از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت دهم
مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران
باری، از اینجاست که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «یکی از عوامل اصلی فراز و فرود جنبش دانشجوئی ایران در طول 80 سال گذشته، همین کهنه و مزمن شدن بحران گفتمانی در این جنبش میباشد که عدم حل این بحران، باعث گردیده تا در طول 80 سال گذشته این بحران گفتمانی به صورتهای گوناگونی در چارچوب شرایط خاص زمانی و مکانی مختلفی خود را آفتابی بکند». برای مثال اگر میبینیم که در سال 57 جنبش دانشجوئی تن به قبول گفتمان دگماتیست ولایت فقیه خمینی میدهد، باید ریشه این انحراف نظری جنبش دانشجوئی را در همان بحران خلاء گفتمانیاش دنبال بکنیم؛ و یا اینکه اگر میبینیم که جنبش دانشجوئی ایران برای دو دهه تسلیم گفتمان اصلاحطلبان حکومتی میشوند و وظیفه این جنبش برای دو دهه (از خرداد 76 تا دیماه 96) ایجاد فشار از پائین برای بالا بردن قدرت چانهزنی جناح اصلاحطلبان حکومتی در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان میشود، باید این آفت را در همان بحران خلاء گفتمانی این جنبش دنبال بکنیم، بنابراین «تا زمانی که جنبش دانشجوئی ایران نتواند به حل ابربحران مزمن گفتمانی درونی خودش به صورت دموکراتیک و درونی دست پیدا کند، شرایط برای نفوذ گفتمانهای (انطباقی و دگماتیستی) برون از این جنبش (از راست و راست تا چپ چپ) علی الدوام فراهم میباشد.»
به همین دلیل است که در شرایط فعلی به لحاظ گفتمانی جنبش دانشجوئی ایران به صورت یک جعبه مارگیری درآمده است که در آن همه نوع گفتمانی (از راست راست تا چپ چپ) در حال مانور میباشند؛ و این مصیبت تا آنجا پیش رفته که در این شرایط حتی «حزب پادگانی خامنهای (تحت هژمونی جناح راست ابراهیم رئیسی) در حال گفتمانسازی به اصطلاح عدالتخواهانه و مبارزه با فساد حکومتی و از بالا در بین جامعه دانشجوئی ایران میباشد»؛ و آنچنانکه در جریان جنبش اعتصابی کارگران هفت تپه و جنبش اعتصابی کمپین 1400 کارگران پروژهای – پیمانی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور شاهدیم این جریان دانشجوئی دستساز حکومتی توسط گفتمان عدالتخواهانه و مبارزه با فساد حزب پادگانی خامنهای به دنبال منحرف کردن حرکت جنبشهای اعتصابی کارگران هفت تپه و پروژهای – پیمانی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور میباشند.
بر این مطلب اضافه کنیم که در این رابطه باور ما بر این امر قرار دارد که «خود ابربحران گفتمانی جنبش دانشجوئی ایران ریشه در ابربحران گفتمانی در بین جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور دارد». نباید فراموش بکنیم که همین ابربحران گفتمانی در خارج از کشور باعث شده است که با اینکه 42 سال از عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میگذرد اپوزیسیون رنگارنگ خارجنشین ایرانی (با اینکه بیش از شش میلیون ایرانی خارج از کشور وجود دارد، در طول این 42 سال) نتوانند حتی حداقل قدمی جهت اتحاد و سازمانیابی خود بردارند. به طوری که میتوانیم بگوئیم «یکی از عواملی که باعث گردیده است که این رژیم مدت 42 سال همچنان بتازد و در عرصه داخلی بتواند توسط قوای سرکوبگر خود توازن قوا را به سود خود نگه دارد، همین اپوزیسیون هزار تکه خارجنشین ایرانی میباشند که هر کدام در چارچوب گفتمان کسب قدرت سیاسی از بالا تنها برای جریان خاص خود در حال نبرد با جریان دیگری از راست تا چپ میباشند.»
بیشک تا زمانی که جامعه هزار تکه خارجنشین اپوزیسیون حکومتی نتوانند در عرصه نبرد گفتمانی موفقیت نظری و تئوریک به دست بیاورند این اپوزیسیون هزار تکه خارجنشین هرگز و هرگز نخواهد توانست به جامعه دموکراتیک مورد ادعای خودشان دست پیدا کند. طبیعی است که معنای دیگر این حرف آن میباشد که «از دل گفتمانهای مختلف کسب قدرت سیاسی و براندازی از بالا و رژیم چنج (توسط قدرتهای امپریالیستی یا ارتجاعی منطقه) اپوزیسیون خارجنشین دموکراسی و گفتمان دموکراسیخواهانه برای جامعه بزرگ ایران زائیده نمیشود»؛ و متاسفانه از آنجائیکه در شرایط حاضر این ابربحران عظیم گفتمانی اپوزیسیون خارجنشین به داخل کشور هم انتقال پیدا کرده است و حاصل آن شده است که (در این شرایط که گفتمان اصلاحطلبان حکومتی در داخل کشور شکست خورده و جامعه بزرگ ایران به خصوص در دو انتخابات خرداد 1400 و اسفند ماه 1398 نشان دادهاند که دیگر حاضر نیستند برای اصلاحطلبان حکومتی تره خورد کنند، بنابراین همین خلاء گفتمانی در داخل کشور، به خصوص از بعد از خیزش دیماه 96 که جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران در واپسین روزهای عمر خیزش دیماه 96 با شعار: «اصلاحطلب، اصول گرا - دیگه تمامه ماجرا»، آخرین میخ بر تابوت گفتمان اصلاحطلبان حکومتی در جامعه ایران بکوبند) در این شرایط «بزرگترین بحرانی که حرکت جنبشهای اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و مستقل (از حکومت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور) و تکوین یافته از پائین جامعه امروز ایران را تهدید مینماید، باز همین ابربحران گفتمانی میباشد»؛ که بدون تردید «حداقل سنتز جدید این ابربحران گفتمانی در جامعه امروز ایران، رشد حرکت سلبی (و بدون آلترناتیو ایجابی نظری) مانند سال 57 جنبش برابریطلبانه و آزادیخواهانه مردم ایران میباشد.»
