«تئوری تغییر» در رویکرد 45 سال گذشته حیات سیاسی – اجتماعی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فرایند:
«عمودی یا سازمانی» آرمان مستضعفین ایران و «افقی یا جنبشی» نشر مستضعفین ایران کدام است؟ - قسمت چهارم
1 - تفاوت دو رویکرد در عرصه تضاد سنت و مدرنیته میباشد، به این ترتیب که جریان سنتگرا میگویند: «ما جامعه را تا آنجا تغییر میدهیم که به درد سنتیها بخورند» و برعکس جریان مدرنیتهگرا میگفتند که «ما سنتها را باید آنچنان دچار تحول و تغییر بکنیم که بتواند بسترساز مادیت پیدا کردن مدرنیته نظری و عملی در جامعه ایران بشود.»
2 – بنابراین در این رابطه است که جلال آل احمد به عنوان نماد نظریهپرداز سنتگرا در حمله به مدرنیته بر این باور بود که «تحول جامعه در چارچوب سنت باید در جامعه بزرگ ایران فقط توسط روحانیت حوزههای فقاهتی به انجام برسد» در صورتی که در رویکرد صادق هدایت و احمد کسروی (به عنوان نماد نظریهپردازن مدافع مدرنیته) «تحول جامعه ایران در راستای دستیابی به مدرنیته فرهنگی و عینی باید توسط مبارزه با فرهنگ سنتگرای حاکم بر اذهان جمعی مردم ایران صورت بگیرد.»
3 - طرفداران رویکرد سنتگرا برای مبارزه با مدرنیته معتقد به «مبارزه از بالا توسط قدرت حکومتی بودند» اما طرفداران رویکرد مدرنیته فرهنگی (نه مدرنیته ابزاری) در مبارزه با سنتها معتقد به «مبارزه فرهنگی و تحول از پائین بودند.»
4 - به صورت مشخص تضاد بین طرفداران مطلق کردن سنت و مدرنیته به عنوان ابر مسئله جامعه بزرگ از زمانی به صورت فراگیر در جامعه بزرگ ایران مادیت پیدا کرد که رضا خان در فرایند پسا کودتای انگلیسی 1299 توانست قدرت سیاسی در ایران را با حمایت امپریالیسم انگلیس در دست بگیرد و در فرایند پسا کسب قدرت سیاسی در ایران، او در راستای مادیت بخشیدن به پروژههای امپریالیست انگلیس:
اولاً - تلاش کرد تا با سرکوب جنبشهای منطقهای از جنش جنگل در گیلان و جنبش خیابانی در تبریز و جنبش کلنل پسیان در خراسان و شیخ خزعل در خوزستان و غیره دولت متمرکز ایجاد کند.
ثانیاً - رضا خان تلاش کرد تا توسط تقویت ارتش سازمانیافته قدرت حکومت را به عنوان قدرت تعیین کننده در جامعه ایران در آورد.
ثالثاً - رضا خان کوشید تا ابتدا با طرح شعار «جمهوریخواهی» به عمر رژیم قاجار و مشروطیت پایان بدهد که البته با مخالفت روحانیت (و در رأس آنها مخالفت مدرس) با شعار جمهوریخواهی او و عقبنشینی رضا خان در این رابطه، رضا خان با تکوین حکومت متمرکز و قدرت سرنیزهای و استبداد مطلق تلاش کرد تا توسط همان رژیم سلطنتی به نام خودش (با حمایت امپریالیسم انگلیس) دوران حاکمیت قاجار را پایان بدهد؛ و در کادر مبارزه مستمر با مجلس (تنها نهاد باقیمانده از مشروطیت که رضا خان اگرچه میخواست، ولی نمیتوانست مانند محمد علی شاه نابودش کند) و شعار «مجلس یک طویله است»، آخرین نهاد باقیمانده از مشروطیت را هم به صورت یک نهاد فرمایشی و بله قربانگو درآورده بود.
رابعاً - از همه مهمتر اینکه رضا خان برای «بازارسازی سرمایهداری جهانی از طرف امپریالیسم انگلیس موظف و مجبور بود (تا مانند کمال آتاتورک در ترکیه) با تکیه بر مدرنیته انطباقی ابزاری (برعکس مدرنیته تطبیقی ابزاری امیرکبیر و عباس میرزا و قائم مقام فراهانی و برعکس مدرنیته انطباقی فرهنگی صادق هدایت و احمد کسروی) به صورت تقلیدی (از روش کمال آتاتورک در ترکیه) وارد حرکت همه جانبه نظری و عملی شد.»
