سرمقاله
نشر مستضعفین و جنبش 45 ساله سیاسی- اجتماعی ارشاد شریعتی - سرمقاله
جهت گرامیداشت چهلمین سالگرد معلم کبیرمان شریعتی، مناسب دیدیم که در سرمقاله این شماره نشر مستضعفین به آسیبشناسی «جنبش 45 ساله ارشاد شریعتی» بپردازیم. برای انجام این مقصود نخست باید روشن کنیم که، آیا سنتز کاری که شریعتی در مدت 5 سال در حسینیه ارشاد (از 47 تا آبان 51) انجام داد، در طول مدت 45 سال گذشته (از بعد از بستن حسینیه ارشاد در آبانماه 51 الی یومناهذا)، برای جامعه ایران یک «جریان فکری» بوده، یا اینکه یک «جنبش سیاسی اجتماعی» بوده است؟
برای پاسخ به این سؤال باید نخست مشخص سازیم که معیار «جنبش شدن» یک جریان فکری کدام است؟ در پاسخ به سؤال دوم باید بگوئیم که برای اینکه یک «جریان فکری» در جامعه بدل به یک «جنبش سیاسی – اجتماعی» بشود، میبایست از دو مشخصه برخوردار گردد:
الف – نخست اینکه این «جریان فکری بدل به گفتمان» در آن جامعه بشود.
ب - دوم اینکه آن «جریان فکری بتواند در آن جامعه بازتولید مطالبات سیاسی – اجتماعی» بکند.
حال پس از پاسخ به سؤال دوم، در اینجا برای اینکه بتوانیم به سؤال اول پاسخ بدهیم، باید روشن کنیم که:
اولاً آیا شریعتی در مدت 5 سال حرکت ارشاد خود (47 تا 51) توانسته جریان فکری خود را بدل به «گفتمان» جامعه ایران بکند؟
ثانیاً آیا شریعتی در مدت 5 سال حرکت ارشاد توانسته توسط جریان فکری خود، «مطالبات سیاسی – اجتماعی» برای جامعه ایران حاصل نماید؟
در رابطه با پاسخ به این دو سؤال آخر، باید نخست برگردیم به جامعه ایران در دهه 40 و 50 و ببینیم که از بعد از کودتای 28 مرداد (پس از دوران سکوت دهه 30) «گفتمان غالب» در جامعه ایران، کدامین «گفتمان» بوده است؟
در این رابطه و در پاسخ به سؤال آخر، مقدمتا بد نیست اشارهای به دفاعیه مهندس مهدی بازرگان در آخرین جلسه دادگاه خود در دهه 40 بکنیم که خطاب به رئیس دادگاه اعلام کرد: «که ما (جریان نهضت آزادی) آخرین گروهی هستیم که با شما (رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی) با زبان قانون حرف میزنیم». منظور مهندس مهدی بازرگان از این جمله این بود که از این به بعد پاسخ آتشین و آنتاگونیستی، جایگزین پاسخ قانونی ما میشود.
علی ایحال، این پیشبینی مهندس بازرگان تحقق پیدا کرد و به سرعت از نیمه دوم دهه 40 به خصوص از بعد از حماسه سیاهکل، «استراتژی چریکگرایانه مدرن» به صورت «گفتمان غالب» جامعه ایران درآمد. بطوریکه تا آخر نیمه اول دهه 50، این استراتژی آنچنان بر جامعه استبدادزده ایران چتر انداخته بود که میتوان گفت تمامی دیگر رویکردهای جنبش سیاسی ایران را به محاق برده بود، چراکه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی از بعد از کودتای 28 مرداد 32 با امنیتی و پلیسی کردن فضای ایران، جهت نهادینه کردن حکومت کودتائی خود، امکان هر گونه مبارزه دموکراتیک و علنی و غیر آنتاگونیستی از اپوزیسیون ملی و غیر مذهبی و مذهبی گرفته بود؛ و فضای پادگانی حاکم بر جامعه ایران، شرایط جهت «گفتمان شدن استراتژی چریکگرائی مدرن» در جامعه ایران فراهم کرده بود.
