«شرایط مشخص جامعه بزرگ ایران» در آستانه ورود به سال 98 - سرمقاله
جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در شرایطی سال 97 را پشت سر میگذرد و وارد سال 98 میشود که علاوه بر حاکمیت فرابحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و نظام سرمایهداری نفتی، دولتی، رانتی، غارتگر موجود که مانند چتر سیاهی بر جامعه نگونبخت ایران سایه افکنده است، خود جامعه بزرگ ایران و خود جریانهای جامعه سیاسی ایران (چه در داخل و چه در خارج از کشور) و خود جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه) دچار بحرانهای همه جانبه نظری و عملی میباشند.
لذا بدین ترتیب است که برای کسب «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» جامعه امروز ایران (در آستانه ورود به سال 98) باید در این شرایط خود ویژه حاکمیت ابربحرانها (بر جامعه و حاکمیت مطلقه فقاهتی و جریانهای جامعه سیاسی در داخل و خارج از کشور و جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه) چهار مؤلفه: 1 - جامعه امروز ایران.
2 - حاکمیت مطلقه فقاهتی.
3 - جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور.
4 - جنبشهای خودجوش و خودسازمانده بحرانزده ایران مورد کالبد شکافی سیاسی قرار بگیرند.
الف – در رأس این کالبد شکافی سیاسی «خود جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران» قرار دارد که از یکطرف به علت فشارهای «تحریمهای سخت اقتصادی» جناح هار امپریالیسم آمریکا و از طرف دیگر به علت «عدم کارآمدی» و فساد ساختاری و عدم پتانسیل مدیریتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و به علت سرمایهداری نفتی و دولتی و رانتی و غارتگر موجود و به علت فقر استخوانسوز فراگیری که همراه با رکود اقتصادی و سونامی بیکاری و سقوط آزاد ارزش پول ملی کشور و تورم بیش از 70% و رشد منفی منهای 5/5% تولید ناخالص ملی (که باعث گردیده است که بیش از 50% جامعه ایران به زیر خط فقر مطلق سقوط کنند) و به علت عدم سازماندهی و عدم نهادینه شدن مبارزات صنفی و مدنی و سیاسی به صورت سراسری و فراگیر و به علت خلاء جامعه مدنی جنبشی خودجوش مستقل تکوین یافته از پائین و به علت غیبت گفتمان قوام بخش بسیجگر و به علت فونکسیون منفی تمرکززدائی فضای مجازی در عرصه میدانی، امروز جامعه امروز ایران و به علت سنتزدگی و استبدادزدگی و تصوف یا عرفانگرائی فردی جامعه امروز ایران، این همه باعث گردیده است که در شرایط خودویژه امروز جامعه ایران، با اینکه بیش از 75% جامعه ایران در موضع نارضایتی سیاسی از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم قرار گرفتهاند، هیچگونه «حرکت فراگیر و سراسری تحولخواهانه دینامیک نهادینه شده از پائین، مستقل، هدفدار، تغییرساز در جامعه امروز ایران شکل نگیرد.»
البته خود این خلاءها باعث گردیده است که جامعه بزرگ امروز ایران آبستن خطر ظهور پوپولیسم غارتگر و ستیزهگر درون حکومتی یا برون حکومتی و حتی پوپولیسم حزبی و جریانی راست و چپ در جامعه سیاسی خارج و داخل کشور بشود و اوج فاجعه اینجاست که همین آفات باعث گردیده است تا جامعه ایران در این شرایط حساس تندپیچی تاریخ ایران، حتی نسبت به حرکتهای تحولخواهانه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران اعم از جنبش کارگران و جنبش معلمان و جنبش زنان و جنبش دانشجویی و جنبش بازنشستگان و غیره بیتفاوت باشند، آنچنانکه برای فهم این مهم کافی است که بدانیم که بزرگترین تجمع اعتراضی این جنبشها به لحاظ کمی بیش از 5 هزار نفر در جامعه بیش از 80 میلیون نفری ایران نمیباشند.
یادمان باشد که همین جامعه بزرگ ایران در سال 57 در شرایطی که جمعیت ایران کمتر از 30% جمعیت فعلی کشور ایران بود، به لحاظ حضور فراگیر اجتماعی (نسبت به جمعیت آن روز ایران) بزرگترین انقلاب قرن بیستم و تاریخ را به پا کردند؛ و 112 سال پیش در انقلاب مشروطیت بزرگترین و نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا را به پا کردند و 67 سال پیش تحت هژمونی دکتر محمد مصدق همین جامعه ایران سر قافله سالار جنبشهای رهائیبخش کشورهای پیرامونی جهان در فرایند پسا جنگ بینالملل دوم بودهاند.
ب - دوم جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشند که گرچه از بهار سال 97 همراه با اعتلای جنبش خودجوش و دینامیک کامیونداران و در ادامه آن جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان و بالاخره جنبش کارگران ایران تحت هژمونی کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز تا دیماه 97 روندی رو به اعتلا داشتهاند، از بهمن ماه 97 به علت:
1 - تأثیر و فونکسیون منفی تحریمهای سخت و همه جانبه اقتصادی جناح هار امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا.