در همین رابطه بود که رضا خان در کشور ایران «مدرنیته ابزاری از بالا توسط قدرت حکومتی و به صورت دستوری از سرگرفت» که باز به علت مخالفت روحانیت با ورود مدرنیته در جامعه ایران (و به علت اینکه روحانیت در جامعه ایران قدرتی بسیار فزاینده و برتر از قدرت روحانیت در ترکیه در مقابله با حرکت آتاتورک داشتند) همین امر باعث گردید که برعکس پروسه شکلگیری مدرنیته ابزاری در ترکیه در ایران (با حمایت روحانیت حوزههای فقاهتی از سنت، از آنجائیکه روحانیت حوزههای فقاهتی پاسدار سنتهای ارتجاعی و متصلب در جامعه ایران بودند) «تضاد و نبرد رضا خان با سنتها به مرور زمان به تضاد رضاخان با روحانیت تبدیل گردید» بدین خاطر هر چند که رضا خان در طول دوران حکومت سرنیزهای خودش توانست در راستای آمال سرمایهداری جهانی به صورت دستوری مدرنیته ابزاری را در جامعه ایران از بالا توسط قدرت سرنیزه (و مدرنیته نهادی در اشکال مختلف آن از دانشگاه تا آموزش و پرورش و دادگستری و ارتش و غیره) مادیت ببخشد، ولی با تبعید او توسط امپریالیسم انگلیس به آفریقای جنوبی (به خاطر گرایش رضاخان به آلمان و هیتلر و فاشیسم) «جامعه ایران فرایند نوینی در عرصه نبرد سنت و مدرنیته از سرگرفت» زیرا از شهریور 20 با تبعید رضا خان و پایان دوران سیاه استبداد مطلقه 20 ساله او و باز شدن فضای سیاسی «جامعه سیاسی ایران صورت جنبشی تکوین یافته از پائین پیدا کرد و گفتمانسازی در دستور کار نظریهپردازان و روشنفکران ایرانی قرار گرفت.»
در این رابطه بود که مدرنیته در ادامه گفتمانسازی پیشا مشروطیت (که به صورت مدرنیته ابزاری توسط عباس میرزا و میرزا تقی خان امیرکبیر و میرزا قائم مقام فراهانی و مدرنیته سیاسی توسط میرزا یوسف خان مستشارالدوله و با ترجمه «مقدمه قانون اساسی» انقلاب کبیر فرانسه تحت عنوان «یک کلمه» و میرزا ملکم خان توسط «روزنامه قانون» استارت آنها زده شده بودند) به صورت «مدرنیته گفتمانی» (نه مدرنیته ابزاری تحمیلی و دستوری رضا خانی) از پائین (در جامعه پسا شهریور 20 کشور ایران) روندی روبه اعتلا پیدا کرد. طبیعی بود که به موازات اعتلای روند «مدرنیته گفتمانی» در عرصه تضاد سنت و مدرنیته در فرایند پسا شهریور 20، «سنتگرایان تحت هژمونی اسلام دگماتیست حوزههای فقاهتی به عنوان تنها مدافعین گفتمان سنت (که در قالب رویکرد آنها سنت همان سنت مذهبی اسلام فقاهتی، تکلیفی، تعبدی و تقلیدی استوار بر فتوا تعریف میشد) وارد صحنه نبرد گفتمانها در جامعه ایران شدند» و بدین ترتیب بود که «در فرایند پسا شهریور 20 به یک باره ابر مسئله جامعه ایران تضاد سنت و مدرنیته شد» که در دو جبهه بزرگ با همدیگر میجنگیدند.
اضافه کنیم که در جبهه سنتگرایان در آن شرایط تندپیچ جامعه ایران تنها روحانیت حوزههای فقاهتی شیعه ایران و عراق قرار داشتند که در دفاع از اسلام فقاهتی به عنوان یک سنت هزار ساله تمامی دستاوردهای مدرنیته ابزاری و مدرنیته سیاسی و مدرنیته فرهنگی و مدرنیته اجتماعی (از عباس میرزا تا رضاخان و از میرزا یوسف مستشارالدوله تا مصدق و از میرزا ملکم خان و سید حسن تقیزاده تا کسروی و از ملک متکلمین تا صادق هدایت و از حزب کمونیست تقی ارانی و یارانش تا حزب توده) را به چالش میکشیدند. «کشته شدن احمد کسروی توسط تروریستهای فدائیان اسلام تحت رهبری نواب صفوی (که مدافعین اسلام دگماتیست سنتی فقاهتی بودند) پرچم خونین همین جنگ ابر مسئله سنت و مدرنیته در فرایند پسا شهریور 20 بود» و آنچه که بیش از هر چیز در فرایند عمده شدن ابر مسئله سنت و مدرنیته در فرایند پسا شهریور 20 قابل توجه بودند عبارتند از اینکه:
