تحلیل اوضاع جاری، در سه مؤلفه «اوضاع جاری داخلی» و «منطقه‌ای» و «بین‌المللی»

قسمت اول (سرمقاله)

الف – چه نیازی به تحلیل اوضاع جاری؟

طبق عرف گذشته به موازات تغییر کیفی شرایط داخلی، یا منطقه‌ای، یا بین‌المللی، ما موظف و مجبور می‌شویم تا در ادامه طولی تحلیل‌های مستقل سیاسی نشر مستضعفین، که به صورت مستقل اوضاع سیاسی داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی مورد کنکاش سیاسی قرار می‌گیرند، در «تحلیل از اوضاع جاری» با قرار دادن این تحلیل‌های مستقل سیاسی، «داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی» مانند قطعات پازل در کنار یکدیگر، تلاش می‌کنیم تا توسط آن بتوانیم، «شرایط جدید» حاصل شده در «وضعیت فعلی» در «عرصه‌های داخلی یا منطقه‌ای یا بین‌المللی» را فهم کنیم. چراکه همیشه، فهم وظایف پیشگام در گرو استخراج تحلیل مشخص از دیالکتیک شرایط مشخص در عرصه‌های مختلف داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی می‌باشد.

 

بنابراین صرف تحلیل‌های مشخص مستقل داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی، آن هم به صورت مکانیکی (نه دیالکتیکی) تا زمانیکه این تحلیل‌های مستقل سیاسی داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی در چارچوب تحلیل اوضاع جاری به صورت دیالکتیکی در پیوند با یکدیگر قرار نگیرند، نمی‌توانند برای پیشگام، «عامل و بستر و آبشخور، تعیین کننده وظایف مشخص بشوند». البته دلیل این امر هم آن است که به موازات جایگزین شدن، «نظام اجتماعی» به جای «نظام جمعی گذشته بشر» و به خصوص در جهان بعد از پیدایش مناسبات سرمایه‌داری، «شرایط سیاسی مشخصی» که بسترساز «تعیین وظایف سیاسی پیشگام می‌شوند» در سه فرایند داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی مانند ظروف مرتبطه‌ای در پیوند دیالکتیکی با یکدیگر قرار گرفته‌اند. در نتیجه فهم این شرایط در گرو فهم پیوند تنگاتنک و دیالکتیکی روابط داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی می‌باشد. آنچنانکه به ضرس قاطع می‌توان اعلام کرد که، «برای پیشگام تا زمانیکه نتواند مسلح به تحلیل مشخص و به روز - آپ تو دیت - شده داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی بشود، امکان کشف و استخراج و فهم وظایف سیاسی وجود ندارد.»

علیهذا، ماحصل آنچه که تا اینجا گفتیم اینکه هدف از «تحلیل اوضاع جاری» دستیابی به تحلیل مشخص از شرایط مشخص داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی است تا در ظل آن بتوانیم به «تعیین وظایف سیاسی پیشگام در این شرایط حساس» دست پیدا کنیم. به عبارت دیگر هدف از تحلیل اوضاع جاری، تحلیل برای تحلیل نیست، بلکه بالعکس تحلیل برای تعیین و مشخص کردن وظایف پیشگام است. زیرا تا زمانیکه پیشگام به صورت علمی نتواند وظایف سیاسی خود را در چارچوب تحلیل از شرایط مشخص تاریخی و جغرافیائی خود حاصل کند، هر گونه بر نامه‌ریزی عملی و نظری در عرصه تشکیلات و جامعه یا به صورت عمودی و افقی امری مجرد و ذهنی می‌باشد «که خروجی نهایی آن، نمی‌تواند برای حرکت پیشگام، دستاورد اجتماعی و تاریخی رو به جلوئی داشته باشد.»

