خروج امپریالیسم آمریکا از «برجام» و صف‌بندی‌های جدید در عرصه‌های داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی – قسمت اول

 

بالاخره ترامپ پس از اخطارها و تهدیدهای مکرر نسبت به خروج از توافق هسته‌ای (بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و گروه 5+1) برجام که از زمان تبلیغات کاندیداتوری رئیس جمهوری خود بر علیه حزب دموکرات شروع کرده بود، در 12 ماه مه پس از یک سخنرانی شداد غلاظ بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی و تهدید کردن گروه 5+1 رسماً از توافق برجام کناره‌گیری کرد. البته گرچه توافق هسته‌ای برجام از بعد از ورود ترامپ به کاخ سفید حالت نیم مرده پیدا کرده بود، با خروج رسمی امپریالیسم آمریکا از این توافق، باعث گردید تا خروج امپریالیسم آمریکا از توافق برجام (به علت شرایط خودویژه داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی) فونکسیون سیاسی گسترده‌ای در عرصه داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد نماید.

یادمان باشد که توافق هسته‌ای هر چند که نیم مرده بود، ولی به هر حال یک «توافق بین‌المللی» بود که به تائید سازمان ملل رسیده بود. البته هر چند که هنوز زود است که بگوئیم که «فرجام برجام» فرار رسیده است، ولی باید عنایت داشته باشیم که علت اینکه «برجام از بدو تولد خود مرده به دنیا آمد ه بود» این بود که طرف‌های توافق کننده و امضاء کننده اصلی این پیمان، از همان آغاز همگی «بین روح و جسم برجام تفاوت قائل می‌شدند» و در این رابطه تمامی امضاء کنندگان این توافق، «فیزیک و جسم برجام» را قبول داشتن اختلاف همه آنها بر سر «تفسیر آنها نسبت به روح برجام می‌باشد» چرا که هر کدام از طرف‌ها در چارچوب منافع خود، برای «روح برجام» تعریف و تفسیر کنکرت و مشخص خاص خود می‌کند، به عبارت دیگر علت نیم مرده و مرده به دنیا آمدن برجام از بدو تولد الی الان، مربوط به اختلاف همه آنها در «تفسیر روح برجام» است.

به این ترتیب که برای دولت ترامپ (پوپولیست ستیزه‌گر قوه اجرائی امپریالیسم آمریکا) «روح برجام باید عبارت باشد از تعطیلی ابدی قدرت غنی‌سازی بالای 3% و محدود کردن موشک‌های بالستیک تا برد 300 کیلومتر و محدود کردن حرکت سپاه پاسداران در عرصه نفوذ منطقه‌ای و جنگ‌های نیابتی و هلال شیعه و باز کردن فضای برای بازرسی گسترده هیئت‌های آژانس بین‌المللی و تأمین امنیت سیاسی و نظامی برای اسرائیل و عربستان سعودی می‌باشد»، در صورتی که برای اروپا و چین «روح توافق برجام فراهم شدن شرایط برای استفاده از بازار 70 میلیون نفری کشور ایران با سرمایه‌های عظیم نفتی و گازی و غیره می‌باشد» و برای روسیه «روح برجام منهای سلطه منوپلی بر بازار فروش سلاح به رژیم مطلقه فقاهتی، ایجاد سرپل استراتژیک جهت حضور در منطقه خاورمیانه تا مدیترانه و خلیج فارس می‌باشد» و البته برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «روح برجام در مرحله اول عبارت است از درهم شکستن سایه تجاوز نظامی ناتو تحت رهبری امپریالیسم آمریکا به ایران است و در مرحله دوم درهم شکستن حصار تحریم‌های چند لایه‌ای و گسترده اقتصادی، به خصوص شکستن تحریم‌های بانک مرکزی و فروش نفت گاز و آزاد کردن دلارهای بلوکه شده بود»، چراکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تقریباً از نیمه دوم سال 91 به علت تحریم جهانی بانک مرکزی و تحریم فروش نفت و گاز و بلوکه کردن دلارهای نفتی، به مرز صفر درآمدهای اقتصادی رسیده بود، بطوریکه حتی کشورهای همسایه مثل ترکیه و دبی و عراق هم حاضر به مبادله آزادانه اقتصادی با رژیم مطلقه فقاهتی نبودند؛ و این در شرایطی بود که منهای فساد چند لایه‌ای سیستمی و ساختاری رژیم مطلقه فقاهتی، به علت ژاندارم خودخوانده این رژیم در منطقه، منهای هزینه پنج جنگ نیابتی این رژیم، تنها جنگ داخلی سوریه برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سالانه بیش از شش میلیارد دلار هزینه در برداشت.