2 - عدم سازمانیابی فراگیر و سراسری مستقل جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر مستقل دینامیک تکوین یافته از پائین جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه.
3 - محدود و محصور ماندن مبارزه این جنبشها در دایره تنگ صنفی و کارگاهی.
4 - عدم همبستگی و پیوستگی فراگیر و سراسری بین جنبشهای سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی در عرصههای عمودی و افقی.
5 - تأثیر منفی فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در تمرکززدائی و عدم بسیج فراگیر و سراسری این جنبشها در عرصه میدانی و واقعی.
6 - غیبت گفتمانسازی قوامبخش بسیجگرایانه و جایگزین شدن رویکرد آلترناتیوسازانه به جای رویکرد گفتمانسازایانه قوامبخش بسیجگرایانه.
7 – بیسر و بیرهبری دینامیک و خودجوش این جنبشها در دو عرصه آزادیخواهانه و برابریطلبانه در عرصه مبارزات صنفی و مدنی و سیاسی.
8 - سرکوب مهندسی شده دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم.
9 - رکود فراگیر اقتصادی و در ادامه آن ظهور سونامی بیکاری و رشد نجومی ارتش ذخیره بیکاران به طوری که در شرایط فعلی طبق آمار خود دستگاههای رژیم مطلق فقاهتی بیش از 5 میلیون خانوار ایرانی حتی نان شب برای خوردن هم ندارند.
10 - رشد نجومی جمعیت حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران که طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی جمعیت آنها در شرایط امروز جامعه ایران به بیش از 19 میلیون نفر میرسد، این همه باعث گردیده است که جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه و در عرصه مبارزه سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی از بهمن ماه 97، دچار افول چشمگیری بشوند.
باری، هر چند که در این رابطه اعتقاد داریم که مبارزه جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران یک «مبارزه خطی» نیستند و قطعاً «صورت مار پیچی» دارند، ولی با همه این احوال نباید افول این جنبشها از بهمن ماه 97 منحصراً به مارپیچی بودن حرکت این جنبشها تحلیل بکنیم. برای توضیح این مهم باید عنایت داشته باشیم که:
اولاً به جز جنبش اعتراضی مالباختگان که به علت اینکه آبشخور و سرچشمه تمامی غارتگران اموال آنها به خصولتیهای راست پادگانی تحت هژمونی سپاه بر میگشت، جنبش مطالباتی و اعتراضی مالباختگان (که از تابستان 96 و در فرایند پسا انتخابات اردیبهشت ماه 96 دولت دوازدهم شیخ حسن روحانی شروع شد) به یک باره از صورت مطالباتی وارد فاز سیاسی شد؛ و به صورت نیروهای صف شکن فضای انسداد سیاسی پسا انتخابات اردیبهشت 96 را به چالش کشید و در کمترین زمان ممکن به صورت فراگیر و سراسری دو میلیون خانواده مالباخته کل حاکمیت مطلقه فقاهتی را به چالش کشیدند؛ و آنچنان ثبات و موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی را به لرزه درآوردند که منهای اینکه طبق دستور خامنهای سران سه قوه جهت مهار این جنبش اعتراضی - جلسات مشترک روزانه و یا هفتهای داشتند - با تصویب مشترک سران سه قوه رژیم مطلقه فقاهتی و تائید خامنهای، جهت استرداد اولیه مالباختگان 35 هزار میلیارد تومان از بانک مرکزی و از جیب ملت نگونبخت ایران قرض کردند؛ که البته با چاپ اسکناس و سونامی رشد نقدینگی - که پسلرزههای آن همین تورم سه رقمی سال 97 میباشد - دولت دوازدهم شیخ حسن روحانی این 35 هزار میلیارد تومان را پرداخت کرد.
بدین خاطر منهای جنبش مالباختگان تمامی جنبشهای خودجوش و خودسازمانده سالهای 96 و 97 پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (البته منهای خیزشهای دیماه 96 و مرداد 97 که جوهر سیاسی داشتند) جوهر مطالباتی در دو عرصه صنفی و مدنی داشتهاند؛ بنابراین هر گونه تحلیل جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور در خصوص سیاسی بودن جوهر جنبشهای پیشرو (اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه) در سالهای 96 و 97 باعث فرقهگرائی و سکتاریسم این جریانهای سیاسی نسبت به جنبشهای پیشرو (اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه) میشود. همان بیماری که از فردای انقلاب 57 الی الان دامن این جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور را گرفته است و باعث سترون شدن حرکت این جریانهای سیاسی (داخل و خارج از کشور) در 40 سال گذشته شده است.
ثانیاً نکته مهم دیگری که تمامی جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور (چه جریانهای چپ مذهبی و چه جریانهای چپ غیر مذهبی) باید به آن توجه کنند اینکه، مبارزه سیاسی جنبشهای پیشرو (اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه) از «جنبشهای مطالباتی» آغاز میشوند و پس از عبور از جنبشهای مطالباتی هست که آن جنبشها دارای جوهر و شعار و برنامه سیاسی میگردند.
ثالثاً جنبشهای پیشرو (اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه)، جنبشهای یک دست نیستند تا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران جهت سازمانیابی آنها بر یک مکانیزم واحد تکیه نمایند و البته جایگاه این موضوع تا آنجا مهم است که «حتی خود جنبش کارگری ایران هم یک دست نمیباشند و (جنبش کارگری ایران) دارای گرایشهای مختلفی هستند لذا جهت سازمانیابی جنبش کارگری ایران هم هرگز و هرگز نباید بر یک مکانیزم واحدی مثلاً شوراها و یا سندیکاها و یا اتحادیهها و یا انجمنهای صنفی و یا مجمع عمومی و غیره تکیه نمائیم». نکته مهم دیگری که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این رابطه باید به آن عنایت ویژه بکنند، اینکه «هرگز و هرگز جهت سازمانیابی این جنبشها نباید از بیرون و از بالا شکل سازمانیابی به این جنبشها تزریق بکنیم». جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این رابطه باید ابتدا شکل سازمانیابی دینامیک و کنکریت و مشخص هر جنبش خودجوش و خودسازمانده، از خود آن جنبش کشف کنند و سپس جهت سازمانیابی دینامیک همان جنبش مشخص و خودجوش و خودسازمانده، حول همان شکل سازمانیابی خودجوش استخراج شده از آن جنبش، تبلیغ و ترویج نمایند. در این رابطه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نباید فراموش کنند که شکل سازمانیابی کارگران هپکو با کارگران هفت تپه و کارگران فولاد اهواز و غیره با هم فرق میکنند، بنابراین هرگز جهت سازمانیابی همه اینها جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نباید بر شکل واحدی از مکانیزم سازمانیابی دینامیک استخراج شده از یک جنبش مشخص تکیه بکنند، چرا که این امر باعث سکتاریست پیشگامان میشود.
رابعاً نکته مهم دیگری که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید به آن عنایت ویژه بکنند، اینکه اگرچه در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 40 سال گذشته - چه در فاز آرمان مستضعفین و چه در فاز نشر مستضعفین- «سازمانیابی شورائی تنها سازمانیابی رادیکال و دموکراتیک تعریف شده است، اما جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نباید فراموش بکنند که سازمانیابی شورائی میبایست سنتز فرایندی سازمانیابی سندیکائی و اتحادیهای و غیره باشد، نه شکل اولیه و بالبداهه سازمانیابی جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیستی یا آزادیخواهانه و برابریطلبانه»؛ بنابراین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هرگز جهت سازمانیابی جنبشهای پیشرو دموکراتیک و سوسیالیستی نباید بالبداهه از مکانیزم شورائی شروع بکنند.
خامسا نکته مهم دیگری که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید به آن توجه داشته باشند اینکه «پتانسیل سازمانیابی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه صورت یکسانی ندارند، چراکه در چارچوب جوهر مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی این جنبشها، پتانسیل سازمانیابی این جنبشها متفاوت میشوند». البته طبیعی است که جنبشهای سوسیالیستی دارای پتانسیل سازمانیابی بیشتری نسبت به جنبشهای دموکراتیک باشند. پر پیداست که توجه به این مهم توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بسترساز رشد دینامیک این جنبشها میشود.
ج - حاکمیت مطلقه فقاهتی و جنگ جناحهای درونی این رژیم در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی بین آنها میباشد، به خصوص از فرایند پسا خیزش دیماه 96 و طرح شعار «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمام ماجرا» (و عبور جامعه ایران از خیمه شب بازی جناح به اصطلاح اصلاحطلب درون و برون رژیم مطلقه فقاهتی که برای مدت دو دهه از سال 1376 تا دیماه 96 با فریب دادن جامعه ایران موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی را بیمه کرده بودند) و از بعد از خروج امپریالیسم آمریکا از برجام و تحمیل تحریمهای سخت و همه جانبه اقتصادی بر جامعه نگونبخت ایران و از بعد از شکست پروژه برجام شیخ حسن روحانی و دولت یازدهم و دوازدهم و از بعد از تلاش خامنهای برای تعیین رهبری آینده نظام مطلقه فقاهتی و خیز راست پادگانی تحت هژمونی سپاه در راستای نهادینه کردن قدرت خود در سه عرصه سیاسی و اقتصادی و نظامی و اداری و اجتماعی چه در داخل کشور و چه در منطقه، این همه باعث گردید تا در سال 97 تضادهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وارد فاز جدیدی از جنگ درونی قدرت بشود؛ که از خودویژگیهای این مرحله از جنگ قدرت جناحهای درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی آنکه:
اولاً در این مرحله جناح به اصطلاح اصلاحطلب تلاش میکند که با عبور و مرزبندی با شیخ حسن روحانی و دولت دوازدهم (که در جریان انتخابات اردیبهشت 96 با تمام توان از او در برابر ابراهیم رئیسی لیدر راست هزار تکه حمایت میکردند تا آنجا که روحانی و معاون او اسحاق جهانگیری مدعی نمایندگی جناح اصلاحطلب داشتند) شرایط برای بازتولید هویتی خود در جامعه ایران فراهم بکنند.
ثانیاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از دیماه 96 با عبور جامعه ایران از دو جناح به اصطلاح اصولگرا و اصلاحطلب، علاوه بر «بحران مشروعیت» در این شرایط گرفتار «بحران حاکمیت» هم شده است. برای توضیح این مهم کافی است که بدانیم «بحران مشروعیت» با «بحران حاکمیت» متفاوت میباشد، چرا که رژیمهای توتالیتر برعکس رژیمهای دموکرات تلاش مینمایند که برای کسب مشروعیت خود به صورت صوری و عوامفریبانه از دو طریق عمل نمایند، طریق اول طریق زمینی نام دارد که توسط کسب رأی مهندسی شده مردم و انتخابات صوری و قوانین دستساز و قدرت سرنیزه خود تلاش میکنند تا این مشروعیت زمینی را حاصل نمایند؛ بنابراین در دیسکورس رژیمهای دسپاتیزم تعیین مشروعیت زمینی توسط کسب رأی مردم از هر طریق حاصل میشود؛ اما در خصوص مشروعیت آسمانی باید بر این امر توجه کنیم که رژیمهای که توان دستیابی به کسب مشروعیت حاکمیت خود با شیوههای دموکراتیک و انتخابات آزاد تودهها ندارند، جهت تمویه تودهها برای کسب صوری مشروعیت ناداشته حاکمیت خود بر شیوه آسمانی تکیه میکنند؛ و مدعی نماینده خداوند یا پیامبر یا امام زمان و آسمان و غیره در زمین میباشند. لذا در این رابطه است که اینگونه حکومتها غاصب جهت تعریف مشروعیت خود به پیوند خود با آسمان روی میآورند.
در رابطه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در فرایند پسا شکست انقلاب ضد استبدادی مردم ایران از همان آغاز، این رژیم جهت نهادینه کردن حکومت یا نظریه تئوکراسی ولایت فقیه خود تلاش کرده است تا برای کسب مشروعیت خود از دو شیوه آسمانی و زمینی به صورت التقاطی عمل نماید. لذا در این رابطه بود که خمینی در روز دو شنبه مورخ 16/11/1357 در حکم تعیین مهندس مهدی بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت که توسط هاشمی رفسنجانی در جلسه معرفی او و در حضور خود خمینی قرائت شد بر این پروژه دو مؤلفه آسمانی و زمینی جهت کسب مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی تکیه داشت؛ زیرا در این اعلامیه خمینی خطاب به مهندس مهدی بازرگان میگوید: «بنا به پیشنهاد شورای انقلاب و حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران شما را مأمور به تشکیل دولت موقت مینمایم». آنچنانکه مشاهده میشود در این اعلامیه خمینی از دو نوع حق برای خود سخن میراند یکی «حق شرعی» است که همان «مشروعیت آسمانی» میباشد که خمینی به عنوان نماینده خدا و پیامبر و امام زمان برای خود قائل است و دیگری «حق قانونی» که خمینی معتقد بود در این رابطه منتخب قریب به اتفاق مردم ایران است. باری بدین ترتیب بود که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از فردای انقلاب الی الان توسط تدوین قانون اساسی ولایتمدار این رژیم، تلاش کرده است که مشروعیت خود را به صورت دو مؤلفهای حاصل نماید. مؤلفه اول از طریق آسمان و خدا و پیامبر و امام زمان بوده است (که در کتاب «ولایت فقیه» خمینی به تفسیر در این رابطه سخن گفته است) مؤلفه دوم از طریق کسب رأی مردم توسط صندوقهای رأی مهندسی شده بوده است؛ بنابراین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 40 سال گذشته رأی مردم ایران (توسط صندوقهای رأی مهندسی شده) نه در راستای تعیین سرنوشت مردم ایران به دست خودشان میخواسته است، بلکه بالعکس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از 12 فروردین 58 تا به امروز رأی مردم تنها برای کسب مشروعیت زمینی خودش میخواسته است.
لذا به همین دلیل است که خامنهای در تمامی انتخابات دوران حاکمیت خودش حتی از مخالفین حکومت هم دعوت میکند که به پای صندوقهای رأی مهندسی شده او بیایند و رأی باطل خود را به این صندوقهای رأی تحت مدیریت او بریزند. البته به موازات اینکه در چارچوب خودآگاهی مردم ایران نسبت به ناکارآمدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، نارضایتی آنها نسبت به این رژیم توتالیتر فراگیر و سراسری میشد (به خصوص از بعد از سرکوب خونین جنبش سبز در سال 88) رژیم مطلقه فقاهتی به این باور رسید که حتی توسط صندوقهای رأی مهندسی شدهاش هم نمیتواند، جهت کسب صوری مشروعیت قانونی خود بر صندوقهای رأی دستساز خود تکیه نماید. لذا بدین ترتیب بود که به موازات یاس رژیم از مؤلفه «قانونی مشروعیت» خود، مؤلفه «مشروعیت آسمانی» خود را پر رنگتر میکرد؛ و همین پر رنگ شدن مؤلفه «مشروعیت آسمانی» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بسترها برای تثبیت جناح راست هزار تکه (به اصطلاح اصولگرایان) فراهم ساخته است.
پر پیداست که به موازات برتری مؤلفه «مشروعیت آسمانی» به جای «مشروعیت زمینی» (رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) جنگ بین دو جناح به اصطلاح اصلاحطلبان و اصولگرایان تشدید میشود. البته نباید فراموش کنیم که به موازات اوج گیری و اعتلای جنبشهای مطالباتی گروههای مختلف اجتماعی جامعه ایران در این شرایط خودویژه فرا بحرانزده جامعه ایران و به موازات عبور جامعه ایران از کل حاکمیت مطلقه فقاهتی و جناحهای درونی آن در رنگهای مختلف سفید و سبز و بنفش و غیره، تضادهای درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی تشدید میگردد. در نتیجه برآیند همه اینها باعث گردیده است که «بحران مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط بدل به بحران حاکمیتی بشود»؛ و البته دلیل این امر همان است که «بحران حاکمیتی، مولود و سنتز رشد تضادهای جناحهای درون حکومت میباشد؛ که فونکسیون نهائی بحران حاکمیتی، عدم توانائی رژیم مطلقه فقاهتی در حکومت کردن میباشد»؛ و از اینجاست که رفته رفته «به موازات نتوانستن حاکمیت در حکومت کردن، در کنار نخواستن مردم شرایط برای ظهور وضعیت انقلابی در جامعه ایران فراهم میسازد.»
د – چهارم جریانهای جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور و در دو جناح راست سلطنتطلبان و چپ مذهبی و غیر مذهبی میباشند که در یک نگاه کلی میتوان همه آنها را به دو جبهه «آلترناتیوسازان» یا طرفداران رویکرد آلترناتیوی و «گفتمانسازان» یا طرفدار رویکرد گفتمانی تقسیم کرد، هر چند که هم بین جریانهای جبهه آلترناتیوسازان تفاوت و اختلاف فراوان وجود دارد و هم بین جریانهای گفتمانساز تفاوت و شکاف فراوانی (چه در داخل و چه در خارج از کشور) وجود دارد. ولی از بعد از خیزش دیماه 96 و عبور جامعه ایران از جنگ جناحهای درونی قدرت در رنگهای مختلف سفید و سبز و بنفش و غیره و پایان یافتن دوران سلطه دو دهه گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبی بر جامعه ایران، شرایط برای ظهور رویکرد آلترناتیوسازان چه در داخل و چه در خارج از کشور فراهم شد؛ اما نکتهای که در این رابطه و در این شرایط نباید از نظر دور بداریم اینکه تکیه بخشی از طرفداران رویکرد آلترناتیوسازی در خارج از کشور در دو جبهه راست تحت هژمونی سلطنتطلبان و جبهه چپ مذهبی تحت هژمونی سازمان مجاهدین خلق بر جناح هار امپریالیسم آمریکا و مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – بن سلمان و استراتژی رژیم چنج این مثلث شوم و دفاع از تحریمهای سخت همه جانبه اقتصادی امپریالیسم آمریکا بر مردم نگونبخت ایران و تشویق کردن جناح هار امپریالیسم آمریکا جهت حمله نظامی و اشغال کشور ایران در چارچوب سناریوی افغانستان و عراق و لیبی و سوریه، در این شرایط تندپیچ و فرا بحرانزده جامعه ایران باعث گردیده است که رویکرد آلترناتیوسازان در جامعه امروز ایران توسط گروههای مختلف اجتماعی به چالش کشیده شود. آنچنانکه در این رابطه میتوان به ضرس قاطع داوری کرد که جامعه ایران در برابر تمامی این جریانهای طرفدار استراتژی رژیم چنج جناح هار امپریالیسم آمریکا موضعگیری مخالف دارند.
لذا به همین دلیل «در شرایط امروز جامعه ایران، به همان اندازه که جامعه ایران از استراتژی اصلاحات از درون و توسط جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی عبور کرده است، از استراتژی تکیه بر رویکرد رژیم چنج (جناح هار امپریالیسم آمریکا) جریانهای سیاسی راست و چپ خارج از کشور هم عبور کرده است». در نتیجه همین امر باعث گردیده است که تنها مسیری که گروهای مختلف اجتماعی (در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه) در جامعه امروز ایران انتخاب کنند، تکیه بر استراتژی جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین میباشد؛ که همین موضوع باعث گردیده است تا «رویکرد گفتمانسازان» طرفدار این استراتژی در جامعه امروز ایران به عنوان رویکرد مسلط درآید. به همین دلیل نبرد پلمیک جریانهای طرفدار رویکرد گفتمانسازی در داخل و خارج از کشور و در عرصه فضای مجازی و فضای دانشگاهی و فضای واقعی اجتماعی ایران داغ شده است. بدون تردید در این مبارزه تنها جریانهای سیاسی میتوانند موفق گردند که بر این باور باشند که:
1 - بدون اندیشه و تئوری دموکراتیک نمیتوان هدایتگر نظری جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین شد.
2 - جنبشهای دینامیک امروز جامعه ایران «سنتز تازهای» میباشند که از فرایند پسا سرکوب خونین جنبش سبز در سال 88 حاصل شدهاند.
3 – برعکس خیزشهای حاشیه تولید دیماه 96 و غیره که یک نقطه و فراورده بودند، جنبشهای دینامیک موجود یک پروسه و فرایند هستند که دائماً به صورت مارپیچی در حال تکامل از درون میباشند.
4 - در عرصه گفتمانسازی نظریهها باید در خدمت پراتیک جنبشی دینامیک موجود باشد نه غیر از این.
5 - عامل اصلی تمامی فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه امروز ایران، «نظام سرمایهداری غارتگر و نفتی و رانتی و دولتی موجود میباشد» بنابراین بدون برخورد ایجابی و سلبی و آلترناتیوی با نظام سرمایهداری موجود در عرصه گفتمانسازی تمامی نسخههای ارائه شده عقیم و سترون میباشند.
6 - «گفتمانسازی» از کتاب وارد واقعیت جنبشهای اجتماعی امروز جامعه ایران نمیشود، بلکه برعکس از طریق کشف گفتمان از دل پراکسیس جنبشی دینامیک موجود جامعه ایران تکوین پیدا میکند.
7 - رهائی جنبشهای مختلف دینامیک تکوین یافته از پائین جامعه امروز ایران تنها توسط خود این جنبشها به انجام میرسد نه جریانهای سیاسی راست و چپ مدعی متولیگری خارجنشین.
8 - دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی که در چارچوب اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی حاصل میشوند، «یک ایدئولوژی نیست بلکه مبارزه و پراکسیس برای رهائی انسان میباشد.»
9 - در چارچوب دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی، بدون تردید مبارزه برای دموکراسی همان مبارزه برای سوسیالیسم و پلورالیسم اجتماعی و فرهنگی هم میباشد.
10 – اشکال مکانیزم سازمانیابی جنبشهای مختلف دینامیک جبهههای آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باید از دل خود همین جنبشهای کشف بشوند، نه اینکه به صورت مکانیکی به آنها تزریق گردد.
ماحصل اینکه، بحران فراگیر امروز جامعه سیاسی ایران در دو عرصه آلترناتیوسازانه و گفتمانسازانه در داخل و خارج از کشور علاوه بر اینکه باعث گردیده است تا جامعه سیاسی ایران در دو جبهه راست و چپ در عرصه مبارزه رو به اعتلای جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین (در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) غایب باشند، همین غیبت جامعه سیاسی (در عرصه جنبشهای صنفی و مدنی و سیاسی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) باعث گردیده است تا بخشی از جناح آلترناتیوساز جامعه سیاسی خارج از کشور، در دو جبهه راست و چپ جهت کسب قدرت سیاسی به صورت یکطرفه و خودمحورانه وارد رقابت در جلب حمایت جناح هار امپریالیسم آمریکا یا مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – بن سلمان بشوند. آنچنانکه در این رابطه جنگ دو جناح راست سلطنتطلبان و جناح چپ مذهبی تحت هژمونی سازمان مجاهدین خلق در خارج از کشور جهت جلب حمایت جناح هار امپریالیسم آمریکا و تثبیت مقام آلترناتیوی خود در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تا آنجا پیش رفتهاند که علاوه بر تشویق امپریالیسم آمریکا جهت تحریم اقتصادی استخوانسوز اقتصادی (که تنها قتیل آن جامعه نگونبخت ایران میباشد) جهت حمله نظامی مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – بن سلمان به خاک ایران لحظه شماری میکنند؛ و در این شرایط که این دو جریان از تأثیرگذاری دینامیک در هدایت جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه) مأیوس شدهاند و توان تغییر توازن قوا (در عرصه میدانی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از طریق دینامیک و جنبشهای داخل کشور) به سود خود ندارند، تمامی تلاش خود را در ترازوی حمایت از تحریمهای سخت اقتصادی و حمله نظامی جناح هار امپریالیسم آمریکا یا مثلث شوم ترامپ – نتا نیاهو – بن سلمان قرار دادهاند؛ و سینه خیز و با چنگ دندان تلاش میکنند تا از هر طریق که شده حتی از مسیر افغانستان و عراق و لیبی پسا اشغال نظامی امپریالیسم آمریکا به قدرت سیاسی در ایران دست پیدا کنند؛ و بدین ترتیب است که سازمان مجاهدین خلق استراتژی انحرافی دولتمحور چریکگرایانه گذشته تاریخی خود را دنبال میکنند، همان استراتژی حزب – دولت و کسب قدرت سیاسی که اولین حاصل آن این بوده است که از دهه 40 و در طول نیم قرن گذشته (در راستای استراتژی انحرافی حزب – دولت لنینیستی حزب توده) جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر دینامیک تکوین یافته از پائین جامعه ایران قربانی آن شدهاند، چرا که بر این باورند که:
اولاً کانون تمامی شرهای موجود جامعه ایران خود رژیم (چه در رژیم گذشته و چه در رژیم فعلی) میباشد و با تغییر رژیم و دولت و انتقال قدرت به خود این جریانهای چریکگرا و حزب دولت (که در رأس آنها از بعد از 30 خرداد سال 60 سازمان مجاهدین خلق قرار دارد) تمامی مشکلات جامعه ایران حل میشود و مملکت بدل به کشور گل و بلبل (آنچنانکه خمینی در پاریس و بهشت زهرا در سال 57 وعده آن را میداد) میشود.
