از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت سوم

مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران

 

نکته‌ای که در این رابطه باید به آن عنایت ویژه‌ای بشود، اینکه اگرچه فرایند سیاسی جنبش دانشجوئی ایران از شهریور 1320 آغاز شده است و طول عمر جنبش سیاسی جامعه دانشجوئی ایران بیش از 80 سال (از شهریور 20 تا به امروز) می‌باشد و در طول بیش از 80 سال گذشته جنبش دانشجوئی ایران (در فضای اختناق و سرکوب دو رژیم شاه و شیخ و در خلاء نیروهای پیشرو) نقش آوانگار برای تمامی جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک و تکوین یافته از پائین داشته است، با همه این تفاسیر می‌توانیم داوری کنیم که جنبش دانشجوئی ایران از قیام سه روزه آذرماه 1332 وارد فاز جدیدی از حرکت رو به جلو خود گردیده است، زیرا «جنبش دانشجوئی در فرایند 12 ساله (شهریور 20 تا آذر ماه 1332) در عرصه عملی و نظری خود دارای رویکرد انطباقی بوده است» و در چار چوب همین رویکرد انطباقی (نظری و عملی در طول 12 سال فرایند اول حرکت خود) بوده است که این جنبش تابع جریان‌های حزبی تکوین یافته از بالا (چه در جبهه ملیون و چه در رابطه با حزب توده) بوده است و البته همین رویکرد انطباقی (در فرایند 12 ساله اول حرکت جنبش دانشجوئی) باعث گردید که این جنبش نتواند (در روز 28 مرداد 32) به جایگاه اجتماعی و تاریخی و آوانگاردی خودش در واکنش به کودتای 28 مرداد 32 واقف بشود، بنابراین هرگز نباید فراموش بکنیم که کودتای 28 مرداد 32 (امپریالیسم آمریکا و انگلیس و دربار پهلوی با هم دستی ارتجاع مذهبی حوزه‌های فقهی داخل کشور) توسط لات و لوت‌ها تحت هژمونی طیب و شعبان بی‌مخ و رمضان یخی، در غیبت تمامی جریان‌های جامعه سیاسی ایران از راست راست تا چپ چپ بود که توانست تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران را ساقط بکند. بی‌شک اگر در روز 28 مرداد 32 تنها همین کنش‌گران قیام جنبش دانشجوئی آذرماه 1332 به حمایت از دولت مصدق به میدان می‌آمدند و دولت مصدق را تنها نمی‌گذاشتند صد در صد آن کودتا شکست می‌خورد.

بسیار خوش داریم که در این رابطه داوری کنیم که «قیام سه روزه آذرماه 1332 جنبش دانشجوئی، تاوان و کفاره گناهی بود که این جنبش به مصدق داد» و همچنین قیام سه روزه آذرماه 32 جنبش دانشجوئی، «دادگاهی بود که جنبش دانشجوئی ایران تمامی جریان‌های جامعه سیاسی ایران را به عنوان متهم به آن محکمه تاریخی دعوت کرد تا فلسفه پیروزی کودتاگران 28 مرداد 32 برعلیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران را سنتز غیبت آگاهانه و یا ناآگاهانه آنها تعریف بکند» بنابراین، در این رابطه است که باید داوری کنیم که «عامل اصلی غیبت جنبش دانشجوئی (در روز 28 مرداد 32) در حمایت از مصدق همان رویکرد انطباقی 12 ساله (فرایند اول تاریخی از شهریور 20 تا 28 مرداد 32) این جنبش بود که جهت حضور در صحنه برای شکستن کودتای 28 مرداد به انتظار دستور احزاب بالائی سیاسی نشسته بود و در نتیجه جایگاه آوانگاردی و نقش تاریخی خود را به فراموشی سپرده بود.»