علی‌ایحال، تحلیل سیاسی می‌کنیم، برای اینکه تعیین وظایف بکنیم؛ و صد البته در این کانتکسی، که ما در اینجا برای انجام «تحلیل سیاسی» جهت تعیین وظایف سیاسی تعریف و ترسیم کردیم، نخستین سوالی که مطرح می‌شود اینکه اگر تحلیل سیاسی برای تعیین وظایف سیاسی می‌باشد و اگر بدون تحلیل سیاسی امکان دستیابی به تعیین مسئولیت و وظیفه سیاسی برای ما وجود ندارد، حال در این رابطه چه نیازی به تحلیل سیاسی منطقه و بین‌المللی است؟ چراکه اگر هدف تحلیل سیاسی فقط و فقط در راستای، کشف وظایف سیاسی پیشگام در شرایط مشخص تاریخی و اجتماعی و جغرافیائی خاص خود می‌باشد، در این چارچوب برای فهم وظایف سیاسی خودمان، تنها کافی است که به تحلیل سیاسی مشخص از شرایط سیاسی حاکم بر جامعه خودمان اکتفا کنیم و دیگر نیازی به «تحلیل مشخص از شرایط منطقه و بین‌المللی برای کشف و فهم وظایف سیاسی ما نیست.»

برای پاسخ به این سوال کلیدی، باید توجه داشته باشیم که، «فهم و استخراج وظایف سیاسی پیشگام در هر شرایط تاریخی و اجتماعی و جغرافیائی، تنها در چارچوب محیط تاریخی و اجتماعی و انسانی انجام می‌گیرد، نه در کانتکس محدود و محصور، جغرافیای مکانی و محلی خاصی که پیشگام وابسته به آن می‌باشد.» دلیل این امر هم آن است که از زمانیکه جامعه بشریت در عرصه یک آبشخور اجتماعی واحد وارد بستر دیالکتیک تاریخ شده است، از آنجائیکه آن آبشخور اولیه اجتماعی انسان، برای همه انسان‌ها و جوامع انسانی صورت واحد داشته است، با عنایت به اینکه این آبشخور واحد اولیه، پس از خروج زندگی جمعی بشر (نه زندگی اجتماعی انسان‌ها) از وحدانیت منجمد اولیه، به صورت همسان وارد دیالکتیک متفاوت تاریخی شده است، این جایگاه دو مؤلفه، «همسانی در آبشخور اولیه» و «همسانی در ورود دیالکتیکی به تاریخ بشر» (گرچه از بعد از تکثیر و رشد کمی جوامع بشری، رفته رفته جغرافیای مختلف همراه با فرهنگ و زبان مختلف که بسترساز تکوین ملت‌ها یا کشورهای مختلف یا قومیت‌های مختلف می‌باشند، به صورت جبری برای جوامع مختلف انسانی ایجاد گردید) باعث می‌گردد تا در هر شرایطی پیشگام برای تعیین وظایف سیاسی خود، تنها به تحلیل سیاسی محدود به شرایط محلی و مکانی و جغرافیائی خاص خود قناعت نکند. بلکه بالعکس به صورت جبری این «ظرف زمانی و مکانی» مسئولیت و وظایف خود را در پیوند با کل جوامع بشری در عرصه طول و عرض زمانی و مکانی قرار دهد.

البته طرح این موضوع در اینجا در چارچوب یک توصیه اخلاقی نیست، «بلکه تبیین یک بینش توحیدی است که صد در صد در گرو یک روش استوار بر قانون کلی و عام علمی می‌باشد». چراکه به موازات تکوین زندگی اجتماعی در حیات تاریخی بشر، پیوند جوامع بشری در عرصه دیالکتیک تاریخی و اجتماعی تا آنجا است که بدون فهم این پیوند و رابطه آن‌ها، «اصلا امکان دستیابی به تحلیل مشخص از شرایط مشخص، حتی مکانی و جغرافیائی خاصی که پیشگام در آن قرار دارد نیست.» به عبارت دیگر تا زمانیکه پیشگام تحلیل مشخصی از محل و مکان و جامعه و جغرافیای مشخص و خاص خود در چارچوب جامعه عام بشری حاصل نکند، آن تحلیل مشخص سیاسی او از منطقه و مکان و محل و جغرافیای خاص خودش دارای حداقل ارزش علمی نمی‌باشد. چراکه در «جمع‌های انسانی برعکس جمع‌های طبیعی» امکان زندگی جمعی مکانیکی (خارج از چارچوب دیالکتیکی اجتماعی) وجود ندارد.