ثانیاً در عرصه «کنشگری انقلابی» این رویکرد، اینها چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی برای جامعه ایران و جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه (جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) ارزشی قائل نیستند؛ و در تحلیل نهائی تنها تکیه ابزاری بر این جنبشهای دینامیک و جامعه ایران میکنند؛ و تمامی تلاششان بر این امر قرار دارد که کنشگران اصلی این جنبشهای خودجوش از متن پراتیک صنفی و مدنی و سیاسی خود جدا کنند و وارد تشکیلات چریکی و خانههای تیمی یا ارتش آزادیبخش و یا کانونهای شورشی تحت الامر خود بکنند؛ و لذا اینها در این شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران تلاش میکنند تا توسط فشار اقتصادی و نظامی و سیاسی مثلث شوم ترامپ - نتانیاهو – بن سلمان، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در غیاب جنبشهای دینامیک جامعه ایران را براندازند و قدرت را در دست بگیرند.
ثالثاً از آنجائیکه جریانهای چریکگرا و ارتش خلقی و حزب دولت لنینیستی (و در رأس آنها سازمان مجاهدین خلق در فرایند پسا 30 خرداد 60) «تغییر در جامعه ایران را تنها در گرو تغییر صرف دولت میدانند»، لذا به همین دلیل در عرصه استراتژی تنها بر طبل «انقلاب سیاسی» میکوبند و تغییر دولت از هر مسیری به عنوان انقلاب سیاسی تعریف میکنند. لذا به همین دلیل است که اینها با رویکرد انقلابیگری خود آنچنانکه کارل مارکس معتقد بود انقلاب سیاسی را به عنوان لکوموتیو حرکت تاریخ جنبش ایران تعریف مینمایند؛ و باز بدین ترتیب است که «تغییر سیاسی» بدون تحول اقتصادی و اجتماعی در جامعه فرابحرانزده اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران پایان حرکت انقلابیگری خود تعریف مینمایند. همان پایانی که در سال 57 شاهد بودیم که با خروج خمینی از دل انقلاب سیاسی سال 57 باعث ظهور هیولای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 40 سال گذشته شد. بدین خاطر هر گونه رویکرد انقلابیگری و دولتمحوری که با نادیده گرفتن جایگاه اصلی کنشگری جامعه ایران بخواهد به قدرت سیاسی دست پیدا کند، راهی جز این ندارد مگر اینکه «تحول دینامیک اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران را در پای تغییر مکانیکی سیاسی یا تغییر مکانیکی دولت و حکومت قربانی نمایند.»
باری، همین رویکرد بوده است که باعث گردیده است که در 150 سال گذشته عمر حرکت تحولخواهانه جامعه ایران، استبداد در جامعه ایران همراه با تغییر سیاسی به صورت متوالی و متناوب بازتولید بشود و با رفتن یک رژیم توتالیتر، رژیمی مستبدتر از گذشته حاکم بشود. آنچنانکه در بهمن ماه 97 به مناسبت چهلمین سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بودیم که نظریهپردازان طرفدار رویکرد رفرمیستی و نظریهپردازان طرفدار رویکرد انقلابیگری در داخل و خارج از کشور جهت تحلیل علل و دلایل شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، با طلائی کردن دوران سیاه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی کل انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران که میزان مشارکت مردم ایران (نسبت به جمعیت ایران در سال 57) یکی از بالاترین و فراگیرترین و مردمیترین انقلاب تاریخ بشر بوده است، به زیر سؤال بردهاند؛ و به کل انقلاب 57 را نفی میکنند؛ و یا اینکه با مطلق کردن دخالتهای امپریالیستی مثل گوادولپ و سفر هایزر و فرار شاه و غیره، کنشگری اصلی جامعه بزرگ ایران و جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه را به زیر سؤال میکشند و به اشتباه و انحراف، نقش اصلی را به دخالتهای امپریالیستی خارجی جهت حفظ ساختار ارتش و منافع امپریالیستی آنها در داخل ایران میدهند.
