پیش به سوی «ایجاد همگرائی» بخشهای مختلف اردوگاه بزرگ «جنبش مستضعفین ایران» توسط شعار استراتژیک «نان و آزادی» (سرمقاله)
از زمانیکه «تاریخ بشر در بستر مبارزه طبقاتی تکوین و سیلان پیدا کرده است» الی الان، تمامی پیکار و مبارزه طبقاتی مستضعفین تاریخی بشر (نه مستضعفین تحمیلی و تعریفی و موردی غیر تاریخی) اعم از مستضعفین استثمارزده اقتصادی، یا مستضعفین استبدادزده سیاسی، یا مستضعفین استحمارزده معرفتی، توسط اصحاب سه مؤلفه زر و زور و تزویر قدرت حاکم، حول دو محور «اقتصادی عدالتخواهانه و سیاسی آزادیخواهانه» نمود پیدا کرده است.
پر پیداست که مبارزه ضد استحماری، پیکار قدرت ستیز بشر، در چارچوب همان مبارزه دو مؤلفهای «عدالتطلبانه و آزادیخواهانه» بشر شکل گرفته است و هرگز در تاریخ گذشته بشر، مبارزه ضد استحماری، صورتی مجرد و منفرد نداشته است، بلکه پیوسته در عرصه «مبارزه عدالتطلبانه و آزادیخواهانه» مادیت پیدا کرده است، چراکه مبارزه ضد استحماری مجرد (یعنی خارج از چارچوب مبارزه عدالتطلبانه و آزادیخواهانه)، باعث سکتاریست و گرفتار شدن این مبارزه در حصار نخبه گرائی (یا فارغ از تودهها) میشود.
یادمان باشد که برعکس نخبههای جامعه بشر (که میتوانند در عرصه ذهنی به صورت «مجرد» مبارزه نظری بکنند)، تودههای هر جامعهای تنها در «بستر زندگی عادی و روزمره خودشان، بر محور مطالبات بیواسطه است که میتوانند دست به مبارزه با اصحاب سه مؤلفهای قدرت بزنند»؛ و همین خودویژگی مبارزه تودهها باعث گردیده است تا پائینیهای جامعه توسط مبارزه عدالتطلبانه و آزادیخواهانه خود، به مبارزه ضد استحماری با صاحبان قدرت معرفت حاکم یا مؤلفه تزویر قدرت، بپردازند؛ و همین امر باعث گردیده است که گرچه به لحاظ هیرارشی هرمی و ساختاری، مستضعفین تاریخی به سه بخش مستضعفین استثمارزده اقتصادی و مستضعفین استبدادزده سیاسی و مستضعفین استحمارزده معرفتی، قابل تقسیم میباشند، در عرصه مبارزه پیکار تاریخی آنها، تنها به دو مبارزه «عدالتطلبانه و آزادیخواهانه» قابل تعریف و تقسیم میباشند، که نماد مبارزه ضد استثماری یا اقتصادی، یا عدالتطلبانه بشر از آغاز تاریخ الی یومنا هذا، در شعار «نان» تبلور یافته (که پیامبر اسلام در تجلیل این شعار فرمود: «الهم بارکنا للخبز - خداوندا نان را بر ما مبارک گردان») و آنچنان که نماد مبارزه ضد استبدادی یا سیاسی یا آزادیخواهانه بشر، از آغاز الی الان در شعار «آزادی» تجلی پیدا کرده است.
بنابراین مقصود ما از عنوان شعار استراتژیک دو مؤلفهای «نان و آزادی» (به صورت سرتیتر یا سرمقاله این شماره نشر مستضعفین، به عنوان «ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگام مستضعفین ایران») این است که، در خصوص مؤلفه «نان» اشاره ما در این شعار، «همان مبارزه عدالتخواهانه بشر از آغاز تاریخ تا کنون میکند»، آنچنانکه، مؤلفه «آزادی» در سرتیتر و شعار فوق، دلالت بر مبارزه تاریخی استبدادستیز سیاسی و آزادیخواهانه بشر دارد.