برای مثال برای جمع‌های طبیعی، مثل زنبورها و مورچه‌ها و موریانه‌ها گرچه همه این‌ها «دارای زندگی جمعی و تقسیم کار گروهی» می‌باشند اما به علت اینکه دارای زندگی اجتماعی نیستند امکان زندگی جمعی مکانیکی از دیگر جمع‌های زنبوران یا مورچه‌ها وجود دارد و یک جمع و گروه زنبور و مورچه می‌توانند، بدون فهم رابطه خود با گروهای دیگر مورچه‌ها و زنبورها که در مکان‌ها و جغرافیا دیگری وجود دارند، زندگی کنند و البته فهم آن‌ها از زندگی دیگر گروه‌های هم نوع خود هیچگونه تاثیری در زندگی جمعی آن‌ها نخواهد داشت، چراکه دایره حیات جمعی آن‌ها یک دایره بسته می‌باشد و لذا تنها در چارچوب مکانی و محلی خود آن‌ها می‌توانند حیات طبیعی خود را به پیش ببرند، اما در خصوص اجتماع انسانی به علت اینکه زندگی انسان از آغاز از صورت بسته و طبیعی و جمعی اولیه خارج گردید و صورت باز اجتماعی پیدا کرد، همین اجتماعی شدن زندگی انسان‌ها باعث گردید تا روابط بین اجتماع‌های مختلف انسانی صورت تنگاتنگ و دیالکتیکی پیدا کند.

به همین دلیل از بعد از اینکه نظام سرمایه‌داری، وارد فرایند چرخه تاریخی روابط تولید بشر گردید، از آنجائیکه برعکس نظام‌های پیشاسرمایه‌داری که روابط اقتصادی بشر صورت بسته‌ای داشت و این روابط بسته اقتصادی باعث می‌گردید تا روابط باز اجتماعی جوامع بشری را تحت تاثیر خود قرار دهد، در نظام سرمایه‌داری از آنجائیکه چرخه اجتماعی اقتصادی تنها در چارچوب سودآوری هر چه بیشتر سرمایه‌دار در پروسه تولید و مصرف و تجارت بیشتر بود، این امر باعث گردید تا با تکوین کالا و پول و بازار در نظام سرمایه‌داری چرخه بسته نظام اقتصادی مناسبات پیشاسرمایه‌داری (که باعث شده بود تا روابط باز اجتماعی انسان تحت تاثیر روابط بسته اقتصادی قرار گیرد) باز بشود و قطعا در این مرحله بود که «درب با پاشنه هماهنگ شد» که خروجی نهایی آن، باعث گردید تا «جهان وطنی به معنای واقعی کلمه در نظام سرمایه‌داری حاصل بشود» و البته طبیعی بود که به موازات اینکه فرایندهای پروسس تکوین و رشد سرمایه‌داری تحت تاثیر انقلاب سیاسی کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی انگلستان از مرحله تجاری صرف وارد مرحله تولید صنعتی و سپس فرایند تکوین سرمایه‌های مالی و بانکی می‌گردید، سیر ادغام بازارهای جهانی در چارچوب پیدایش امپریالیسم به عنوان انحصارات بزرگ مالی و صنعتی و پولی شدید بشود.

