبرین استضعاف‌گر سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی به چالش کشیده می‌شوند» و بدین ترتیب است که قرآن در آیات 31 تا 38 سوره سباء به تبیین جدال تاریخی بین مستضعفین بالنده سیاسی و اجتماعی با مستکبرین استضعاف‌گر سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی می‌پردازد.

«وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَینَ یدَیهِ ولوتری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَکنَّا مُؤْمِنِینَ - قَالَ الَّذِینَ اسْتَکبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکمْ بَلْ کنْتُمْ مُجْرِمِینَ - وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکبَرُوا بَلْ مَکرُ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَکفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کفَرُوا هَلْ یجْزَوْنَ إِلَّا مَا کانُوا یعْمَلُونَ - وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ - وَقَالُوا نَحْنُ أَکثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ - قُلْ إِنَّ رَبِّی یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ - وَمَا أَمْوَالُکمْ وَلَا أَوْلَادُکمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکمْ عِنْدَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ - وَالَّذِینَ یسْعَوْنَ فِی آیاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولَئِک فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ – کسانی که (نسبت به دعوت پیامبر اسلام) کافر شدند گفتند: ما هرگز به این قرآن و به کتاب‌های آسمانی که فعلاً هست ایمان نمی‌آوریم (ای پیامبر) اگر ظالمان و ستمگران در آن هنگام که نزد پروردگارشان ایستاده باشند ببینی، خواهی دید که با یکدیگر کشمکش می‌کنند و جرم را به گردن یکدیگر می‌اندازند، اما برعکس در آنجا این مستضعفین هستند که به مستکبرین می‌گویند: اگر شما نبودید ما از مومنان می‌بودیم؛ اما در جواب مستکبرین خطاب به مستضعفین خواهند گفت: آیا این ما بودیم که شما را از هدایت انبیاء دور کردیم یا خودتان انتخاب کردید؟ پس خودتان مجرم هستید نه ما. باز مستضعفین در پاسخ به مستکبرین می‌گویند: این حیله و نیرنگ و تبلیغات منفی شبانه روزی شما بود که ما را وادار به کفر هدایت پیامبران کرد، چرا که شما پیوسته به ما دستور می‌دادید که نسبت به خداوند کفر بورزیم و برایش شریک بگیریم، پس در آن روز هم که بر حسب طبیعتی که مستکبرین در دنیا کسب کرده بودند، پشیمانی خود را در وقت دیدن عذاب پنهان می‌کنند، اما ما در آن روز کُنده و زنجیر بر گردن مستکبرین و کفار می‌اندازیم تا جز به آنچه که می‌کردند کیفر نشوند. ما به سوی هیچ قریه‌ای بیم رسان نفرستادیم، مگر آنکه مترفین آن قریه گفتند: ما به آنچه شما به تبلیغش مأمور شده‌اید کافریم؛ و نیز همین مترفین گفتند: ما اموال و اولاد بیشتری داریم، بنابراین ما در آخرت عذاب نمی‌شویم. ای پیامبر به این مترفین بگو این پروردگار من است که رزق را برای هر کس بخواهد بسیار و برای هر کس که بخواهد اندک می‌سازد و لیکن اکثر مردم این را نمی‌دانند. ای پیامبر به این مترفین بگو که اموال و اولاد و قدرت شما آنچنان نیست که واسطه نزدیکی شما به ما بشود، چراکه تنها واسطه نزدیکی به ما ایمان و عمل صالح است که اینگونه افراد پاداشی دو برابر آنچه که می‌کنند صاحب می‌شوند؛ و کسانی که مانع هدایت ما به مردم می‌شوند و می‌خواهند ما را عاجز کنند در عذاب احضار خواهند شد.»

آنچه از جدال فوق بین مستضعفین و مستکبرین برای ما قابل فهم است اینکه این «مستضعفین بالنده سیاسی اجتماعی هستند» که در برابر مستکبرین سه مؤلفه‌ای قدرت زر و زور و تزویر (به علت اینکه از طرف آنها مورد ظلم واقع می‌شوند) در برابر آنها مقاومت می‌کنند تا در تحلیل نهائی به عنوان «فاعل اجتماعی در صحنه تاریخ به پیروزی و امامت و وراثت بر زمین و تاریخ دست پیدا کنند». فراموش نکنیم که قرآن موضوع «مؤمن بودن مستضعفین بالنده سیاسی اجتماعی به حرکت انبیاء» در آیه 75 سوره اعراف با صراحت تائید و تبیین می‌نماید.

«قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ - ملاء مستکبرین قوم صالح خطاب به مستضعفین طرفدار حرکت صالح گفتند: که آیا اطمینان دارید که صالح فرستاده از جانب پروردگارتان می‌باشد؟ آن مستضعفین گفتند: که ما بدانچه که صالح دعوت می‌کند ایمان داریم.»