به همین دلیل از نیمه دوم دهه 40 تا اواخر نیمه اول دهه 50، این استراتژی چریکگرائی مدرن بود که در جامعه ایران بدل به گفتمان غالب شده بود؛ اما از آنجائیکه حرکت شریعتی در حسینیه ارشاد درست به موازات ظهور و تثبیت گفتمان چریکگرائی مدرن تکوین و رشد میکرد، بیشک بزرگترین مانع «گفتمان شدن استراتژی پیشگامی اقدام عملی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه شریعتی» در آن دوران، «استراتژی پیشاهنگی چریکگرائی مدرن» بود. البته شریعتی بر پایه تجربه قبلی حرکت مهدی بازرگان در دهه 20 و 30 و 40 به درستی میدانست که «تا زمانیکه نتواند جریان فکری خود را بدل به گفتمان بکند، نخواهد توانست اندیشههای خود را در جامعه ایران به صورت یک جنبش اصلاحگرایانه (نه اصلاحطلبانه مانند نهضت آزادی و مهدی بازرگان که معتقد به حرکت اصلاحی توسط مشارکت در قدرت از طریق بالائیهای قدرت بودند) درآورد و بالطبع بدون گفتمانسازی اندیشه او، بدل به یک جریان فکری و یک سری ایدههای پراکنده و چند جلد کتاب مجموعه آثار خواهد شد». آنچنانکه اندیشه بازرگان از بعد از سخنرانی و کتاب «هدف بعثت انبیاء، تنها برای خدا و آخرت بوده است» (که در دوران پایانی عمر خود مطرح کرد)، گرفتار چنین سرنوشتی شد.
لذا در این رابطه بود که بزرگترین دغدغه شریعتی جهت استحاله اندیشهاش به جنبش سیاسی – اجتماعی در جامعه ایران عبارت بود از «گفتمانسازی استراتژی پیشگامی اقدام عملی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه خود، در رقابت با استراتژی پیشاهنگی چریکگرائی مدرن بود». به عبارت دیگر تا زمانیکه یک جریان فکری در چارچوب رویکرد و استراتژی، بدل به گفتمان غالب نشود، امکان جنبش سیاسی – اجتماعی شدن آن وجود ندارد؛ اما از آنجائیکه بزرگترین سد «گفتمان شدن» رویکرد پیشگامی شریعتی، استراتژی پیشاهنگی چریکگرائی مدرن بود، همین امر باعث گردید تا شریعتی برای دستیابی به آن فرایند، بر مؤلفههای نظری و عملی ذیل تکیه کند:
1 - تکیه محوری بر «استراتژی اصلاح دینی» در چارچوب مذهب تشیع، جهت استحاله کردن «تشیع فرقهای دستساز هزار ساله حوزههای فقاهتی» به «تشیع جنبشی» به عنوان یک «جنبش اپوزیسیون» که دارای «مطالبات تاریخی، عدالتطلبانه و آزادیخواهانه و معرفتی» میباشد.
2- تکیه «آلترناتیوی کردن بر استراتژی پیشگام اقدام عملی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه» توسط تز شیعه یک حزب تمام، یا شعارهائی که در نامههای خود (پس از تعطیلی ارشاد و قبل از دستگیری در بهار 52 در زمانی که به صورت مخفی زندگی کرد) به مرحوم همایون، مینوشت و اعلام میکرد که «ساختمان حسینیه ارشاد دیگر بدل به یک حزب شده است»، هر چند که فونکسیون این شعارها، فقط جنبه انگیزهدهی داشت.
3 - آنچنانکه شریعتی در درسهای آخر اسلامشناسی ارشاد بارها مطرح میکرد، معتقد به این اصل بود که «نهضتهای بزرگ سیاسی – اجتماعی تودهای تنها سنتز نهضتهای بزرگ فکری و اندیشهای میباشند»، در این رابطه بود که او بارها به مقایسه بین «شکست انقلاب مشروطیت و پیروزی تاریخی انقلاب کبیر فرانسه» پرداخته است و داوری او در این رابطه بر این حکم قرار داشته است که «انقلاب مشروطیت با چند فتوا شکل گرفت، اما انقلاب کبیر فرانسه با یک قرن کار فکری و تئوریک.»
4 - ساختن دستگاه فکری منسجم در چارچوب کلاسهای اسلامشناسی ارشاد و متد هندسی یا متد حزبی در شیعه یک حزب تمام، جهت مبارزه با اسلام فقاهتی دگماتیسم حاکم.
5 - تبیین استراتژی پیشگامی اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی به سه فرایند:
اول – دستگاهمند کردن فکری.
دوم – گفتمانسازی استراتژی پیشگامی.
سوم – جنبشسازی سیاسی – اجتماعی» توسط استحاله گفتمان استراتژی پیشگامی اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی.
6 - تکیه بر «جنبش دانشجوئی به عنوان سریل اتصال بین جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد، با جنبش سیاسی – اجتماعی تودهای جامعه ایران»، زیرا از نظر او جنبش دانشجوئی ایران دارای دو مشخصه کلیدی و خود ویژه میباشند، الف - نداشتن، ب – نخواستن.