بد نیست که در اینجا به این نکته اشاره داشته باشیم که وجه مشترک دو مؤلفه مبارزه «عدالتطلبانه و آزادیخواهانه» بشر از زمان تکوین آن تاکنون، «مبارزه با تراکم قدرت، در سه شکل قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی، در قطب حاکمه یا بالائیهای قدرت بوده است». چراکه پیدایش تاریخی طبقه حاکمه در عرصه سه پروسس انحرافی «استثمار و استبداد و استحمار» از آغاز «مولود تراکم قدرت سه گانه اقتصادی و سیاسی و معرفتی بوده است». پر واضح است که به لحاظ آسیبشناسی، مبارزه تاریخی دو مؤلفهای «عدالتطلبانه و آزادیخواهانه» بشر، بزرگترین آفتی که این مبارزه دو مؤلفهای ارگانیک و ساختاری بشر تهدید کرده است، همان «برخورد تک مؤلفهای، یا مکانیکی با یکی از این دو مؤلفه پیکار دو گانه عدالتطلبانه و آزادیخواهانه بوده است.»
بطوریکه در این رابطه میتوان داوری کرد که در زمانی که بشر به علت تشخیص «اولویت مبارزه ضد استثماری» در عرصه پیکار طبقاتی تاریخی خود، اقدام به مبارزه عدالتطلبانه میکرده است، مبارزه آزادیخواهانه یا ضد استبدادیاش نادیده میگرفته است. آنچنانکه بالعکس، در شرایطی که با تشخیص «اولویت مبارزه ضد استبدادی» تحت شعار آزادیخواهانه، به مبارزه طبقاتی میپرداخته است، مبارزه ضد استثماری خود را نادیده میگرفته است؛ که من حیث المجموع این امر باعث شده است تا در عرصه مبارزه طبقاتی و تاریخی، بشر نتواند همزمان دو مؤلفه «قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی» و بالطبع مؤلفه سوم قدرت، یعنی قدرت معرفتی حاکم را به چالش بکشد؛ که خروجی نهائی این امر آن شده است تا در تحلیل نهائی، تمامی پیکار طبقاتی گذشته بشر در فرایندهای مختلف ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری، الی یومنا هذا، به شکست بیانجامد.
آنچنانکه همین قصه و داستان در تاریخ 150 ساله سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم و سوسیالیسم دولتی قرن بیستم (تا زمان فروپاشی سوسیالیست دولتی در دهه آخر قرن بیستم)، در عرصه مبارزه تک مؤلفهای عدالتخواهانه و همچنین در تاریخ 250 ساله لیبرالیسم ستیزهگر و لیبرالیسم رام یا نئولیبرالیستهای اروپا (در اشکال مختلف لیبرالیسم اقتصادی آدام اسمیتی تا کینزی آن و لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اخلاقی و لیبرالیسم معرفتی در مغرب زمین)، در چارچوب مبارزه تک مؤلفهای آزادیخواهانه بشر، قابل راست آزمائی میباشد. البته خود این ناکامی بشر در عرصه پیکار طبقاتی سه مؤلفه با قدرت حاکم، مولود آن بوده است که بشر در عرصه مبارزه عدالتطلبانه یا ضد استثماری- طبقاتی خود، زمانیکه قطب اقتصادی حاکمه را به چالش میگرفته است «آزادی یا مبارزه ضد استبدادی» خود را وجه المصالحه (جهت دستیابی) به عدالت اقتصادی قرار میداده است. آنچنانکه بالعکس، در عرصه مبارزه آزادیخواهانه خود، عدالت اقتصادی یا «نان» را وجه المصالحه (جهت دستیابی) به آزادی قرار میگرفته است. در نتیجه خروجی نهائی مبارزه تاریخی و طبقاتی تک مؤلفهای بشر این گردیده است تا کماکان، بشر در عرصه پیکار طبقاتی خود، امروز هم از «عدالت اقتصادی یا نان» محروم باشد و هم از «دموکراسی یا آزادی.».