بنابراین در چارچوب آرایش بحرانهای چهار مؤلفهای جامعه ایران و جنبشهای پیشرو و حاکمیت مطلقه فقاهتی و جامعه سیاسی ایران در آستانه ورود به سال 1398 باید بحران حاکمیت مطلقه فقاهتی در نوک پیکان این هیرارشی و آرایش قرار بدهیم چراکه بحران رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط منهای بحرانهای مدیریتی (در عرصه اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی کشور که بسترساز ظهور فرابحرانهای اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی و سنتزهای مولود این فرابحرانها از سونامی بیکاری تا سونامی تورم و سونامی سقوط آزاد ارزش پول ملی کشور و سونامی اعتیاد و سونامی فقر و گرسنگی و غیره شده است) باعث رشد بحران جنگ جناحهای درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی شده است بطوریکه از بعد از طرح شعار «اصلاحطلب و اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» ی جنبش دانشجوئی تهران در روزهای واپسین خیزش دیماه 96 که آژیر خطر عبور جامعه ایران (پس از دو دهه از جناح به اصطلاح اصلاحطلب در رنگهای مختلف سفید و سبز و بنفش و غیره) و تضادهای درون حکومتی در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت، به صدا درآوردند، در سال 97 تضادهای جناحهای قدرت درون حکومتی وارد فاز جدیدی از تقابل شده است؛ و گرچه در انتخابات اردیبهشت سال 96 دولت دوازدهم تمامی جریانهای به اصطلاح اصلاحطلب در رنگهای مختلف سفید و سبز و بنفش از شیخ حسن روحانی (در برابر جریان راست هزار تکه تحت هژمونی ابراهیم رئیسی) حمایت کرده بودند، چرخش شیخ حسن روحانی به طرف قطب رهبری جهت کسب مقام جانشینی رهبری در فرایند پسا خامنهای و پشت کردن به وعده وعیدهای سیاسی و مدنی و اقتصادی که در انتخابات اردیبهشت 96 شعار آن را داده بود، این همه باعث گردید که جریانهای به اصطلاح اصلاحطلب جهت بازتولید موقعیت از دست رفته اجتماعی گذشته خود رفته رفته شعار عبور از روحانی را در دستور کار خود قرار دهند.
همین امر باعث گردیده است تا در این شرایط برای نمونه توسط مناظرههای مثل مناظره مصطفی تاجزاده و زاکانی برای اولین بار در عمر 40 ساله رژیم مطلقه فقاهتی فسادها سیاسی و اقتصادی و مدیریتی درون حاکمیت حتی جنایت قتلهای زنجیرهای و سرکوب قیام 18 تیرماه 76 جنبش دانشجوئی توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی به چالش گرفته بشود، البته اینکه تا چه اندازه جناح به اصطلاح اصلاحطلب بتواند در این شرایط توسط عبور از روحانی به بازتولید موقعیت اجتماعی گذشته خود در جامعه بزرگ ایران دست پیدا نماید پاسخ ما به این سؤال منفی میباشد، چراکه جامعه ایران در فرایند پسا انتخابات دولت دوازدهم از اردیبهشت 96 الی الان دیگر به این واقعیت دست یافتهاند که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم چه در چهره به اصطلاح اصولگرا و چه در چهره به اصطلاح اصلاحطلب توان پاسخگوی به نیازهای مردم ایران را ندارند؛ و آنچنان فساد و ناتوانی ماشین نظام سرمایهداری دولتی و رانتی و نفتی و غارتگر حاکم را فراگرفته است که دیگر نمیتوان بر این امامزده دخیل بست.
بنابراین در این شرایط خودویژه امروز جامعه ایران، جامعه ایران دیگر به آلترناتیو رژیم در درون خود رژیم مطلقه فقاهتی فکر نمیکنند و اصلاح این رژیم از طریق خود رژیم و قانون اساسی ولایتمدار این رژیم غیر ممکن میدانند و به عبارت دیگر اصلاح این رژیم از درون این رژیم غیر ممکن میدانند. همچنین در این شرایط که توازن قوا در عرصه میدانی (به علت عدم سازمانگری و عدم پیوند و همبستگی جنبشها و کارگاهی و صنفی بودن مبارزه این جنبشهای خودجوش جامعه ایران و به علت تفرقه و تشتت در گروههای مختلف اپوزیسیون داخل و خارج از کشور) به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی میباشد، در نتیجه همین موقعیت منفی توازن قوا باعث گردیده است که امکان سرکوب جنبشها و اپوزیسیون داخل کشور برای دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وجود داشته باشد.
پایان