تحلیل اوضاع جاری، تئوری و رویکرد ما در این شرایط - سرمقاله
مثلث شوم «ترامپ - نتانیاهو – سلمان» در چارچوب سیاست «رژیم – چنج» خود، در حال تدارک جنگ اقتصادی – نظامی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران میباشند. همان سیاست «رژیم – چنجی» که اختاپوس هزار سر امپریالیسم آمریکا قبل از ترامپ توسط نئوکانها از طلوع قرن بیست یکم با حمله نظامی و اشغال افغانستان و بعد عراق و بعد لیبی و غیره، سرانجام پس از نابود کردن زیرساختهای اقتصادی و بدل کردن تمدن این کشورها به بیابانهای سوخته، آنچنانکه در لیبی و عراق و افغانستان امروز شاهد هستیم، جوامع مظلوم افغانستان و عراق و لیبی را به عصر بربریت برگشت دادهاند؛ و داوری روزا لوکزامبورگ که میگفت: «یا سوسیالیسم، یا بربریت» به نمایش گذاشتند.
هر چند که در تحلیل نهائی خود امپریالیسم آمریکا، چه در افغانستان، چه در عراق، چه در لیبی، چه در سوریه، چه در یمن، چه در لبنان و چه در فلسطین اشغال شده (توسط انتقال پایتختش به بیت المقدس و حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی و نژادپرست و متجاوز و تروریست و کودککش اسرائیل، در کشتار راه پیمائی «روز بازگشت یا العدوه» که به کشتار بیش از 110 نفر از مردم مظلوم فلسطین و هزاران مجروح و دستگیر انجامید) و چه در شورای همکاری خلیج فارس و حتی در ترکیه عضو ناتو، شکست خورده است؛ اما این اژدهای هزار سر در یک چیز پیروز شده است و آن اینکه با ساختن بیابانهای سوخته در افغانستان و عراق و لیبی و غیره، بازار برای غارت سرمایهداری جهانی؛ و رقابت انبار کردن برای سلاحهای کارتلها و تراستهای امپریالیست نظامی فراهم کرده است. بطوریکه شاهد بودیم که خود ترامپ تنها 110 میلیارد دلار قرارداد فروش سلاح با عربستان سعودی جهت نابودی خلق مظلوم یمن منعقد کرد. استراتژی یاغیگرانه ترامپیسم در منطقه خاورمیانه و بینالمللی که با نفی مقررات و اصول و عرف بینالمللی امروز شاهد آن میباشیم، سنتز دوران «افول هژمونی امپریالیسم آمریکا» میباشد.
یادمان باشد که از بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و سوسیالیسم دولتی در دهه آخر قرن بیستم، این هژمونی به صورت تک سوار و منوپل عرصه بینالمللی درآمده بود و البته پیش از آن، این هژمونی اختاپوس جهان سرمایهداری از بعد از جنگ بینالملل دوم، در مؤلفههای مختلف اقتصادی (با کسب بیش از 50% کل تولید ناخالص کره زمین) و هژمونی مالی (توسط سلطه بر نهادهای بانکداری بینالمللی در انتقال پول، به دلیل برتری دلار به عنوان ارز شناخته شده در عرصه بازار مالی جهان سرمایهداری گلوبال شده و حق وتو در صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی) و هژمونی بر نهادهای حقوقی و سیاسی بینالمللی (از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل گرفته تا نهادهای سیاسی و حقوقی منطقهای) و هژمونی نظامی بر ارتشهای کشورهای متروپل و پیرامونی (به علت حجم بودجه سالانه نظامی این امپریالیسم که بیش از یک سوم کل بودجه نظامی ارتشهای کشورهای کره زمین میباشد) به صورت یک هیولای کنترلناپذیری - مانند دوران بردهداری - ساختاری کشور آمریکا درآمده بود که تمامی کشورهای پیرامونی بدل به شکارگاه سیاسی و اقتصادی و نظامی و مالی خود کرده بود؛ که کودتای ننگین 28 مرداد 32 بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران، سر آغاز ظهور این اختاپوس جهان سرمایهداری در عرصه بینالمللی بود.
فرایند «افول هژمونی اقتصادی امپریالیسم آمریکا» به صورت مشخص از بحران جهانی سال 2008 آغاز گردید و فرایند «افول هژمونی نظامی امپریالیسم آمریکا» از شکست تجاوز نظامی امپریالیسم آمریکا به افغانستان و عراق و لیبی و بالاخره سوریه و شکست استراتژی خاورمیانه بزرگ تحت هژمونی رژیم صهیونیستی اسرائیل (در دوران حاکمیت نئوکانها و بوش پسر و در مرحله پسا 11 سپتامبر) تکوین پیدا کرد و دوران «افول هژمونی سیاسی امپریالیسم آمریکا» در دوران اوباما به علت عمده کردن «استراتژی اقتصادی» و تکیه استراتژیک کردن بر بازار تجاری آسیای جنوب شرقی (که بیش از یک سوم کل تجارت جهانی در آن منطقه به انجام میرسد و حجم تجارت سالانه امپریالیسم آمریکا تنها با کشور چین به بیش از 300 میلیارد دلار رسیده بود) و فرعی کردن جایگاه خاورمیانه و استراتژی نظامی (دوران نئوکانهای بوش پدر و پسر) در عرصه استراتژی بینالمللی امپریالیسم آمریکا و تکیه کردن بر استراتژی جنگهای نیابتی در منطقه خاورمیانه (به جای استراتژی تجاوز و اشغال مستقیم نظامی دوران نئوکانهای بوش پدر و پسر) و قبول رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به عنوان یک قدرت منطقهای (در چارچوب استراتژی جنگهای نیابتی در منطقه خاورمیانه که رسماً اوباما در یکی از نطقهای خود اعلام کرد) آغاز شد.