اولاً - تضاد سنت و مدرنیته برای اولین بار در جامعه بزرگ ایران از «حالت نخبهگرایانه قبلی خارج شد و صورت فراگیر تودهای پیدا کرد». عنایت داشته باشیم که اگرچه از فرایند پسا شکست ایران در جنگ با روس در دوره فتحعلی خان قاجار با ظهور سرسلسله جنبان مدرنیته امثال عباس میرزا و میرزا یوسف خان و غیره تضاد سنت و مدرنیته در جامعه ایران مادیت پیدا کرد، اما هرگز نباید فراموش کنیم که «تا شهریور 20 این تضاد سنت و مدرنیته چه در شکل مدرنیته ابزاری و چه در شکل مدرنیته فرهنگی و سیاسی و اجتماعی همه و همه محدود به عرصه نخبگان جامعه و صاحبان قدرت حاکم در بالا میشد»؛ و حتی در «مشروطیت اول که یک مشروطیت فرهنگی – سیاسی و گفتمانی بود» (برعکس مشروطیت دوم که یک مشروطیت آلترناتیوی و مسلحانه و نظامی بود)، «تضاد سنت و مدرنیته نتوانست صورت تودهای و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران پیدا کند» و باز در همین رابطه بود که در فرایند پیشا مشروطیت اول طرفداران مدرنیته فرهنگی و سیاسی امثال سید جمال الدین اسدآبادی و میرزا ملکم خان و میرزا یوسف خان مستشارالدوله تلاش میکردند که «مدرنیته گفتمانی و فرهنگی و سیاسی خودشان را در لباس اسلام فقاهتی حوزههای فقهی تبیین و تعریف بکنند» و همچنین در همین رابطه بود که در «مشروطیت تضاد جناحهای روحانیت حوزههای شیعه فقاهتی ایران و عراق در دفاع و نفی مشروطیت (از آخوند ملأ کاظم خراسانی تا میرزا خلیل تهرانی و شیخ عبدالله مازندرانی و سید حسین نائینی و سید عبدالله بهبهانی و طباطبائی که مدافعین مشروطیت یا مدرنیته سیاسی در برابر جناح شیخ فضل الله نوری مدافعین سنت و اسلام دگماتیست فقاهتی بودند) صورت صد در صد فقاهتی داشت»؛ و هر دو جناح با ادبیات اسلام دگماتیست فقاهتی به دفاع و نفی مشروطیت میپرداختند و هر دو جناح با سلاح فتوا و تقلید و تکلیف جنگ سنت و مدرنیته را در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی پیش میبردند و هر دو جناح معتقد بودند که «قدرت ولایت و سیاست و حکومت حق روحانیت حوزههای فقاهتی میباشد، نه حق مردم و جامعه نگونبخت ایران.»
باری به این ترتیب بود که در فرایند پسا شهریور 20 به علت فضای باز سیاسی (حاصل فروپاشی استبداد رضا خانی توسط قدرتهای امپریالیستی متفقین جنگ دوم جهانی) «برای نخستین بار تضاد سنت مدرنیته در جامعه بزرگ ایران صورت اجتماعی و تودهای پیدا کرد.»
ثانیاً - آنچه که در نبرد گفتمانها در دو جبهه بزرگ سنت و مدرنیته در فرایند پسا شهریور 20 قابل توجه بود اینکه هم گفتمان مدرنیته مؤلفههای مختلفی (از جمله مؤلفه مدرنیته فرهنگی و ادبی و تاریخی و مؤلفه مدرنیته سیاسی از رویکرد حزب – دولت لنینیستی تا لیبرال دموکراسی سرمایهداری و مؤلفه مدرنیته اقتصادی از سوسیالیسم تا سرمایهداری و مدرنیته فلسفی از مارکسیسم تا کانت و نیچه و غیره) پیدا کرد و هم گفتمان سنتگرایان مؤلفه مختلفی (از جمله مؤلفه فقاهتی حوزههای فقهی و مؤلفه فلسفی هایدگری حلقه فردید و مؤلفه صوفیانه هانری کربن و طرفدارانش در کشور ایران و غیره) پیدا کردند و «همین چند مؤلفهای شدن دو گفتمان مدرنیته و سنت در فرایند پسا شهریور 20 شرایط برای اجتماعی شدن گفتمانهای دو مؤلفهای سنت – مدرنیته در جامعه ایران فراهم کرد.»
ظهور رویکرد اسلام انطباقی مهندس مهدی بازرگان و همفکرانش مانند دکتر یدالله سحابی و سید محمود طالقانی هم در این فرایند مولود همین اجتماعی شدن گفتمان انطباقی دو مؤلفهای سنت – مدرنیته بود. چراکه «همه اینها (در ادامه رویکرد سید جمال الدین اسدآبادی) به دنبال آن بودند تا مدرنیته فرهنگی و سیاسی و مذهبی و حتی ابزاری را در قالب اسلام فقاهتی به جامعه ایران عرضه کنند» و توسط آن شرایط برای تودهای کردن مدرنیته در جامعه بزرگ ایران فراهم سازند. کتاب «مطهرات» مهندس مهدی بازرگان که در همین فرایند تضاد غالب سنت و مدرنیته در جامعه ایران توسط او به نگارش درآمده است، نماد همین رویکرد انطباقی در پیوند بین سنت و مدرنیته میباشد چراکه مهندس مهدی بازرگان در کتاب «مطهرات» سعی بلیغی میکند تا حتی مسائل ارتجاعی فقهی «مطهرات توضیح المسائل» فقهای حوزههای فقهی را در لباس علم مدرن تجربی و طبیعی تبیین و تعریف نماید که صد البته با سپری شدن تضاد سنت و مدرنیته به عنوان ابر مسئله جامعه ایران این تلاش آنها هم عقیم و سترون گردید.
ادامه دارد