علی ایحاله، در این رابطه است که میتوان داوری کرد، تنها زمانی بشر میتواند به «نان یا سوسیالیسم» دست پیدا کند که همگام و همفاز با شعار «نان و سوسیالیسم» توانسته باشد، «آزادی و دموکراسی» را به عنوان پیکار طبقاتی در دستور کار خود قرار داده باشد. به عبارت دیگر «آنچنانکه نان بی آزادی برای بشر بی معنا و دست نیافتنی میباشد، آزادی بی نان، دروغ بزرگی است که تنها سرمایهداری و لیبرالیسم ستیزهگر و نئولیبرالیسم رام اقتصادی و سیاسی و اخلاقی و معرفتی و اجتماعی میتوانند، مدعیان باشند.»
علیهذا، در این رابطه است که نخستین شعاری که بر سر در معبد مکتب معلم کبیرمان شریعتی نوشته است، همین «پیوند شعار نان با آزادی توسط مبارزه ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری با سه مؤلفه زر و زور و تزویر قدرت حاکم میباشد، چرا که خود او در این رابطه در میگوید:
«در آن پانصد شب تنهائی (دوران انفرادی، بند شش، طبقه سوم، کمیته مشترک ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) نمیدانم شبی یا روزی خواب میدیدم؛ که در حسینیه ارشاد در حال کنفرانس و سخنرانی بودم، ناگاه یکی از دانشجویان برخاست و خطاب به من گفت: استاد اینهمه از زندگی گفتید اما برای یکبار زندگی را تعریف نکردی؟ در عالم خواب آنچنان برای او زندگی را تعریف کردم که در عالم بیداری، هرچه بیشتر به آن میاندیشم، بیشتر به آن ایمان پیدا میکنم. گفتم بنویسید: زندگی عبارت است از «نان – آزادی – فرهنگ – ایمان – دوست داشتن» (م. آ – ج 1 - ص 150).
و در جای دیگر شریعتی در رابطه با پیوند بین «نان و آزادی» یا مبارزه عدالتطلبانه و آزادیخواهانه بشر میگوید:
«در این راه، رهبرم علی (نماد مبارزه عدالتطلبانه) و پیشوایم مصدق (نماد مبارزه آزادیخواهانه) است، مرد آزاد، مردی که 70 سال برای آزادی نالید.»
همچنین او در این رابطه در جای دیگر، م. آ – ج 35 – ص 549 میگوید:
«سوسیالیسم و دموکراسی، دو موهبتی است که ثمره پاکترین خونها و دستاورد عزیزترین شهیدان و مترقیترین مکتبهائی است که اندیشه روشنفکران و آزادیخواهان و عدالتطلبان به بشریت این عصر ارزانی کرده است.»
آنچنانکه باز او در م. آ – ج 20 - ص 481 میگوید:
«زندگی برادرانه در یک جامعه جز بر اساس یک زندگی برابرانه محال است، چه نمیتوان در درون اقتصادی که رنج اکثریت برای اقلیتی گنج میسازد و بنیاد آن بر رقابت و بهرهکشی و افزونطلبی جنونآمیز و حرص استوار است، با پند و اندرز و آیه و روایت، اخلاق ساخت.»
و یا این خود شریعتی است که در آن رابطه میگوید::
«مردمی را که آب قنات ندارند، به جستجوی آب حیات، در پی اسکندر روانه کردن و قصه خضر در گوششان خواندن، شیطنت بدی است. آنها که عشق را (یا عرفان فردی) در زندگی خلق، جانشین نان میکنند، فریبکارانند که نام فریبشان را زهد (یا عرفان) گذاشتهاند. مردمی که معاش ندارند، معاد (یا عرفان و اخلاق) ندارند» (م. آ – ج 13 - ص 1266).
همچنین او، در (م. آ – ج 35 – ص 228) در وصف مقایسه بین لیبرالیسم و سوسیالیسم دولتی و فاشیسم و دموکراسی سوسیالیستی خود میگوید:
«سرمایهداری و لیبرالیسم میگوید: برادر حرفت را خودت بزن، نانت را من میخورم. مارکسیسم برعکس میگوید: رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من میزنم و فاشیسم میگوید: نانت را من میخورم حرفت را هم من میزنم تو فقط برای من کف بزن، اما ما میگوئیم: نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن. من برای اینم تا این دو حق برای تو باشد. من آنچه را حق میدانم بر تو تحمیل نمیکنم، من خود را نمونه میسازم تا بتوانی سرمشق گیری.»
