سخن روز:

مهر 1402 شروع سال تحصیلی جدید (همه دانش‌آموزان، دانشجویان، معلمان و اساتید) را گرامی می‌داریم.

آیا با بازگشائی دانشگاه‌ها و مدارس در سال تحصیلی جدید، ما با اعتلای حرکت‌های اعتراضی فراگیر جنبشی و خیزشی روبرو می‌شویم یا با کودتای دوم فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم؟

 

سال تحصیلی (1401) به خاطر اینکه اول مهر روز جمعه بود و سوم مهر روز یکشنبه هم (مصادف بود با رحلت پیامبر اسلام) تعطیل بود، در نتیجه همین امر باعث گردید که سال تحصیلی 1401 به صورت رسمی از روز شنبه (مورخ 09/07/1401) شروع بشود. ولی به دو دلیل سال تحصیلی 1401 در مقایسه با سال تحصیلی 43 سال گذشته (عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) صورتی متمایز داشت.

دلیل اول اینکه، سال 1401 (پس از سه سال دوران کرونائی) نخستین سالی بود که در فرایند پسا کرونائی به صورت حضوری دانش‌آموزان و دانشجویان سال تحصیلی خود را شروع کردند. لذا همین امر باعث گردید تا دانش‌آموزان و دانشجویان در سال تحصیلی 1401 از پتانسیلی بیشتر از سال‌های ماقبل برخوردار باشند.

دلیل دوم (که از دلیل اول مهمتر بود) اینکه سال تحصیلی 1401 به لحاظ اجتماعی – سیاسی، در شرایطی شروع شد که «ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی که با جوهر خیزشی (نه جنبشی) از 26 شهریور ماه (پس از مراسم خاکسپاری مهسا امینی به علت قتل حکومتی او) شروع شده بود، در نهم مهرماه پانزدهمین روز اعتلای خود را تحت رهبری جنبش زنان ایران با شعار: «زن، زندگی، آزادی» طی می‌کرد» ولی به خاطر اینکه «جنبش زنان از قبل فاقد تشکیلات و سازماندهی و حرکت جمعی بود» لهذا، همین امر باعث گردید که «ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی فوق تا نهم مهرماه (روز بازگشائی رسمی مدارس و دانشگاه‌ها) صورتی خیزشی و اتمیزه و پراکنده «خیابانی» داشتند»

بنابراین، از روز نهم مهر ماه 1401 (درست همان روز بازگشائی رسمی) جنبش‌های دانشجوئی و دانش‌آموزی و معلمان به صورت گسترده به ابرحرکت اعتراضی فوق پیوستند که همین پیوند سه جنبش فوق به ابرحرکت اعتراضی 1401 باعث گردید تا آن «ابرحرکت خیزشی اتمیزه وارد فرایند جدیدی از مبارزه ترکیبی یا دو مؤلفه‌ای خیزشی – جنبشی بشود» لذا برای نخستین بار در طول 43 سال گذشته «یک ابرحرکت ترکیبی خیزشی – جنبشی توانست برای مدت بیش از سه ماه در برابر هیولای ماشین سرکوب چند لایه‌ای و تا بن دندان مسلح رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مقاومت نمایند»؛ و آنچنانکه خود خامنه‌ای هم اذعان کرد، آن ابرحرکت اعتراضی توانست تمام جهان را در برابر رژیم مطلقه فقاهتی علم نماید. باری، آنچه در این رابطه بیش از همه حائز اهمیت بود اینکه:

اولاً سه جنبش بزرگ دانشجوئی و معلمان و دانش‌آموزی برای اولین بار در طول 43 سال پسا انقلاب 57 توانستند در پیوند به هم به صورت میدانی به ابرحرکت اعتراضی فوق بپیوندند.

ثانیاً در میان این سه جنبش بزرگ، «جنبش معلمان» قرار داشت که «تنها جنبشی در جامعه بزرگ ایران بودند که از تشکیلات دینامیک سراسری و رهبری نهادینه شده جمعی برخوردار بودند». علاوه بر جنبش معلمان، جنبش دانشجوئی قرار داشت که به صورت مشخص از تیرماه 78 در صف مستقلی در اشکال مختلف با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مبارزه کرده بود.

ثالثاً «جوهر دموکراتیک مبارزه سه جنبش دانشجوئی و دانش‌آموزی و معلمان، به علاوه جوهر ضد آپارتایدی ابرحرکت اعتراضی فوق باعث گردید که برعکس حرکت‌های اعتراضی جنبشی و خیزشی گذشته مردم ایران (البته منهای جنبش سبز) که جوهری برابری‌طلبانه اقتصادی و مطالبه‌گر داشتند، این ابرحرکت از همان بدو تکوین و اعتلای خودش جوهری آزادی‌خواهانه و ضد آپارتایدی و دموکراسی‌خواهانه داشته باشد» که البته همین امر «مانع از پیوند سراسری مبارزه اردوگاه نیروی کار اعم از کارگری و کارمندی و زحمتکشان اعماق جامعه ایران با این ابرحرکت گردید.»