باری، از آنجائیکه در دولت اوباما پس از تحریم اقتصادی جهانی، رژیم مطلقه فقاهتی در شرایطی که تحریمهای جهانی در دوران اوباما به خصوص در عرصههای تحریم بانک مرکزی و تحریم خرید و فروش نفت و تحریم حمل و نقل دریائی و تحریم بیمهها (مانند تحریمهای رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران را به مرز فروپاشی اقتصادی نزدیک کرده بود، دولت اوباما جهت کاهش تضادهای سیاسی امپریالیسم آمریکا با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران، در چارچوب استراتژی منطقهای خاورمیانه خود، از آنجائیکه محور اصلی تنش بین امپریالیسم آمریکا و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران موضوع پروژه هستهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود، اوباما تلاش کرد تا توسط «پروژه برجام» به کاهش تضادهای بین امپریالیسم آمریکا و رژیم مطلقه فقاهتی دست پیدا کند. باور حزب پادگانی خامنهای و راست پادگانی تحت هژمونی سپاه در نقطه مرزی فروپاشی اقتصاد رژیم مطلقه فقاهتی (به علت تحریمهای بینالمللی اوباما و به علت زمینگیر شدن در پنج جنگ نیابتی منطقه که تنها جنگ داخلی سوریه برای رژیم مطلقه فقاهتی سالانه بیش از 13 میلیارد دلار هزینه در برداشت) به خصوص از آغاز سال 91 که سال پایانی دولت دهم محمود احمدینژاد (نماینده جریان پوپولیسم غارتگر و ستیزهگر درونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بود، همراه با تلاش حزب پادگانی خامنهای جهت مهندسی کردن انتخابات دولت یازدهم و بسترسازی برای پیروزی شیخ حسن روحانی (کهنهکارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بسترها جهت تحقق توافق برجام به عنوان یک توافق 5 +1 با رژیم مطلقه فقاهتی و یک توافق بینالمللی که به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید، تحت هژمونی همه جانبه امپریالیسم آمریکا فراهم گردید، مواردی که در خصوص پروژه برجام باید به آن توجه بشود اینکه:
اولاً توافق برجام در شرایطی تکوین پیدا کرد که سیاست و استراتژی امپریالیسم آمریکا هم در افغانستان، هم در عراق، هم در لیبی، هم در سوریه، هم در یمن، هم در لبنان حتی در خلیج فارس و شورای همکاری خلیج فارس و ترکیه شکسته خورده بود و دولت اوباما در حال «بازتعریف استراتژی اقتصادی» آسیای جنوب شرقی (به دلیل استراتژی نظامی سیاسی منطقه خاورمیانه دوران حاکمیت نئوکانها و بوش پدر و پسر) و جایگزین کردن «جنگهای نیابتی منطقه به جای اشغال نظامی مستقیم» و «خارج کردن ارتش امپریالیسم آمریکا از منطقه بود.»
ثانیاً «توافق برجام» در شرایطی انجام گرفت که تحریمهای بیناللملی اقتصادی دولت اوباما (به خصوص در عرصه تحریم بانک مرکزی و خرید و فروش نفت و حمل و نقل دریایی و بیمهها) اقتصاد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به مرز فروپاشی کشانیده بود.
ثالثاً دولت اوباما (برعکس دولت نئوکانهای بوش پدر و پسر که در رابطه با رژیم مطلقه فقاهتی بر استراتژی «رژیم – چنج» تکیه میکردند) علاوه بر اینکه از بدو ورود به کاخ سفید از سیاست «رژیم – چنج» نئوکانها نسبت به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم عقبنشینی کرد، در دوران چهار ساله دوم دولت خود معتقد بود که برای دستیابی به «استراتژی بدیل جنگهای نیابتی» در منطقه خاورمیانه «باید رژیم مطلقه فقاهتی را به عنوان یک قدرت منطقهای بپذیریم.»
رابعاً «توافق برجام» در شرایطی توسط 5+1 بر رژیم مطلقه فقاهتی تحمیل گردید که این رژیم در نقطه ضعف سیاسی – اقتصادی قرار داشت؛ و لذا بدین ترتیب بود که مطابق این توافق، رژیم مطلقه فقاهتی قبول کرد که تا سال 2025 هر گونه فعالیت غنیسازی اورانیوم بالای 3% تعطیل کند و تمامی صنایع زیرساختی پروژه هستهای خود را که توانمندی غنیسازی بالاتر از 3% به این رژیم میدهد، نابود کند. همچنین تمامی اورانیوم غنی شده قبلی خود را به کشورهای متروپل سرمایهداری از جمله امپریالیسم آمریکا بفروشد و بازرسی و نظارت آژانس اتمی را در شکل بیسابقه تاریخ این نهاد قبول کند.
بنابراین مطابق «توافق برجام» رژیم مطلقه فقاهتی مجبور شد توسط نرمش قهرمانانه خود، پروژهای که از دولت ششم هاشمی رفسنجانی با صرف صدها میلیارد دلار سرمایههای مردم نگونبخت ایران تحت شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» مدت 18 سال (البته در راستای برتری قدرت استراتژیک رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در رقابت با رژیم صهیونیستی اسرائیل نسبت به هژمونی در منطقه خاورمیانه و تثبیت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر هلال شیعه از خلیج فارس تا دریای مدیترانه) پیش برده بود، حتی آنچنانکه علی اکبر ولایتی گفت، «ذلیلانهتر از توافق ترکمانچای و گلستان فتحعلی شاه قاجار»، عطایش را به لقائش ببخشد، بطوریکه آنچنان این رژیم تن به نابودی و سترون کردن و عقیمسازی این پروژه نجومی خود داد که از سه شنبه 23 تیرماه 94 که رسماً «توافق برجام» منعقد گردید تا سه شنبه 18 اردیبهشت 97 که رسماً امپریالیسم آمریکا از برجام خارج شد، راستی آزمائی این رژیم که به صورت شبانه روزی از طرف آژانس اتمی صورت میگرفت، مورد تائید صد در صد آژانس اتمی قرار گرفت؛ و البته این در شرایطی بود که تنها دستاورد رژیم مطلقه فقاهتی از «توافق برجام»، یکی خارج کردن خود از فصل پنجم منشور سازمان ملل (که دست امپریالیسم آمریکا جهت تجاوز نظامی مانند عراق و غیره به ایران باز میگذاشت) بود و دیگری توان فروش نفت خام خود بود و سوم بازگرداندن بخشی از بیش از صد میلیارد دلار بلوکه شده مردم نگونبخت ایران در بانکهای بینالمللی بود.
خامسا امپریالیسم آمریکا در شرایطی تن به «توافق برجام» داد که هژمونیاش در منطقه خاورمیانه روند افولی خود را طی میکرد. بطوریکه تنها شکست امپریالیسم آمریکا در عراق، از شکست آمریکا در ویتنام، بیشتر هژمونی اقتصادی و سیاسی و نظامی این امپریالیسم را به چالش کشیده بود؛ زیرا در زمان شکست امپریالیسم آمریکا در ویتنام، کشور ویتنام یک اقتصاد کشاورزی کوچک ضعیف داشت، برعکس عراق امروز که یک بازار بزرگی که تمامی زیرساختهای اقتصادی آن توسط ارتش امپریالیسم آمریکا نابود شده، با سرمایههای عظیم نفتی میباشد. همچنین در شرایطی امپریالیسم آمریکا تن به «توافق برجام» داد که برعکس دوران پساجنگ بینالملل دوم که بیش از 50% کل تولید ناخالص کره زمین را داشت، تولید ناخالص آمریکا که به مرز کمتر از 18 هزار میلیارد دلار رسیده بود، از تولید ناخالص ملی کشور چین (که بیش از 20 هزار میلیارد دلار میباشد) کمتر بود. طبیعی است که شکست هژمونی اقتصادی امپریالیسم آمریکا برای دولت اوباما به معنای دوران افول هژمونی همه جانبه امپریالیسم آمریکا تلقی و تعریف میشد. در نتیجه در این رابطه بود که دولت اوباما جهت بازسازی هژمونی در حال افول امپریالیسم آمریکا با استحاله استراتژی نظامی (که منطقه خاورمیانه و بازار فروش سلاح در این منطقه در نقطه ثقل استراتژی نئوکانها قرار داشت) به «استراتژی اقتصادی» (که منطقه آسیای جنوب شرقی که بیش از یک سوم کل تجارت جهانی در آنجا صورت میگیرد، در نقطه ثقل استراتژی اقتصادی امپریالیسم آمریکا قرار میگرفت) روی آورد.