و به همین ترتیب او در (م. آ - ج 1 - ص 255) میگوید:
«ایمان در دل من عبارت است از سیر صعودی که پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی، به معنای علمی کلمه و آزادی انسان به معنای غیر بورژوازی آن، در زندگی آدمی آغاز میشود.»
بنابراین در این رابطه است که میتوان داوری کرد که شریعتی در تبیین «دموکراسی سوسیالیستی خود» (نه سوسیال دموکراسی پورژوائی اروپائی) «نان برای آزادی میخواست و آزادی برای نان» چراکه در رویکرد دموکراسی سوسیالیستی شریعتی (نه سوسیال دموکراسی سرمایهداری مغرب زمین)، رابطه دموکراسی و سوسیالیست یک رابطه دو طرفه و دیالکتیکی میباشد. در نتیجه، در این رابطه است که یکی از «رسالتهای نظری و عملی پیشگامان مستضعفین ایران» در عرصه پیکار طبقاتی اردوگاه نیروی کار یا جنبش مستضعفین جامعه امروز ایران (بر محور جنبش مطالباتی بیواسطه آنها)، اعم از جنبش کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و جنبش حاشیهنشینان شهری و جنبش معلمان و جنبش مزدبگیران و جنبش زنان و جنبش اقلیتهای قومی و مذهبی و غیره ایران که در شرایط فعلی جامعه امروز ایران، «اردوگاه مستضعفین ایران را تشکیل میدهند» در راستای همگرائی بخشهای مختلف این اردوگاه مستضعفین جامعه امروز ایران، اعم از نیروهائی که در اقتصاد بحرانزده و جامعه استبدادزده امروز ایران «توان فروش نیروی کار خود را دارند» (مانند 13 میلیون کارگر و دو میلیون معلم و 5 میلیون مزدبگیر دولتی و خصوصی و غیره) و یا «نیروهائی که توان فروش نیروی کار خود را ندارند» (مانند 18 میلیون حاشیهنشینان شهرهای بزرگ ایران از دستفروشان، کولبران، کارتنخواب و گورخواب گرفته تا لشکر 15 میلیون بیکار امروز جامعه ایران) این است که نگذارند تا شعار «نان و آزادی یا سوسیالیسم و دموکراسی»، از هم جدا بشوند.
چراکه تنها عاملی که امروز میتواند در اردوگاه مستضعفین جامعه ایران تفرقه و تشتت ایجاد نماید و عامل شکست تمامی جنبشهای متکثر و متعدد جامعه امروز ایران بشود، «تکیه مکانیکی کردن بر یکی از دو مؤلفه شعارهای استراتژیک نان و آزادی یا سوسیالیسم و دموکراسی یا توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی است». همان آفتی که در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه مردم ایران، باعث پراکندگی در اردوگاه مستضعفین جامعه ایران و منفرد شدن طبقه کارگر ایران و رویاروئی 18 میلیون حاشیهنشینان شهری با 13 میلیون کارگران طبقه کارگر ایران و رهبری جنبش اجتماعی بر جنبشهای کارگران و معلمان و مزدبگیران ایران، شده است.
لذا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط تندپیچ تاریخ امروز ایران، تنها توسط «پیوند شعار، نان و آزادی» است که میتوانند:
اولاً در این شرایط خودویژه «بین دو شاخه بزرگ اردوگاه جنبش مستضعفین امروز جامعه ایران، یعنی شاخه «نیرویهائی که میتوانند نیروی کار خود را به فروش برسانند» (طبقه کارگر و زحمتکشان شهر و روستا و مزدبگیران)، با شاخه «نیروهائی از اردوگاه مستضعفین ایران (که به علت محرومیت مضاعف)، نمیتوانند نیروی کار خود را بفروش برسانند» (18 میلیون حاشیهنشین شهری و ارتش 15 میلیونی بیکاران که به علت اقتصاد رکودزده و بحرانی و رانتی و نفتی سرمایهداری وابسته امروز ایران) پیوند ایجاد نمایند.
ثانیاً شرایط جهت پیوند جنبشهای نیروی کار ایران، اعم از کارگران و معلمان و مزدبگیران و بازنشستگان فراهم سازند.
