پس «چه باید کرد؟» - (سرمقاله)
اگر بپذیریم که در تحلیل نهائی رسالت پیشگام «روشنسازی مسیر راهپیمائی حرکت درونجوش اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد» و اگر بپذیریم که «جامعه امروز ایران در یکی از تند پیچهای تاریخ 150 ساله حرکت تحولخواهانه خود قرار گرفته است و ابر بحرانهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و زیست محیطی موجود جامعه ایران را در نقطه جوش حرکت درونجوش خود قرار داده است» و اگر بپذیریم که در این شرایط خودویژه تاریخی حرکت جامعه ایران «جنبشهای مطالباتی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران از جنبش کارگری تا جنبش معلمان و بازنشستگان و غیره و جنبشهای دموکراتیک جامعه بزرگ ایران، از جنبش دانشجوئی تا جنبش زنان و جنبش اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری گرفتار آسیبهای جدی درون جنبشی (که شامل آفتهای فقدان تشکیلات مستقل درونجوش و فقدان رهبری بسیجگر درونجوش و محدود شدن مبارزه به مبارزه صنفی – کارگاهی و پراکندگی تشکیلاتی و عدم پیوند با جنبشهای اعتراضی و اعتصابی در دو جبهه برابریطلبانه و آزادیخواهانه و محدود ماندن مطالبات به خواستههای حداقلی صنفی - کارگاهی مثل حقوق معوقه و افزایش دستمزد و مقابله با قراردادهای کار معین یا کار مشخص و بازتولید شوراها به عنوان آلترناتیو پروژه سندیکاسازیهای زرد حاکمیت و
ایجاد شکاف در بین فعالین این جنبشها آنچنانکه که امروز در تظاهرات اعتراضی و اعتصابات کارگران فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه و شورای هماهنگی خدمات ابنیه راه آهن شاهد هستیم) میباشند» و اگر بپذیریم که «در این شرایط تندپیچ تاریخ حرکت تحولخواهانه 150 ساله جامعه ایران پراکندگی در گروههای اپوزیسیون خارج و داخل کشور (از راستِ راست تا چپِ و چپ که همگی مولود استراتژی کسب قدرت سیاسی آنها در چارچوب سیاست «رژیم چنج» امپریالیسم آمریکا – نتانیاهو - سلمان و سیاست رژیم رام امپریالیسم اروپا و جایگزین کردن جنبش مکانیکی برونی به جای جنبشهای خودجوش دینامیک جامعه ایران میباشند) به صورت یک امر تهدید کننده جنبشهای درونی جامعه ایران درآمده است» و اگر بپذیریم که «بحران آلترناتیو برای جنبشهای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (از جنبشهای پیشرو آزادیخواهانه تا جنبشهای برابریطلبانه و خیزشهای اعتراضی از خیزش دیماه 96 تا خیزش مرداد 97 و جنبشهای آکسیونی از جنبش سبز تا جنبش حاشیهنشین کلان شهرهای ایران) که مولود عدم اعتلای جنبش دینامیک و درونجوش جامعه ایران به علت دستگاههای سرکوبگر چند لایهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و خلاء رهبری بسیجگر درونجوش و خلاء تشکیلات مستقل و سازماندهی دینامیک خودجوش و شکست و عدم توانائی جناحهای درونی حاکمیت زیر چتر جنبش به اصطلاح اصلاحطلب و جنبش سبز و عدم ایدئولوژی بسیجگر (روایت بزرگ بسیجگرانه) میباشند» و اگر بپذیریم که «جامعه بزرگ امروز ایران در این شرایط حساس تاریخی به ناتوانی رژیم (رانتی و نفتی و پادگانی و ایدئولوژیکی و سرمایهداری) مطلقه فقاهتی در حل ابر بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و زیست محیطی موجود رسیدهاند و