سادساً با ورود ترامپ به کاخ سفید (آنچنانکه خود او در دوران تبلیغات کاندیداتوری خود وعده داده بود) به چالش کشیدن «توافق برجام» جزء اولویتهای اول کار خود قرار داد، چرا که ترامپ توسط به چالش کشیدن «توافق برجام» میتوانست به این اهداف دست پیدا کند:
الف - نفی مهمترین دستاوردهای دوران 8 ساله دولت اوباما (که دولت نیمه فاشیستی ترامپ، قبل از آن تمامی دستاوردهای دولت اوباما از تأمین اجتماعی «اوباماکر» گرفته تا دستاوردهای محیط زیست و غیره به چالش کشیده بود).
ب – ایجاد بحرانهای خارجی جهت کاهش بحرانهای داخلی آمریکا (از بحران اخلاقی خود ترامپ و پرونده دخالت روسیه در انتخابات دولت ترامپ گرفته تا برخوردهای زنستیزانه او که این همه باعث گردید که ترامپ در این شرایط در میان رئیس جمهورهای گذشته آمریکا از حداقل محبوبیت برخوردار باشد).
ج – نیاز ترامپ به حمایت یهودیان آمریکا و صهیونیست جهانی در عرصه تثبیت قدرت خود و در انتخابات نوامبر میاندورهای مجلس نمایندگان و سنای آمریکا.
د - نیاز ترامپ به دلارهای نفتی عربستان و امارات توسط سیاست «رژیم – چنج» و نظامی کردن شرایط منطقه بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم.
ه – تغییر رویکرد ترامپ به منطقه خاورمیانه (برعکس استراتژی اوباما که با تکیه بر «استراتژی اقتصادی» و تکیه بر بازار آسیای جنوب شرقی، برعکس نئوکانها خاورمیانه را در مرتبه دوم استراتژی خود قرار داده بود) که با تاسی از استراتژی نئوکانها در نقطه ثقل استراتژی خود قرار داد.
و – تلاش ترامپ جهت تثبیت هژمونی رژیم صهیونیستی اسرائیل بر منطقه در راستای نفی هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر هلال شیعه که از خلیج فارس تا دریای مدیترانه ادامه پیدا کرده است.
ز - تضعیف قدرت سیاسی – نظامی روسیه در منطقه خاورمیانه و در رأس آنها در سوریه توسط نفی قدرت منطقهای رژیم مطلقه فقاهتی (که در دوران اوباما رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان یک قدرت منطقهای مورد تائید امپریالیسم آمریکا قرار گرفته بود).
باری، در این رابطه بود که ترامپ در تاریخ سه شنبه 18 اردیبهشت 97 (چهار روز زودتر از موعد از قبل اعلام شده خود که قرار بود در 12 ماه مه صورت پذیرد، در 8 ماه مه علیرغم مخالفت تمامی قدرتهای متروپل سرمایهداری جهانی، به صورت یکجانبه و قلدرمابانه در چارچوب استراتژی یاغیگرانه خود و با حمایت دولت نیمه فاشیستیاش از بولتون تا پمپئو جهت بسترسازی استراتژی جنگطلبانه رژیم صهیونیستی اسرائیل و رژیم ارتجاعی عربستان سعودی در منطقه) رسماً خروج آمریکا از برجام را اعلام کرد و در ادامه آن بود که مایک پمپئو وزیر امورخارجه دولت نیمه فاشیستی ترامپ در تاریخ دوشنبه 31 اردیبهشت 97، در یکی از بنیادهای وابسته به نئوکانها طی یک سخنرانی «12 شرط به عنوان شروط برگشت آمریکا به برجام» مطرح کرد که علاوه بر اینکه تمامی 12 شرط اعلام شده مایک پمپئو غیر حرفهای و بیدر و پیکر و خارج از عرف و مقررات بینالمللی و قلدرمابانه بود، به صورت غیر مستقیم خود یک «اعلام جنگ با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود.»
طرح موضوعاتی مثل عدم حمایت از طالبان افغانستان و یا عدم حمایت از حوثیهای یمن و یا به رسمیت شناختن استقلال عراق و یا خلع سلاح حشد الشعبی و حزب الله و غیره که جزء 12 شرط مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا میباشد، از غیر حرفهایترین سخنانی است که حتی اگر از دهان یک شخص غیر سیاسی هم شنیده بشود، مگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تا کنون گفته من استقلال کشور عراق را قبول ندارم و مگر حشد الشعبی تحت ریاست هادی العامری در همین انتخابات اخیر عراق 47 کرسی مجلس عراق صاحب نشده است و یا مگر حزب الله لبنان در انتخابات اخیر لبنان بالاترین کرسیهای مجلس عراق صاحب نشده است و یا مگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تاکنون اعلام کرده است که از حوثیها حمایت نظامی و لجستیکی کرده است؛ و در شرایطی که بازرسان آژانس اتمی پیوسته راست آزمائی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در اجرای برجام، صد در صد تائید کردهاند، شرط باز گذاشتن دست بازرسان آژانس، کاتولیکتر از پاپ شدن نیست و البته در همین رابطه است که غائله نیم تن اسناد مخفی فعالیت هستهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، توسط رژیم صهیونیستی و آپارتایدی اسرائیل، همراه با سفرهای دور جهان نتانیاهو و بن سلمان و حملات نظامی پی در پی رژیم صهیونیستی اسرائیل به سوریه و پایگاههای نظامی رژیم مطلقه فقاهتی در سوریه و شارژ مالی نهادهای نظامی امپریالیست جهانی توسط دلارهای نفتی عربستان سعودی، همه و همه در راستای بسترسازی جهت نظامی کردن منطقه و تحمیل جنگ بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم صورت میگیرد.