7 - تلاش او از سال 50 جهت استحاله کردن هواداران حرکت ارشاد از صورت نیروهای آرمانی ایدئولوژیکی به صورت نیروهای سیاسی اجتماعی، چراکه او به خوبی میدانست که تا زمانیکه «نیروهای آرمانی – ایدئولوژیک» بدل به نیروهای «سیاسی – اجتماعی» نشوند، به عنوان بزرگترین آسیب و آفت حرکتهای سازمانگر سیاسی – اجتماعی میباشند.
8 - تبیین استراتژی پیشگامی اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی خود، با تاسی از اقبال لاهوری به دو فرایند «لا»ئی و «الا»ئی که شعار مبارزه «لا»ئی او، مبارزه با «زر و زور و تزویر» و شعار مبارزه «الا»ئی او، «عدالت اجتماعی یا برابری» به عنوان «مطالبات اجتماعی» و «دموکراسی سوسیالیستی» (نه لیبرال دموکراسی سرمایهداری که او با آن مخالف بود) به عنوان «مطالبات سیاسی» در مبارزه با زور و مخالف با نظام سرمایهداری به عنوان بزرگترین مشکل بشریت عصر حاضر در عرصه مبارزه با زر، چراکه شریعتی به درستی میدانست تا زمانیکه اندیشههای او نتوانند دستاورد مطالبات برای جامعه استبدادزده و فقرزده و فقهزده ایران حاصل نمایند، امکان استحاله اندیشههای او به جنبش سیاسی اجتماعی، وجود ندارد. بنا براین در این رابطه است که میتوانیم «جنبش مطالباتی مولود و سنتز اندیشههای شریعتی» بر سه پایه «عدالتخواهانه اجتماعی» و «دموکراسیطلبانه سوسیالیستی» و «مبارزه طبقاتی سوسیالیستی ضد سرمایهداری» تعریف نمائیم.
باری، بدین ترتیب بود که شریعتی از سال 50 به موازات اعتلای جنبش چریکگرائی مدرن توانست پا به پای گفتمان چریکگرائی مدرن، جریان فکری خود را در چارچوب مؤلفههای نظری – عملی فوق، ابتدا به «گفتمان» و در ادامه آن به «جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد» استحاله نماید. در نتیجه در این رابطه بود که شریعتی به خصوص از نیمه دوم سال 50 به موازات اعتلای حرکت نظریاش توسط جلسات کلاسیک تاریخ ادیان و اسلامشناسی ارشاد و استحاله فرایند حرکتش از فرایند «جریان فکری» به فرایند «گفتمان استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه سیاسی – اجتماعی» و از فرایند «گفتمان پیشگامی» به فرایند «جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد»، رفته رفته تلاش میکرد تا هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی، جهت نهادینه کردن این فرایندها، توسط سازماندهی فعالیتهای حسینیه ارشاد، شرایط جهت مدیریت و نهادینه کردن این استحاله فرایندی را فراهم بکند.
یادمان باشد که از بهار سال 50 پس از تثبیت هژمونی شریعتی بر مدیریت حسینیه ارشاد (همراه با خروج جریان شیخ مرتضی مطهری و روحانیت وابسته به این جریان) به صورت زیرساختی نظریات شریعتی به سمت این استحاله فرایندی تغییر کرد. آنچنانکه میتوان در این رابطه داوری کرد که تا قبل از بهار سال 50 و قبل از خروج شیخ مرتضی مطهری و اعوان و انصارش از حسینیه ارشاد، جایگاه شریعتی در حسینیه ارشاد تنها صورت یک سخنران در کنار سخنرانان دیگر داشت و به همین دلیل بود که به موازات تثبیت هژمونی و مدیریت شریعتی بر حسینیه ارشاد از بهار 50 به بعد، سه جبهه متفاوت در برابر او قد علم کردند که جبهه اول جبهه ساواک رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی بود و جبهه دوم جبهه ارتجاع مذهبی تحت مدیریت شیخ مرتضی مطهری (که پایگاه آنها مسجد الجواد میدان 25 شهریور یا 7 تیر فعلی) بود و جبهه سوم جبهه جریانهای جنبش چریکگرائی مدرن (که در رأس آنها سازمان مجاهدین خلق قرار داشت)، بودند؛ اما آنچه در این رابطه مهم بود اینکه آنچنانکه در مقدمه درس اول اسلامشناسی ارشاد شریعتی (با بیان اینکه به دو دلیل برنامه قبلی کلاسهای تاریخ ادیان و جامعهشناسی مذهبی خود را تغییر میدهم و کلاسهای اسلامشناسی خود را مقدم بر