رابعاً از اینجا است که باید بگوئیم نهم مهر 1401 (روز آغاز سال تحصیلی در کشور ایران در سال 1401) در تاریخ حرکت تحول‌خواهانه روز به یاد ماندنی شد؛ چراکه با پیوند سه جنبش معلمان و دانش‌آموزی و دانشجوئی به آن ابرحرکت اعتراضی علاوه بر اینکه باعث گردید تا آن ابرحرکت وارد «فاز تهاجمی» در مبارزه با دستگاه سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی (در بستر مبارزه خیابانی) بشوند و علاوه بر اینکه این پیوند باعث گردید که آن ابرحرکت اعتراضی دارای «جوهر ترکیبی خیزشی – جنبشی» بشود و علاوه بر اینکه باعث گردید تا آن ابرحرکت دارای «مبارزه دو مؤلفه‌ای خیابانی و اعتصابی بشوند» از همه مهمتر اینکه این پیوند باعث گردید تا حداقل بخشی از «طبقه متوسط شهری» در حمایت از آن ابرحرکت اعتراضی وارد مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی بشوند؛ و با «پیوند طبقه متوسط شهری به این ابرحرکت اعتراضی بود که حمایت هنرمندان و وکلا و ورزشکاران و نویسندگان و غیره از این ابرحرکت شکل گرفت». البته مهمتر از آن اینکه با پیوند طبقه متوسط شهری به این ابرحرکت اعتراضی، این امر باعث گردید که برای اولین بار در طول 43 سال گذشته «آن ابرحرکت اعتراضی گسترش بین‌المللی پیدا کند» به طوری که در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که همین حمایت سه جنبش معلمان و دانشجوئی و دانش‌آموزی و در ادامه آن حمایت بخشی از طبقه متوسط شهری از این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی، باعث گردید که «در حداقل زمان ممکن این ابرحرکت اعتراضی در عرصه میدانی صورت جهانی و بین‌المللی پیدا کند» و حتی باعث گردید که برای اولین بار تمامی خارج‌نشین‌های ایرانی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بسیج بشوند. مهم‌ترین مشخصه مبارزه جنبش دانشجوئی در مقایسه با مبارزات قبلی این جنبش (که به صورت مشخص از 18 تیرماه 78 بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شروع شده بود) این بود که:

الف – جنبش دانشجوئی در این مرحله برای اولین بار به صورت «مستقل از جناح‌های درونی قدرت» وارد مبارزه شدند. لهذا، شرایط برای آن فراهم گردید تا بتوانند «کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش بکشند.»

ب - جنبش دانشجوئی در این مرحله برای اولین بار «مستقل از جریان‌های خارج‌نشین اپوزیسیون از راست راست تا چپ چپ وارد میدان شدند». لذا همین امر باعث گردید تا برعکس گذشته از «رویکرد کسب قدرت سیاسی» به سمت «رویکرد استراتژی آگاهی‌بخش اعم از سازماندهی و برنامه‌دهی و تدوین شعار و تاکتیک و استراتژی برای کنش‌گران اتمیزه، حرکت نمایند.»

ج – مهم‌ترین پیشرفتی که جنبش دانشجوئی در این مرحله از مبارزه خود در پیش گرفتتد، «عدم تعطیل کردن دانشگاه و یا به عبارت دیگر عدم سراسری کردن مبارزه اعتصابی دانشجویان در دانشگاه‌ها بود»؛ زیرا این امر شرایط برای تکوین «برنامه کودتای دوم فرهنگی» در دانشگاه‌ها (مانند بهار 59) توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فراهم می‌کرد. قابل ذکر است که بخشی از جنبش دانشجوئی در سال 58 به علت پیوند با جریان‌های سیاسی چریک‌گرا و تحزب‌گرای مذهبی و مارکسیستی داخلی و بخشی دیگر از دانشجویان به علت پیوند با جناح ارتجاعی حاکمیت (که از 13 آبان 58 با اشغال مهندسی شده سفارت آمریکا توسط باند موسوی خوئینی‌ها عنوان دانشجویان پیرو خط امام پیدا کردند و توانستند در دانشگاه‌ها به عنوان یک جریانی که از بیرون توسط بخش ارتجاعی رژیم حمایت و سازماندهی می‌شدند) در تحلیل نهائی «یک جنبش انطباقی ایجاد کنند» که متأثر از بیرون خود اعم از جناح‌های ارتجاعی و لیبرالی حاکم و جریان‌های سیاسی مختلف مذهبی و مارکسیستی و ملی از چریک‌گرا تا تحزب‌گرا بودند و لهذا این همه باعث گردید تا جنبش دانشجوئی به علت خامی علاوه بر کشاندن تضادهای سیاسی حاکمیت ارتجاعی با دانشجویان به عرصه دانشگاه توسط جریان ارتجاعی دانشجوئی (بعضی از دانشجویان وابسته به حکومت) و علاوه بر قرار گرفتن دانشگاه‌ها به عنوان میدان مانور جریان‌های سیاسی پیرو رویکرد کسب قدرت سیاسی از چریک‌گرایان تا تحزب‌گرایان مذهبی و مارکسیستی از همه مهم‌تر اینکه «درآن مرحله جنبش هزار تکه دانشجوئی هرگز به «خود دانشگاه» به عنوان یک سنگر و اهرم عظیم مبارزه بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی فکر نمی‌کردند.»

در نتیجه همین امر باعث گردید تا جناح ارتجاع حاکمیت تحت رهبری خمینی و حواریونش در بهار 59 بتوانند به راحتی با کودتای برنامه‌ریزی شده (توسط حسن آیت و حسین حاج فرج، معروف به عبدالکریم سروش) دانشگاه‌ها را به عنوان پایگاه اصلی دانشجویان برای مدت بیش از دو سال تعطیل کنند و دانشجویان و اساتید سیاسی دانشگاه را تصفیه نمایند تا آنجا که رژیم مطلقه فقاهتی توانست «با کودتای اول فرهنگی خود» (در بهار 59) در دانشگاه‌ها برای مدت 17 سال با امنیتی کردن و پادگانی کردن دانشگاه‌ها، حاکمیت سیاسی و فرهنگی بر دانشگاه‌ها پیدا نمایند؛ اما برعکس سال‌های 58 – 59، جنبش دانشجوئی در سال گذشته با پختگی همه جانبه برخورد کرد، چراکه در حالیکه به صورت تمام عیار در حمایت از ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی در عرصه میدانی چه «خیابانی» و چه «اعتصابی» حمایت می‌کردند، ولی هشیارانه آگاه بودند که در مبارزه خود با اعتصاب سراسری، دانشگاه‌های کشور را تعطیل نکنند و یا به عبارت دیگر دانشگاه‌ها را تحویل دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی و حراست رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت انجام «کودتای دوم فرهنگی» ندهند. همچنین جنبش دانشجوئی در سال گذشته تمامی مبارزاتش را «ضمن حضور در دانشگاه و از کانال مبارزه ضد آپارتایدی و دموکراتیک درون دانشگاه (مثل حق آزادی در انتخاب پوشش برای همه زنان و همچنین به چالش کشیدن تفکیک‌های جنسیتی، مثل تفکیک جنسیتی درون سلف‌های غذاخوری) و غیره، انجام می‌دادند». معنای دیگر این حرف آن است که «دانشجویان در سال گذشته (42 سال بعد از کودتای اول فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی در بهار 59) به این بلوغ فکری و تجربی رسیده بودند که رمز بقاء و حیاتش در استقلال از جریان‌های بیرون خود و به صورت تطبیقی حرکت کردند و داشتن برنامه و تئوری و تاکتیک و استراتژی به صورت دینامیک می‌باشد»؛ و همچنین در این مرحله دانشجویان به این آگاهی رسیده بودند که «مهم‌ترین سنگر و اهرم مبارزه جنبش دانشجوئی، «خود دانشگاه» است»؛ و لذا نباید به سادگی مانند بهار 59 با تعطیل کردن دانشگاه‌ها این امکان بزرگ را تحویل رژیم مطلقه فقاهتی جهت انجام کودتای دوم فرهنگی بدهند؛ و همچنین در این مرحله جنبش دانشجویان دریافته بودند که «پتانسیل دینامیک آنها تنها در پیوند ارگانیک بین جنبش دانشجوئی و دیگر جنبش‌های اجتماعی (اعم از جنبش معلمان و کارگران و زنان و غیره) مادیت پیدا می‌کند.»

طرح شعارهای دو مؤلفه‌ای «ایجابی و سلبی» (مثل «نه سلطنت، نه رهبری - دموکراسی، برابری») از دستاوردهای جنبش دانشجوئی در سال گذشته در چارچوب همین دستاوردها بود. همچنین «تکیه بر رهبری دینامیک جمعی تکوین یافته از پائین، باز از دستاوردهای دیگری بود که جنبش دانشجوئی برای اولین بار در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی سال گذشته توانستند، به صورت دینامیکی (نه مکانیکی) به آن دست پیدا کنند» و توسط این مکانیزم بود که جنبش دانشجوئی توانست در «جایگاه رهبری» آن ابرحرکت برای مدت بیش از سه ماه دوام پیدا کند. یادمان باشد که «استراتژی مبارزه محله‌ای در ابرحرکت 1401 مکانیزمی بود که کنش‌گران خیابانی آن ابرحرکت توانستند در ادامه رهبری دینامیک تکوین یافته از پائین جنبش دانشجوئی در سال گذشته حاصل نمایند». باری، ریشه اصلی همه این دستاوردها از آنجا نصیب جنبش دانشجوئی ایران گردید که:

اولاً جنبش دانشجوئی به «خود دانشگاه، به عنوان مهمترین سنگر و اهرم مبارزه در دست خود توجه کرد» و لذا به همین دلیل است که در این مرحله جنبش دانشجوئی برای استمرار مبارزه خود با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کوشیدند، بیش از همه از سنگر دانشگاه به عنوان اهرمی در دست خود از آن دفاع و حمایت نمایند.

ثانیاً در این مرحله مبارزه در جنبش اعتراض ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جنبش دانشجوئی برای دستیابی به «شرایط ذهنی مبارزه» بر رویکرد «تطبیقی» تکیه کرد، برعکس گذشته که در راستای کسب شرایط ذهنی مبارزه بر رویکرد انطباقی تکیه می‌کردند.

ثالثاً جنبش دانشجوئی در این مرحله از مبارزه خود کوشیدند که «به صورت مستقل از جناح‌های درونی قدرت و از جریان‌های سیاسی داخل و خارج از کشو ر از راست راست تا چپ چپ عمل نماید». لازم به ذکر است که آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم، «جنبش دانشجوئی در طول بیش از 80 سال مبارزه خود (از شهریور 20 الی الان) پیوسته با رویکرد انطباقی و تکیه بر جریان‌های خارج از جنبش دانشجوئی حرکت کرده بودند، اما در این ابرحرکت، جنبش دانشجوئی به صورت مستقل با «تکیه بر اراده جمعی خودش» حرکت کردند.»

رابعاً در این ابرحرکت، جنبش دانشجوئی برعکس گذشته «در جایگاه رهبری جنبش توانست به ایفای نقش رهبری خود بپردازد.»

خامسا موضوع دیگری که جنبش دانشجوئی در این مرحله، از ادوار گذشته‌اش جدا می‌کرد «ورود مستقیم به عرصه مبارزه ضد استبدادی و ضد آپارتایدی به صورت سیاسی بود». قابل ذکر است که در ادوار پیش به خصوص در فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59 و بازگشائی دانشگاه در سال 62، مبارزه جنبش دانشجوئی با «میانجی قرار دادن امر صنفی، یعنی مسائل عینی زیست دانشجوی شروع می‌شد» و پس از مدتی مانند «سال 88 وارد فاز سیاسی یا مبارزه مستقیم با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌شدند» اما در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 جنبش دانشجوئی از نهم مهر 1401 با بازگشائی دانشگاه «به صورت مستقیم و بدون میانجی و به صورت جمعی و سیاسی وارد آن مبارزه ضد استبدادی فراگیر با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شدند». بدون تردید، در ادوار گذشته، قرار دادن «امر صنفی» یا «مطالبات عینی، زیست دانشجوئی» برای خیز به سوی مبارزه سیاسی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث می‌گردید که جنبش دانشجوئی در آن شرایط از «خطر انتزاعی» محفوظ نگه دارد، اما در نهم مهر ماه 1401 با بازگشائی دانشگاه‌ها و ورود مستقیم جنبش دانشجوئی به عرصه مبارزه از آنجائیکه آن ابرحرکت ضد استبدادی از 14 روز قبل (از 26 شهریور) در سطح جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران شکل گرفته مع الوصف، همین امر باعث گردید که ورود جنبش دانشجوئی از نهم مهر به ابرحرکت در پیوند با «جامعه ایران» مادیت پیدا کند نه به صورت امری بدون مقدمه و بالبداهه؛ به بیان دیگر، این امر معطوف به مسائل جامعه یا به عبارت دیگر پیوند به بخشی از فرایند مبارزه جامعه بود که حاصل آن این بود که مبارزه جنبش دانشجوئی در این مرحله «واجد پراکسیس بالنده‌ای بکند» که در طول 80 سال گذشته حرکت جنبش دانشجوئی بی‌مثال بوده است.

سادساً «مبارزه با کالائی شدن آموزش در چارچوب رویکرد نئولیبرالیسم و فضای آپارتایدی جنسیتی و قومیتی دانشگاه که جزء مانیفست مبارزه دانشجوئی حداقل از تیرماه 78 تا مهرماه 1401 بود، در مرحله پیوند این جنبش با ابرحرکت ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 باعث گردید که آن مبارزه با کالائی شدن آموزش و فضای آپارتایدی دانشگاه (که قبلاً از فضای دانشگاه توسط جنبش دانشجوئی شروع می‌شد و در همان فضای دانشگاه هم محدود می‌ماند و یا حداکثر باعث پیوند جنبش دانشجوئی با جنبش معلمان می‌شد) در این مرحله این مبارزه جنبش دانشجوئی همراه با ابرحرکت جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، مبارزه با نظام آپارتایدی حاکم و نظام کالائی کردن همه چیز سرمایه‌داری نفتی و رانتی و حکومتی حاکم شکل گرفت.»