به بیان دیگر سران مستکبرین قوم صالح که بر علیه رسالت صالح قیام کرده بودند، جهت شورانیدن مستضعفین جامعه بر علیه حرکت صالح وارد فاز «استحمار ذهنی مستضعفین شدند» و برای مساله‌دار کردن مستضعفین خطاب به آنها گفتند: آیا واقعاً می‌دانید که صالح از جانب پروردگارش به رسالت فرستاده شده است؟ و مستضعفین جامعه خطاب به مستکبرین حاکم گفتند: که بیگمان ما به آنچه که او فرستاده شده است «ایمان داریم» و در عوض مستکبرین حاکم خطاب به مستضعفین جامعه گفتند: که تردید نکنید که «ما به آنچه که شما بدان ایمان دارید، کافریم». البته در آیات فوق سوره سبا (آیات 31 تا 38) منهای جدال مستضعفین بالنده سیاسی اجتماعی جامعه صالح با مستکبرین حاکم بر جامعه، موارد دیگری به صورت حاشیه مطرح شده است که در این رابطه حائز اهمیت می‌باشد و آن اینکه:

اولاً در آیات فوق قرآن می‌گوید: «ما در هیچ قومی و جمعی و جامعه‌ای نذیری و فرستاده‌ای برای شورانیدن توده‌ها جهت قیام به قسط و عدالت نفرستادیم، مگر اینکه در صف مخالفین آنها مترفین یا سران سه مؤلفه‌ای قدرت حاکم استکبار مالی و سیاسی و مذهبی (فرعون و قارون و هامان) قرار گرفتند؛ و نخستین پرچم کفر در برابر آنها توسط مترفین یا سران استکبار حاکم بر افراشته شد.»

ثانیاً در آیات فوق قرآن می‌گوید: «مستکبرین حاکم برای انگیزه‌زدائی کردن ایمان مستضعفین جامعه نسبت به دعوت انبیاء توحیدی، پیوسته عامل کسب قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و مذهبی خود را در پتانسیل و توان وجودی خودشان تحلیل می‌کنند نه در صورت واقعی آنها»، یعنی غارت و استثمار و استعباد مستضعفین جامعه و لذا در این رابطه است که آنها به مستضعفین جامعه می‌گویند: که اصلاً ما خودمان خوب هستیم، چون ما خوبیم وضع‌مان هم خوب است، اگر ما خودمان خوب نبودیم وضع‌مان هم خوب نمی‌شد و در ادامه همین صغری و کبری کردن بوده که آنها می‌گفتند پس در آخرت هم مانند دنیا، نسبت به شما ما دارای قدرت و وضع بهتری خواهیم بود.

ثالثاً قرآن در آیات فوق می‌گوید: «مستکبرین حاکم به صورت غیر مستقیم به مستضعفین بالنده جامعه می‌گفتند: که اگر شما لیاقت کسب قدرت و ثروت و معرفت داشتید خود خداوند مانند آنچه که به ما داده است به شما هم می‌داد». به بیان دیگر داوری استضعاف‌گران حاکم همانند داوری ارسطو خطاب به بردگان جامعه خود می‌باشد که می‌گفت: «این برده بودن شما و این برده‌دار بودن قدرت حاکم امری ازلی و ابدی و وجودی و جبری می‌باشد که شما مستضعفین و یا مغضوبین زمین را یارای تغییر آن نیست». البته برعکس تبلیغات استحماری استضعاف‌گران، ندای اصلی پیامبران توحیدی به مستضعفین زمین پیوسته این بوده است که سرنوشت واقعی تاریخ و هستی و وجود «بر حاکمیت و امامت و وراثت شما مستضعفین بالنده بر زمین و نابودی سران سه مؤلفه‌ای قدرت سیاسی و مالی و مذهبی نهادینه شده حاکم بر جامعه می‌باشد.»

«وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ - و به تحقیق آنچنانکه در زبور هم اعلام کردیم بندگان صالح وارث و صاحب زمین و تاریخ می‌شوند» (سوره انبیاء – آیه 105).

آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، در ادبیات قرآن کلمه «ارض» هم به معنای «تاریخ» است. مثل آیه 137 - سوره آل عمران که می‌گوید: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُکذِّبِینَ» و هم به معنای «زمین» می‌باشد. مثل آیه 20 - سوره عنکبوت که می‌گوید: «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ بَدَأَ الْخَلْقَ...».

رابعاً در آیات فوق سوره سبا (آیات 31 تا 38) به دو مشخصه کلیدی مستضعفین بالنده سیاسی – اجتماعی اشاره می‌کند که این دو مشخصه کلیدی عبارتند از:

1 - ایمان،

2 - عمل صالح که در ادبیات و دیسکورس قرآن «ایمان و عمل صالح» عامل حرکت فاعل اجتماعی در صحنه جامعه و در صحنه تاریخ می‌باشد.

«وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ - سست و اندوهگین نشوید که شما برترید اگر ایمان بیاورید به این حرکت» (سوره آل عمران – آیه 139).

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری