از 16 آذر 32 تا 16 آذر 1400 – قسمت هفده
مروری بر «تاریخ پر فراز نشیب» جنبش دانشجوئی ایران
باری، حضور تشکلها و حرکتهای خودجوش و خودسازمانده و دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین جنبش دانشجوئی ایران در فرایند پسا خیزش دیماه 96 (در دانشگاههای مختلف سراسر کشور) و مبارزات درخشان آنها علیه کالائیسازی آموزش و اعلام همبستگی با مبارزات جنبشهای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران، همه و همه در راستای همان مقابله با سیاستزدائی کردن دانشگاهها یا جامعه دانشجویی کشور پس از مرزبندی این جنبش با جناحهای درونی حاکمیت و به خصوص اصلاحطلبان حکومتی و استقلال جنبش دانشجوئی نسبت به حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی خارجنشین از راست راست تا چپ چپ قابل تعریف میباشند. قابل ذکر است که «کنشگران جنبش دانشجوئی ایران، زبدهترین بخش جوانان جامعه بزرگ ایران را نمایندگی میکنند و از این لحاظ ظرفیت بالقوه بیهمتائی (به عنوان موتور کوچک یا آوانگارد و یا پیشاهنگ) در راستای به حرکت درآوردن موتور بزرگ (جامعه بزرگ ایران) دارند». همان موتور بزرگی که جنبش چریکی مدرن (در دهه 40 و 50) در طول بیش از 6 سال مبارزه استخوانسوز و هزاران فدیه و فدا و ایثار و پرداخت هزینههای بیبدیل و غیر قابل جبران نتوانستند به حرکت درآورند و در نهایت کنشگران اصلی جنبش چریکی مدرن ایران (از تیرماه سال 1355) رسماً و علناً اعتراف به شکست در به حرکت درآوردن این موتور بزرگ (جامعه بزرگ ایران) توسط موتور کوچک (جنبش چریکی مدرن) کردند. ولی بیشک باید داوری کرد که در این «شرایط تندپیچ جامعه امروز ایران (و در خلاء احزاب و نیروها و جنبشهای سراسری پیشرو) تنها موتور کوچکی که پتانسیل به حرکت درآوردن موتور بزرگ (جامعه بزرگ امروز ایران) را دارد، جنبش دانشجوئی ایران میباشد.»
2 - دومین آفت بزرگی که (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و به خصوص در فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59 این رژیم) جنبش دانشجوئی ایران را به صورت ساختاری تهدید کرده است، سلطه انطباقی تشکلهای دستساز حکومتی در شکل مختلف (از انجمنهای اسلامی و بسیج دانشجوئی و شوراهای اسلامی و تحکیم وحدت و غیره) بر مبارزه خودجوش و خودسازمانده و مستقل و تکوین یافته از پائین کنشگران جامعه دانشجوئی کشور (جهت به انحراف کشانیدن جوهر و قالب حرکت جنبش دانشجوئی ایران) میباشد. در نتیجه فونکسیون این تشکلهای زرد و دستساز و حکومت ساخته و تکوین یافته از بالا و از برون جنبش دانشجوئی و تحمیل شده بر جامعه دانشجوئی کشور در این شرایط باعث گردیده که:
اولاً نیرویهای شبه چپ و دستساز حکومتی موسوم به محور مقاومت تلاش میکنند تا آمریکاستیزی و ارتجاع حاکم و اسلام فقاهتی و روایتی و ولایتی و زیارتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را با لشکری از رسانهها و نهادها و تشکلهای رنگارنگ و دستگاههای سرکوب و امنیتی و ترفندهای مذهبی و سیاسی و تبلیغاتی، عوامفریبانه و پوپولیستی به عنوان یک مقاومت نظری و عملی ضد امپریالیستی بر جامعه دانشجوئی ایران و دیگر جنبشهای اجتماعی من جمله جنبش کارگران نیشکر هفت تپه قالب بکنند.
ثانیاً این نیروهای شبه چپ و دستساز حکومتی با عنوان دانشجو در این شرایط خودویژه اجتماعی و تاریخی جامعه بزرگ ایران تلاش میکنند تا با طرح شعارهای عدالتخواهانه و مبارزه با فساد (مانند پروژه دستساز حکومتی اشغال سفارت آمریکا در آبانماه 58 تحت هژمونی موسوی خوئینیها و توسط گروه دستساز حکومتی دانشجویان حواریون خمینی تحت عنوان دانشجویان پیرو خط امام) پروژه مهندسی شده خلع شعار مترقیانه جنبش (خودجوش و خودسازمانده و دینامیک و مستقل و تکوین یافته از پائین) دانشجوئی کشور را عملیاتی نمایند.
