رشد تضادهای «خلق – امپریالیسم» و «خلق – صهیونیست» و بازتابهای آن در شرایط خودویژه فعلی در منطقه خاورمیانه - سرمقاله
در دوران پساداعش در منطقه خاورمیانه و در شرایط اوجگیری «تضاد بین امپریالیسم آمریکا و کره شمالی» در کل منطقه آسیای جنوب شرقی و در شرایط افزایش روزافزون «تضاد بین دو رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران و رژیم ارتجاعی کشور عربستان سعودی» در عرصه رقابت هژمونیک بر منطقه خاورمیانه توسط جنگهای نیابتی (از عراق تا سوریه و از لبنان تا یمن و بحرین و غیره) و در شرایط «شکست سیاست منطقهای خاورمیانه امپریالیسم آمریکا» (و تلاش جناح جنگسالار امپریالیسم آمریکا تحت رهبری پوپولیسم ستیزهگر دولت ترامپ) جهت جبران این شکستها، امپریالیسم آمریکا در این شرایط تندپیچ و خودویژه منطقه خاورمیانه، در مرحله پساداعش و در مرحله شکست تجاوز نظامی و امپریالیستی به کشورهای افغانستان و عراق و بالاخص لیبی در شمال آفریقا، با صرف هزینه بیش از یک تریلیون دلار از مالیات مردم آمریکا و هزاران کشته و مجروح از سربازان آمریکائی توسط حمایت استراتژیک و همه جانبه از رژیم اشغالگر و نژادپرست و تروریست و کودککش و ضد انسانی و جنگطلب اسرائیل، جهت تثبیت هژمونی این رژیم متجاوز و اشغالگر بر منطقه خاورمیانه، با عمده کردن «خطر هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران» (بر هلال شیعه منطقه در مرحله پساداعش) برای مسلمانان سنی و رژیمهای مرتجع مسلمان منطقه و در رأس آنها رژیم مرتجع حاکم بر عربستان سعودی و تلاش در جهت ایجاد «ناتو عربی» تحت هژمونی رژیم کودککش و ضد انسان و جنگافروز اسرائیل و تکیه بر سناریوی جدید «انتقال پایتخت» کشور متجاوز نژادپرست و جنگافروز اسرائیل به بیت المقدس، امپریالیسم آمریکا استراتژی بینالمللی و منطقهای خود را دنبال مینماید.
در راستای این استراتژی بینالمللی و منطقهای است که امپریالیسم آمریکا در این شرایط حساس بینالمللی و منطقهای خاورمیانه، تلاش میکند تا با تشدید «تضاد بین خلق فلسطین و صهیونیستها» در منطقه خاورمیانه، در شرایط پساداعش، جهت ماهیگیری از آب گلآلود تقسیم باز تقسیم قدرت سیاسی و اقتصادی به نفع خود حرکت کند، همچنین جهت به محاق کشانیدن «قدرت سیاسی و نظامی روسیه و پوتین در منطقه خاورمیانه» که در شرایط پساداعش و بخصوص از بعد از پیوند با ترکیه و رجب طیب اردوغان و موفقیت در حفظ موجودیت خانواده اسد بر سوریه جنگزده و پیوند استراتژیک با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران، به عنوان برنده اصلی شکست نظامی داعش میباشد، تلاش میکند. (آنچنانکه در این رابطه رشد قدرت سیاسی روسیه و پوتین در فرایند پساداعش در منطقه خاورمیانه به حدی گسترش پیدا کرده است که حتی منافع سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا در کشورهای مرتجع منطقه مثل عربستان سعودی را هم به چالش کشیده است؛ که سفر اخیر پادشاه عربستان سعودی برای اولین بار در طول یک قرن گذشته به روسیه در شرایط پساداعش، جهت جذب حمایت پوتین و ایجاد شکاف بین روسیه و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران مشتی نمونه خروار است).