سابعاً دستاورد مهم دیگر جنبش دانشجوئی در پیوند با ابرحرکت ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 «ماندن در ایران، برای ساختن ایران و برای رها کردن کشور ایران از چنگال رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و ارتجاع مذهبی دگماتیسم فقاهتی و زیارتی و ولایتی حوزه‌های فقهی است». توضیح آنکه حداقل از بعد از کودتای فرهنگی بهار 59 رژیم مطلقه فقاهتی، در دانشگاه‌های کشور و بازگشائی دانشگاه‌ها توسط پادگانی کردن آن دانشگاه‌ها، از آنجائیکه دانشجویان دانشگاه‌ها، روحیه پاسیفیستی پیدا کرده بودند و در برابر ایجاد تغییر در جامعه ایران (به علت عدم توازن قوا که به سود بالائی‌های قدرت بود) «دانشجویان دانشگاه‌ها شعار رفتن به خارج از کشور برای نجات فردی خودشان مطرح می‌کردند» که البته خود رژیم مطلقه فقاهتی هم از همان زمان در جهت فرار اپوزیسیون داخل کشور به خارج از کشور از این شعار حمایت می‌کرد و شرط آزادی مهره‌های سیاسی اپوزیسیون از زندان‌ها، «رفتن آنها به خارج از کشور مطرح می‌کرد»؛ چراکه در طول 44 سال گذشته رژیم مطلقه فقاهتی به این واقعیت دست یافته بود که «وجود اپوزیسیون رژیم در خارج از کشور هر قدر هم که گسترده باشد نمی‌تواند ضربه استراتژیک به رژیم وارد کند»، ولی برعکس «اپوزیسیون داخل کشور، حتی در حد میر حسین موسوی و حواریونش و یا حسینعلی منتظری و حواریونش می‌توانند در بزنگاه ضربه کلیدی به رژیم وارد نمایند» به بیان دیگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 44 سال گذشته به این واقعیت رسیده است که «اگر توسط حرکت و مبارزه اپوزیسیون بتواند سرنگون شود آن اپوزیسیون و آن مبارزه، مبارزه و اپوزیسیونی است که از داخل کشور تکوین پیدا کرده باشد نه اپوزیسیون و مبارزه خارج‌نشین ها» که نه تنها توان سرنگون کردن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را ندارند بلکه توان اتحاد بین خود خارج‌نشین‌های سیاسی از راست راست تا چپ چپ را هم ندارند.

علی ایحال، به همین دلیل است که جنبش دانشجوئی در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 به این واقعیت بزرگ دست پیدا کردند که «برای مبارزه و برای ساختن کشور ایران به جای فرار به کشورهای غربی باید در خود کشور ایران بمانند و در داخل کشور ایران مبارزه کنند». شعار «می‌مانیم و مبارزه می‌کنیم» دستاورد بسیار عظیمی بود که جنبش دانشجوئی دانشگاه شریف در روز دهم مهرماه 1401 در جریان حمله هولناک گارد و لباس شخصی‌ها و دستگاه چند لایه‌ای به جنبش دانشجوئی دانشگاه شریف مطرح کردند؛ و باز در همین رابطه بود که شعار «می‌مانیم و مبارزه می‌کنیم و ایران را می‌سازیم» در حداقل زمان ممکن «از شعار دانشجویان دانشگاه شریف، بدل به شعار ملی جامعه دانشگاهی و تحصیلکرده ایران شد»؛ که برای فهم عظمت این شعار در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران کافی است که عنایت داشته باشید که با اینکه تمامی جریان‌های خارج‌نشین سیاسی از راست راست تا چپ چپ و تمامی بلندگوهای امپریالیست خبری به صورت شبانه روز تبلیغ می‌کردند که «با شکست ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی توسط سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی موج فرار از کشور کنش‌گران سیاسی و تحصیل‌کردگان شکل می‌گیرد» اما برعکس شاهد بودیم که بعد از شکست آن ابرحرکت (به جز عافیت‌طلبان) کمترین مهاجرت و فراری از کشور ایران صورت نگرفت. البته اگر فرار مغزها مانند گذشته ادامه دارد، آن‌ها برای نجات زندگی فردی‌شان اقدام به فرار به خارج از کشور می‌کنند، نه برای نجات جامعه و مردم ایران. یادمان باشد، در این رابطه دکتر حسابی می‌گفت: «ایران کشوری است که اگر بخواهی کشورت آباد بشود، خانه‌ات باید ویران گردد و برعکس اگر بخواهی خانه‌ات آباد بشود، کشورت باید ویران بشود.»