جامعهشناسی مذهبی شروع میکنم، بدون مطرح کردن دلیل اول، در گیومه، به دلیل دوم پرداخت) اعلام کرد، به وضوح مشخص بود که او حساسیت شرایط خودویژه حرکت خود (پس از استحاله فرایند جریان فکری به گفتمان پیشگامی و بالاخره جنبش سیاسی – اجتماعی) در برابر سه جبهه فوق درک کرده است؛ اما از آنجائیکه شریعتی، همیشه در برابر مخالفین و دشمنان خود به صورت احساسی و عکسالعملی برخورد نمیکرد، بلکه بالعکس در چارچوب آرایش مخالفین و اصلی و فرعی کردن آنها، موضعگیری و برخورد مشخص و کنکریت میکرد (برای مثال در خصوص مبارزه با ارتجاع مذهبی، با اینکه روحانیت حوزههای فقاهتی از قم تا مشهد و تا نجف تحت هژمونی شیخ مرتضی مطهری، تمامی سلاحهای زرادخانه خود، از تکفیر تا شانتاژ و تبلیغ و تهییج تودههای مذهبی بر علیه شریعتی به کار گرفته بودند، با همه این احوال، شریعتی در برابر جبهه ساواک پهلوی که از نظر او جبهه اول و اصلی بود، از آنها به عنوان تضادهای درون خانواده یاد میکرد و یا اینکه در خصوص تضاد با مارکسیستها، معتقد بود که اختلاف دو طبیب بر سر درمان سرمایهداری میباشد و در خصوص مجاهدین خلق، آنچنانکه در کنفرانس شهادت و پس از شهادت و حسن محبوبه دیدیم حتی پس از کودتای اپورتونیستی درون سازمان، با آنها به عنوان شاگردان خود برخورد میکرد) و تلاش میکرد تا برعکس ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی، در حین حفظ و استقلال «استراتژی آگاهیبخش و پیشگامی» خود، عمل آماتور رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی، در حمله به دشمنان این رژیم ارتجاعی و قرون وسطائی نشود. چنانکه در کنفرانس «شهادت» و «پس شهادت» دیدیم که او با اعلام اینکه: «آنها که رفتهاند کاری حسینی کردهاند و آنها که ماندهاند باید کاری زینبی بکنند و گرنه یزیدیاند» به صراحت صریح و آشکار ضمن حمایت معنوی از شهدای آنها، با «زینبی خواندن استراتژی خود»، استقلال حرکت خودش را در برابر آن جریان پیشاهنگ به نمایش گذاشت.
باری، در آبانماه سال 51 در شرایطی ساواک رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی دربهای حسینیه ارشاد را بست و شریعتی را در بهار 52 دستگیر کرد و 500 شبانه روز شریعتی را در سلول شماره 3 بند شش کمیته مشترک تنها به شکنجه کشید که دیگر جریان و حرکت فکری ارشاد شریعتی هم بدل به «گفتمان استراتژی پیشگامی در برابر گفتمان استراتژی پیشاهنگی شده بود و هم گفتمان استراتژی پیشگامی او بدل به جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد گردیده بود.»
علی ایحال، در چنین شرایط و وضعیتی بود که جنبش ارشاد شریعتی با دستگیری شریعتی و حصر او تا سال 56 و بالاخره درگذشت او در خرداد 56 تقریباً «جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی» بدون سر و بدون رهبری و بدون مدیریت گردید؛ و همین امر باعث گردید تا به موازات بسته شدن ارشاد و حبس و حصر و هجرت و وفات شریعتی، جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، در طول 45 سال گذشته گرفتار «بحران درونی» بشود؛ که البته بحران درونی جنبش ارشاد شریعتی در طول 45 سال گذشته صورت دفعی و ایستا و مکانیکی نداشته، بلکه برعکس به صورت روندی از آبان 51 الی الان، پروسهای رو به پیچیده شدن داشته است؛ که این روند در فرایندهای مختلف حرکت جامعه ایران چه در 5 سال قبل از انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 و چه در 39 سال بعد از انقلاب 57 ادامه داشته است.
به همین دلیل، در یک نگاه کلی «بحران درونی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی» در 45 سال گذشته را میتوانیم در سه شاخه تبیین نمائیم که این سه شاخه عبارتند از:
1 - بحران تئوریک یا ایدئولوژیک.
2 - بحران نمایندگی.
3 - بحران نسلی.