وضعیت انقلابی توسط نتوانستن بالائیهای قدرت و نخواستن پائینیهای جامعه ایران فرا رسیده است» و اگر بپذیریم که «دوران گفتمانسازی جناحهای درون قدرت (آنچنانکه در بیست سال گذشته شاهد بودهایم) به پایان رسیده است» و اگر بپذیریم که «دوران شعار امت بیشکل و وحدت مکانیکی و همه با هم و رهبری واحد (مانند سال 57) دیگر به پایان رسیده است» و اگر بپذیریم که «در این شرایط خلاء آلترناتیوی و عدم توانائی رژیم مطلقه فقاهتی جهت حل ابر بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی، شرایط برای ظهور دوباره هیولای پوپولیسم غارتگر و ستیزهگر درون حکومتی فراهم شده است» و اگر بپذیریم که «در این شرایط فرابحرانی رژیم مطلقه فقاهتی در عرض سه ماه گذشته ارزش پول ملی کشور بیش از 50% کاهش پیدا کرده است و قدرت خرید کارگران و مزدبگیران و زحمتکشان شهر و روستا 72% کاهش پیدا کرده است و خط فقر در جامعه ایران به بیش از 5 میلیون تومان رسیده است و دستمزد کارگران به پائینتر از یک پنجم خط فقر رسیده است و 47 میلیون نفر از جامعه ایران زیر خط فقر زندگی میکنند و دلار به مرز 15 هزار تومان و سکه به مرز پنج میلیون تومان رسیده است» و اگر بپذیریم که «جنبشهای مطالباتی جامعه بزرگ ایران در سه سطح مطالبات صنفی و مطالبات مدنی و مطالبات سیاسی نسبت به یکدیگر در پراکندگی به سر میبرند» و اگر بپذیریم که «در این شرایط خلاء آلترناتیو باعث گردیده است تا هیچکدام از بدیلهای (اعم از بدیل پوپولیسم و بدیل «رژیم چنج» و بدیل انقلابیگری و بدیل دموکراتیک) رژیم مطلقه فقاهتی نتوانند رهبری جنبشهای صنفی و مدنی و سیاسی جامعه ایران را در دست بگیرند» و اگر بپذیریم که «در این شرایط جنبش طبقه کارگر به علت بحران سازماندهی و خلاء تشکیلات مستقل فراگیر و سراسری، توانائی رهبری جنبش مطالباتی صنفی و سیاسی و مدنی جامعه بزرگ ایران را ندارند» و اگر بپذیریم که «در این شرایط به علت تکیه رژیم مطلقه فقاهتی بر استراتژی نظامی و دخالت در جنگهای نیابتی پنجگانه منطقهای و تکیه بر پروژههای سرمایه بر نظامی (مثل پروژه انرژی هستهای و غیره) دیگر توان مالی مدیریت استراتژی اقتصادی و سیاسی در سطح داخل و منطقه و بینالمللی ندارد» و اگر بپذیریم که «در جامعه بزرگ امروز ایران برعکس گذشته بدون نهادهای اجتماعی و مدنی هیچ تحول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در چارچوب نظام اجتماعی ممکن نیست» و اگر بپذیریم که «بحران ساختار طبقاتی جامعه کارگران ایران در 40 سال گذشته (در چارچوب بازتعریف تمامی افرادی که برای امرار معیشت خود مجبور به فروش نیروی کار یدی و ذهنی خود میباشند نه تعریف کارل مارکس از کارگر که در چارچوب ارزش اضافی پرولتاریای صنعتی تعریف میکرد) مولود رشد ناموزون هرم ساختار طبقاتی در جامعه بزرگ ایران میباشد که این رشد ناموزون عبارتند از:
1 - کل نیروی کار کشور 27 میلیون نفر.
2 - تعداد کارگران 13 میلیون و دویست و پنجاه هزار نفر.
3 - تعداد بیکاران 5/3 میلیون نفر.
4 - تعداد کل شاغلین 23 میلیون نفر.
5 - تعداد کل مزدبگیران 13 میلیون نفر.
6 - تعداد کل خرده بورژوا 9 میلیون نفر.
7 - تعداد کارگران مشغول به کار در کارگاههای تولیدی بالای ده نفر، یک میلیون و سیصد هزار نفر.