سؤال مهمی که در این رابطه در اینجا قابل طرح است، اینکه آیا واقعاً تحریم اقتصادی همه جانبه کشور ایران که دولت یاغیگر و نیمه فاشیست ترامپیسم از ترامپ تا بولتون و مایک پمپئو امروز در آمریکا در چارچوب سیاست «رژیم – چنج» دنبال میکنند، باعث سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و اعتلای جنبش دموکراسی خواهانه مردم ایران میگردد؟
برای پاسخ به این سؤال کلیدی، باید بگوئیم که «کدامین بدیل؟» و یا «کدامین رویکرد از طیف رنگارنگ اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در داخل و خارج از کشور میخواهد به این سؤال پاسخ بدهد؟»
بیشک اگر بخواهیم در این رابطه به دستهبندی اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی بپردازیم، میتوانیم کل «اپوزیسیون منفی» (نه اپوزیسیون مثبت اصلاحطلب حاکمیت) که معتقد به بدیل حاکمیت مطلقه فقاهتی در داخل و خارج از کشور میباشند به سه دسته تقسیم کنیم:
1 - دسته اول طرفداران بدیل «رژیم – چنج» هستند که دلالت بر آن گروههای خارجنشین میکند که از آنجائیکه در چارچوب «استراتراتژی کسب قدرت سیاسی» خود توان سرنگون کردن رژیم مطلقه فقاهتی را در خود و جریان خود نمیبینند (مانند بخشی از اپوزیسیون عراق و افغانستان که پس از اشغال نظامی افغانستان و عراق توسط ارتش امپریالیسم آمریکا توانستند با حمایت امپریالیسم آمریکا بر سر سفره آماده قدرت بنشینند) طرفداران بدیل سیاست «رژیم – چنج» امپریالیسم آمریکا هستند و معتقدند که در صورتی که در شرایط فعلی مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان به ایران حمله نظامی بکند و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را سرنگون سازند، آنها مانند افغانستان و عراق میتوانند به عنوان آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی توسط حمایت مثلت ترامپ – نتانیاهو – سلمان بر خر مراد قدرت سوار بشوند و مدینه فاضله افلاطونی برای مردم نگونبخت ایران به ارمغان بیاورند. طرفداران این رویکرد بخش وسیعی از اپوزیسیون خارج از کشور (از سازمان مجاهدین خلق یا شورای ملی مقاومت تا سلطنتطلبان در رنگهای مختلف آن و بالاخره گروههای سیاسی تجزیهطلب منطقهای از کردستان تا بلوچستان) تشکیل میدهند. بدون تردید تمامی جریانهای فوق به نحوی معتقدند که علاوه بر اینکه جریان خود آنها تنها آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در این شرایط میباشد، «جنگ اقتصادی و سیاسی و نظامی مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان در این شرایط در تحلیل نهائی میتواند توسط رهبری این جریانها، در خدمت جنبش دموکراسیخواهانه جامعه ایران درآید.»
2 - بدیل دوم «بدیل انقلابیگری» است که در این شرایط مانند رویکرد اول در چارچوب «استراتژی کسب قدرت سیاسی» خود معتقد به سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی هستند، اما از آنجائیکه باز مانند رویکرد اول معتقدند که خود اپوزیسیون آش و لاش شده هزار تکه خارجنشین توان سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را ندارند، برای سرنگون کردن این رژیم - برعکس رویکرد اول - معتقدند که باید به «شورشها و جنبشهای اعتراضی داخلی که به هر شکلی قابل تکوین میباشند» تکیه بکنند تا توسط شورش و قیام قاعده تحتانی جامعه ایران که به دنبال «تأمین حداقل معیشت» خود میباشند، بتوانند شرایط برای مشارکت و کسب قدرت سیاسی خود فراهم نمایند.
تفاوت طرفداران رویکرد اول با طرفداران رویکرد دوم در این است که در رویکرد دوم جریانهای سیاسی خارجنشین معتقدند که جنگ اقتصادی – سیاسی و نظامی مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان در این شرایط بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نه تنها - آنچنانکه طرفداران رویکرد اول می گویند - باعث تحقق سیاست «رژیم – چنج» ائتلاف ترامپ – نتانیاهو – سلمان نمیشود، بلکه برعکس آنچنانکه روانشناسی تاریخی جامعه ایران نشان داده است (برعکس مردم افغانستان و مردم عراق) تجاوز نظامی خارجی و تحریم اقتصادی «باعث بسیج مردم ایران در حمایت از رژیم مطلقه فقاهتی و بسترساز سرکوب جنبش دموکراسیخواهانه و جنبشهای مطالباتی توسط رژیم مطلقه فقاهتی و انتقال فشار تحریمها توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به مردم و جامعه ایران میشود.»
بنابراین در این رابطه است که طرفداران رویکرد دوم گرچه برعکس طرفداران رویکرد اول با جنگ نظامی و اقتصادی مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مخالف هستند و این جنگ اقتصادی – نظامی در راستای نابودی تمامی زیرساختهای اقتصادی جامعه ایران میدانند و در تحلیل نهائی معتقدند که این جنگ (آنچنانکه خمینی در باب جنگ هشت ساله خود با صدام حسین گفت) نعمت الهی برای رژیم مطلقه فقاهتی میباشد. با همه این احوال با عنایت به اینکه طرفداران رویکرد دوم معتقدند که در این شرایط باید جهت شورش و قیام قاعده تحتانی جامعه ایران (که به دنبال تأمین حداقل معیشت خود هستند) از هر اعتراض اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و مذهبی و قومی و حتی تجزیهطلبانه و غیره (که به شکلی در جامعه ایران میتواند نفرت اجتماعی نسبت به رژیم مطلقه فقاهتی و در تحلیل نهائی باعث شورش و قیام مردم ایران جهت سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی بشود) حمایت بکنیم تا «توسط این استحاله اعتراضهای مختلف مردم ایران، نیروهای اجتماعی پراکنده و بدون سازماندهی و تشکیلات (قاعده جامعه ایران را) به نیروهای سیاسی میدانی تبدیل نمائیم» در این چارچوب است که طرفداران رویکرد دوم معتقدند که هر چند جنگ نظامی – اقتصادی مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان در این شرایط نمیتواند باعث سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بشود، تحریمهای سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی توسط جهان سرمایهداری تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا مانند بستن سفارتخانههای رژیم در خارج از کشور و محدود کردن حرکت دیپلماسی این رژیم، آنها میتوانند تحریمهای سیاسی امپریالیستی در راستای سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و اعتلای شورش قاعده تحتانی جامعه ایران به کار گیرند؛ بنابراین در این رابطه است که طرفداران رویکرد دوم حتی خروج آمریکا از برجام اگر به جنگ اقتصادی – نظامی مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو- سلمان نیانجامد و باعث تحریم سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی بشود، امری «مثبت» میدانند.