در خصوص تبیین «بحران تئوریک یا بحران ایدئولوژیک جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی» در 45 سال گذشته، برای فهم این بحران باید نخست تعریفی مشخص و کنکریت از جوهر ایدئولوژی و منظومه اندیشه شریعتی داشته باشیم، تا در چارچوب آن بتوانیم به تبیین بحران تئوریک و ایدئولوژیک جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی در 45 سال گذشته بپردازیم. فراموش نکنیم که به علت «سیالیت پروسس تکوین اندیشههای شریعتی» (برعکس علامه محمد اقبال لاهوری) در 45 سال گذشته، «هنوز تعریفی کنکریت از اندیشه شریعتی نشده است» و همین موضوع «عامل ایجاد آنارشیست جریانها و افراد درون جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی (در 45 سال گذشته) شده است» بطوریکه (در 45 سال گذشته) از راست راست تا چپ چپ به صورت فردی و جریانی توانستهاند در خلاء تعریف مشخص (از اندیشه شریعتی) ادعای پیوند با جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی داشته باشند؛ و بدین ترتیب جنبش سیاسی – اجتماعی شریعتی را بدل به جبهه و شهر فرنگ از همه رنگ بکنند، باور ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که برای تعریف مشخص و کنکریت از اندیشههای شریعتی، میتوانیم اندیشههای او را در سه مؤلفه «سیاسی و اجتماعی و اقتصادی» که عبارت است از «تکیه بر مبارزه طبقاتی سوسیالیستی در مبارزه با سرمایهداری حاکم در عرصه اقتصادی»، «تکیه بر دموکراسی سوسیالیستی در عرصه سیاسی» و «تکیه بر مبارزه برابریطلبانه جهت رفع تبعیضهای جنسیتی و حقوقی و اجتماعی و سیاسی و مذهبی و قومی و غیره، در عرصه اجتماعی» تعریف کنیم. لذا از این به بعد منظور ما از حرکت شریعتی و اندیشه شریعتی و جوهر جریان فکری شریعتی، اشاره به سه مؤلفه فوق میباشد. آنچنانکه در رویکرد ما «هواداران واقعی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، نیروهائی هستند که چه به صورت فردی و چه به صورت جریانی، معتقد به سه مؤلفه فوق حرکت شریعتی باشند.»
بنابراین در چارچوب تعریف سه مؤلفهای فوق از حرکت و اندیشههای شریعتی است که میتوانیم داوری کنیم که جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی در این رابطه «گرفتار بحران ایدئولوژیک و تئوریک» میباشند، چراکه در فضای اتمیزه شده 45 سال گذشته بر اندیشه شریعتی و بر جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، اندیشههای شریعتی به صورت هزاران ایدههای آرمانی پراکنده اتمیزه شده درآمده است؛ و همین فضای اتمیزه ایدههای شریعتی باعث گردیده است تا جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، بدل به یک سلسله مجموعه آثار و کتابهای درون کتابخانه و یک سلسله سخنرانیهای مجرد روشنفکرانه تخیلی و تبلیغی بشود؛ و البته مهمتر از همه اینها اینکه، فضای اتمیزه حاکم بر اندیشه شریعتی باعث گردیده است تا «هواداران جنبش ارشاد شریعتی به صورت افرادی با آرمانهای ایدئولوژیک درآیند که علاوه بر اینکه تشکیلاتگریز و تشکیلاتستیز میباشند، افرادی منفردی هستند که با عَلم کردن کویریات شریعتی به صورت مکانیکی در ظل شعار عرفان، برابری، آزادی، میکوشند فارغ از مبارزه و تشکیلات و حرکت جمعی، به صورت منفرد در چارچوب همان آرمانهای ایدئولوژیک خود به خودسازی صوفیانه و عارفانه منفک از مسئولیتهای تغییرساز اجتماعی بپردازند.»
علیهذا، بحران ایدئولوژیک جنبش ارشاد شریعتی در طول 45 سال گذشته باعث گردیده است تا علاوه بر بدل شدن اندیشه شریعتی به هزاران ایدههای آرمانی پراکنده، باعث اتمیزه و تشکیلاتگریز و تشکیلاتستیز شدن هواداران اندیشه شریعتی در عرصه جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی شده است. بر این مطلب بیافزائیم که این بحران ایدئولوژیک و تئوریک جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی باعث گردیده است تا اندیشه شریعتی برعکس دهه 50 دیگر صورت «گفتمان مسلط اجتماعی» سابق نداشته باشد؛ و به همین دلیل «در این زمان این جریان نمیتواند به صورت تهاجمی در برابر گفتمانهای لیبرال – سرمایهداری پلمیک همه جانبه بکند». لذا برای مقابله با این بحران تئوریک و ایدئولوژیک جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی و برای گفتمان کردن جوهر اندیشه شریعتی در چارچوب سه مؤلفه فوق و برای مقابله کردن با روحیه فردگرایانه و تشکیلاتگریز و تشکیلاتستیز و صوفیمنشانه هواداران جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، باید «توسط کار همه جانبه تئوریک و ایدئولوژیک بر روی اندیشههای پراکنده شریعتی کاری کنیم تا این انبوه اندیشههای شریعتی در این شرایط تندپیچ تاریخی و اجتماعی جامعه ایران، بتواند برای این جامعه تولید یک سنتز بکند». سنتزی که مشمول نظری و عملی مشخصات سه گانه فوق باشد.