پر پیداست که «مبارزه اینها مبارزه با فساد نیست، بلکه حداکثر مبارزه با چند مفسد سوخته شده مثل اسدبیگی و اکبر طبری و غیره میباشد». جنبش دانشجوئی ایران باید آگاه باشند که «مبارزه با چند تا مفسد سوخته شده داخلی و خارجی، غیر از مبارزه با فساد است». چراکه «مبارزه با فساد باید به صورت ساختاری صورت بگیرد، در صورتی که مبارزه با چند تا مفسد سوخته شده حکومتی امثال اسدبیگی و اکبر طبری و غیره باید توسط قوه قضائیه همین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم انجام بگیرد». بر این مطلب بیافزائیم که در تحلیل نهائی، «فساد ساختاری و سیستمی و فراگیر (در چارچوب نظام سرمایهداری و رانتی و غارتگر و نفتی و فقاهتی) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، خود یک نوع استثمار وحشتناک ملت نگونبخت ایران میباشد». همچنین باید توجه داشته باشیم که «فساد در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، فساد ساختاری است، نه فساد موردی که بتوان با قوه قضائیه این رژیم حل کرد»؛ و دلیل این امر هم آن است که «کل سیستم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از رأس تا ذیل درگیر این فساد فراگیر میباشند، نه بخشی از آن». به عبارت بهتر «مبارزه با فساد غیر از مبارزه با بخشی از مفسدین سوخته شده است»؛ و «بدون تحول همه جانبه ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی (آن هم از پائین توسط شوراهای خودجوش و خودسازمانده و فراگیر و مستقل و تکوین یافته از پائین) هرگز و هرگز نمیتوان با فساد فراگیر ساختاری برخورد کرد»؛ زیرا «ریشه اصلی فساد ساختاری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، همین سرمایهداری رانتی و نفتی و حکومتی و فقاهتی و غارتگر حاکم بر جامعه بزرگ ایران میباشد». بیافزائیم که در 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «فساد ساختاری و سیستمی صورت قانونی پیدا کرده است، آن هم به صورت قانونی که در خدمت بالائیهای قدرت میباشد». علی هذا، هرگز و هرگز «این رژیم نمیتواند و نمیخواهد توسط اصلاح ساختاری درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی (آن هم به دست صاحبان قدرت سه مؤلفهای زر و زور و تزویر) با فساد ساختاری مقابله بکند.»
ثالثاً «این تشکلهای دستساز حکومتی با تسخیر و حکومتی کردن فعالیت صنفی دانشگاهها درید خود میکوشند تشکلهای مستقل و دینامیک و خودجوش دانشجوئی کشور را در خلاء و عدم امکان طرح مسائل صنفی (برای جامعه دانشجوئی کشور) پیوند جنبش دانشجوئی مستقل را با تودههای قاعده جامعه دانشجوئی ایران قطع نمایند»؛ و شرایط برای «سکتاریست جنبش مستقل دانشجوئی کشور فراهم نمایند»؛ و همچنین «شرایط برای تغییر توازن قوا به سود جنبشهای مستقل دانشجوئی دانشگاههای کشور (در عرصه دانشگاهها) غیر ممکن سازند.»
رابعاً شوربختانه در «کادر همین آفت، برخی از جریانهای جامعه سیاسی خارجنشین، از چپ و چپ تا راست و راست (مانند جناحهای قدرت درون حکومتی که در رأس آنها اصلاحطلبان حکومتی قرار دارند) تلاش میکنند تا با رویکرد بیاعتقادی به استقلال تشکلهای مستقل دانشجوئی ایران، با اقداماتی نظیر نفوذ در تشکلهای مستقل دانشجوئی کشور و حتی ایجاد تشکلهای دستساز فرقهای و یا ایجاد انشعاب در آنها به نفع فرقه و رویکرد و حزب و جریان خودشان (در چارچوب رویکرد کسب قدرت سیاسی از بالا و یا مشارکت در قدرت سیاسی با رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان با استراتژی فشار از پائین برای بالا بردن قدرت چانهزنی در بالای حکومت و یا رژیم چنج با تکیه و با سرمایههای کشورهای امپریالیستی و صهیونیستی و ارتجاع منطقه) و با دامن زدن به رقابتهای فرقهای مخرب بین جامعه دانشجویان کشور و جنبش دانشجوئی مستقل به یارگیری بپردازند» بنابراین، بدین ترتیب است که کنشگران جنبش مستقل دانشجوئی باید آگاه باشند که در این شرایط (چه از داخل و چه از خارج) «تمامی اینها تلاش میکنند تا از طریق برخی عناصر وابسته به خود در جنبش دانشجوئی به صورت افقی و عمودی در جنبش مستقل دانشجوئی ایران ایجاد شکاف بکنند و این جنبش را از درون متلاشی نمایند.»
3 - سومین آفت جنبش دانشجوئی ایران (در طول 80 سال گذشته عمر این جنبش یعنی از شهریور 20 تا به امروز) «رویکرد انفعالی این جنبش نسبت به حرکتهای برونی این جنبش میباشد» یا به عبارت بهتر «تکیه بر رویکرد انطباقی (و عدم تکیه بر رویکرد تطبیقی و دینامیکی) این جنبش در تعریف حرکت و وظیفه و مسئولیت خودش سومین آفت جنبش دانشجوئی ایران از آغاز الی الآن میباشد»؛ زیرا:
اولاً به خاطر همین «رویکرد انطباقی در تعریف رسالت و حرکت و وظیفه و مسئولیتش در دهه 20 (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) بود که این جنبش چه در جبهه مارکسیستی حزب توده و چه در جبهه ملیون (جبهه ملی و مصدق) نتوانست رسالت تاریخی خودش را (که نقش آوانگار یا پیشاهنگی برای جنبشهای اجتماعی جامعه ایران میباشد) به درستی به انجام برساند». در نتیجه همین امر باعث گردید که در طول 12 سال (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) «جنبش دانشجوئی ایران تنها دنبالهرو یک طرفه هژمونی دو جبهه مارکسیستی و ملیون فوق باشد»؛ و هرگز نتوانست «به استقلال در حرکت خود دست پیدا کند»؛ و همچنین نتوانست «به استقلال در تصمیمگیری نسبت به تعیین تاکتیک و استراتژی خودش دست پیدا کند» و در همین رابطه بود که «در روز 28 مرداد 32 این جنبش جهت نشان دادن عکسالعمل در برابر کودتاچیان منتظر دستور و تصمیمگیری جبهه ملیون و رهبری حزب توده بود» که البته هر «دو جبهه فوق هم (به خاطر همان رویکرد انطباقی که در این عرصه نسبت به بالائیهای خود داشتند) توان ارائه راه و تاکتیک مشخص در آن شرایط تندپیچ تاریخی نداشتند.»