در نتیجه همین امر باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پس از صرف صدها میلیارد دلار هزینه پروژه هسته‌ای، در طول مدت 24 سال (از آغاز دولت پنجم هاشمی رفسنجانی تا پایان دولت دهم محمود احمدی‌نژاد) زمانیکه از نیمه دوم سال 91 احساس کرد که موجودیت این رژیم در خطر استراتژیک قرار گرفته است، عطای بلند پروازی‌های هسته‌ای خود را به لقائش بخشید و با سرپل قرار دادن کشور عمان و نامه‌نگاری مستقیم با اوباما و کاخ سفید و بسترسازی جهت پیروزی کهنه کارترین مهره امنیتی این رژیم یعنی شیخ حسن روحانی توسط انتخابات مهندسی شده دولت یازدهم در خرداد 92، شرایط برای نرمش قهرمانانه و خوردن دومین جام زهر خود را فراهم ساخت که در ادامه آن با اسقاط کردن سانتریفیوژها و تاسیسات هسته‌ای خود و تن دادن به حداکثر 3% غنی‌سازی اورانیوم و واگذار کردن آب سنگین تولیدی گذشته خود به آنها، این پروژه تسلیم خود را به پایان رسید؛ و بدین ترتیب بود که رژیم مطلقه فقاهتی تمامی تعهداتی که در رابطه با این توافق به طرف‌های خود داده بود، عملیاتی کرد.

آنچنانکه طبق گزارش بازرسان آژانس، رژیم مطلقه فقاهتی در مرحله پسابرجام کاملاً وضعیت سفید پیدا کرد و به تمامی تعهدات خود عمل کرده است. البته هر چند که سناریوی عبور از پروژه بلندپروازانه هسته‌ای 24 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از سال 91 و در دوران دولت دهم محمود احمدی‌نژاد، مستقیماً توسط خود خامنه‌ای مدیریت می‌شد و انتخابات مهندسی شده دولت یازدهم در خرداد 92 که باعث پیروزی کهنه کارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی یعنی شیخ حسن روحانی گردید، پروژه‌ای بود که خود خامنه‌ای برای نجات موجودیت به خطر افتاده رژیم مطلقه فقاهتی (توسط تحریم‌های همه جانبه جهان سرمایه‌داری) به کار گرفت و گام به گام تا لحظه آخر به صورت مستقیم آن را مدیریت می‌کرد و از بعد از پیروزی شیخ حسن روحانی، خامنه‌ای با طرح شعار «نرمش قهرمانانه» بسترها برای دیپلماسی برجام دولت یازدهم فراهم کرد، به علت مخالفت راست پادگانی تحت هژمونی سپاه با پروژه برجام، خامنه‌ای جهت شقه نشدن نظام کوشید تا با قرار دادن روحانی و دولت یازدهم در صحنه، «خود به صورت مدیریت در سایه عمل کند» و با برخوردهای یکی به نعل و یکی به میخ زدن خود، حتی در ظاهر به صورت منتقد پروژه برجام هم درآمد؛ و همین امر باعث گردید که از دولت یازدهم تا به امروز، به موازات اینکه تمامی جریان‌های راست هزار تکه تحت هژمونی راست پادگانی سپاه، بازتولید حیات سیاسی خود را در گرو شکست پروژه برجام دولت یازدهم تعریف کرده‌اند، کل جریان‌های رقیب از جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب درون نظام تا جنبش سبز و جریان اعتدالی روحانی – هاشمی رفسنجانی، تنها اهرم موفقیت خود بر جناح رقیب در گرو پیروزی برجام تبیین می‌کنند.

لذا بدین ترتیب است که برجام در طول بیش از پنج سالی که از حیات آن می‌گذرد، در عرصه جنگ جناح‌های درونی حاکمیت به صورت هیولای تعیین کننده‌ای درآمده است. البته خامنه‌ای هم بیرون از گود نشسته و برای جنگ دو جناح رقیب سوت داوری می زند. یادمان باشد که در تندپیچ حاکم بر نظم بین‌المللی جهان سرمایه‌داری و جایگاه امپریالیستی کشور آمریکا که از بعد از فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی در دهه آخر قرن بیستم به صورت منوپل هژمونیک درآمده است، این امر باعث گردیده است به علت هژمونی این کشور امپریالیستی بر نهادهای بین‌المللی و نهادهای اقتصاد جهان سرمایه‌داری و قدرت مسلط نظامی (هر چند که توسط غول‌های بازتولید شده اقتصادی و نظامی و سیاسی مثل چین و روسیه و غیره به خصوص از آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم به چالش کشیده شده است و این هژمونی منوپل امپریالیسم آمریکا دوران میرائی و گذار خود را طی می‌نماید، با همه این احوال تا زمان تثبیت نظم جدید آلترناتیو بین‌المللی بدون تردید) هر گونه توافق بین‌المللی با گروه 5+1 که اعضای ثابت شورای امنیت می‌باشند، در راستای نجات از تحریم‌های جهان سرمایه‌داری، در گرو توافق با دولت امپریالیسم آمریکا می‌باشد. این موضوعی بود که حزب پادگانی خامنه‌ای، در فرایند پسابرجام به آن توجه نمی‌کردند، هر چند که دولت شیخ حسن روحانی به این مهم واقف بود؛ و در این رابطه بود که دولت یازدهم روحانی تمام تلاشش بر این امر قرار داشت که تا زمانیکه عمر دولت اوباما به پایان نرسیده است، بتواند از شجره برجام میوه بچیند.