لازم به ذکر است که خود سازمان‌دهندگان کودتای 28 مرداد 32 (در انتخاب زمان مرداد ماه برای انجام کودتا) به این مهم اندیشیده بودند که «قبل از بازگشائی دانشگاه و در زمان تعطیلی دانشجویان عمل کودتا را به انجام برسانند». بدون تردید، اگر در زمان گشایش دانشگاه‌ها (به جای مرداد ماه در مهر و آبان و غیره) کودتا انجام می‌گرفت، با حضور جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین (دانشجوئی و دانش‌آموزی و معلمان و کارگران) پروژه کودتا با شکست روبرو می‌شد و در همین رابطه بود که از مهر ماه سال 32 (نزدیک به یک ماه پس از کودتای 28 مرداد 32) با گشایش مدارس و دانشگاه‌ها جنبش دانشجوئی و جنبش معلمان و جنبش دانش آموزی (به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین) برای شکستن فضای رعب و اختناق پسا کودتا و کشانیدن مردم و جریان‌های جامعه سیاسی مرعوب شده به میدان نبرد با کودتا، به میدان آمدند.

باری، از اینجا است که می‌توان قیام سه روزه آذرماه 32 جنبش دانشجوئی را آتشفشان همین رویکرد اعتراضی جامعه مرعوب شده ایران در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 تعریف کرد. بر این مطلب بیافزائیم که «قیام سه روزه (از روز شنبه 14 تا دوشنبه 16) آذرماه 32 جنبش دانشجوئی برعکس رویکرد انطباقی 12 ساله (از شهریور 20 تا آذر 32) این جنبش بر پایه رویکرد تطبیقی (به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین) شکل گرفت». بدین ترتیب است که «هیچ جریان بیرون از جنبش دانشجوئی، از جامعه سیاسی بالائی (از راست راست تا چپ چپ) نمی‌تواند ادعای رهبری قیام سه روزه آذرماه 32 جنبش دانشجوئی ایران داشته باشد». عنایت داشته باشیم که اگر چه جنبش دانشجوئی در جریان قیام سه روزه آذرماه 1332 (برعکس 12 سال گذشته حرکت سیاسی‌اش) دارای رویکرد تطبیقی شده بود، ولی متاسفانه این جنبش دانشجوئی «در فرایند پسا قیام آذرماه 32 خود نتوانست کنش‌گری تطبیقی خودش را ادامه بدهد» و دلیل این نتوانستن‌شان هم آن بود که «کنش‌گران این جنبش نتوانستند قیام تطبیقی سه روزه آذرماه 32 خود را فرموله و تئوریزه بکنند» (تا به عنوان چراغ راه آینده حرکت خود از آن بهره‌برداری کنند). در نتیجه همین «خلاء تئوریک در جنبش دانشجوئی باعث گردید که این جنبش (چه در جریان قیام 15 خرداد 42 و چه در جریان جنبش چریک‌گرائی مدرن دهه 40 و 50 و چه در جریان جنبش ضد استبدادی سال 57 تحت هژمونی خمینی و حواریونش) باز مانند 12 سال (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) فرایند اول حرکت خودشان با همان رویکرد انطباقی حرکت کنند.»