لذا تا زمانیکه این «سنتز» حاصل نشود، بحران ایدئولوژیک و تئوریک جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی حل نمیگردد. همچنین تا زمانیکه این «سنتز» حاصل نشود، نمیتوانیم در جامعه امروز ایران، اندیشه شریعتی را مانند دهه 50 بدل به یک گفتمان بکنیم. همچنین تا زمانیکه این «سنتز» حاصل نشود، نمیتوانیم گفتمان شریعتی را بدل به جنبش سیاسی – اجتماعی و حرکت سازمانگر بکنیم. همچنین تا زمانیکه این سنتز حاصل نشود، نمیتوانیم هزاران نیروی آرمانگرای ایدئولوژیک و فردگرا و تشکیلاتگریز هوادارن امروز شریعتی را به نیروهای تشکیلاتپذیر و مسئولیتپذیر اجتماعی بدل سازیم.
لذا در راستای دستیابی به این «سنتز» است که نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 9 سال گذشته توسط حرکت همه جانبه تئوریک و ایدئولوژیک میکوشد تا به مبارزه با این بحران ایدئولوژیک جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی بپردازد.
دومین بحران جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، «بحران نمایندگی» است. مقصود ما از «بحران نمایندگی» این است که جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی نمیتواند در جامعه ایران رابطه ارگانیک با گروه خاص اجتماعی ایران پیدا کند. البته در خصوص ریشه تئوریک «بحران نمایندگی» باید بگوئیم که عقبه تئوریک این بحران برمیگردد به پارادوکسی که از همان زمان تکوین اندیشههای شریعتی و جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی (توسط خود شریعتی) شکل گرفته است، چراکه هر چند «شریعتی به صورت نظری، با تبیین تاریخی و اجتماعی ترم مستضعفین، معتقد به دینامیزم تاریخی قرآن در چارچوب ترم مستضعفین بود» و او با این کشف بزرگ - ترم مستضعفین در قرآن - توانست برای قرآن و اسلام تطبیقی، فلسفه تاریخ بیافریند و وظیفه پیشگامان مستضعفین در هر شرایطی تاریخ تعیین مصداق مستضعفین آن جامعه به عنوان پشتوانه حرکت تعریف نماید و توانست ترم مستضعفین را که در دیسکورس اسلام دگماتیسم و اسلام انطباقی، صورت فردی داشت و به معنای فقیر و ضعیف و بیاراده بود، در چارچوب طبقه بالنده تاریخی معنی کند (همان مسیری که نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 9 سال گذشته دنبال کرده است)، با همه این احوال، شریعتی در عرصه عمل و پراکسیس خود، به جای تکیه و تعیین طبقه مستضعفین در جامعه ایران، به صورت مطلق خارج از این چارچوب بر جنبش دانشجوئی تکیه کرد. لذا در همین رابطه است که همین «پارادوکس بین نظر و عمل شریعتی» در پروسس تکوین جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی باعث گردیده است تا امروز آن پارادوکس بدل به بحران نمایندگی 45 سال گذشته جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی بشود.
علی ایحال، برای مقابله با «بحران نمایندگی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی» باید در چارچوب «فلسفه تاریخ دیالکتیکی و طبقاتی شریعتی» بتوانیم با تعیین مصداق طبقه مستضعفین در جامعه امروز ایران، به عنوان طبقه بالنده و قائم بالقسط، در عرصه مبارزه طبقاتی سوسیالیستی مشخص کنیم؛ و سپس توسط «استراتژی پیشگامی» یا «استراتژی اقدام عملی سازمانگرانه جنبشی تکوین یافته از پائین»، برای دستیابی به جامعه مدنی جنبشی در ایران، حرکت آگاهیبخش همه جانبه جهت پیوند ارگانیک با این طبقه کنیم. تنها در این صورت است که «بحران نمایندگی» جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی میتواند حل شود.