همچنین جهت به محاق کشانیدن «تضاد روزافزون سیاسی و نظامی امپریالیسم آمریکا (در منطقه آسیای جنوب شرقی) با کره شمالی» که به علت رقابت اتمی و آزمایش های موشکی بالستیک (که توان حمل کلاهک اتمی دارند) و حمایت غیر علنی چین و روسیه از کره شمالی از یکطرف و از طرف دیگر به علت حمایت همه جانبه امپریالیسم آمریکا از ژاپن و کره جنوبی همراه با مانورهای نظامی روتین ارتش امپریالیسم آمریکا در منطقه آسیای جنوب شرقی که باعث گردیده است تا «تضاد بین امپریالیسم آمریکا و کره شمالی» به عنوان تضاد اصلی بینالمللی مطرح گردد؛ و باعث گردیده است تا دیگر تضادهای بینالمللی از جمله تضادهای منطقه خاورمیانه در مرحله پساداعش تحت الشعاع خود قرار دهد، تلاش میورزد.
فراموش نکنیم که امپریالیسم آمریکا از آغاز قرن بیست یکم و از بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و پایان جنگ سرد و شروع دوران تکسواری هژمونی امپریالیسم آمریکا بر نظام بینالمللی و بحران فراگیر اقتصادی جهان سرمایهداری از سال 2007 و رشد روزافزون قطبهای آلترناتیو اقتصادی در جهان (که در رأس آنها اقتصاد چین قرار دارد که طبق پیشبینی کارشناسان اقتصاد بینالمللی جهان سرمایهداری تا سال 2020 به عنوان اقتصاد اول جهان سرمایهداری خواهد شد) و انتقال قطب بازار اقتصاد سرمایهداری جهانی از اروپا و خاورمیانه به آسیای جنوب شرقی در طول 20 سال گذشته (از زمان حاکمیت نئوکانها) تلاش کرده است تا علاوه بر «تغییر استراتژی» خود در عرصه «برتری نظامی در جهان» (که بازمانده استراتژی امپریالیستی آمریکا در دوران پسا دو جنگ بینالملل و دوران جنگ سرد و دوران رقابت نظامی بین امپریالیسم آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق میباشد) و ورود به عرصه اقتصادی (جهت رقابت با آلترناتیو اقتصاد بزرگ چین و حفظ جایگاه بینالمللی اقتصادی قبلی خود که در مرحله پسا دو جنگ بینالمللی اول و دوم به عنوان اقتصاد اول جهانی مطرح بوده است و بیش از یک سوم کل تولید ناخالص ملی کره زمین داشته است) به بازسازی هژمونی بینالمللی از دست رفته خود بپردازد.
پرواضح است که برای تغییر استراتژی امپریالیسم آمریکا، از مرحله نظامی پسا دو جنگ بینالملل به مرحله اقتصادی در شرایط فعلی، حضور همه جانبه اقتصادی امپریالیسم آمریکا در بازار منطقه آسیای جنوب شرقی در شرایط فعلی به عنوان یک ضرورت میباشد که قطعاً همین ضرورت باعث گردیده است تا جایگاه سابق استراتژیک خاورمیانه در استراتژی سیاسی و نظامی امپریالیسم آمریکا از مرتبه درجه یک، به مرتبه درجه دو در مقایسه با جایگاه جدید آسیای جنوب شرقی (به عنوان قطب اقتصاد جهان سرمایهداری) تنزل پیدا کند؛ که البته با آگاهی روسیه پوتین به موضع جدید امپریالیسم آمریکا به منطقه خاورمیانه در استراتژی جدیدش، روسیه چه در مرحله جنگ با داعش و چه در مرحله پساداعش، تلاش میکند تا با حضور همه جانبه نظامی و سیاسی و حتی اقتصادی خود در منطقه خاورمیانه، جهت پر کردن خلاء رهبری امپریالیسم آمریکا و کسب هژمونی بینالمللی در منطقه خاورمیانه و همچنین بازگشت به دوران طلائی سیاسی جنگ سرد و مقابله با پیشروی ناتو و امپریالیسم آمریکا در اروپای شرقی و اوکراین (به خصوص از بعد از اشغال کریمه) و تقویت قدرت سیاسی خود در عرصه بینالمللی جهت نفوذ در شکاف تضاد بین اروپا و آمریکا و همراه با کسب حمایت چین جهت تغییر موازنه در نظام بینالمللی به سود خود حرکت نماید.
باری، پر پیداست که رشد تنش سیاسی و نظامی بین امپریالیسم آمریکا و کره شمالی در چنین شرایطی، به همان میزان که میتواند به سود کره شمالی و چین و روسیه (قطب رقیب) باشد، قطعاً و یقیناً به ضرر امپریالیسم آمریکا و کشورهای ژاپن و کره جنوبی خواهد بود. فراموش نکنیم که در صورت شعلهور شدن جنگ بین کره شمالی و امپریالیسم آمریکا، بیش از همه دو کشور کره جنوبی و ژاپن متضرر خواهند شد، به همین دلیل، افزایش تنش در آسیای جنوب شرقی (شعلهور شدن تضاد بین امپریالیسم آمریکا و کره شمالی) در تحلیل نهائی به ضرر امپریالیسم آمریکا و ژاپن و کره جنوبی و به سود کره شمالی و چین و روسیه تمام خواهد شد. البته امپریالیسم آمریکا جهت تثبیت هژمونی بینالمللی خود و جهت مقاومت در برابر «باز تقسیم مجدد قدرت در نظام حاکم بینالمللی» که از دهه آخر قرن بیستم و از سال 1992 توسط فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، با تکسواری امپریالیسم آمریکا شکل گرفته است، نیازمند به برتری پنج فاکتور در عرصه بینالمللی میباشد که این پنج فاکتور عبارتند از:
الف – برتری نظامی امپریالیسم آمریکا از دیگر کشورهای جهان.
ب – برتری اقتصادی امپریالیسم آمریکا در چارچوب کسب حجم تولید ناخالص کل کره زمین در مقایسه با دیگر کشورهای جهان.
ج – برتری ارزی این کشور از دیگر ارزهای رایج جهان سرمایهداری (به عبارت دیگر برتری ارزش دلار در بازار بینالمللی جهان سرمایهداری به عنوان ارز رایج مبادله بینالمللی).
د - حفظ هژمونی امپریالیسم آمریکا بر نهادهای حقوقی بینالمللی، از شورای امنیت و سازمان ملل گرفته تا دیگر نهادهای بینالمللی و منطقهای، لذا از آنجائیکه افزایش تنش در آسیای جنوب شرقی بسترساز ضربهپذیری استراتژیک امپریالیسم آمریکا در هژمونی نظامی و سیاسی و اقتصاد جهانی، توسط قدرت اتمی کره شمالی و عامل افزایش هزینه کمرشکن نظامی امپریالیسم آمریکا (که خود عامل کاهش قدرت اقتصادی امپریالیسم آمریکا) نیز میشود و به علت اینکه افزایش تنش در منطقه آسیای جنوب شرقی بین کره شمالی و امپریالیسم آمریکا، بسترساز به کما و محاق رفتن تضاد بین روسیه و اتحادیه اروپا میگردد و از آنجائیکه کاهش تضاد بین روسیه و اتحادیه اروپا، باعث افزایش شکاف بیشتر بین اتحادیه اروپا و امپریالیسم آمریکا میشود و باز از آنجائیکه افزایش تنش در آسیای جنوب شرقی بین کره شمالی و امپریالیسم آمریکا در عرصه رقابت سلاحهای اتمی و آزمایش موشکهای بالستیک قارهپیما که توان حمل کلاهکهای اتمی دارند، علاوه بر ضربهپذیر ساختن امنیت کشورهای ژاپن و کره جنوبی به عنوان حامیان استراتژیک امپریالیسم آمریکا در منطقه آسیای جنوب شرقی، امپریالیسم آمریکا را به طرف یک ورطه هولناک نظامی سوق خواهد داد؛ که نتیجه نهائی آن فراهم شدن شرایط برای گسترش بازارهای فروش کالاهای چینی در کشورهای متروپل و کشورهای پیرامونی و رشد اقتصاد چین در جایگاه اقتصاد اول بینالمللی میباشد.
یادمان باشد که در جنگ سالهای 1950 تا 1952 بین امپریالیسم آمریکا و کره، با اینکه امپریالیسم آمریکا بیش از 650 هزار تُن بمب بر روی کره ریخت و سرزمین کره را بدل به بیابان سوخته کرد و حجم بمبی که امپریالیسم آمریکا در دو سال جنگ با کره بر روی این سرزمین ریخت، بیش از کل بمبهای ریخته شده در جنگ بینالملل دوم بود، با همه این احوال امپریالیسم آمریکا بازنده جنگ دو ساله بین کره و امپریالیسم بود. بیشک در چنین شرایطی که کره شمالی به بمب اتمی دست پیدا کرده است، طبیعی خواهد بود که در صورت جنگ بین امپریالیسم آمریکا و کره شمالی، علاوه بر نابود شدن دو قطب اقتصادی سرمایهداری جهانی در آسیای جنوب شرقی یعنی ژاپن و کره جنوبی و علاوه بر محفوظ ماندن قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی کشور چین و علاوه بر فراهم شدن شرایط جهت اشغال کشور تایوان توسط کشور چین و علاوه بر افزایش شکاف بین اروپا و آمریکا و علاوه بر فراهم شدن بستر جهت قدرت رو به افزایش سیاسی روسیه در اروپای شرقی و خاورمیانه و علاوه بر افزایش کمرشکن هزینه نظامی امپریالیسم آمریکا، خود جنگ بین امپریالیسم آمریکا و کره شمالی باعث شکست پنج فاکتور هژمونیک امپریالیسم آمریکا، اعم از برتری نظامی و برتری اقتصادی و برتری سیاسی و برتری بر نهادهای حقوقی بینالمللی نیز میگردد.
در نتیجه در چنین شرایطی است که میبینیم که امپریالیسم آمریکا تحت مدیریت سیاسی دولت پوپولیسم ستیزهگر ترامپ، جهت سرد کردن کوره جنگ در آسیای جنوبی شرقی، با طرح شعار انتقال پایتخت کشور اشغالگر و جنگطلب و متجاوز و نژادپرست و تروریست و کودککش و ضد انسان اسرائیل به بیت المقدس میکوشد تا به این اهداف دست پیدا کند:
1 - افزایش شکاف بین جناحهای سیاسی درونی فلسطین که از بعد از تکوین وحدت بین حماس و سازمان آزادیبخش فلسطین و دولت محمود عباس توسط حکومت مصر (که با مخالفت و کارشکنی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران روبرو شده است) شرایط سیاسی برای فلسطینیها جهت تشکیل کشور مستقل فلسطینی به پایتختی بیت المقدس فراهم شده است، بیشک طرح شعار انتقال پایتخت اسرائیل به بیت المقدس توسط امپریالیسم آمریکا شرایط جهت نظامی شدن دوباره تضاد بین خلق فلسطین و اسرائیل فراهم میسازد که همین آنتاگونیستی شدن تضاد بین خلق فلسطین و اسرائیل، بسترساز رشد تضاد بین جناحهای سیاسی درون فلسطین خواهد شد.
2 – شعلهور شدن تضادها در منطقه خاورمیانه در مرحله پساداعش، علاوه بر اینکه باعث افزایش تضاد بین رژیمهای ارتجاعی منطقه خاورمیانه میگردد و علاوه بر اینکه باعث به محاق رفتن پیروزی سیاسی و نظامی روسیه پوتین در عرصه جنگ با داعش و در فرایند پساداعش میشود، شرایط جهت فراهم شدن بازار فروش سلاحهای امپریالیستی در این منطقه فراهم خواهد شد.
