از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت چهارده
مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران
ثانیاً جنبش دانشجوئی ایران (در طول 80 سال گذشته عمر خود از شهریور 20 الی الان) پیوسته و علی الدوام «یک جنبش آرمانمحور بوده است، نه قدرتمحور». هر چند که در شرایط فعلی و در عرصه میدانی (به علت انحراف این جنبش از رویکرد گفتمانسازی به رویکرد آلترناتیوسازی نیابتی آن هم به شکل انطباقی نه تطبیقی برای احزاب و جناحهای بالائی قدرت) «جنبش دانشجوئی ایران از خصیصه آرمانمحوری خود فاصله گرفته است و به سوی رویکرد قدرتمحوری آن هم به صورت نیابتی حرکت میکند». ولی در خصوص رویکرد آرمانمحوری جنبش دانشجوئی باید عنایت داشته باشیم که آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید: «دانشجو به لحاظ فردی از دو خصیصه مهم برخوردار میباشد، یکی نداشتن و دیگری نخواستن است که همین دو خصیصه محوری شخصیتی دانشجو باعث میگردد که کنشگران جنبش دانشجوئی ایران از پتانسیل آرمانمحوری برخوردار باشند، یعنی به صورت بالقوه میتوانند موتور حرکت خودشان را بر پایه آرمانهایشان تعریف بکنند و بر خلاف دیگر گروههای اجتماعی، کنشگران جنبش دانشجوئی میتوانند در بستر جنبشهای (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و مستقل و تکوین یافته از پائین) افرادی پراگماتیسم نباشند، بلکه برعکس افرادی ایدهگرا یا آرمانگرا باشند»؛ که قطعاً «ایدهگرائی و آرمانگرائی (کنشگران جنبش دانشجوئی ایران) غیر از اتوپیاگرائی میباشد»؛ و هرگز و هرگز «نباید ایدهگرائی و آرمانگرائی با اتوپیاگرائی مساوی دانست» بنابراین «ایدهگرائی به معنای افرادی میباشد که دارای آرمان و ایدههای بلند هستند و در راستای نیل به آن آرمان حرکت میکنند.»
در همین رابطه است که در تحلیل حر کتهای جنبش دانشجوئی ایران (در 80 سال گذشته عمر این جنبش از شهریور 20 آل الآن) همیشه نباید انگیزه حرکت کنشگران این جنبش را بر پایه رویکرد پراگماتیستی و یا رئالیستی صرف تحلیل بکنیم، بلکه برعکس (در تحلیل انگیزه حرکت کنشگران این جنبش) بیش از همه باید به ایدهها و آرمانهای کنشگران اهمیت بدهیم. برای مثال در تحلیل علل قیام سه روزه جنبش دانشجوئی (از شنبه 14 تا دوشنبه 16) آذرماه 32 تنها توسط یک تحلیل رئالیستی و پراگماتیستی و مطالبهگرایانه صرف نمیتوانیم کل واقعیتی که توسط کنشگران اصلی اتفاق افتاد تحلیل بکنیم. بلکه برعکس لازمه دستیابی به تحلیل همه جانبه از قیام سه روزه آذرماه 32 جنبش دانشجوئی، تکیه بر رویکرد آرمانگرایانه کنشگران جنبش دانشجوئی میباشد؛ زیرا «انگیزه حرکت دانشجویان در چارچوب همان ایدهها و آرمانهای سیاسی و اجتماعی و انسانی که داشتهاند قابل تفسیر و تحلیل میباشد.»