لازم به ذکر است که «اصلیترین عاملی که در سال 57 باعث گردید تا انقلاب ضد استبدادی مردم نگونبخت ایران (در فرایند پسا 22 بهمن ماه 57) شکست بخورد و اصلیترین عاملی که باعث گردید تا در سال 57 خمینی و حواریون او اقدام به موج سواری بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران بکنند و اصلیترین عاملی که باعث گردید تا در فرایند پسا 17 شهریور 57 مردم ایران حتی جنبش کارگری ایران خمینی را بر دوش خود بگذراند و عکس او را تا سطح کره ماه بالا ببرند و هژمونی او دربست بپذیرند، همان آفت رویکرد تک مؤلفهای سلبی (بدون مؤلفه آلترناتیوی ایجابی) کنشگران جنبش ضد استبدادی مردم ایران بود» زیرا همین خلاء مؤلفه ایجابی و آلترناتیوی برای رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بود که باعث گردید که خمینی به راحتی بتواند نظریه استبدادساز ولایت فقیه خودش را به عنوان یک گفتمان غالب بر جامعه نگونبخت ایران از بالا تزریق بکند؛ و در فرایند پسا انقلاب بهمن 57 بود که «خمینی توانست همین گفتمان استبدادساز ولایت فقیه خودش را به صورت قانون اساسی و نهادهای حکومتی مادیت ببخشد.»
از اینجا است که متاسفانه باید داوری کنیم که «ابربحران گفتمانی امروز جامعه ایران، این جامعه را آبستن همان بحران گفتمان تک مؤلفهای سلبی (بدون مؤلفه ایجابی و آلترناتیو دموکراتیک) سال 57 حاکم کرده است» بنابراین، در تبیین ابربحران جنبش دانشجوئی ایران در شرایط حاضر میتوانیم بگوئیم که «در این شرایط هم جامعه بزرگ ایران و هم جنبش دانشجوئی ایران گرفتار یک ابربحران مشترک میباشند و آن ابربحران گفتمانی است». البته به این امر آگاهی داریم که «جنس ابربحران گفتمانی جامعه ایران با جنس ابربحران گفتمانی جنبش دانشجوئی ایران متفاوت میباشند» چرا که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم «جنس ابربحران گفتمان دانشجوئی ایران پارادوکس بین گفتمان آگاهیبخش و گفتمان آلترناتیوطلبانه نیابتی (برای جریانهای برون از این جنبش) میباشد و همچنین جنس ابربحران گفتمان دانشجوئی ایران پارادوکس بین دو رویکرد انطباقی و تطبیقی گفتمانی میباشد». در صورتی که «جنس ابربحران گفتمانی جامعه ایران تک مؤلفهای سلبی و بدون آلترناتیو بودن (خلاء گفتمان دو مؤلفهای سلبی ایجابی) بر پایه نفی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و عدم جایگزینی ایجابی و آلترناتیوی (یک رژیم دموکراتیک بر پایه شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و فراگیر تکوین یافته از پائین) میباشد.»
ب - از آنجائیکه جمعیت بیش از 5 میلیون نفر جامعه دانشجوئی کشور «به لحاظ ترکیب طبقاتی، بافت یکسانی ندارند و در چارچوب خاستگاه طبقاتیشان صورت طیفی دارند» لذا همین صورت مرکب طبقاتی و یا طیفی بودن ترکیب طبقاتی آنها باعث شده است که «انسجام طبقاتی در بین جامعه دانشجوئی ایران وجود نداشته باشد». به بیان دیگر بیش از 5 میلیون نفر جامعه دانشجوئی کشور «دارای لایههای مختلف طبقاتی هستند که بر پایه خاستگاه مختلف آنها (از طبقه بورژوازی تا اقشار میانی و اردوگاه بزرگ کار و زحمت شهر و روستا و حاشیهنشینان شهری) پایهای شناور دارند» در نتیجه همین امر باعث گردیده که «انسجام و سازمانیابی سراسری جامعه دانشجوئی کشور امری مشکل باشد» بنابراین، در این رابطه است که جهت اتحاد و سازمانیابی آنها باید به این نکات عنایت ویژهای بشود:
اولاً - «جهت سازمانیابی جامعه دانشجوئی ایران نباید بر یک مکانیزم واحد تشکلیابی تکیه بشود» بلکه باید بر پایه «شرایط زمانی - مکانی کنشگران جامعه دانشجوئی کشور، مکانیزم تشکل به صورت کنکرت و مشخص و خاص در نظر گرفته شود» به عبارت دیگر، هرگز نباید در عرصه سازمانیابی کنشگران جامعه دانشگاهی کشور از بالا شکل تشکل و سازماندهی، به صورت انطباقی برای آنها تزریق و تعریف بشود، بلکه برعکس، باید با رویکرد تطبیقی توسط خود کنشگران به صورت خودجوش و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین در چارچوب توازن قوا در آن دانشگاه و دانشکده و شرایط مشخص زمانی – مکانی انجام گیرد.
ادامه دارد