8 - تعداد کارگران مشغول به کار در کارخانه تولیدی بسیار بزرگ 800 هزار نفر میباشند، که (برعکس جامعه اروپای زمان مارکس) در جامعه امروز ایران 75% نیروی کار خدماتی هستند و تنها 25% نیروی کار مولد و تولیدی میباشند (البته همین بحران ساختاری در 40 سال گذشته در جامعه ایران باعث گردیده است تا شرایط برای ظهور هیولای پوپولیسم آماده باشد) همچنین بحران ساختاری طبقه کارگر در ایران باعث شده است تا در جامعه ایران دموکراسی با مطلق کردن طبقه کارگر دست نیافتنی بشود؛ و همین بحران ساختار طبقاتی جامعه ایران در 40 سال گذشته باعث گردیده است تا حتی با بازتعریف طبقه کارگر (به علت وجود بیش از 19 میلیون نفر حاشیه تولید) بحران ساختاری طبقه کارگر حل نشود» و اگر بپذیریم که «در شرایط بحران اقتصادی و بحران ساختاری و بحران طبقاتی و بحران مالی و پولی و بانکی و در نهایت بحران سیاسی و اجتماعی موجود جامعه ایران بدون دموکراسی امکان گذار از سرمایهداری (رانتی و پادگانی و دولتی و خصولتی و نفتی) موجود جامعه ایران وجود ندارد و از آنجائیکه حرکت برای دموکراتیک کردن جامعه امروز ایران باید صورت فرایندی داشته باشد» (نه دفعی و تزریق شده از بالا، یا تحمیل شده مکانیکی توسط قدرتهای متجاوز و امپریالیستی خارجی) و با عنایت به اینکه «در خلاء بدیل نهادینه شده دموکراتیک (خلاء جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین) توسط بدیل انقلابیگری آنارشیستی و بدیل رژیم چنج امپریالیستی آمریکائی و بدیل پوپولیستی ارتجاعی درون حاکمیت مطلقه فقاهتی و بدیل رژیم رام امپریالیستی اروپائی، با انقلاب سیاسی دفعی یا جنگ داخلی و یا جنگ تحمیل شده امپریالیستی خارجی (که خروجی نهائی آن سرنگونی حاکمیت و کسب قدرت سیاسی برای جریانهای سیاسی مدعی مانند سال 57 میباشد) امکان گذار از سرمایهداری و دستیابی به جامعه دموکراتیک در جامعه بحرانزده امروز ایران وجود ندارد» و همچنین از آنجائیکه بدون تئوری گذار از سرمایهداری در جامعه بحرانزده و غارت شده امروز ایران نمیتوان به دموکراسی و سوسیالیسم و یا دموکراسی سوسیالیستی دست پیدا کرد» (البته این امر در گرو آن است که بپذیریم که هرگز توسط تجاوز امپریالیستی و جنگهای داخلی و تجزیه ایران و در شرایطی که توازن قوا بین جریانهای مدعی کسب قدرت سیاسی با حاکمیت مطلقه فقاهتی صورت منفی دارد، امکان دستیابی به دموکراسی وجود ندارد و تجربه افغانستان و عراق و سوریه و لیبی و غیره مشتی نمونه خروار میباشد ) و اگر بپذیریم که «در این شرایط خودویژه کشور ایران به سوی زوال اقتصادی و زوال اجتماعی و زوال فرهنگی و زوال زیست محیطی پیش میرود و ضریب جینی و شکاف طبقاتی در جامعه غارت شده امروز ایران در حال افزایش روزمره میباشند (و فساد نهادینه شده چند لایهای سیستمی تمامی ارکان رژیم مطلقه فقاهتی از صدر تا ذیل در برگرفته است) و طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی 75% نقدینگی کشور دست 25% و 25% نقدینگی کشور دست 75% میباشند و همچنین در عرض یکماه گذشته بیش از 30 میلیارد دلار از سرمایههای این کشور خارج شده است و فساد آنچنان دامن گستر و ساختاری و سیستمی شده است که طبق اعلام خود رژیم مطلقه فقاهتی (تنها خاوری سه میلیارد دلار از سرمایههای مردم نگونبخت ایران برداشت و با حمایت دولت سرمایهداری کانادا در چرخه سرمایهداری کشورهای