3 - هر چند امپریالیسم آمریکا در فرایند پساداعش جهت مستحکم کردن جایگاه خود از طریق اشغال نظامی رقه با حمایت از کردهای سوریه و حمله نظامی اسرائیل به سوریه و استعفای حریری و افزایش تنش در لبنان و اعلام تروریست بودن سپاه پاسداران رژیم مطلقه فقاهتی و حزب الله لبنان و دخالت در تضاد بین رژیم ارتجاعی عربستان سعودی و رژیم مطلقه فقاهتی، جهت افزایش تنش آنها در عرصه هژمونی در منطقه خاورمیانه و حمایت همه جانبه سیاسی و نظامی از رژیم ارتجاعی عربستان سعودی همراه با فروش بیش از 104 میلیارد دلار به عربستان سعودی و ایجاد ناتو عربی تحت هژمونی اسرائیل جهت مقابله با هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی بر هلال شیعه منطقه خاورمیانه تلاش کرده است تا شرایط برای تثبیت دوباره رهبری سیاسی و نظامی و اقتصادی خود در منطقه خاورمیانه فراهم سازد، اما پیشرفت سیاسی و نظامی روسیه با حمایت ترکیه و مصر و رژیم مطلقه فقاهتی و دولت مرکزی شیعه عراق، باعث گردیده است تا امپریالیسم آمریکا در فرایند پساداعش شکست بخورد و همین شکست امپریالیسم آمریکا باعث گردیده است تا علاوه بر تثبیت مرزهای منطقه خاورمیانه در چارچوب سایکس - پیکو (سال 1916 فرانسه و انگلیس) و علاوه بر شکست «پروژه خاورمیانه بزرگ» (نئوکانهای امپریالیسم آمریکا) تحت هژمونی اسرائیل و علاوه بر بقاء دولت خاندان اسد بر کشور جنگزده و سرزمین سوخته سوریه و علاوه بر تقویت نظامی و اقتصادی حزب الله لبنان سیدحسن نصرالله توسط رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند پساداعش و علاوه بر شکست رژیم ارتجاعی عربستان سعودی در جنگهای نیابتی منطقه خاورمیانه از سوریه و عراق تا یمن و علاوه بر شکاف بیشتر بین اتحادیه اروپا با امپریالیسم آمریکا در خصوص پروژه برجام و نقض آن از طرف امپریالیسم آمریکا، شرایط جهت به خطر افتادن حتی ناتو در منطقه خاورمیانه (با رشد اختلاف بین دولت ترکیه به عنوان بزرگترین ارتش ناتو در جنوب اروپا و آسیا و امپریالیسم آمریکا که از بعد از حمایت امپریالیسم آمریکا از کودتای ترکیه و افشای کودتا توسط دستگاه امنیتی روسیه شروع شده بود و در جریان حمایت امپریالیسم آمریکا از کردهای سوریه جهت اشغال نظامی رقه دومین پایتخت مهم داعش به اوج خود رسیده است) فراهم میگردد.
لذا در چنین شرایطی است که امپریالیسم آمریکا جهت بر هم زدن موازنههای تازه ایجاد شده در فرایند پساداعش در منطقه خاورمیانه، تلاش میکند تا با بازی با تضاد بین خلق فلسطین و رژیم متجاوز و اشغالگر و نژادپرست و تروریست اسرائیل، شرایط در منطقه خاورمیانه به نفع خود تغییر دهد. بیشک آنچه که میتواند سناریوی امپریالیسم آمریکا در فرایند پساداعش در منطقه خاورمیانه در این شرایط تند پیچ به سود امپریالیسم آمریکا و رژیم اشغالگر و متجاوز و جنگافروز و نژادپرست و تروریست اسرائیل عملیاتی سازد و عامل موفقیت امپریالیسم آمریکا و اسرائیل بشود، «دخالت فرصتطلبانه و هژمونیطلبانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در منطقه خاورمیانه و در رابطه با این تضادهای مستحدثه پساداعش میباشد»، چراکه دخالت فرصتطلبانه رژیم مطلقه فقاهتی به صورت نظامی و اقتصادی و سیاسی در حمایت از حزب الله لبنان و حشد الشعبی عراق و حماس نوار غزه و حوثیهای یمن باعث میگردد تا دوباره «تضاد شیعه و سنی» مانند دوران داعش در منطقه خاورمیانه بر تضاد «خلق و امپریالیسم» و «خلق فلسطین با صهیونیست» غلبه نماید؛ و دوباره شیعهکشی و سنیکشی و جنگ سیاسی بین دو رژیم مرتجع عربستان سعودی و ایران به راه بیافتد.