ثالثاً با سازماندهی نیروی کار جامعه ایران، اعم از کارگران تولیدی و توزیعی و خدماتی و معلمان و بازنشستگان، شرایط جهت «حضور و هژمونی غایب بزرگ، یعنی جنبش طبقه کارگر ایران» فراهم سازند.
رابعاً امکان سازماندهی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بر محور مطالبات بیواسطه خود، فراهم کنند.
خامسا شرایط جهت «ایجاد تشکیلات مستقل و فراگیر و سراسری» گروههای مختلف اجتماعی جامعه ایران فراهم نمایند.
سادساً با تاسی از شعار ابوالقاسم لاهوتی «چاره رنجبران، وحدت و تشکیلات است» امکان وحدت سراسری تشکیلاتی در اردوگاه بزرگ جنبش مستضعفان ایران فراهم کنند.
ثامناً شرایط جهت حضور سازمان یافته گروههای مختلف اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در شبکههای اجتماعی فضای مجازی، در راستای اعتلای جنبش مطالباتی مشترک خود، بر محور مطالبات بیواسطه اقتصادی و حقوقی و سیاسی و اجتماعی و غیره، فراهم کنند.
فراموش نکنیم که آنچنانکه جامعه بزرگ ایران در جریان نهضت مقاومت ملی در عرصه ملی کردن صنعت نفت ایران (در اواخر دوم دهه 20 و اوایل دهه 30 تا کودتای سیاه 28 مرداد 32)، تجربه کرده است، بزرگترین عامل موفقیت دکتر محمد مصدق، در راستای مبارزه رهائیبخش با امپریالیسم انگلیس و ملی کردن صنعت نفت ایران، «قدرت بسیجگری شعار ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق بود». بطوریکه اگر بگوئیم که رمز موفقیت نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق، تنها در شعار ملی کردن صنعت نفت او نهفته بوده است، داوری خطائی نکردهایم. چراکه در آن شرایط تندپیچ تاریخ ایران، تنها این شعار ملی کردن صنعت نفت ایران دکتر محمد مصدق بود که «توان بسیجگری تمام اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در آن شرایط ویژه تاریخی ایران را داشت.»
به همین دلیل بود که مصدق در زیر چتر شعار ملی کردن صنعت نفت ایران توانست، علاوه بر اینکه امپریالیسم انگلیس را به زانو درآورد و دربار پهلوی دوم را در موضع ناچاری تسلیم در برابر شعار ملی کردن صنعت نفت ایران قرار دهد و بین اردوگاه ارتجاع مذهبی به رهبری ابوالقاسم کاشانی و بروجردی، شکاف و تفرقه بیاندازد (آنچنانکه تا سال 59 خمینی با اعلام: «کافر بودن مصدق و مرتد خواندن جبهه ملی»، در رابطه با موضوع نقد لایحه قصاص سید محمد بهشتی، به ادامه جنگ جبهه ارتجاع مذهبی با مصدق مهر تائید نهاد)، حتی جنبش کمونیستی داخل ایران، تحت رهبری حزب توده، به انزوا و بنبست و شکست کشانید.
لذا بدین ترتیب است که میتوانیم نتیجه بگیریم که «تعیین شعار برای ایجاد اتحاد و تشکل در اردوگاه بزرگ مستضعفین امروز جامعه ایران، جهت بسیجگری آنها، میتواند نقش استراتژیک داشته باشد». بطوریکه اگر بگوئیم بدون شعار استراتژیکی (که امکان بسیجگری اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران داشته باشد)، در این شرایط تندپیچ تاریخ جامعه ایران، امکان اتحاد و تشکل در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران وجود ندارد، سخنی به گزاف نگفتهایم.