سومین بحران جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، «بحران نسلی» است، چراکه «گسست نسلی بین نسل اول دهه 50 و 60 جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی با نسل امروز این جنبش، باعث تکوین بحران نسلی در جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی شده است». مشخصه نسل امروز هواداران جنبش سیاسی- اجتماعی ارشاد شریعتی این است که:
اولاً در چارچوب ایدئولوژیهای نئولیبرالیستی و پوزیتویستی و پستمدرنیستی ارادهگرایانه و لیبرالمنشانه و فردگرایانه حرکت و برخورد میکنند، در نتیجه این امر باعث گردیده است تا هم در عرصه مسئولیت اجتماعی و هم در چارچوب آرمانهای ایدئولوژیکی فردی خود، با مطلق کردن آزادیهای اجتماعی در برابر آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی و در برابر عدالت اجتماعی یا حرکت برابریخواهانه، جهت نفی تبعیضات جنسیتی و سیاسی و طبقاتی و قومی و مذهبی و غیره، حتی خود آزادی را هم در پایه مجسمه لیبرالیست (اعم از لیبرالیست اقتصادی و لیبرالیست سیاسی و لیبرالیست اخلاقی) ذبح کنند.
ثانیاً به لحاظ تئوریک حتی در چارچوب اندیشههای شریعتی، به علت همان رویکرد اکلکتیویتهای که دارند، این توان تئوریک آنها ضعیف و سطحی باشد؛ و همین ضعف تئوریک آنها باعث گردیده است تا «این نسل نیاز به پیوند با نسل گذشته جنبش سباسی- اجتماعی ارشاد شریعتی» پیدا نکند. پر پیداست که خود «فضای مجازی» و «شبکههای اجتماعی» با آن همه اهمیت استراتژیکی که امروز به علت «وجود توازن مثبت قدرت، به نفع اردوگاه بزرگ جنبشهای مستضعفین ایران، در فضای مجازی وجود دارد» (و به ضرر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد)، میتواند «فضای مجازی» و «شبکههای اجتماعی» به عنوان بزرگترین اهرم در خدمت مبارزه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جنبشهای جامعه ایران با رژیم مطلقه فقاهتی باشد، اما در رابطه با بحران نمایندگی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، باید داوری کنیم که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در این رابطه دارای فونکسیون منفی میباشند، چراکه امروز هر فرد هوادار جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی میتواند بدون هر گونه تشریفاتی توسط وبلاگ و یا سایت خاص خود، حرفها و اندیشههای خود را به صورت غیر جمعی مطرح نماید و توسط طرح فردی اندیشههای خود، به اغنای پراکسیس عملی و نظری دست پیدا کند؛ و لذا آزادی و اراده و انتخاب را در چارچوب این دیسکورس لیبرالیستی و تشکیلاتگریز و فردی تعریف نماید.
در نتیجه برای مقابله با «بحران نسلی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی»، باید تلاش کنیم تا توسط حرکت همه جانبه آگاهیبخش خود، به نسل جدید این حقیقت را گوش زد نمائیم که توسط نیروهای اتمیزه و توسط ایدههای پراکنده اتمیزه و توسط حرکت فردی پراکند آرمانطلبانه ایدئولوژیکی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، نمیتوان در جامعه امروز ایران ایجاد «سنتز عدالتخواهانه و آزادیطلبانه و آگاهیبخش» به صورت جمعی کرد.
ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد اینکه:
1 - جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی امروز نه در داخل و نه در خارج کشور یک تعریف واحد از اندیشه شریعتی ندارند تا حول آن بتوانند جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی را از صورت فردمحوری وارد فرایند اندیشهمحوری یا برنامهمحوری یا گفتمان محوری بکنند.
2 - جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی امروز به علت «بحران تعریفی» نمیتوانند اندیشههای شریعتی را بدل به «گفتمان غالب» در جامعه ایران بکنند.
3 - نبودن اندیشههای شریعتی در جایگاه «گفتمان غالب» در جامعه امروز ایران باعث شده است تا در این شرایط این اندیشه در برابر گفتمان راست لیبرالیستی و نئولیبرالیستی صورت تهاجمی نداشته باشند.
4 - بزرگترین کاری که شریعتی در دوران 5 ساله حرکت ارشاد خود کرد این بود که در فضای آن روز ایران که گفتمان چریکگرائی مدرن صورت بلامنازع داشت، اندیشه خود را به صورت یک گفتمان درآورد؛ و در ادامه گفتمان کردن اندیشه خود بود که او در سالهای 50 و 51 توانست این گفتمان را صورت جنبش سیاسی – اجتماعی بدهد.