3 - بدیل سوم «بدیل دموکراتیک» است که برعکس بدیل اول که بر سیاست «رژیم – چنج» توسط مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان تکیه میکنند و برعکس بدیل دوم یا «بدیل انقلابیگری» که در چارچوب «استراتژی کسب قدرت سیاسی برای خود» معتقد به سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی از کانال شورشهای داخلی هستند و انجام آن توسط دامن زدن به اعتراضهای گوناگون مردم ایران از هر شکل و هر صورتی که هست و تبدیل کردن این اعتراضها از همه رنگ به اعتراضهای سیاسی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی جهت استحاله نیروهای اجتماعی قاعده تحتانی جامعه ایران به نیروهای سیاسی شورشگر تعریف میکنند و برعکس طرفداران بدیل دوم یا «بدیل انقلابیگری» که معتقدند که از آنجائیکه جنگ اقتصادی – نظامی مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان باعث مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی و توان بسیج کردن مردم ایران توسط این رژیم و بالاخره نابود کردن زیرساختهای اقتصادی و بسترسازی جهت سرکوب جنبش دموکراسیخواهانه و جنبشهای مطالباتی جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی میشود، باید محکوم بکنیم و به جای آن به جایگزینی تحریمهای سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی باید تکیه بشود، طرفداران رویکرد سوم یا «بدیل دموکراتیک» در این شرایط معتقدند که:
الف - «گذاره دموکراتیک» با «گذاره انقلابیگری» متفاوت میباشد، چراکه «گذاره دموکراتیک» در چارچوب دیالکتیک شرایط عینی و شرایط ذهنی حرکت میکند، اما «گذاره انقلابیگری» تنها بر شرایط عینی آن هم به شکل مکانیکی تکیه دارند.
ب - «اهداف دموکراتیک» در رویکرد سوم سنتز «شیوه دموکراتیک» میباشند، به عبارت دیگر در رویکرد سوم، «هدفهای دموکراتیک از دل روشهای دموکراتیک حاصل میشوند و بدون تمرین دموکراتیک تودهها در عرصه پراکسیس مطالبات صنفی و مطالبات مدنی و مطالبات سیاسی تکوین یافته از پائین، امکان کسب اهداف دموکراتیک در جامعه وجود ندارد.»
ج - بدون «نهادهای دموکراتیک» که محصول پراکسیس دموکراتیک صنفی و مدنی و سیاسی جنبشهای صنفی و جنبشهای مدنی و جنبشهای سیاسی و در رأس آنها جامعه مدنی جنبشی (تکوین یافته از پائین) حاصل میباشند و البته باید عنایت داشته باشیم که بدون تکوین «نهادهای دموکراتیک مستقل تکوین یافته از پائین»، فرهنگ دموکراتیک یا سنت دموکراتیک در یک جامعه حاصل نمیشود. فراموش نکنیم که فرهنگ و سنت انقلابیگری با فرهنگ و سنت دموکراتیک در یک جامعه متفاوت میباشند؛ زیرا از آنجائیکه در چارچوب فرهنگ و سنت انقلابیگری، جامعه بدون نهادهای دموکراتیک مستقل تکوین یافته از پائین و بدون تکیه بر دیالکتیک شرایط عینی و ذهنی و بدون مشخص کردن اهداف دموکراتیک، تنها در چارچوب وضعیت عینی و شرایط مکانیکی عینی میتواند حرکت کند، در نتیجه همین رویکرد باعث میگردد تا به جای تکوین جنبشهای دموکراتیک تکوین یافته از پائین، بر شورشهای غیر سازماندهی شده و تودهای و اتمیزه که سونامیوار شکل پیدا میکنند و در اندک مدتی وارد جاده آنتاگونیست با حاکمیت میشوند، تکیه بشود؛ که در نهایت حاصل شورش آنها (اگر پیروز بشوند) آن میشود که قدرت را از یک نظام توتالیتر بگیرند و تحویل نظام توتالیتری خطرناکتر از قبلی بدهند. همان مصیبتی که در انقلاب 57 گربانگیر مردم ایران شد.
یادمان باشد که ملت ایران وارث ناکام سه انقلاب و نهضت قبلی میباشند و به لحاظ آسیبشناسی بزرگترین آفت حرکت تحولخواهانه جامعه ایران، «همین رویکرد فرهنگ و سنت انقلابیگری مردم ایران میباشد» که البته ریشه این سنت انقلابیگری مردم ایران در فقر استخوانسوز اقتصادی همراه با فقر فرهنگ دموکراتیک (مولود خلاء نهادهای دموکراتیک و تجربه دموکراسی در تاریخ گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران) نهفته است. توجه داشته باشیم که حاصل و سنتز سنت انقلابیگری مردم ایران آن میشود که در نهایت بر پایه مطالبه حداقل معیشتی (جهت مبارزه با فقر خانمانسوز حاکم بر خود) حرکت کنند (نه مطالبه دموکراتیک صنفی و مدنی و سیاسی) و همین خودویژگیها است که باعث میگردد تا شورشی شدن حرکتها اولین و بزرگترین آفتی باشد که جنبشهای اعتراضی جامعه ایران را تهدید مینماید؛ و آنچنانکه در خیزش دیماه 96 شاهد بودیم این قیامهای شورشی و خیزشی و تودهای و اتمیزه مولود فقر اقتصادی (از خیزش دیماه 96 گرفته تا خیزش اسلامشهر و قزوین و کوی طلاب مشهد و غیره) با همه فراگیری آنها (به علت همان خلاء نهادهای دموکراتیک و اهداف و برنامه دموکراتیک و سازماندهی و بسیج دموکراتیک و فرهنگ و سنت دموکراتیک) به راحتی توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی سرکوب میشوند؛ و در نتیجه علاوه بر اینکه اینگونه خیزشها و جنبشها نمیتوانند باعث تعمیق جنبشهای دموکراتیک اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشوند، بسترساز فرو رفتن حرکت انقلابیگری تودهوار جامعه ایران به رکود هم میشود.
لذا به همین دلیل بوده است که در 40 سال گذشته در جامعه خودمان شاهد بودهایم که در فرایند پسا هر شورش و قیام و خیزشی، جامعه ایران برای مدتی به ورطه رکود گرفتار شده است. البته خطر بزرگتر دیگری که این سنت انقلابیگری و شورشی و تودهوار برخاسته از مطالبات حداقل معیشتی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را تهدید میکند، «ظهور هیولای پوپولیسم» است که نمونه آن در دوران دولت نهم و دهم احمدینژاد تجربه کردیم.