ثامناً از دستاوردهای مهم دیگر جنبش دانشجویی در جریان سه ماه حیات ابرحرکت ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 ممانعت از «ایدئولوژیک کردن» ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 در اشکال مختلف آن اعم از مذهبی و مارکسیستی و قومیتی و غیره بوده است. قابل ذکر است که «تمامی حرکت‌های تحول‌خواهانه و رهائی‌بخش اجتماعی جامعه بزرگ ایران در طول بیش از یکصد سال اخیر به نحو مستقیم و یا غیر مستقیم صورت ایدئولوژیک مذهبی و یا مارکسیستی و یا لیبرالیستی و غیره داشته است»؛ و در نتیجه همین ایدئولوژیک شدن جنبش‌های عظیم مردمی از مشروطیت تا انقلاب 57 و تا جنبش سبز و غیره «عامل اصلی شکست این حرکت‌های تحول‌خواهانه در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران شده است، چراکه با ایدئولوژیک کردن حرکت‌ها و جنبش‌ها و خیزش‌ها، خود این امر باعث دیوارگذاری بین گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه ایران شده است» و باز آنچنانکه در مشروطیت و انقلاب 57 شاهد بودیم همین ایدئولوژیک شدن جنبش‌های اجتماعی شرایط برای حضور روحانیت مرتجع و دگماتیست حوزه‌های فقاهتی برای گفتمان‌سازی از اندیشه‌های مرتجع خود مثل ولایت فقیه فراهم کرده است؛ و همچنین در همین رابطه بوده است که در «جنبش چریکی دهه 40 و 50 به خاطر اینکه جریان مارکسیستی شکست خورده از جنبش‌های قبلی تلاش می‌کردند که جنبش چریکی حتی به زور و ترور و سرکوب با ایدئولوژی مارکسیستی ایدئولوژیزه نمایند که البته همین امر به عنوان یک فاجعه باعث شکست جنبش چریکی در دو شکل مذهبی و مارکسیستی در نیمه دهه 50 گردید.»

تاسعا موضوع دیگری که جنبش دانشجوئی از نهم مهرماه 1401 با شروع سال تحصیلی و بازگشائی دانشگاه‌ها به موازات مشارکت مستقیم در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 به نمایش گذاشت این بود که «مبارزه دموکراتیک یک مبارزه فراطبقاتی است نه مبارزه صرف طبقاتی». توضیح اینکه «به لحاظ بافت طبقاتی و خاستگاه طبقاتی هرگز جامعه دانشجوئی و جامعه زنان و جامعه معلمان و جامعه دانش‌آموزی کشور ایران صورت یکدست طبقاتی نداشته و ندارند»؛ و از طرف دیگر پر پیداست که «مبارزه ضد استبدادی و مبارزه ضد آپارتایدی هرگز یک مبارزه طبقاتی صرف که مختص به یک طبقه خاصی از جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باشد نبوده است». مع هذا، آنچنانکه در پائیز سال 1401 شاهد بودیم که گروه‌های مختلف اجتماعی از طبقه متوسط شهری تا کارگران، معلمان، دانشجویان، دانش‌آموزان، مردان، زنان، ورزشکاران، نویسندگان، هنرمندگان، وکلا و اساتید دانشگاه‌ها و غیره و غیره در آن مبارزه شرکت داشتند و به صورت‌های مختلف با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مبارزه می‌کردند، در این رابطه است که «مشارکت همه جانبه دانشجویان کشور در جنبش دموکراتیک ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 خود نشان دهنده آن است که مبارزه جنبش دانشجوئی یا جامعه دانشجوئی ایران در سال 1401 یک مبارزه دموکراتیک و فراطبقاتی بوده است.»

باری، در همین رابطه بوده است که «تمامی جریان‌های دگماتیست مارکسیست خارج‌نشین که در سال گذشته می‌خواستند به نحوی مبارزه دموکراتیک و ضد استبدادی و ضد آپارتایدی را طبقاتی تحلیل کنند، شکست خوردند و به انزوا رفتند». علی ایحال، به این ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که «جنبش دانشجوئی تنها در عرصه یک مبارزه دموکراتیک می‌تواند به وحدت درونی دست پیدا کنند و برعکس مبارزه طبقاتی برای جنبش دانشجوئی یک عامل تفرقه و تشتت می‌باشد». آنچنانکه شاهدیم رویکرد مبارزه طبقاتی برای گروه‌های مارکسیستی خارج‌نشین یک عامل تفرقه و تشتت بین آن‌ها می‌باشد و دلیل این امر هم آن است که «هرگز مدعی‌ان مارکسیستی خارج‌نشین نه به لحاظ عینی و نه به لحاظ ذهنی از خاستگاه و بافت طبقاتی یکدستی برخوردار نمی‌باشند.»

عاشرا علت اینکه جنبش دانشجوئی در بستر ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی (جنسیتی، قومیتی، مذهبی و غیره 1401) توانستند برای اولین بار از «جوهر انطباقی» قبلی خود به «جوهر تطبیقی» استحاله پیدا کنند، این بود که از «تحلیل ایئولوژیک» ابرحرکت اعتراضی ملی 1401 خودداری می‌کردند. یادآوری می‌کنیم هر گونه تحلیل سیاسی –اجتماعی – اقتصادی – انسانی که با رویکرد ایدئولوژیک از پیش‌مقدر شده صورت بگیرد، باعث می‌گردد که تحلیل کننده دچار رویکرد انطباقی بشود و دلیل این امر هم آن است که ایدئولوژی از پیش جواب‌های مشخص برای آن تحلیل دارد و این فرد مجبور در تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی و طبقاتی و تاریخی و غیره به دنبال پاسخ از پیش مشخص شده ایدئولوژیکی مورد اعتقاد خود باشد. برای مثال یک تحلیل‌گر مارکسیستی هرگز نمی‌تواند به صورت تطبیقی به تحلیل تاریخ و جامعه و انسان و طبقات و غیره بپردازد چرا که مارکسیسم به عنوان یک عقیده برای او از قبل تمامی پاسخ آن سوال‌ها را مشخص کرده است و او در زمان تحلیل وظیفه خود را رسیدن به آن مواضع مشخص مارکسیستی می‌داند. پر روشن است که در اینجا باید «بین ایدئولوژی به عنوان انگیزه» با ایدئولوژی به عنوان «یک عینک برای دیدن امور» تفاوت قائل بشویم؛ چرا که این دو از فرش تا عرش متفاوت از هم می‌باشند.