امپریالیستی قرار داد و در دوران دولت نهم و دهم محمود احمدینژاد تنها 700 میلیارد دلار حاصل فروش نفت دود شد و به هوا رفت) از 59 میلیون نفر جمعیت شهرنشینی ایران، بیش از یک سوم آنها یعنی 19 میلیون نفر حاشیهنشینان شهری میباشند و 47 میلیون نفر از جامعه بزرگ ایران زیر خط فقر زندگی میکنند و حداقل حقوق کارگران ایران در این شرایط یک پنجم خط فقر اعلام شده خود رژیم مطلقه فقاهتی میباشد»؛ و این درست در شرایطی است که رژیم مطلقه فقاهتی توسط اقتصاد پادگانی و نفتی و رانتی و دولتی و خصولتی و دستگاه چند لایهای سرکوبگر خود توان پاسخگوئی به حداقل خواستههای دموکراتیک مردم ایران را ندارد و 60% زنان تحصیل کرده ایران بیکار هستند و رکود و تورم و بیکاری و کاهش قدرت خرید و کاهش سقوط آزاد ارزش پول ملی کشور و افزایش حجم نقدینگی 6/1 تریلیون تومانی که جهت پر کردن کسری بودجه و هزینههای سرسام آور رژیم مطلقه فقاهتی به صورت تصاعد هندسی روزانه در حال رشد نجومی میباشد (که تنها برای فهم این مهم کافی است که بدانیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت استرداد مال باختگان مؤسسات مالی رانتی و پادگانی بیش از 30 هزار میلیارد تومان از بانک استقراض کرد و جهت تأمین آنها مجوز بیش از 30 هزار میلیارد تومان افزایش نقدینگی به بانک مرکزی داد) و بعد از اعلام خروج ترامپ از برجام 11 میلیارد دلار از سرمایههای ارزی مردم نگونبخت ایران با نرخ 4200 تومان همراه با 60 تن طلای پشتوانه ریال کشور در حلقوم بورژوازی پادگانی و خصولتیها ریختند و بالاخره و بالاخره و بالاخره، اگر بپذیریم که «توسط 67 میلیون کاربر شبکههای اجتماعی و 180 هزار شبکه اجتماعی تکوین پیدا کرده تنها در تلگرام و بیش از 100 میلیون موبایل و یا تلفن همراهی که در دست مردم ایران میباشد و بیش از 5/4 میلیون نفر دانشجوی امروز دانشگاههای داخل ایران در شرایط فعلی امروز جامعه بحرانزده ایران میتوان (آنچنانکه در اعتصاب 350 هزار کامیوندار در تیر ماه و مرداد ماه سال جاری به صورت خودجوش و خودسازماندهی شده و خودرهبری شده و دینامیک شاهد بودیم) جنبش اجتماعی فراگیر (جهت دستیابی به جامعه مدنی جنبشی تکوین یاففته از پائین) در جامعه ایران نهادینه کرد.»
باری، با عنایت به موارد فوق، «سؤال کلیدی» که در این شرایط قابل طرح است (و پاسخ همه جانبه دادن به آن سؤال باعث میگردد تا راهگشای پیشگام در عرصه وظایف افقی خود بشود) اینکه در این شرایط حساس و تند پیچ تاریخ 150 ساله حرکت تحولخواهانه مردم ایران «چه باید کرد؟»
در پاسخ به این سؤال کلیدی نخست باید عنایت داشته باشیم که «موضوع و مخاطب این سؤال صورت یکسان و تعریف شده قبلی ندارد و لذا گروههای اجتماعی مختلفی میتوانند مخاطب این سؤال باشند». پر واضح است که با «تغییر مخاطبین» این سؤال، پاسخها مختلف و متفاوت میشوند. مثلاً اگر مخاطب ما پیشگام یا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باشد، بدون تردید در پاسخ به این سؤال باید گفت «که رسالت پیشگامان مستضعفین ایران (در این شرایط خودویژه جامعه ایران) تلاش برای ایجاد بدیل دموکراتیک، توسط نهادینه کردن جنبش شورائی در بستر فضای مجازی و فضای واقعی و میدانی جنبشهای صنفی و مدنی و سیاسی جامعه ایران (در راستای تکوین جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین) میباشد.»