5 – با بسته شدن حسینیه ارشاد در آبان 51 و دستگیری و زندان و حصر خانگی و هجرت و وفات او تا سال 56 و غیبت شریعتی الی زماننا هذا باعث گردیده است تا مدت 45 سال گذشته، جنبش سیاسی – اجتماعی شریعتی دچار بحران همه جانبه درونی بشود.
6 - بحران درونی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی در طول 45 سال گذشته صورتی سیال و ذومراتب و روندی داشته است؛ که به صورت کلی این بحران میتوان در سه شاخه مختلف، الف - بحران ایدئولوژیکی، ب - بحران نمایندگی، ج - بحران نسلی تقسیم کرد.
7 - بزرگترین فونکسیون بحرانهای سه گانه درونی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی در این زمان این میباشد که «این جنبش با یک خروار کتاب و ایده و ادعا نمیتواند برای جامعه امروز ایران سنتز نظری و عملی ایجاد کند.»
8 - بحران سه شاخهای درونی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی باعث گردیده است تا خروجی نهائی اندیشههای شریعتی برای جامعه امروز ایران بدل به هزاران ایدههای پراکنده که توسط هزاران فرد پراکنده در فضای اتمیزه مطرح میشوند، بشود.
9 - اتمیزه شدن اندیشه شریعتی در فضای بحرانی، جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی باعث گردیده است تا هواداران این جنبش با آرمان ایدئولوژیکی، افرادی صوفیمنش و فردگرا و تشکیلاتگریز یا تشکیلاتستیز و ارادهمحور باشند.
10 - برای بازسازی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی در این شرایط، باید توسط کار همه جانبه تئوریک بر روی اندیشهٔ شریعتی، «بتوانیم از این اندیشه برای جامعه امروز ایران ایجاد سنتز جدید نظری و عملی بکنیم؛ و سپس این سنتز را به عنوان گفتمان جامعه ایران درآوریم؛ و در ادامه آن بتوانیم توسط جنبش سیاسی – اجتماعی محصول آن گفتمان، جنبش بحران زده سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی را در این زمان بازسازی کنیم». یادمان باشد که کاربرد ترم «بازسازی» در اینجا کاملاً حساب شده میباشد نه اتفاقی. چراکه معتقدیم که جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی به علت بحرانهای سه گانه فوق قابل احیاء نیست. لذا «حتماً باید بازسازی بشود.»
11 - تنها توسط نهضت فراگیر تئوریک در عرصه جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی است که میتوان بر بحرانهای سه گانه درونی این جنبش غلبه کرد و این راهی است که در طول 9 سال گذشته نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در راستای همگرائی با جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی طی کرده است، چرا که نشر مستضعفین معتقد است که به جای «یارگیری و سربازگیری از جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، باید قبل از هر کاری به حل بحرانهای سه گانه جنبش ارشاد شریعتی بپردازیم». بنابراین یارگیری در راستای سازمانگری و سازماندهی باعث میگردد تا تمامی این بحرانهای جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی به تشکیلات تابعه منتقل گردد.
12 – دستگاهمند کردن اندیشههای پراکنده شریعتی حول سه محور «دموکراسی سوسیالیستی، سیاسی»، «مبارزه طبقاتی سوسیالیستی و ضد سرمایهداری اقتصادی» و «مبارزه برابریطلبانه اجتماعی در عرصه کار فراگیر تئوریک» میتواند یکی از بسترهای راهگشای این بحرانهای سه شاخهای درون جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی بشود.
13 - تا زمانیکه نتوانیم «جنبش مطالباتی» محصول سنتز ایجاد شده نظری و عملی اندیشههای شریعتی تعریف نمائیم، نخواهیم توانست اندیشههای شریعتی را در جامعه امروز ایران بدل به یک گفتمان بکنیم.
14 - برای سازمانگری و سازماندهی جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی، قبل از هر امری باید تلاش کنیم تا نیروهای مسلح به «آرمانهای ایدئولوژیک» بدل به «نیروهای سیاسی – اجتماعی» بکنیم.
15 – هستهسازی، بذرافشانی، آگاهیبخشی در عرصه جنبش سیاسی – اجتماعی ارشاد شریعتی در گرو نجات این جنبش از سه بحران فوق میباشد.
16 - علت اینکه در تشکیلات هواداران شریعتی با کوچکترین زاویه آن، جریانهای تشکیلاتی شقه شقه میشوند، این است که «تضادهای درونی این تشکلها صورتی خارج از پراکسیس اجتماعی و سیاسی و طبقاتی جامعه ایران دارد» و همین مجرد یا روشنفکر بودن تضادهای درون تشکیلاتی باعث هویتگرائی و سکتاریست و شقه شقه شدت این تشکلها میشود.
پایان