درس‌هائی از قرآن - تفسیر سوره «حمد» یا «فاتحه الکتاب» - قسمت اول

سوره «حمد» تبیین جایگاه «الله» در منظومه نظری و عملی پیامبر اسلام

بزرگ‌ترین و مهمترین و شاید تنها «ره‌آورد» بعثت پبامبر اسلام برای بشریت (از قرن هفتم میلادی تا به امروز) در یک کلمه «توحید» می‌باشد که به معنای تبیین جهان یا وجود حول محور «الله» چه در مرحله «خلق» و چه در مرحله «امر» می‌باشد. همانی که در آیه 8 سوره طه با بیان: «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی» و در آیه 156 سوره بقره به‌صورت «...إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» و در آیه 88 سوره قصص در شکل: «...کلُّ شَیءٍ هَالِک إِلَّا وَجْهَهُ...» و در چهار آیه سوره توحید به‌صورت «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ - اللَّهُ الصَّمَدُ - لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ - وَلَمْ یکنْ لَهُ کفُوًا أَحَدٌ – بگو الله احد است - بی‌نیاز است و دیگران به او نیازمندند - نه زاید و نه زاییده شده است - و هیچکس همتای او نیست.»

و در آیات آغازین سوره حدید با بیان: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ - لَهُ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ - هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ - هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یخْرُجُ مِنْهَا وَمَا ینْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکمْ أَینَ مَا کنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ - همه وجود به سوی خداوند شناور می‌باشند، چراکه او عزیز و حکیم است - وجود و هستی از آن اوست - حیات و ممات به اراده اوست، چرا که او بر هر چیزی تواناست - او اول است و او آخر است، او ظاهر است و او باطن است و او به همه چیز داناست و او با شماست هر جا که باشید» و در آیه 35 سوره نور با بیان: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کأَنَّهَا کوْکبٌ دُرِّی... - خداوند روشنی آسمان‌ها و زمین است - مثل نور خداوند مثل چراغدانی است که در آن چراغی قرار گرفته است و آن چراغ در شیشه‌ای است و آن شیشه همچون ستاره درخشنده است» و در آیه 54 سوره اعراف با بیان: «...أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ... - آگاه باشید که ایجاد و تدبیر تنها به دست اوست» و در آیه 42 سوره نجم «وَأَنَّ إِلَی رَبِّک الْمُنْتَهَی - محققا منتهای حرکت همه وجود به سوی اوست» و در آیه 11 سوره شوری با بیان: «...لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ... - هیچ چیز مثل او نیست» و در آیه 103 سوره انعام به‌صورت: «لَا تُدْرِکهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِک الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» و در آیه 91 سوره مومنون «...سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ» و در آیه 44 سوره اسراء «...وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ... - هیچ چیز در جهان وجود ندارد مگر آنکه خدا را با حمدش تسبیح می‌گوید» و در آیه 3 سوره تغابن با بیان «...وَإِلَیهِ الْمَصِیرُ - شدن و تکامل همه وجود به‌سوی اوست» و در آیه 53 سوره شوری به‌صورت «...أَلَا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ - آگاه باشید که شدن همه هستی به‌سوی خداوند است» به تبیین مختصات این توحید می‌پردازد.

البته خود پیامبر اسلام منهای آیات قرآن، این حقیقت بزرگ را در پروژه حج به نمایش می‌گذارد، چراکه پروژه حج که معمار بزرگان پیامبر اسلام می‌باشد، در چارچوب به نمایش گذاشتن توحید در مؤلفه‌های مختلف آن و تبیین توحید انسانی و اجتماعی حول محور الله (البته نماد آن در پروژه حج کعبه) می‌باشد. بی‌شک نخستین عاملی که باعث گردید تا پیامبر اسلام در دوران 15 ساله فاز حرائی خود «توحید» را در جهان و وجود تجربه کند، عامل تجربه «الله» یا «خدای جهان» بود که (در فرایند 15 ساله فاز حرائی حیات خویش) توسط پراکسیس باطنی، او توانست «الله خدای جهان» را نیز تجربه نماید؛ و از بعد از تجربه «الله خدای جهان» بود که او در آینه «الله»، به تماشای جهان نشست و «هستی» را در آن «آینه جام جهان‌نما» باز تعریف کرد.

از آن مرحله بود که «توحید» در تبیین جهان و وجود پیامبر اسلام مادیت نظری و عملی پیدا کرد؛ به عبارت دیگر، «توحید» یا «رویکرد تبیینی پیامبر اسلام به جهان و وجود» در مرحله مؤخر بر تجربه «الله خدای جهان» بر ای او حاصل گردید؛ و شاید صحیح‌تر آن باشد که بگوئیم «توحید» همان «الله» نیست، «تبیین همه جهان در خود الله یا خدای جهان است»؛ یعنی اگر «جهان» را خارج «الله» حتی به‌صورت مونیستی تبیین کنیم، تبیین مونیستی ما توحید نیست، اگر چه توحید تبیین مونیستی نیز هست