پر واضح است که در کادر همین «رویکرد آرمانگرایانه کنشگران دانشجویان است که باعث شده است که جنبش دانشجوئی ایران در این شرایط تندپیچ حرکت اجتماعی جامعه بز رگ ایران، به عنوان آوانگارد و یا پیشاهنگ دیگر گروهها و جنبشهای اجتماعی تعریف بشوند». بر این مطلب بیافزائیم که اگر «مقاومت جنبش چریکگرائی مدرن دهه 40 و 50 ایران، مقاومتی بینظیر و بیبدیل (در مقایسه با دیگر کنشگران مبارزه سیاسی و اجتماعی جوامع دیگر) بوده است، این مهم به خاطر وجود خاستگاه بیش از 90% از کنشگران جنبش چریکی مدرن از بستر جنبش دانشجوئی ایران بوده است» و باز اگر میبینیم که «مقاومت زندانیان سیاسی چه در شکنجهگاههای زندان شاه و چه در شکنجهگاههای قرون وسطائی زندان شیخ در طول یک قرن گذشته بیبدیل بوده است، به خاطر وجود خاستگاه بیش از 90% آن زندانیان از جنبش دانشجوئی ایران بوده است» بنابراین در این رابطه است که باید نتیجهگیری کنیم که «بین کنشگران جنبش دانشجوئی ایران با کنشگران دیگر جنبشهای اجتماعی تفاوت جوهری وجود دارد، زیرا بدون تردید کنشگران جنبش دانشجوئی انسانهائی آرمانگرا هستند که برای آرمانهای خودشان مبارزه میکنند، در صورتی که کنشگران دیگر جنبشهای اجتماعی انسانهای مطالبهگرا هستند که برای دستیابی به مطالبات صنفی و مطالبات مدنی و مطالبات سیاسی خودشان مبارزه مینمایند»؛ و بیشک «آبشخور انگیزه مبارزه انسانهای آرمانگرا با آبشخور انگیزه انسانهای مطالبهگرا از فرش تا عرش متفاوت از هم میباشند»؛ زیرا برای «کنشگران مطالبهگرا تنها عامل انگیزه دهی مبارزه همان مطالبات حداقلی یا حداکثری آنها میباشد، لذا (اگر چه هر مبارزهای چه مبارزه صنفی باشد و چه مبارزه مدنی و سیاسی باشد دارای هزینه خاص میباشند و قطعاً هیچ مبارزهای نیست که بدون هزینه باشد ولی بدون تردید) در مبارزات مطالبهمحور هر چه هزینه مبارزه کمتر باشد شرایط برای تودهای یا مردمی شدن کنشگران آن مبارزه بیشتر خواهد بود، اما برعکس در عرصه مبارزه توسط انسانهای آرمانگرا، بدون تردید هر چه سختی و هزینه مبارزه بیشتر باشد کنشگران آرمانگرا بیشتر دارای انگیزه برای مبارزه میشوند»؛ بنابراین «نه تنها آرمانگرائی در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی یک عیب نیست، بلکه برعکس یک ضرورت است». چرا که در تحلیل نهائی در بستر «مبارزه درازمدت این تنها کنشگران آرمانگرا هستند که میتوانند نقش لکوموتیو مبارزه درازمدت برای دیگر کنشگران آن عرصه داشته باشند.»
در همین رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 45 سال گذشته (از سال 55 الی الآن) حیات سیاسی – اجتماعی خود، چه در فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته بر این باور بوده است که «آنچنانکه حکومت و دولت نباید ایدئولوژیک بشود، خود مبارزه میتواند دارای ایدئولوژی مترقی و تحولخواه و حرکتآفرین باشد» و دلیل این امر هم آن است که «ایدئولوژیهای ترقیخواه و انسانمحور میتوانند انسانهای آرمانگرا در عرصه مبارزه سیاسی – اجتماعی بیافرینند، یعنی همان انسانهایی که تنها برای آرمانهای انسانی اجتماعی و تاریخی خود بدون خواستن و داشتن مبارزه میکنند و جز دستیابی به آن آرمانهای انسانی و اجتماعی و تاریخی، به چیزی دیگر نمیاندیشند و پیوسته در بستر مبارزه سیاسی و اجتماعیشان از آن آرمانهایشان تغذیه میکنند.»