اما برعکس اگر مخاطب سؤال فوق، اپوزیسیون سیاسی خارج و داخل کشور باشد، باید بگوئیم که «وظیفه اصلی آنها در این شرایط قبل از هر چیز پیوند و همبستگی در چارچوب پراتیک اجتماعی داخل کشور میباشد» (نه در کادر کسب قدرت سیاسی و سرنگونی حاکمیت با هر شیوه ممکن و سهم شیر خواستن برای خود)؛ و در ادامه همچنین اگر مخاطب ما جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باشند، بدون تردید پاسخ به سؤال «چه باید کرد؟» به آنها عبارت خواهد بود از اینکه «جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه) در این شرایط باید تلاش کنند تا (مانند جنبش اعتصابی 350 هزار کامیونداران ایران در تیرماه و مردادماه سال جاری) توسط اعتلای مبارزه مستقل و فراگیر و سراسری درونجوش و دینامیک خود، به خودسازماندهی و خودرهبری و پیوند و همبستگی با دیگر گروههای اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه مختلف آزادیخواهانه و برابریطلبانه دست پیدا کنند.»
باز به همین ترتیب اگر مخاطب سؤال فوق، قاعده جامعه ایران باشد، باید بگوئیم که «بزرگترین مسئولیت آنها در این شرایط (آنچنانکه در جریان جنبش اعتصابی 350 هزار کامیونداران ایران در تیرماه و مرداد ماه 97 شاهد بودیم) در چارچوب 180 هزار شبکه اجتماعی موجود، با 67 میلیون کاربر، پیوستگی و همبستگی با یکدیگر در عرصه فضای مجازی و فضای واقعی و میدانی جامعه ایران میباشد، تا توسط این پیوند اجتماعی شرایط جهت نهادینه کردن مبارزه اجتماعی (گروههای مختلف جامعه ایران در عرصه میدانی) جنبشهای مطالباتی صنفی و جنبشهای مطالباتی مدنی و جنبشهای مطالباتی سیاسی در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه فراهم بشوند». پر پیداست که با مادیت پیدا کردن پاسخهای فوق (چه در عرصه مجازی و چه در عرصه کارکردی و میدانی و واقعی) شرایط برای همبستگی گروههای مختلف اجتماعی در جامعه بزرگ ایران فراهم میگردد.
بنابراین با یک نگاه کلی اگر بخواهیم (به عنوان مثال در میان مخاطبین سؤال فوق) بر اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی در داخل و خارج از کشور تکیه بکنیم، باید بگوئیم وظیفه اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این شرایط حساس، «تلاش جهت رویوش دینامیک آلترناتیو حقیقی و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دموکراتیک میباشد» هر چند که ممکن است این پروسه روندی طولانی داشته باشد، ولی آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید «درازی و طولانی شدن یک مسیر هرگز دلالت بر غلط بودن آن مسیر نمیکند، چرا که انتخاب کوتاهترین راه در عرصه پراتیک اجتماعی تداعی کننده قضیه حمار میباشد.»
تا زمانیکه اپوزیسیون داخل و خارج ا ز کشور، جدای از جنبشهای صنفی و مدنی و سیاسی داخل جامعه بزرگ ایران بخواهند در چارچوب جایگاه خود به عنوان «آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی» بر استراتژی کسب قدرت سیاسی و استراتژی تقدم احزاب سیاسی بر جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر اجتماعی تاکید و تکیه کنند و توسط این رویکرد به هدایت یکطرفه عمودی تودهها بپردازند، این رویکرد آنها باعث انشعاب و تفرقه روزمره میشود. آنچنانکه امروز شاهدیم در خارج از کشور تعداد انشعابهای گروههای سیاسی (تازه قبل از کسب قدرت سیاسی) از تعداد افراد اپوزیسیون خارج از کشور بیشتر میباشد.