د - «گذاره دموکراتیک» با «گذاره انقلابیگری» متفاوت میباشد، چرا که در «گذاره دموکراتیک» جنبشهای دموکراتیک تکوین یافته از پائین توسط نهادهای مستقل دموکراتیک در راستای «اهداف دموکراتیک» از پیش مشخص و تئوریزه شده، «پراکسیس تدریجی دموکراتیک تکوین یافته از پائین» خود را ابتدا از «مطالبات صنفی» آغاز میکنند و پس از اینکه نتوانستند به مطالبات صنفی خود دست پیدا کنند وارد فرایند «مطالبات حقوقی و مدنی» خود میشوند و بعد از آنکه برای آنها امکان دستیابی به مطالبات مدنی و حقوقی (مانند مطالبات صنفی) نشد، وارد فرایند «مطالبات سیاسی» میشوند و در فرایند سیاسی علاوه بر به چالش کشیدن مشروعیت حاکمیت، خود نیروهای اجتماعی فرایند صنفی و فرایند مدنی به صورت دینامیک به نیروهای عظیم سیاسی استحاله پیدا میکنند؛ و در این فرایند سیاسی است که اگر مبارزه دموکراتیک توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حاکمیت سرکوب نشوند، جنبشهای دموکراتیک اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه برابریطلبانه و آزادیخواهانه میتوانند به صورت دینامیک صاحب رهبری و سازمانگری درونجوش بشوند. در صورتی که برعکس در «گذاره انقلابیگری» از آنجائیکه تغییر تنها توسط شورش و خیزش تودهوار دفعی و اتمیزه و در چارچوب مطالبات حداقل معیشتی تکوین پیدا میکنند، در نتیجه همین ظهور دفعی و جوهر آنتاگونیستی و شکل اتمیزه و تودهوار آنها باعث میگردد تا امکان بقاء درازمدت این جنبشهای اعتراضی و شورشی تقریباً غیر ممکن باشد؛ و به سرعت از طرف دستگاههای سرکوبگر حاکمیت سرکوب بشوند.
«وضعیت انقلابی» برای رویکرد انقلابیگری آنچنان است که لنین میگفت: «پائینیها نخواهند و بالائیها نتوانند» در صورتی که «وضعیت انقلابی» در رویکرد دموکراتیک زمانی است که «راههای اصلاحات برای جنبشهای مطالباتی و جنبشهای مدنی و جنبشهای سیاسی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، توسط سرکوب حاکمیت توتالیتر بسته شده باشد». لذا تا زمانیکه شرایط برای تحول از پائین توسط دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صورت دموکراتیک فراهم باشد، وضعیت انقلابی در جامعه تکوین پیدا نمیکند؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که انقلاب فرایندی است که از طرف حاکمیتهای توتالیتر بر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تحمیل میشود؛ یعنی برای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران «انقلاب یک انتخاب نیست» بلکه یک اجبار است که جامعه به صورت غیر اختیاری وارد فرایند آن میشود. پس «انقلاب نمیکنند، انقلاب میشود.»
پر پیداست که در رویکرد انقلابیگری از آنجائیکه تمام دعاها برای آمین میباشد و از آنجائیکه استراتژی کسب قدرت سیاسی کلید واژه مانیفست اندیشه رویکرد انقلابیگری است، همچنین از آنجائیکه در رویکرد انقلابیگری حزب همه چیز میشود و تمامی جنبشهای افقی اردوگاه بزرگ مستضعفین یدک حزب میشوند و جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به جای اینکه برای حقوق خودشان مبارزه کنند، وظیفه دارند که برای «کسب قدرت سیاسی حزب مبارزه نمایند» در نتیجه، در این رویکرد «حزب باید به صورت پیشاهنگی (نه پیشگامی) جدای از جنبشهای برابریطلبانه و آزادیخواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تکوین پیدا کنند»؛ یعنی در رویکرد انقلابیگری و پیشاهنگی جنبشها برای حزب پیشاهنگ میباشند، نه حزب برای جنبشهای تکوین یافته از پائین.
و – «جایگزینی دموکراتیک» با «جایگزینی انقلابیگری» متفاوت میباشد، چراکه در «جایگزینی دموکراتیک» جنبشهای دموکراتیک تکوین یافته از پائین در عرصه فرایندهای صنفی و مدنی و سیاسی توسط «استحاله آگاهانه مرحلهای» جنبشهای مطالباتی و آکسیونی (خیابانی) و مدنی و اعتراضی به صورت دینامیک به جنبشهای اعتصابی تغییر میکنند. البته در عرصه همین پراکسیس دموکراتیک، این جنبشها به صورت دینامیک تجربه دموکراسی هم میکنند و پروسس دموکراتیک خود در چارچوب غیر آنتاگونیستی به پیش میبرند و در چارچوب فرهنگ دموکراتیک و نهادهای دموکراتیک و سنت دموکراتیک، آنها به صورت دینامیک صاحب رهبری و سازمانگری میشوند. در صورتی که برعکس در «جایگزینی انقلابیگری» از آنجائیکه پروسه جایگزینی در غیبت نهادهای دموکراتیک و فرهنگ دموکراتیک و اهداف دموکراتیک و سازمانگری دموکراتیک و فرایندهای مرحلهای دموکراتیک به صورت دفعی و خودجوش و تودهوار و اتمیزه و بدون سازماندهی و رهبری دینامیک شکل میگیرد، همین خودویژگی پروسس «جایگزینی انقلابیگری» باعث میشود که پروسس «جایگزینی انقلابیگری» همیشه همراه با خشونت فراگیر همراه باشد، لذا به این دلیل است که لنین «انقلاب را در هم شکستند ماشین قدرت حاکمیت تعریف میکند.»
البته خود همین خودویژگیهای «رویکرد انقلابیگری» باعث میگردد تا شرایط برای تزریق خشونت از بالا توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حاکمیت هم فراهم بشود، چراکه دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حاکمیت در شرایط به خشونت کشیده شدن خیزشهای تودهای بدون رهبری و بدون سازمانگری دینامیک راحتتر میتوانند آنها را سرکوب نمایند؛ و بدین ترتیب است که عمر خیزشهای انقلابیگری در جامعه ایران حداکثر ده روز باشد. در صورتی که برعکس در پروسس «جایگزینی دموکراتیک» به علت اینکه «شیوه دموکراتیک بر مبارزه دموکراتیک حاکم میباشد» همین امر باعث میگردد تا «شرایط برای درازمدت شدن مبارزه دموکراتیک فراهم بشود». طبیعی است که بزرگترین مشکل حاکمیتهای دسپاتیزم در برابر جنبشهای دموکراتیک همین درازمدت و فرسایشی شدن مبارزه جنبشهای دموکراتیک میباشد. در نتیجه حاکمیت فقاهتی از هر طریقی از جمله «کادرکشی» یا «کادرزنی» یا «بالا بردن هزینه مبارزه نهادهای مستقل دموکراتیک» و یا «ساختن نهادهای موازی دولتی و زرد در برابر آنها و غیره» در 40 سال گذشته تلاش کرده است تا عمر جنبشهای دموکراتیک اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را کاهش دهند.