آنچنانکه در سال 57 شاهد بودیم که این جنبش به عنوان سیاهی لشکر خمینی و حواریونش درآمدند، به طوری که خمینی و حواریونش توانستند در تحلیل نهائی بر دوش این جنبش سوار بشوند و عکس خودشان را تا سطح کره ماه بالا ببرند و البته باز در چارچوب همین رویکرد انطباقی بود که جنبش دانشجوئی در فرایند پسا انقلاب 57 باز به صورت سیاهی لشکر جریان‌های جامعه سیاسی (از چپ چپ تا راست راست) و جناح‌های درونی قدرت حاکم درآمدند. اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان حواریون خمینی تحت هژمونی جناح روحانیون (به سرکردگی موسوی خوئینی‌ها) و در ادامه آن کودتای فرهنگی بهار 59 (توسط پروژه حسن آیت – عبدالکریم سروش) و باز در ادامه آن حضور جنبش دانشجوئی در دوم خرداد 76 و حمایت همه جانبه از کاندیداتوری سید محمد خاتمی و همچنین استارت حرکت اعتراضی این جنبش در قیام 18 تیرماه 78 از تعطیلی روزنامه سلام جناح روحانیون حاکم قدرت و در ادامه آن در طول مدت دو دهه (از خرداد 76 تا دی‌ماه 96) بدوش کشیدن پرچم اصلاح‌طلبان درون قدرت (توسط جنبش دانشجوئی ایران) همه و همه نشان دهنده وجود همان رویکرد انطباقی در جنبش دانشجوئی می‌باشد؛ که در تحلیل نهائی در این رابطه می‌توان داوری کرد که «تا زمانی که جنبش دانشجوئی ایران نتواند خود را از حصار رویکرد انطباقی (در عرصه نظر و عمل) نجات بدهد، هرگز و هرگز نخواهد توانست به جای-گاه اجتماعی و تاریخی خودش در جامعه بزرگ ایران که همان جایگاه آوانگاری برای جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین می‌باشد دست پیدا کنند»؛ به بیان دیگر رمز اعتلای جنبش دانشجوئی جهت دستیابی به جایگاه اجتماعی و تاریخی خودش که همان جایگاه آوانگارد برای جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین می‌باشد «تنها در گرو استحاله رویکرد انطباقی این جنبش به رویکرد تطبیقی نهفته است». چراکه تنها «توسط رویکرد تطبیقی در عرصه نظر و عمل است که کنش‌گران جنبش دانشجوئی می‌توانند به جای اینکه عمله آماتور احزاب و جناح‌های بالائی بشوند، به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین حر کت کنند». همان رمزی که در قیام سه روزه آذرماه 32 توسط این جنبش مادیت پیدا کرد؛ و با آن جنبش دانشجوئی توانست به عنوان آوانگارد جامعه بزرگ ایران در حساس‌ترین تندپیچ تاریخ ایران به صحنه بیاید و با شعار «مرگ بر شاه» و «مصدق پیروز است» توانست فضای رعب و اختناق پسا کودتای 28 مرداد در هم بشکند و توانست جامعه ایران و جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین را دعوت به اعتراض بکنند.

باری، آنچه که با مروری به تاریخ 80 ساله گذشته جنبش دانشجوئی ایران در رابطه با فرموله کردن خودویژگی‌های این جنبش می‌توانیم بگوئیم اینکه:

1 - میانجی قرار دادن امر صنفی (مسائل عینی زیست دانشجوئی) برای انجام پروسه سه فرایندی صنفی – سیاسی و سیاسی – صنفی و سیاسی – سیاسی حرکت اجتماعی – سیاسی این جنبش و خیز به سوی سیاست‌ورزی در گرو و معطوف حرکت این جنبش به مسائل جامعه و یا به عبارت بهتر «تبدیل امور صنفی خود به بخشی از فرایند مبارزه سیاسی – اجتماعی جامعه بزرگ ایران می‌باشد». عنایت داشته باشیم که «میانجی قرار دادن امر صنفی در پروسه مبارزه سه فرایندی صنفی – سیاسی و سیاسی – صنفی و سیاسی – سیاسی توسط کنش‌گران جنبش دانشجوئی باعث می‌گردد که کنش‌گران این جنبش از خطر انتزاعی شدن و مجرداندیشی در عرصه عمل و نظر مصون نگهداشته شوند». بدون تردید در این رابطه است که جنبش دانشجوئی ایران به خصوص در طول چهار دهه عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نشان داده است که در چارچوب مبارزه ضد استبدادی و ضد سرمایه‌داری‌اش مبارزه صنفی – سیاسی و سیاسی – صنفی‌شان پیوسته از جوهر مبارزه کامل سیاسی برخوردار می‌باشند؛ زیرا در چارچوب مبارزه ضد استبدادی – ضد سرمایه‌داری رانتی و نفتی و فقاهتی، «تفکیک امر اقتصادی از امر سیاسی، امری صوری می‌باشد». البته خطر مهمی که جنبش‌های مطالباتی صرف در عرصه مبارزه ضد استبدادی – ضد سرمایه‌داری رانتی، نفتی، فقاهتی حاکم تهدید می‌کند، خطر تریدنیونیسم یا اتحادیه‌گرائی می‌باشد که همواره در کمین است تا روند خودزائی پراتیک امر صنفی به سوی سیاسی را متوقف بکند؛ که البته بدون تردید، «این خطر جنبش دانشجوئی هم (به خصوص در فرایند اول مبارزه صنفی – سیاسی‌شان) تهدید می‌کند و گاها مانع حرکت جنبش دانشجوئی از فرایند صنفی – سیاسی به فرایند سیاسی – صنفی و سیاسی – سیاسی می‌شود.»