همچنین بر این مطلب بیافزائیم که «توحید تماشای جهان در خداوند است، نه تماشا خدا در جهان»؛ به عبارت دیگر «تماشای خدا در جهان، یا بیرون از جهان، توحید قرآن و محمد نیست، توحید زمانی برای ما حاصل می‌شود که جهان در کلیت و جزئیت آن در خداوند مشاهده کنیم

ماهیانیم و تو در یای حیات / زنده‌ایم از لطفت ای نیکو صفات

متصل نی منفصل نی ای کمال / بلکه بی‌چون و چگونه زاعتدال

از عدم‌ها سوی هستی هر زمان / هست یا رب کاروان در کاروان

باز از هستی روان سوی عدم / می‌روند این کاروان‌ها دم به دم

مثنوی -دفتر سوم –ص 158 – س 16 /

 

عالم چون آب جوست بسته نماید و لیک / می‌رود و می‌رسد نو نو این از کجاست

نو زکجا می‌رسد کهنه کجا می‌رود / گر نه ورای نظر عالم بی‌منتهاست

دیوان شمس تبریزی – ص 212 – غزل 362 – س 7

«...مَعَ کلِّ شَی‌ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ کلِّ شَی‌ءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ... - او با همه وجود است بدون پیوستگی و خارج از همه وجود است بدون دوری و گسستگی» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 1 – ص 40 – س 4).

فراموش نکنیم که هر چند پیامبر اسلام خود در عرصه پراکسیس باطنی 15 ساله فاز حرائی، ابتدا از طریق تجربه «الله خدای جهان» بود که توانست با تماشای «جهان در الله خدای جهان» به «توحید» در وجود دست پیدا کند، با همه این احوال در رابطه با «تجربه الله و توحید» توسط پیروانش نه در قرآن و نه در احادیث و نه در پروژه حج سفارش بر چنین روشی نکرده است، بلکه بالعکس آنچه از آیات و روایات و پروژه حج فهم می‌شود اینکه، پیامبر اسلام برای مسلمانان و پیروانش معتقد به روش حرکت از توحید می‌باشد

پر پیداست که دلیل این امر همان می‌باشد که اگر پیروان پیامبر اسلام بخواهند مانند خود پیامبر اسلام توسط پراکسیس باطنی 15 سال فاز حرائی، در جهت تجربه «الله خدای جهان» تلاش کنند و سپس مانند پیامبر اسلام از «الله به توحید» برسند، بی‌شک فونکسیون نهائی تجویز این روش برای مسلمانان در عرصه اسلام تاریخی «ظهور سونامی تصوف‌گرائی و فردگرائی و دنیاگریزی و جامعه‌ستیزی خواهد شد». آنچنانکه دیدیم از قرن چهارم هجری تا به امروز رویکرد صوفیانه جهت «تقدم تجربه خدا بر توحید» باعث ویرانی تمدن و جامعه و حتی اخلاق و اندیشه مسلمانان شده است؛ و علت این آفات آن است که هرگز امکان آن وجود ندارد تا یک جمع، آنهم در عرصه تاریخ پیوسته با تکرار پراکسیس باطنی فاز حرائی پیامبر اسلام بتوانند، همان دستاوردی که پیامبر به کف آورد صاحب بشوند، قطعاً چنین رویکردی باعث ویرانی حتی تمامی دستاوردهای 23 سال مبارزه استخوان‌سوز پیامبر اسلام نیز می‌شود.

به همین دلیل برای ما پیروان پیامبر اسلام و قرآن، «روش تجربه خداوند و توحید، حرکت از توحید به خداوند است». هر چند که حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری، در سه فصل آغازین کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی تلاش می‌کند تا پروسس توحیدیابی و خداشناسی خودش را که تجربه کرده بود (که مانند پروسس الله‌یابی و تبیین توحید پیامبر اسلام از تجربه الله توسط پراکسیس باطنی صورت گرفته است و اقبال مانند پیامبر اسلام از بعد از تجربه الله خداوند جهان بود که توانست با مشاهده جهان در خداوند مانند پیامبر اسلام به توحید در جهان و وجود دست پیدا کند)، به مسلمانان قرن بیستم آموزش بدهد. غافل از اینکه اقبال فراموش کرده بود که هر چند خود او به علت پتانسیل عظیم وجودی و ذهنی که کسب کرده بود، می‌توانست با تاسی از تجربه‌های حرائی پیامبر اسلام «الله» خدای هستی و وجود را از طریق پراکسیس باطنی تجربه نماید و توسط تجربه «الله» خدای جهان هستی و وجود، در آن آینه به تماشای توحید در وجود بنشیند و در فصل‌های چهارم و پنجم و ششم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام به تبیین توحید و نبوت با رویکرد توحیدی خود بپردازد، با همه این احوال تجویز این نسخه (هر چند برای نخبه‌های مسلمان می‌تواند دستاوردهای عظیم تئوریک و پراکسیسی در عرصه انسان‌سازی و جامعه‌سازی و تمدن‌آفرینی داشته باشد)، برای همه جوامع مسلمین قطعاً فونکسیون مثبتی نخواهد داشت، چرا که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، تکیه تقدمی کردن بر تجربه باطنی جهت «تجربه الله بر توحید» می‌تواند، جامعه را به سمت تصوف‌گرائی سوق دهد.