پر پیداست که سیاستهای هژمونیطلبانه رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط بستر جهت پیروزی سناریوی جدید آمریکا فراهم کرده است، چرا که برای فهم این موضوع تنها کافی است که به پروژه هژمونیطلبانه رژیم مطلقه فقاهتی در خصوص اعزام بیش از دو میلیون نفر در اربعین به عراق توسط صرف هزاران میلیارد تومان از سرمایههای مردم نگونبخت ایران عنایت کنیم. یادمان باشد که رژیم مطلقه فقاهتی در شرایطی اقدام به صرف این هزینهها برای برخورد آلترناتیوی با رژیم مرتجع عربستان سعودی میکند که در جریان زلزله کرمانشاه حتی آمبولانسهای قصر شیرین و کرمانشاه جهت پروژه دو میلیون زوار آلترناتیوی به عراق رفته بودند و در زلزله 4/7 ریشتری قصر شیرین و کرمانشاه، زخمیها در غیبت آمبولانسهای به عراق رفته، توسط وانت بارها جابجا میشدند. بنابراین رمز پیروزی امپریالیسم آمریکا در سناریوی جدید انتقال پایتخت اسرائیل، در گرو دخالت فرصتطلبانه و هژمونیطلبانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران نهفته است. اگر در این شرایط تندپیچ منطقه رژیم مطلقه فقاهتی عقبنشینی کند و در تضادهای منطقه دخالت نکند و اقدام به تحریک تضاد شیعه و سنی یا تحریک نیروهای نظامی وابستهاش مثل حزب الله و حشد الشعبی و غیره نکند، بیشک سناریوی جدید تغییر پایتخت اسرائیل به بیت المقدس امپریالیسم آمریکا شکست خواهد خورد، چراکه در آن صورت این سناریوی باعث میگردد تا:
الف – افزایش شکاف بین اروپا و آمریکا بیشتر شود.
ب – شرایط جهت وحدت درون خلقی بین خلقهای منطقه اعم از شیعه و سنی فراهم بشود.
ج - با اولویت یافتن تضاد خلق فلسطین با صیهونیستها شرایط برای رشد تضاد «خلق – امپریالیسم» در منطقه خاورمیانه فراهم گردد.
د - رشد تضاد «خلق – امپریالیسم» در منطقه خاورمیانه باعث فاصلهگیری اجباری رژیمهای مرتجع منطقه از امپریالیسم آمریکا و رژیم صهیونیستی اسرائیل میگردد.
ه – رشد تضاد «خلق – امپریالیست» و «خلق فلسطین با صهیونیستها» در این شرایط در منطقه خاورمیانه مانع از انتقال تضاد امپریالیستی از آسیای جنوب شرقی به منطقه خاورمیانه میگردد.
و - رشد تضاد «خلق – امپریالیسم» و «خلق – صهیونیستی» در منطقه خاورمیانه در غیاب دخالت فرصتطلبانه و هژمونیطلبانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران، مانع از گرم شدن بازار فروش سلاحهای امپریالیستی به رژیمهای ارتجاعی کشورهای ثروتمند منطقه میگردد.
ز - رشد تضاد «خلق – امپریالیست» و «خلق – صهیونیستی» در این شرایط بستری جهت خاموش کردن تنور جنگهای نیابتی در منطقه خاورمیانه که با دخالت نظامی دو رژیم ایران و عربستان شعلهور شده است، فراهم میسازد.
ح – رشد تضاد «خلق – امپریالیست» و «خلق – صهیونیست» در این شرایط در منطقه خاورمیانه بسترساز کاهش قدرت نهادینه شده قبلی امپریالیست آمریکا در کشورهای منطقه میگردد. قابل ذکر است که تنها در سفارت آمریکا در کشور عراق در شرایط فعلی بیش از 15 هزار کارمند و پرسنل آمریکائی مشغول به کار میباشند.
ط - رشد تضاد «خلق – امپریالیسم» و «خلق – صهیونیست» در این شرایط در صورتی که جهت استحاله آنها رژیم مطلقه فقاهتی دخالت نکند، میتواند باعث بسترساز رشد مبارزات دموکراتیک خلقهای منطقه بر علیه رژیمهای مرتجع حاکم بشود.
پایان