در نتیجه همین اختلاف رویکرد بین حزب پادگانی خامنه‌ای و دولت یازدهم شیخ حسن روحانی در برخورد با امپریالیسم آمریکا بود که باعث گردید تا در فرایند پسابرجام حزب پادگانی خامنه‌ای، فرصت‌سوزی کنند و به خیال خود در زمانیکه تمامی پروژه هسته‌ای وجه المصالحه جهت شکست تحریم‌ها و رابطه با جهان سرمایه‌داری شده بود، بتوانند توسط نفوذ و حضور در منطقه و جنگ‌های نیابتی و موشک‌بازی راست پادگانی تحت هژمونی سپاه هویت از دست رفته خود را در این عرصه بازتولید نمایند. لذا در این رابطه بود که درست در زمانیکه رژیم مطلقه فقاهتی و دولت یازدهم می‌توانست با حضور اوباما پروژه برجام خود را به پیش ببرد، راست پادگانی تحت هژمونی سپاه با نشان دادن آشیانه‌های موشکی زیرزمینی خود و پرتاب علنی آزمایشی موشک‌های بالستیک که بر روی آنها شعار نابودی اسرائیل نوشته شده بود و تثبیت پایگاه‌های نظامی خود در عراق و سوریه و لبنان و تجهیز نیروهای وابسته به خود در جنگ‌های نیابتی منطقه از لبنان تا یمن و سوریه و غیره و تکیه کردن استراتژیک بر دولت روسیه و پوتین و حمایت همه جانبه کردن از ارتش روسیه در جنگ داخلی سوریه راه پیشبرد پروژه برجام توسط دولت یازدهم شیخ حسن روحانی را در زمانیکه اوباما هنوز در کاخ سفید بود، سد کنند.

در نتیجه این همه باعث شد تا ترامپ از همان زمان شروع تبلیغات کاندیداتوری ریاست جمهوری خود موضوع «پاره کردن برجام» به عنوان یک شعار تبلیغاتی خود قرار دهد، چراکه ترامپ از همان زمان خوب می‌دانست که توسط مخالفت کردن با توافق برجام، علاوه بر اینکه می‌تواند حمایت یهودیان آمریکا و صهیونیست بین‌المللی را کسب نماید، مخالفت با برجام بهترین اهرمی خواهد بود که می‌تواند توسط آن جناح رقیب یعنی حزب دمکرات و کاندیدای آن را به محاق بکشاند؛ و چرخه انتخابات و رأی مردم آمریکا را به نفع خود تغییر دهد؛ که البته همین طور هم شد، چراکه با شکست دموکرات‌ها در انتخابات دولت آمریکا، برای اولین بار در تاریخ جدید کشور آمریکا، با پیروزی ترامپ هیولای پوپولیسم ستیزه‌گر که نماینده بخش میرا و میانی سرمایه‌داری آمریکا می‌باشد، وارد کاخ سفید شد. بدون تردید هیولای پوپولیسم ستیزه‌گر ترامپیسم، علاوه بر سرسپردگی مطلق به صهیونیسم بین‌المللی و رژیم متجاوز و اشغال‌گر و نژادپرست و تروریست دولتی و ضد انسان و کودک‌کش اسرائیل و علاوه بر اینکه در چارچوب رویکرد پوپولیستی و عوام‌فریبانه خود بر شعارهای نژادپرستانه و ضد مهاجر تکیه می‌کند و علاوه بر اینکه به علت اینکه ترامپیسم نماینده بخش میرا و بخش میانی سرمایه‌داری آمریکا می‌باشد و در راستای تأمین منافع این بخش سرمایه‌داری آمریکا تمامی مبانی حقوقی و گمرگی و اقتصادی و سیاسی نهادینه شده قبلی سرمایه‌داری جهانی را به چالش می‌کشد و علاوه بر اینکه جهت بازتولید دوران سرکردگی جهانی امپریالیسم آمریکا، حاضر است تمامی دنیا را به آتش بکشد و علاوه بر اینکه در چارچوب رویکرد پوپولیستی زن‌ستیزانه و ضد حقوق دموکراتیک ترامپیسم، هیچگونه برنامه عملی و نظری او قابل پیش‌بینی نیست، ترامپیسم جهت برخورد با بحران رو به اعتلای پساانتخابات خود در جامعه آمریکا نیازمند به بحران‌سازی بین‌المللی می‌باشد تا توسط آن بحران‌های بین‌المللی خارجی، بتواند شرایط برای افول بحران‌های شعله‌ور داخلی خود فراهم سازد.