طبیعی است که از آنجائیکه جنبش دانشجوئی یا جامعه دانشجوئی تا قبل از ابرحرکت اعتراضی 1401 در تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی هر گروهی از آنها در کادر ایدئولوژی مشخصی به عنوان عینک خود تحلیل می‌کردند علاوه بر اینکه این امر باعث می‌شد تا آنها رویکرد مکانیکی و تکیه بر جریان‌های برون‌گرا را بر رویکرد دینامیک درون‌گرا برتر بدانند؛ و در تحلیل و راه حل مسائل هم نتوانند رویکرد دینامیک و درون‌زا داشته باشند، اما در جریان ابرحرکت اعتراضی 1401 به خاطر اینکه آن ابرحرکت در فرایند اولیه تکوین خود به صورت خیزشی و با جوهر دموکراتیک ضد آپارتایدی از 14 روز قبل (از 26 شهریور 1401) شروع شده بود، دیگر زمانیکه جامعه و مردم با رویکرد دمکراتیک یا رویکرد ضد آپارتایدی و ضد استبدادی و آزادی‌خواهانه با رژیم مبارزه می‌کردند، امکان اینکه آنها بخواهند به صورت غیر دموکراتیک به تحلیل مسائل بپردازند وجود نداشت. شاید بهتر باشد که بگوئیم «در شرایطی که جامعه با شعار و جوهر دموکراتیک مبارزه می‌کنند، امکان تکیه بر رویکرد انطباقی برای جنبش دانشجوئی به عنوان یک جنبش پیشتاز و پیشرو وجود ندارد.»

باری، آنچنانکه در مطالب فوق اشاره کردیم «پیوند جنبش دانشجوئی با ابرحرکت اعتراض ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 (به موازات بازگشائی دانشگاه در نهم مهرماه 1401) صورت دیالکتیکی و دو طرفه داشته است»؛ یعنی آنچنانکه «پیوند جنبش دانشجوئی به ابرحرکت اعتراضی 1401 عامل اعتلای آن ابرحرکت و عامل استحاله جوهر آن ابرحرکت از صورت خیزشی به صورت جنبشی – خیزشی بوده است، خود ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 عامل استحاله جوهر جنبش دانشجوئی از صورت انطباقی گذشته، به صورت تطبیقی بوده است». معنای دیگر این حرف آن است که «اگر جنبش دانشجوئی در مهرماه 1401 به ابرحرکت اعتراضی 1401 مردم ایران نمی‌پیوست، هرگز جنبش دانشجوئی نمی‌توانست جوهر انطباقی گذشته خودش را تغییر بدهد و دارای جوهر تطبیقی در مبارزه و رویکرد بشود». عنایت داشته باشیم که جنبش دانشجوئی در طول بیش از هشتاد سال حیات سیاسی اجتماعی خودش پیوسته چه در فرایند حرکت انطباقی و چه در فرایند حرکت تطبیقی، «رابطه تنگاتنگ و ارگانیسمی با جامعه ایران» داشته است؛ و دلیل این امر هم آن است که جامعه دانشجوئی ایران، در طول بیش از هشت دهه گذشته «خاستگاه توده‌ای و خاستگاه گروه‌های مختلف جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران داشته است» لذا، همین امر باعث گردیده است که جنبش دانشجوئی در طول هشت دهه گذشته و در خلاء مبارزه بدون رهبری توده‌ها، به عنوان «جنبش آلترناتیو و رهبری کننده مبارزه توده‌ها» مطرح بشود؛ و باز همین امر باعث شده است که مبارزه جنبش دانشجوئی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران هرگز به صورت طبقاتی صرف (حتی در دوره حاکمیت گفتمان چریکی بر این جنبش، یعنی از نیمه دهه 40 تا نیمه دهه 50) نباشد. علی هذا، «پیوند تنگاتنگ جنبش دانشجوئی، چه با جنبش سبز و چه با ابرحرکت اعتراضی 1401 بر پایه همین جوهر دموکراتیک ساختاریش بوده است» و همین واقعیت مردمی جوهر جنبش دانشجوئی است که به ما می‌آموزد که «هرکز ابرحرکت اعتراضی 1401 بدون تحلیل مشخص از جنبش دانشجوئی قابل شناخت و تحلیل کردن نیست». آنچنانکه «بدون تحلیل مشخص از ابرحرکت اعتراضی 1401 ما هرگز نمی‌توانیم به تحلیل مشخصی از جنبش دانشجوئی در شرایط فعلی دست پیدا کنیم.»