ز - «مقاومت دموکراتیک» با «مقاومت انقلابیگری»" متفاوت میباشد، چراکه در «مقاومت دموکراتیک» به علت سازمانگری دموکراتیک و وجود نهادهای دموکراتیک و شیوه مبارزه دموکراتیک و تجربه و سنت و فرهنگ دموکراتیک و فرایندهای سه مرحلهای صنفی و مدنی و سیاسی دموکراتیک باعث میگردد تا «مقاومت دموکراتیک» در سه فرایند، «مقاومت فرهنگی»، «مقاومت سیاسی» و «مقاومت عملی» تکوین و ظهور پیدا کند. در صورتی که در «مقاومت انقلابیگری» به علت اینکه این رویکرد در غیبت مبارزه دموکراتیک صنفی و مدنی و سیاسی و در غیبت سازماندهی و رهبری دینامیک دموکراتیک و در غیبت نهادهای و فرهنگ و سنت و تجربه دموکراتیک به انجام میرسد، تنها «شکل مقاومت» صورت اعتراض و آکسیونی یا تظاهراتی یا عملیاتی انهدامی و دفاعی و حداکثر تبلیغی خواهد داشت.
ح – در "مبارزه دموکراتیک ", بر عکس" مبارزه انقلابیگری ", مبارزه صورت "دومو لفه ای برابری طلبانه و دموکراسی خواهانه دارد ". در نتیجه همین "جوهر دو مؤلفهای مبارزه دموکراتیک" علاوه بر اینکه باعث میگردد تا دوجبهه بزرگ" جنبش ازادی خواهانه و برابری طلبانه، اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران ", در پیوند و ائتلاف با همدیگر در مسیر یک راه پیمائی طولانی یا مبارزه دراز مدت قرار بگیرند، باعث " پیوند مبارزه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی " در این شرایط تند پیچ فرابحرانهای داخلی و منطقهای و بینالمللی بشود؛ و همیچنین مبارزه سوسیالیستی یا ضد سرمایهداری، یا ضد استثماری، با مبارزه ضد استبدادی و ضد استحماری پیوند پیدا کند. در صورتیکه در " مبارزه انقلابیگری", به علت اینکه این مبارزه در خلاء اهداف و فرهنگ و رویکرد دموکراتیک صورت میگیرد، "مبارزه صورت تک مؤلفهای و انتاگونیستی و انهدامی دارد"؛ و بهمین دلیل این گونه مبارزات همیشه با شعار" مرگ" و "سر نگونی" و غیره شروع میشود؛ و البته در پایان هم به موازات " بالا بردن مکانیکی هزینه مبارزه خود ", با سرکوب و اعدام و رکود و غیره به پایان میرسد؛ و باز در همین رابطه است که بر عکس " مبارزه دموکراتیک" که پیو سته "گذشته و حال و آینده، مبارزه به صورت زنجیری بهم متحد میباشند ", در مبارزه انقلابیگری، این پیو ستگی سترون و عقیم میباشد؛ و هرگز " نه بلحاظ افقی و نه بلحاظ عمودی، این خیزشها و شورشها در پیوند دیالکتیکی با یکدیگر نمیباشند "؛ یعنی در نهایت هر خیزش انقلابیگری، مجبور است در هر مرحلهای برای باز تولید از صفر شروع کند.
ط - «پیوند دینامیک» در عرصه «مبارزه دموکراتیک» یکی از اصول رکین این گفتمان و رویکرد میباشد؛ زیرا در رویکرد دموکراتیک، هم سازماندهی و هم رهبری و هم تکوین نهادهای دموکراتیک به صورت خودجوش و درونذات صورت میگیرد نه توسط تزریق نیروهای پیشاهنگ. لذا همین خودویژگی مبارزه دموکراتیک باعث میگردد تا جنبشهای دموکراتیک اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران چه مؤلفه جبهه برابریطلبانه پائینی این اردوگاه و چه مؤلفه جبهه آزادیخواهانه بدنه این اردوگاه، با هر گونه تجاوز نظامی و تحریم اقتصادی توسط مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان در چارچوب سیاست «رژیم – چنج» دولت نیمه فاشیست ترامپ، در این شرایط فرابحرانهای داخلی و منطقهای و بینالمللی مخالفت نمایند و هر گونه حمایت از تجاوز نظامی و تحریم اقتصادی این مثلث شوم توسط جریانهای خارجنشین بیدرد خیانت به مردم ایران تعریف کنند. از آنجائیکه در رویکرد انقلابیگری طرفداران این رویکرد جهت دستیابی به «قدرت سیاسی» که شاهراه تمامی مانیفست سیاسی و عملی و نظری و اقتصادی و اجتماعی آنها میباشد، در تحلیل نهائی در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران راهی جز این ندارند مگر اینکه به جای تکیه دینامیک و درونذات به جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، به کمک نیروهای خارجی چشم بدوزند، لذا همین رویکرد جریانهای انقلابیگر خارجنشین که دور از شتر خوابیدهاند و پیوسته برای جامعه ایران خواب آشفته میبینند، در این شرایط میتواند به عنوان سم قاتل جنبشهای دموکراتیک جامعه ایران باشد؛ و صد البته در تحلیل نهائی همین خوابهای آشفته خارجنشینان عامل سکتاریست خود این جریانهای خارجنشین نسبت به جامعه ایران میشود.
گفتمان سازیهای بوقهای تبلیغاتی امپریالیسم خبری اعم از رسانههای «بی بی سی» و «صدای آمریکا» و «من و تو» (که بودجهاش توسط پنتاگون و وزارت دفاع امپریالیسم آمریکا تأمین میگردد) و «رادیو فردا» و دیگر رسانههای وابسته سلطنتطلبان (که در این شرایط از رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، دوران طلائی برای ملت ایران میسازند) و غیره و غیره که همه در چارچوب سیاست «رژیم – چنج» دولت نیمه فاشیست آمریکا و رژیم صهیونیستی و آپارتایدی و انسانکش و کودکش اسرائیل و رژیم ارتجاعی سلمان در عربستان سعودی، در تندپیچ امروز جامعه ایران، دارای همان جوهر ضد منافع اردوگاه بزرگ مستضعفین و جنبشهای دموکراسیخواهانه و برابریطلبانه جامعه ایران میباشند؛ بنابراین در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران هرگز نباید جنبشهای دموکراتیک جامعه ایران محلل به قدرت رسیدن جریانهای خارجنشین طرفدار سیاست «رژیم – چنج» مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان بشوند.
یادمان باشد که کسب قدرت سیاسی از طریق سیاست «رژیم – چنج» ترامپ – نتانیاهو – سلمان، باعث بیاراده خواندن جامعه ایران و اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میشود. لذا چگونه میتوان در این شرایط حساس تاریخ ایران با بیاراده شمردن تودههای ایران و تکیه کردن بر سیاستهای تجاوزگرانه و یاغیگرانه امپریالیستی دولت نیمه فاشیستی ترامپ، «حکومتی مردمی» در جامعه ایران بر پا کرد؟ عنایت داشته باشیم که «دموکراسی» عبارت است از «حاکمیت مردم بر مردم توسط مردم و برای مردم»؛ به عبارت دیگر پایه اصلی دموکراسی در هر جامعهای «مردم» میباشند که با اراده خودآگاهانه خود توسط «انتخابات آزاد»، برابری شهروندان و آزادی شهروندان و حق تعیین سرنوشت توسط خود شهروندان که پایههای اصلی دموکراسی میباشند، ممکن میسازند.