بدین ترتیب، در این رابطه است که ترامپیسم در این شرایط بحرانی، پسافروکش کردن بحران هسته‌ای کره شمالی، موضوع خروج از برجام را در رأس سوژه‌های خود که شامل بحران چالش با دو ابر قدرت سیاسی - اقتصادی – نظامی چین و روسیه و بحران کره شمالی و بحران سوریه و غیره می‌باشد قرار داده است. در نتیجه در اولین گام پس از فروکش کردن بحران کره شمالی، موضوع خروج از برجام را در دستور کار خود قرار داد؛ و به موازات آن با دو حمله نظامی اسرائیل به سوریه و پایگاه‌های نظامی راست پادگانی تحت هژمونی سپاه و انتقال سفارت خود به بیت المقدس، آتش بحران منطقه بحران‌زده خاورمیانه را صد چندان کرد.

باری، بدین ترتیب بود که با ورود ترامپیسم به کاخ سفید، طشت اقبال رژیم مطلقه فقاهتی از آسمان به زمین افتاد و ورق بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی برگشت. اگر چه دولت ترامپ از آغاز با توافق برجام مخالف بود و مخالفت با توافق برجام به عنوان هویت سیاسی و هویت اجتماعی خود تعریف می‌کرد، ولی پس از ورود به کاخ سفید به جای برخورد عکس‌العملی فوری تلاش کرد که در این رابطه ابتدا دو دشمن استراتژیک خود یعنی چین و روسیه را در عرصه جنگ اقتصادی و سیاسی به چالش بکشد و پس از حل بحران هسته‌ای کره شمالی وارد چالش خاورمیانه و برجام و رژیم مطلقه فقاهتی بشود. بدون تردید ترامپیسم آنچنانکه در مبارزه تبلیغاتی کاندیداتوری خود بر علیه حزب دموکرات و دولت اوباما مطرح می‌کرد، در راستای چالش با رژیم مطلقه فقاهتی هرگز نمی‌خواست مانند بوش و اوباما وارد جنگ تمام عیار کلاسیک با رژیم مطلقه فقاهتی توسط اشغال نظامی کشور ایران بشود، چرا که شکست بوش و اوباما در تجاوز تمام عیار و اشغال نظامی افغانستان و عراق و لیبی نشان داده است که امپریالیسم آمریکا آنچنانکه ترامپ می‌گوید، با هزینه بیش از یک تریلیون دلار از قَبِل مالیات مردم آمریکا، نتوانسته است دستاورد اقتصادی برای اقتصاد بحران‌زده آمریکا به ارمغان بیاورد؛ بنابراین بدین ترتیب است که ترامپیسم جهت به چالش کشیدن رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط تندپیچ بحران‌های داخلی خود آمریکا و منطقه خاورمیانه و بحران جهانی با چین و روسیه، همزمان چند پروژه در دستور کار خود قرار داده است.

اول اینکه با تاسی از راه موفق اوباما می‌کوشد، توسط خروج از برجام و تهدید کشورهای اروپائی و چین شرایط جهت بازتولید تحریم‌های بین‌المللی اقتصادی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی فراهم سازد.

دوم اینکه توسط آلترناتیوسازی از جریان‌های برانداز خارج‌نشین ایرانی که در رأس آنها سازمان مجاهدین خلق قرار دارد، بتواند شرایط برای براندازی رژیم مطلقه فقاهتی از درون فراهم سازد.

سوم اینکه توسط آتش‌افروزی اسرائیل و تحریک و حمایت از این رژیم جنگ‌طلب و اشغال‌گر و تروریست دولتی، رژیم مطلقه فقاهتی را وارد یک جنگ فراگیر منطقه‌ای با ارتش اشغال‌گر اسرائیل بکند.

ادامه دارد