همان آفتی که قبل از همه خود علامه محمد اقبال لاهوری، در سر آغاز فصل پنجم کتاب بازسازی، با نقل قول از عبدالقدوس گنگهی صوفی بزرگ هند به نقد آن پرداخته است، آنجا که می‌گوید: «پیامبر به معراج رفت و بازگشت، سوگند به خدا که اگر من به آن نقطه رسیده بودم هرگز به زمین باز نمی‌گشتم» و «در کنار دو آفت فلسفه و اندیشه یونانی و فقه حوزه‌های فقاهتی به‌عنوان عوامل انحطاط جوامع مسلمین، سومین آفتی که اقبال به‌عنوان عامل انحطاط جوامع مسلمین در کنار دو آفت فوق مطرح می‌کند، آفت تصوف‌گرائی در جوامع مسلمین است که توسط دنیاگریزی و جامعه‌ستیزی و فرار از مسئولیت‌های انسانی و اجتماعی و فردگرائی در طول هزار سال گذشته اسلام تاریخی بزرگترین فونکسیون منفی داشته‌اند؛ که تا با امروز این تصوف‌گرائی هنوز به‌عنوان یک اپیدمی در جوامع مسلمین دارای فونکسیون منفی می‌باشد

بنابراین با همه احترامی که برای حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری قائل هستیم و او را سر سلسله الجنبان نظری و عملی جوامع مسلمین در قرن بیستم می‌دانیم و تجویز پروسس خودش برای پیشگامان و پیشکسوتان عرصه نظر و عمل مفید می‌دانیم، «در خصوص تجویز اجتماعی پروسس باطنی اقبال» در سه فصل آغازین کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی، معتقدیم که این «رویکرد پابلیک و اجتماعی اقبال باعث رشد تصوف‌گرائی در جوامع مسلمین می‌شود؛ و در این رابطه روش معلم کبیرمان شریعتی (در درس اول و دوم اسلام شناسی ارشاد) که معتقد است که باید جوامع مسلمین از توحید به الله برسند (نه آنچنانکه اقبال می‌گوید از «الله» به «توحید»)، مثبت‌تر ارزیابی می‌کنیم.»

طرح این موضوع در مقدمه تفسیر «سوره حمد» به این خاطر است که:

اولاً «سوره حمد» از جمله سور مکی می‌باشد که در 13 سال فرایند مکی (پروسس 23 ساله نبوی)، بر پیامبر اسلام نازل شده است؛ و قطعاً و یقیناً از همان زمان طبق دستور خود پیامبر اسلام، بر مسلمانان فرض گردیده است تا این سوره در نمازهای یومیه خود (حداقل ده بار در شبانه روز) بخوانند؛ و از آنجائیکه به‌صورت مسلم، مسلمانان در دوران مکی نماز خواندن یومیه (البته به سمت قبله بیت المقدس) شروع کرده بودند و از همان آغاز در نماز یومیه خود سوره حمد طبق دستور پیامبر اسلام می‌خواندند، خود این امر نشان دهنده آن است که پیامبر اسلام از همان آغاز نزول، نسبت به «سوره حمد» عنایت ویژه‌ای داشته است. چرا؟ در پاسخ به این چرای بزرگ باید بگوئیم که «پیامبر اسلام، توسط این سوره تلاش داشته است تا پروژه گفتمان‌سازی توحید در چارچوب شعار لا اله الا الله به واقعیت اجتماعی و جهانی و تاریخی تبدیل کند

ثانیاً در نظر داشته باشیم که «سوره حمد» تنها سوره‌ای از قرآن است که همه مسلمانان از آغاز تا به امروز موظفند در شبانه روز حداقل 10 بار این سوره را در نمازهای یومیه خود بخوانند؛ و در این رابطه حق ندارند که به جای سوره حمد سوره دیگری جایگزین نمایند. چرا؟، در پاسخ به این چرا باید به جایگاه نمادین نماز یا صلاه در دستگاه مکتبی و دینی پیامبر اسلام عنایت داشته باشیم؛ و در این رابطه توجه داشته باشیم که صلاه یا نمازهای یومیه از دو قسمت تشکیل می‌شود. اول کلام صلاه، دوم حرکات صلاه. شکی نیست که حرکات صلاه یا نماز، اعم از قیام و رکوع و سجود مولود کلام نماز می‌باشند؛ و نماز بدون کلام، یا نمازگزار بدون کلام، نمی‌توانند بالبداهه حرکات نماز به‌صورت مکانیکی انجام دهد. جای تردید نیست که محور اصلی کلام و اذکار نماز سوره حمد می‌باشد؛ که از بعد از تکبیره الاحرام، طبق سنت پیامبر اسلام، توسط نمازگزار باید قرائت شود.

ادامه دارد