از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت شانزده
مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران
باری، همین ساختار پلکانی طبقاتی و درآمد معلمان ایران باعث گردیده (تا مانند طبقه کارگر ایران) شرایط برای همبستگی و پیوستگی کنشگران خود جامعه معلمان ایران فراهم نشود. در نتیجه این امر باعث میگردد که:
اول – گروههای مختلف جامعه معلمان ایران از معلمان رسمی تا معلمان کارنامه سبزها (که همان قبول شدگان در آزمون سراسری معلمان میباشند) و معلمان حق التدریسی و غیرهها، «در این شرایط به صورت جدا از هم مبارزه میکنند.»
دوم – جامعه معلمان ایران مانند جامعه کارگری «صورت طیفی داشته باشند.»
سوم – معلمان حتی در حرکت صنفی مطالباتی خودشان «نه به صورت عمودی و نه به صورت افقی یکپارچگی ندارند.»
چهارم - جنبش معلمان ایران در عرصه عمودی خود جامعه معلمان ایران «نتوانند فراگیر و سراسری بشوند، یا به بیان بهتر جنبش معلمان نتوانند تودههای معلمان (جامعه معلمان ایران) را جذب خود بکنند.»
پنجم – این عوامل باعث گردیده که «فشار دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بر جنبش مطالباتی معلمان ایران، بیشتر از فشار بر کارگران باشد.»
بدین ترتیب است که در این شرایط «نقش جنبش دانشجوئی بر پایه خودویژگی پایههای دینامیک این جنبش (در صورتی که جنبش دانشجوئی ایران به جایگاه تاریخی و اجتماعی و سیاسیاش واقف بشود) میتواند علاوه بر رسالت آوانگاردی (پیشاهنگی) حلقه پیوندی برای تمامی این جنبشهای اجتماعی جهت همبستگی افقی بین آنها در راستای تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود کنشگران این جنبشها باشد». یادمان باشد که مهمترین عاملی که باعث گردید تا معلم کبیرمان شریعتی (در سالهای 47 -51) بر جنبش دانشجوئی ایران (به عنوان نیروی عامل استراتژی آگاهیبخش خود) تکیه بکند، همین پایههای دینامیک جنبش دانشجوئی ایران بوده است. مع الوصف، در این رابطه بوده است که شریعتی در فرایند پسا بسته شدن حسینیه ارشاد (توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در آبانماه 51) در نامهای که در مخفیگاه خود به مرحوم همایون مینویسد، اعلام میکند که: «اکنون با بسته شدن حسینیه ارشاد حتی در دورترین روستاهای ایران درب حسینیه ارشاد جدیدی باز میشود». بیشک این داوری شریعتی (اگر چه تحقق هم پیدا نکرد و با بسته شدن حسینیه ارشاد حتی خود حسینیه ارشاد هم نتوانست در چارچوب جنبش روشنگری ارشاد شریعتی بازتولید بشود) تنها در چارچوب همان تکیه استراتژیک بر جنبش دانشجوئی و عنایت او به پایههای دینامیک اجتماعی – سیاسی جامعه دانشجوئی ایران بوده است.
ط – در چارچوب آسیبشناسی جنبش دانشجوئی ایران آفتهای اساسی که در طول 80 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) عمر حیات سیاسی – اجتماعی (به خصوص در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) جنبش (خودجوش و خودسازمانده و دینامیک و مستقل و تکوین یافته از پائین) دانشجوئی ایران را تهدید میکند، عبارتند از:
1 - چه در رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی و چه در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در طول 80 سال گذشته عمر جنبش دانشجوئی ایران) «رویکرد قدرتهای سیاسی حاکم نسبت به جنبش دانشجوئی ایران، سیاستزدائی کردن این جنبش بوده است»؛ که به عنوان مصداق در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در طول 42 سال گذشته عمر این رژیم) مکانیزم سیاستزدائی کردن جامعه دانشجوئی کشور بر ده مؤلفه استوار بوده است که عبارتند از:
اول – کالائی کردن آموزش.
دوم – پادگانی کردن دانشگاههای کشور توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به خصوص از فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59.
سوم – ایجاد تشکلهای زرد دستساز حکومتی (از دانشجویان خط امام تا تحکیم وحدت و بسیج دانشجوئی و انجمنهای اسلامی و غیره و غیره).
چهارم – تزریق رویکرد اسکولاستیک اسلام دگماتیست فقاهتی (از طریق بخش آموزشی و فرهنگی و مذهبی) و تلاش در جهت تحریف علوم انسانی کلاسیک دانشگاهها.
پنجم – شستشوی مغزی دانشجویان توسط بمباران تبلیغاتی مستقیم و غیر مستقیم حکومتی.
ششم – پلکانی کردن یا لایهای کردن بافت طبقاتی جامعه دانشجوئی کشور.
هفتم - حذف نهادهای مستقل تشکیلاتی دانشجوئی.