حال با توجه به مطالب مطرح شده، در اینجا می‌توانیم به دو پرسش بالا پاسخ بدهیم (که بازگشائی دانشگاه‌ها در سال تحصیلی جاری آیا مانند سال 1401 باعث اعتلای حرکت‌های اعتراضی فراگیر جنبشی و خیزشی می‌شود و یا باعث کودتای دوم فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر دانشگاه‌ها می‌گردد؟) زیرا در خصوص تأثیر و فونکسیون بازگشائی دانشگاه در سال تحصیلی جدید آنچنان که پاسدار جوان، معاون پاسدار سلامی فرمانده سپاه پاسداران مطرح کرده است «تأثیر بازگشائی دانشگاه در سال تحصیلی جدید (در راستای اعتلای و بازتولید ابرحرکت اعتراضی 1401) بیشتر از تأثیر سالروز قتل حکومتی مهسا امینی و شروع خیزش اعتراضی 1401 در 26 شهریور می‌باشد»؛ و دلیل این امر هم آن است که «چاشنی انفجار شرایط عینی آماده امروز جامعه ایران، با چاشنی انفجار شرایط عینی آماده جامعه ایران در 25 شهریور 1401 (که همان قتل حکومتی مهسا امینی بود) متفاوت می‌باشد»؛ به بیان دیگر اگر چه در سال 1401 شرایط عینی آماده جامعه ایران توسط استارت قتل حکومتی مهسا امینی به مرحله انفجار رسید، بی‌تردید در سال جاری توسط استارت و چاشنی دیگری (غیر از چاشنی سال گذشته) است که شرایط عینی جدید جامعه ایران در دیالکتیک با شرایط ذهنی جدید می‌تواند به حرکت درآید. قطعاً با «بازگشائی دانشگاه‌ها با حرکت نوین و پیشتازانه جنبش دانشجوئی همراه با شعار دو مؤلفه‌ای «نان و آزادی» می‌تواند چاشنی مناسب انفجار شرایط عینی جامعه ایران در سال 1402 بشود.»

بی‌تردید تجربه پر بار جنبش دانشجوئی در عرصه بیش از سه ماه ابرحرکت اعتراضی 1401 در سال جاری می‌تواند به عنوان شرایط ذهنی مناسب، در راستای بازتولید اعتلای دیالکتیک شرایط عینی و شرایط ذهنی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بشود؛ و باز در همین رابطه است که «دستگاه امنیتی و سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از همه در این شرایط خود را آماده سرکوب حرکت‌های جنبش دانشجوئی پس از بازگشائی دانشگاه‌ها کرده است و دلیل این امر هم آن است که دستگاه امنیتی و سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی بر اساس تجارب سال‌های گذشته دریافته‌اند که بدون سرکوب حرکت اعتراضی جنبش دانشجوئی به عنوان ثقل و مرکزیت حرکت توده‌ها امکان سرکوب حرکت‌های اعتراضی فراگیر توده‌ای وجود ندارد.»

اما در خصوص پاسخ به سؤال دوم لازم است که توجه داشته باشیم که آنچنانکه «جنبش دانشجوئی در سال 1401 به درستی عمل کرد و هرگز حاضر نشد تا دانشگاه را به عنوان سنگر مبارزه دانشجویان با اعتصاب مستمر و تعطیل کردن فراگیر در اختیار حزب پادگانی خامنه‌ای قرار بدهد، بی تردید، در سال جاری هم امکان ندارد که جنبش دانشجوئی با چپ‌روی‌های کودکانه به آسانی سنگر دانشگاه را تحویل حزب پادگانی خامنه‌ای بدهد» تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با سلطه بر دانشگاه بتواند «کودتای دوم فرهنگی خود را جهت قلع قمع دانشجویان و اساتید کنش‌گر سیاسی به انجام برساند». بر این مطلب بیافزائیم که خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم بر اساس «تجربه شکست خورده کودتای فرهنگی اول (در بهار 59)» دیگر حاضر نمی‌شود که با مکانیزم قهر و خشونت و تانک و توپ و اعدام‌های وحشیانه قرون وسطائی و بگیر و ببند و تصفیه دانشجو و اساتید دانشگاه‌ها، «کودتای دوم فرهنگی» خود را به انجام برساند، بنابراین، بدین ترتیب است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که در صورت سلطه دوباره حزب پادگانی خامنه‌ای بر دانشگاه‌ها «کودتای دوم فرهنگی حزب پادگانی خامنه‌ای» در دانشگاه‌ها با مکانیزم و روشی غیر از روش «کودتای اول فرهنگی خمینی» صورت می‌گیرد.

پایان