2 - دومین خودویژگی جنبش دانشجوئی ایران در 80 سال تاریخ حرکت پر فراز نشیب‌اش «تکیه بر رویکرد دموکراتیک جهت حل تضادهای درونی این جنبش می‌باشد» به عبارت دیگر جنبش دانشجوئی ایران در طول 80 سال گذشته‌اش (از شهریور 20 الی الان) «هرگز با رویکرد آنتاگونیستی در عرصه مبارزه سه فرایندی صنفی – سیاسی، سیاسی – صنفی، سیاسی – سیاسی خودش، با تضادهای عملی و نظری درونی خود برخورد نداشته است» یعنی «جریان‌های درونی جنبش دانشجوئی هرگز به نفی حق حیات سیاسی – اجتماعی برای جریان مخالف اعتقاد نداشته‌اند» و هرگز «جریان‌های درونی جنبش دانشجوئی تنها جریان خاص خودشان را تجلی حقیقت مطلق تعریف نکرده‌اند، بلکه برعکس پیوسته با رویکرد آگونیسمی (نه آنتاگونیسمی) برخورد کرده‌اند، یعنی حتی اگر هیچ زمینهٔ مشترکی هم میان یک جریان از جنبش دانشجوئی با جریان دیگر وجود نداشته باشد و اگر هیچ راه حل عقلانی برای حل اختلافات با جریان دیگر درونی جنبش دانشجوئی وجود نداشته باشد و دیگر هیچ راه حل عقلانی برای حل اختلاف‌شان هم وجود نداشته باشد باز همان جریان درونی جنبش دانشجوئی مشروعیت جریان دیگر جنبش دانشجوئی را به چالش نمی‌کشد». البته ممکن است در جهت نفی این داوری ما، به جریان‌های دست‌ساز حکومتی در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی اشاره بکنید که با رویکرد داعشی شیعی (که بدتر از رویکرد داعشی اهل تسنن می‌باشند) منهای اینکه (به جای رویکرد آگونیسمی) توسط رویکرد آنتاگونیستی خود، خواستار نابودی و انهدام جریان‌های غیر خودی می‌باشند و منهای اینکه تنها حق حیات سیاسی – اجتماعی برای جریان خاص خود قائلند، از همه مهمتر اینکه تنها جریان خاص خودشان را جریان بر حق و تجلی حقیقت مطلق می‌دانند.

بی‌شک، در عرصه تبیین خودویژگی‌های جنبش دانشجوئی ایران در طول 80 سال گذشته (از شهریور 20 تا به امروز) هرگز نباید «برای تعیین مصداق این جنبش بر این جریان‌های دست‌ساز حکومتی تکیه بکنیم». چراکه حیات و ساختار این جریان‌های دست‌ساز حکومتی در جنبش دانشجوئی (به خصوص در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) در ادامه حیات رژیم مطلقه فقاهتی و یا در ادامه حرکت تقسیم باز تقسیم قدرت در بین جناح‌های درونی قدرت قابل تعریف می‌باشند و هرگز این جریان‌های دست‌ساز حکومتی، فصل مشترکی با جریان‌های خودجوش و خودسازمانده و مستقل و دینامیک و تکوین یافته از پائین جنبش دانشجوئی ندارند.

ادامه دارد