فراموش نکنیم که اعتقاد به استراتژی «رژیم چنج» (جناح هار امپریالیسم آمریکا و رژیم صهیونیستی اسرائیل و رژیم ارتجاعی عربستان سعودی) توسط جریانهای سیاسی اپوزیسیون، باعث تکیه بر استراتژی تجزیه کشور و تکیه بر جنگ داخلی و در نهایت تکیه بر بیابانهای سوخته و نابودی کل زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران میباشد. بنابراین انتخاب «تعیین نوع بدیل برای رژیم مطلقه فقاهتی» میتواند تعیین کننده استراتژی برای گروههای مختلف اپوزیسیون داخل و خارج از کشور باشد. طبیعی است که در بین چهار نوع «بدیل دموکراتیک» و «بدیل پوپولیسم» و «بدیل رژیم چنج» و «بدیل انقلابیگری آنارشیستی»، تنها «بدیل دموکراتیک» است که در این شرایط میتواند از «جوهر رادیکال» برخوردار باشد؛ و به همین ترتیب لازمه انجام دموکراتیک وظایف اپوزیسیون خارج از کشور در این شرایط، در گرو اصلی دانستن پراتیک اجتماعی سیاسی داخل کشور و تعریف جایگاه خود به عنوان نیروهای پشتیبان جنبشهای صنفی و مدنی و سیاسی داخل کشور میباشد. طبیعی است که هر گونه تعریف متنی و محوری کردن نیروهای خارج از کشور برای خود، عاملی جهت سکتاریست و تکیه کردن بر استراتژی کسب قدرت سیاسی و مطلق کردن تشکیلات خود در عرصه هدایتگری عمودی جنبشهای داخل کشور میشود.
نکته مهمی که در این رابطه باید به آن عنایت داشته باشیم، اینکه فرهنگ سه مؤلفهای دوران پیشاهنگی جامعه ایران (در اشکال تحزبگرایانه لنینیستی و چریکگرایانه مدرن رژی دبرهای و ارتش خلقی مائوئیستی) که به صوت مشخص از بعد از شهریور 20 تا خرداد 60 در داخل کشور به عنوان گفتمان مسلط بر جریانهای جنبش سیاسی حاکم بوده است (اگر چه از بعد از خرداد 60 با شکست میدانی تمامی جریانهای معتقد به رویکرد سه مؤلفهای پیشاهنگی، این جریانها تلاش کردهاند تا از مؤلفههای سه گانه پیشاهنگی در عرصه نظری و عملی فاصله بگیرند) اما به علت اینکه این جریانهای نتوانستهاند در این مدت توسط نقد هماهنگ اثباتی و سلبی به صورت تئوریک با گذشته خود برخورد بکنند، همین امر باعث گردیده است تا در طول سالیان پسا 30 خرداد 60 این جریانها نتوانند به صورت زیرساختی با گذشته خود فاصله بگیرند.
لذا به همین دلیل تمامی این جریانهای سیاسی اپوزیسیون خارج و داخل کشور به لحاظ نظری در تحلیل نهائی هنوز تحت تأثیر ذهنی همان دوران پیشاهنگی سه مؤلفهای گذشته میباشند. تنها تفاوت آنها این میباشد که در گذشته بر کسب قدرت سیاسی توسط تفنگ و چریکگرائی و ارتش خلقی و کودتا و حزب طراز نوین لنینیستی تکیه میکردند، امروز با چاشنی کردن مقداری از نظریات دموکراسی به اندیشه گذشته خود (به خصوص در فرایند پسا فروپاشی شوروی و بلوک شرق در دهه آخر قرن بیستم) میخواهند توسط رویکردهای «رژیم چنج» و «رژیم رام» و «انقلابیگری آنارشیستی» و غیره به آن آرمانهای اتوپیایی خود دست پیدا کنند.
یادمان باشد که تا زمانیکه اپوزیسیون بخواهد جایگاه خود را به عنوان متولی تودهها تعریف نمایند و خود را نماینده شش دانگ تودهها تعریف کنند، راهی جز این نخواهد داشت که در چارچوب منافع گروهی خود به داوری در باب مبارزههای دینامیک تودهها در سه عرصه صنفی و مدنی و سیاسی بپردازند؛ که حاصل نهائی این رویکرد (آنچنانکه در 40 سال گذشته شاهد بودهایم) ایجاد خندق بین اپوزیسیون و جنبشهای پیشرو جامعه بزرگ ایران میباشد؛ که البته فونکسیون این امر آن خواهد شد که تودهها و جنبشها داخلی جامعه ایران رفته رفته به جای تکیه بر جریانهای اپوزیسیون به عنوان نماینده خود، بر اراده درونی خودشان به صورت دینامیک تکیه نمایند. اعتصاب موفق 350 هزار کامیونداران ایران در تیرماه و مرداد ماه 97 نمونه گویای این امر میباشد.
پایان