باری، از اینجا است که باید بگوئیم که لازمه «کنشگری همه جانبه جنبش دانشجوئی همان وجود آرمانگرائی است، برعکس کنشگران دیگر جنبشهای اجتماعی که مطالبهگرا میباشند». برای مثال در جنبش طبقه کارگر هر چه که کنشگران دارای مطالبات بیشتر و درازمدتتر باشند مبارزان پیگیرتری هستند، اما در جنبش دانشجوئی هر چه کنشگران آن آرمانگراتر باشند مبارزان پیگیرتری خواهند بود. لهذا در همین رابطه است که شاهد بودیم که در جریان قتل عام و نسلکشی سیاسی تابستان 67 زندانیان سیاسی توسط فتوای خمینی بیش از 90 در صد هزاران اعدام شده، دارای خاستگاه جنبش دانشجوئی بودند و دلیل اینکه خمینی اقدام به قتل عام آنها کرد بدون تردید در این رابطه بود که خمینی خوب میدانست که آن کنشگران سیاسی – اجتماعی انسانهای آرمانگرا هستند که هرگز و هرگز در بستر دستیابی به آرمانهای انسانی و اجتماعی خودشان حاضر به تسلیم و معامله با قدرتهای حاکم نیستند و به راحتی با انگیزه برخاسته از آرمانهایشان بر هیبت مرگ و طناب دارها و شکنجههای زندانهای قرون وسطائی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خواهند خندید، آنچنانکه آنها خندیدند و بعد از این هم خواهند خندید. آنچنانکه معلم کبیرمان علامه محمد اقبال لاهوری میگوید:
نشان مرد مؤمن با تو گویم / که چون مرگش رسد خندان بمیرد
یا آنچنانکه مولوی میگوید:
مؤمنان باشد که اندر جزر و مد / کافر از ایمان او حسرت برد
«وَ سَلامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا» (آیه 15 – سوره مریم).
از اینجا است که باید بگوئیم که کنشگران جنبش دانشجوئی ایران (آنچنانکه در قیام سه روزه، شنبه 14 تا دوشنبه 16) آذر 32 و یا در قیام 18 تیرماه 78 و در طول 80 سال حیات سیاسی – اجتماعی این جنبش شاهد بودهایم «فقط دغدغه کلاسیک و مطالباتی دانشگاهی ندارند، بلکه برعکس پیش از آن و بیش از آن دغدغه اجتماعی و سیاسی و دغدغه سرنوشت جامعه و مردم و به عبارت بهتر تنها دغدغه انسانی دارند»؛ و شاید بهتر باشد که بگوئیم که در گفتمان جنبش دانشجوئی ایران در طول 80 سال گذشته حیات سیاسی و اجتماعی آنها، «دغدغه انسانی و سیاسی و اجتماعی اولویت درجه اول داشته است»؛ و بدون تردید در 80 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران «آنچه که گفتمان دانشجوئی را از دیگر گفتمانهای سیاسی – اجتماعی متمایز میسازد، همین اولویت درجه اول دغدغه انسانی - اجتماعی – سیاسی میباشد.»
ثالثاً در رویکرد کنشگران جنبش دانشجوئی ایران (در طول 80 سال گذشته حیات سیاسی – اجتماعی این جنبش) «پیوسته در تعریف نیروی عامل حرکت تحولخواهانه بر جامعه ایران تکیه شده است» و البته در همین چارچوب بوده است که جنبش دانشجوئی ایران در طول 80 سال گذشته حیات سیاسی – اجتماعی خودش، «بر حرکت خودجوش و خودسازمانده و از درون جامعه ایران اعتقاد داشته، نه حرکتهای بیرون از جامعه ایران»؛ که البته آبشخور این رویکرد جنبش دانشجوئی ایران همان رویکرد جامعهمحور کنشگران این جنبش میباشد؛ که قبلاً در باب سخن گفتیم.
پر واضح است که به این دلیل و علت است که جنبش دانشجوئی ایران (در طول 80 سال گذشته حیات سیاسی – اجتماعی خودش) «جنبشی خودجوش و دینامیک و تکوین یافته از پائین بوده است، هر چند که در پروسه رشد خود به علت انحراف رویکردی، به جای خودسازماندهی و خودرهبری گرفتار ورطه حرکت بیرون از این جنبش دانشجوئی جهت سازمانیابی و تکوین رهبری شدهاند»؛ که البته در این رابطه به قدر کافی قبلاً بحث کردهایم.
ادامه دارد