ی – «توزیع قدرت» در رویکرد دموکراتیک مانند «انتقال قدرت» صورتی «عمودی» دارد نه «افقی»، زیرا در رویکرد دموکراتیک «توزیع قدرت» و «انتقال قدرت» از طریق «دموکراسی عمودی» صورت میگیرد نه «دموکراسی افقی»، آنچنانکه لیبرال دموکراسی سرمایهداری مغرب زمین تبلیغ میکند، لذا با عنایت به اینکه «دموکراسی عمودی» (برعکس دموکراسی افقی) نیازمند به نهادهای دموکراتیک تکوین از پائین، من الجمله «شوراهای خودجوش» (نه شوراهای حکومتی تزریق کرده از بالا) میباشد، طبیعی است که دستیابی به «دموکراسی عمودی» بدون شوراهای خلقی فراگیر و همگانی تکوین یافته از پائین امکانپذیر نمیباشد.
باری، در این رابطه است که هر گونه انتقال قدرت به صورت دخالت نظامی نیروهای خارجی در چارچوب سیاست «رژیم – چنج» مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان، از چاله بیرون آمدن و به چاه افتادن میباشد. فراموش نکنیم که خمینی در سال 57 در رابطه با طرح آلترناتیو رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی میگفت: «اگر یزید و شمر هم جانشین شاه بشوند، بهتر از شاه و رژیم پهلوی میباشند». پر پیداست که اینگونه آلترناتیوسازی برای رژیم توتالیتر حاکم نشان دهنده فرجامی سیاهتر از وضعیت فعلی برای جامعه ایران میباشد. آنچنانکه 40 سال است که جامعه نگونبخت ایران در حال تجربه کردن این فرجام سیاهتر از گذشته میباشند. تجربه «دموکراسی وارداتی» توسط سیاست امپریالیستی «رژیم – چنج» نئوکانهای بوش پدر و پسر و تجاوز و اشغال نظامی امپریالیسم آمریکا در افغانستان و عراق و لیبی خود معرف محصول نهائی سیاست «رژیم – چنج» بولتون و ترامپ و پمپئو و نتانیاهو و سلمان برای مردم نگونبخت ایران میباشد.
ک - اختاپوس هزار سر سرمایهداری جهانی آمریکا در شرایط فعلی که هژمونی جهانی او در حال افول میباشد، توسط سلطه بر نظام بانکداری جهانی و حق وتوئی که در صندوق بینالمللی پول و همچنین هژمونی نظامی که بر ارتشهای جهان سرمایهداری دارد، در این تندپیچ فرابحرانهای جهانی و منطقهای و داخلی ایران تلاش میکنند تا توسط تحریمهای همه جانبه اقتصادی بر جامعه مظلوم ایران، جهت سیاست «رژیم – چنج» و نظامیگری مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان بسترسازی کنند. غافل از اینکه آنچنانکه در تحریم اقتصادی 12 ساله نئوکانها بر مردم مظلوم عراق دیدیم، هرگز و هرگز تحریمهای اقتصادی امپریالیستی جهان سرمایهداری نتوانست رژیم سیاسی یک کشور را (هر چند هم که مثل صدام حسین دیکتاتور و توتالیتر هم باشد) سرنگون نماید. پر واضح است که حداقل دستاورد تحریمهای اقتصادی 12 ساله اختاپوس هزار سر سرمایهداری جهانی آمریکا بر ملت مظلوم عراق کشته شدن بیش از 500 هزار کودک عراقی از فقر و گرسنگی و تحریم دارو و غیره بوده است. بدون تردید در این شرایط تحریم اقتصادی مردم مظلوم ایران توسط سرمایهداری جهانی، به وسیله سیاستهای عوامفریبانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به تودهها و جامعه نگونبخت ایران منتقل خواهد شد. همچنین به همین دلیل است که تحریمهای اقتصادی امپریالیسم آمریکا نه تنها باعث سرنگونی حاکمیت مطلقه فقاهتی نخواهد شد، بلکه برعکس بسترساز مظلومنمائی و کاهش تضادهای درونی حاکمیت و کسب مشروعیت از دست رفته و شرایط برای بسیج تودهها و سرکوب جنبشهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه ایران فراهم میکند.
ل - لیبرال - دموکراسی آمریکا که بر سه پایه «پول و رسانه و دنائت» استوار میباشد، همراه با رژیم صهیونیستی اشغالگر و نژادپرست و کودککش اسرائیل و رژیم ارتجاعی سلمان در عربستان سعودی، با تکیه بر امپریالیسم رسانه توسط بوقهای تبلیغاتی خود از «صدای آمریکا» تا «من و تو» و «رادیو فردا» و «بی بی سی» و رسانههای سلطنتطلبان و غیره، در این تندپیچ فرابحرانهای منطقهای و داخلی و بینالمللی تلاش میکنند تا به آلترناتیوسازی جریانهای خارجنشین حامی سیاست «رژیم – چنج» مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – سلمان (که در رأس آنها سلطنتطلبان به جا مانده از رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی میباشند) در برابر حاکمیت مطلقه فقاهتی بپردازند، پر واضح است که این گونه آلترناتیوسازیها توسط امپریالیسم خبری تحت سلطه صهیونیست بینالمللی در این شرایط نمیتوانند برای جامعه ایران دستاورد دموکراسی به همراه داشته باشد، همچنین آفت بزرگ امروز طیف اپوزیسیون خارجنشین این است که در چارچوب استراتژی «کسب قدرت سیاسی» خود، «همه چیز را در براندازی حکومت خلاصه میکنند» و توسط سیاستهای تفرقهافکنانه و تجزیهطلبانه تلاش میکنند تا با «دینستیزی و عربستیزی و غیره، همبستگی ملی و منطقهای خلق مظلوم ایران را به چالش بکشند.»
عنایت داشته باشیم که «بدون همبستگی ملی و منطقهای، جنبشهای برابریطلبانه و دموکراسیخواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران هرگز و هرگز نمیتوانند به اهداف درازمدت دموکراتیک خود دست پیدا کنند. همزیستی مسالمتآمیز ملی و منطقهای تنها در چارچوب همبستگی ملی و منطقهای برای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران حاصل میشود». همچنین «بازسازی هویت ایرانی» در این شرایط بحرانی تنها توسط «همبستگی قومی و مذهبی و اجتماعی جامعه رنگین کمان ایران ممکن شدنی میباشد» نفرتسازی ملی و مذهبی و قومی و نژادی بزرگترین آفتی هستند که همبستگیهای ملی و منطقهای مردم ایران را در این شرایط به چالش میکشند.
پایان