باری به همین دلیل، در این شرایط، «تنها شعار نان و آزادی است که میتواند به صورت مشخص و کنکریت، جنبش مطالباتی بر محور مطالبات بیواسطه مردم ایران، به صورت فراگیر و سازماندهی شده و سراسری در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران شکل بدهد و روندی رو به اعتلا پیدا کند». فراموش نکنیم که «علت شکست جنبش به اصطلاح اصلاحات دولتی دوم خرداد 76، یا دولت هفتم و هشتم تحت هژمونی سید محمد خاتمی این بود که این جنبش، در پای شعار توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی را قربانی کرد و همین قربانی کردن «توسعه اقتصادی» در پای «توسعه سیاسی» بود که علاوه بر اینکه، او در عرصه پروژه توسعه سیاسی شکست خورد، خود شکست پروژه توسعه اقتصادی، دولت هفتم و هشتم سید محمد خاتمی، عامل رشد نجومی حاشیهنشیانان شهری تا مرز 18 میلیون شد، بطوریکه این رشد نجومی 18 میلیون نفری حاشیهنشینان شهری بود که بسترساز ظهور هیولای پوپولیسیم ستیزهگر و غارتگر، دولت نهم و دهم تحت حمایت، راست پادگانی با هژمونی سپاه شد. چراکه پوپولیسم ستیزهگر و غارتگر دولت نهم و دهم، در انتخابات خرداد 84 با حمایت راست پادگانی تحت هژمونی سپاه توانست بر دوش 18 میلیون حاشیهنشین شهری سوار بشود و وارد ساختمان پاستور گردد.
بنابراین «تکیه یک جانبه جنبش به اصطلاح اصلاحات دوم خرداد 76، تحت هژمونی دولت هفتم و هشتم بر توسعه سیاسی و شعار آزادی و فراموش کردن توسعه اقتصادی یا شعار نان، عامل اصلی شکست جنبش به اصطلاح اصلاحات حکومتی دوم خرداد 76 گردید». چراکه تکیه یک جانبه بر آزادی، یا نان، راهی جز قربانی شدن هر دو آنها باقی نمیگذارد. آنچنانکه دیدیم، سیدمحمد خاتمی در پایان دولت هشتم در زمان تحویل ساختمان پاستور به پوپولیسم ستیزهگر و غارتگر، با چشمان گریان گفت: «من در حاکمیت، جز یک تدارکارتچی بیشتر نبودم». البته همین خلاء و شکاف و خندق بین نان و آزادی، در جریان جنبش سبز در سال 88 هم وجود داشت که عامل اصلی شکست این جنبش گردید، چراکه هر چند هژمونی جنبش سبز در سال 88 بالاخره شعار تحول ساختار سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی مطرح کرد، به علت اینکه هژمونی جنبش سبز، هیچگونه برنامهای جهت توسعه اقتصادی نداشت و تمامی ادعای اقتصادی او بازگشت به دوران طلائی دهه 60 خمینی بود، همین خلاء برنامه اقتصادی جنبش سبز عامل غیبت بزرگ اردوگاه نیروی کار، تحت هژمونی طبقه کارگر و بسترساز اصلی شکست جنبش سبز در سال 88 گردید.
بی شک اگر هژمونی جنبش سبز در سال 88 میتوانست به موازات طرح شعار و برنامه برای تغییر و توسعه سیاسی در جامعه ایران، در عرصه توسعه اقتصادی دارای برنامه مشخص و تغییر دهندهای باشد و توسط آن شعار نان را با آزادی پیوند دهد، به سبب حضور غایب بزرگ که همان جنبش زحمتکشان و نیروی کار ایرانی بود، به راحتی مانند سال 57 میتوانستند حزب پادگانی خامنهای را وادار به تسلیم، در برابر خواستههای سیاسی و اقتصادی خود بکنند؛ و یا حداقل قدرت چانهزنی خود را در برابر مقابله با انجام کودتای انتخاباتی خرداد 88 بالا ببرند؛ و به همین دلیل است که میتوانیم داوری کنیم که «علت اصلی شکست جنبش به اصطلاح اصلاحات حکومتی دوم خرداد 76 و جنبش سبز سال 88 همین تکیه مکانیکی و یکجانیه کردن بر توسعه سیاسی، جدای از توسعه اقتصادی بوده است.»
پس در این شرایط حساس و تند پیچ تاریخ جامعه ایران، میتوانیم به ضرس قاطع داوری کنیم که این تنها شعار دو مؤلفهای «نان و آزادی» است که میتواند فونکسیون بسیجگری، در عرصه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، جهت همگرائی شاخههای مختلف این اردوگاه داشته باشد.