هشتم – شریعتیستیزی و شریعتیزدائی دانشگاههای کشور به سردمداری حسین حاجی فرج دباغ (معروف به عبدالکریم سروش از معماران اصلی کودتای فرهنگی بهار 59 رژیم مطلقه فقاهتی، به خصوص در دهه 60 و 70) و تلاش همه جانبه حسین حاجی فرج جهت جایگزین اسلام دگماتیست صوفیانه اشعریگری دنیاستیز و جامعهگریز و اختیارستیز، به جای اسلام جامعهمحور و انسانمحور و دنیاگرا و آرمانگرا و تطبیقی شریعتی. یادمان باشد که در زمان کودتای فرهنگی بهار 59 رژیم مطلقه فقاهتی، حسین حاجی فرج به عنوان تئوریسین کودتای فرهنگی رژیم در تبیین هدف رژیم مطلقه فقاهتی از انجام کودتای فرهنگی گفت: «هدف ما بردن عطر ریحان اسلام خمینی به دانشگاههای کشور میباشد».
نهم - لغو تمامی برنامههای مستقل خودجوش سیاسی و فرهنگی جنبش دانشجوئی.
دهم – تصفیههای مرحلهای و مستمر دانشجوئی و ستارهدار کردن دانشجویان همراه با سرکوب هولناک 42 ساله گذشته کنشگران جنبش دانشجوئی (با دستگیری و زندانها و اعدامها و کشتار جمعی و تیغ و داغ و درفش و شکنجههای قرون وسطائی و اعترافگیری و...) همه و همه در راستای سیاستزدائی کردن کنشگران جامعه دانشجوئی کشور بوده است.
هرگز نباید فراموش کنیم که جنبش دانشجوئی ایران در راستای مقابله با «آفت سیاستزدائی کردن این جنبش» (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59 این رژیم) در پروسه قیام 18 تیرماه 78 (جنبش دانشجوئی ایران) این جنبش (پس از آگاهی به پیوند بین جناح اصلاحطلبان حکومتی با حزب پادگانی خامنهای، در راستای سرکوب قیام تیرماه 78 این جنبش) به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک و تکوین یافته از پائین، تلاش کرد تا ققنوسوار تمام قد در خلاء نیروهای پیشرو در جامعه بزرگ ایران، به عنوان آوانگارد، از خاکستر (کودتای فرهنگی بهار 59 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و سرکوب سازمان یافته و نسلکشی گذشته دانشجوئی ایران با فتوای خمینی و پادگانی کردن دانشگاههای کشور توسط حزب پادگانی خامنهای و...) اقدام به بازسازی حرکت زیگزاگی پسا کودتای فرهنگی خود و بازتولید پرواز و نقش آوانگارد خود بکند. ولی افسوس و هزار افسوس که جنبش دانشجوئی در فرایند پسا سرکوب قیام تیرماه 78 این جنبش (به دست حزب پادگانی خامنهای و حمایت همه جانبه جناح اصلاحطلبان حکومتی) به علت عدم جمعبندی این قیام و عدم آسیبشناسی حرکت خود در فرایند پسا بازگشائی دانشگاهها، دوباره از فردای سرکوب هولناک قیام تیرماه این جنبش، به دامن جنگ جناحهای درون حاکمیت (در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان) افتادند. شعارهای محوری جنبش دانشجوئی در تندپیچهای حرکت سیاسی جامعه بزرگ ایران مثل: «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» و «کارگر، معلم، دانشجو - اتحاد، اتحاد» و «مرگ بر ستمگر - چه شاه باشه، چه رهبر» و «منطق سرمایهداری - استبداد، استثمار، استحمار» و «فرزند کارگرانیم - کنارتان میمانیم» همه نمایش همان بازتولید نقش آوانگاردی جنبش دانشجوئی از خیزش دیماه 96 بود (بیش از 18 سال بعد از قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی) به بیان دیگر، در این رابطه میتوان داوری کرد که «هر چند قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی نتوانست، به صورت درازمدت کنشگران جنبش دانشجوئی ایران را نسبت به جوهر و ماهیت قدرتطلبانه و هویتطلبانه و فرصتطلبانه جناح اصلاحطلبان حکومتی واقف بکند، ولی بدون تردید خیزش دیماه 96 بزرگترین زلزله و طوفانی بود که کنشگران جنبش دانشجوئی ایران را برای همیشه نسبت به ماهیت فرصتطلبانه و قدرتطلبانه و هویتطلبانه جناح اصلاحطلبان حکومتی آگاه و هشیار کرد». یادمان باشد که شعار محوری و استراتژیک و گفتمانساز «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» جنبش دانشجویان دانشگاه تهران در واپسین روزهای خیزش دیماه 96 مطرح کرد. ولهذا، این شعار مختص جنبش دانشجوئی ایران بود، نه از آن خیزش (بیسر و بیبرنامه و اتمیزه و بیاستراتژی و بیتاکتیک) دیماه 96.
ادامه دارد