لذا در این رابطه است که به موازات «تکوین جهان دهکده‌ای یا دهکده جهانی، یا گلوبال» به موازات ادغام بازارها و ادغام سرمایه‌ها دیگر حتی خود سرمایه‌های ملی و یا اقتصاد ملی و یا بورژوازی ملی جوامع مختلف برعکس نیمه دوم قرن نوزدهم، به خاطره و حافظه تاریخ سپرده شود. در این رابطه است که در چنین شرایطی که امروز ما در آن قرار گرفته‌ایم، آنچنانکه دیگر سخن گفتن از سرمایه ملی و بازار ملی و بورژوازی ملی یک ذکر خاطره از گذشته می‌باشد، صحبت کردن از تحلیل سیاسی ملی یا تعیین وظایف ملی هم یک خیالپردازی ایده‌آلیستی است.

علیهذا، در این رابطه است که برای کسب تحلیل مشخص از شرایط مشخص که بسترساز و تعیین کننده وظایف پیشگام چه به صورت تاکتیکی یا کوتاه‌مدت و چه به صورت استراتژیکی یا درازمدت می‌باشد، ما مجبوریم در هر مقطع زمانی، اقدام به تحلیل اوضاع جاری بکنیم. چراکه در کانتکس تحلیل اوضاع جاری نشر مستضعفین، برعکس تحلیل‌های مستقل مشخص سیاسی نشر مستضعفین (که در چارچوب و کادر مشخصی زمانی و مکانی که موضوع آن تحلیل‌های مستقل سیاسی داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی می‌باشد به تحلیل می‌پردازد)، سه مؤلفه مختلف داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی را در کنار هم قرار می‌دهیم و در عرصه دیالکتیک آنها به استخراج و استنتاج وظایف خودمان بپردازیم. البته کشف تئوریک و ایدئولوژیک این مساله برای اولین بار توسط معلم کبیرمان شریعتی در تفسیر سوره روم، «پیام امید به روشنفکر مسئول» مطرح شد. به این ترتیب که شریعتی در تفسیر انتهای آیه 3 این سوره و پیوند آن با دو آیه آغازین سوره روم که می‌فرماید: «و یومئذ یفرح المو منون - در آن روزی که روم شکست خورده بر ایران فاتح می‌گردد»، با اینکه این روم است که پیروز می‌شود، اما پیروزی روم بر ایران در آینده کمتر از 9 سال باعث شادی مسلمانان محدود و محصور مکه و مدینه آن زمان می‌شود.

شریعتی در تفسیر خود از این قسمت آیه، یک سوال کلیدی مطرح می‌کند و آن اینکه، چه رابطه‌ای بین شکست ایران و پیروز شدن روم بر ایران - دو ابر قدرت مسلط بر جهان - با شادی مسلمانان که در آن زمان یک جمع گمنام و غیر قابل ذکر بسیار کوچک در دو دهکده کوچک مکه و مدینه بودند، که قرآن در انتهای آیه 3 - سوره روم به آن اشاره می‌کند، وجود داشته است؟

در پاسخ به این سوال سترگ و ستبر است که شریعتی اصل پیوند سرنوشت سیاسی جوامع و اجتماعات مختلف بشری را مطرح می‌نماید به این ترتیب که طبق تفسیر شریعتی علت اینکه مسلمان در آن تند پیچ از برتری روم بر ایران شاد می‌شوند، آن است که به هر حال سوخت لوکوموتیو گسترش اسلام در جهان توسط جنگ فرسایشی بین ابرقدرت‌های جهانی (روم و ایران) حاصل می‌شده است. به عبارت دیگر از نظر شریعتی شادی مسلمانان در آن شرایط معلول این تحلیل سیاسی مسلمانان بوده است که به درستی فهم می‌کردند که جنگ فرسایشی بین دو ابر قدرت ایران و روم باعث اعتلای حرکت مسلمانان در جهان خواهد شد. (چراکه آنچنانکه نهرو و همچنین شریعتی در «مسئولیت شیعه بودن» مطرح می‌کند، علت گسترش جهانی اسلام در کمتر از 20 سال بعد از بعثت پیامبر اسلام این بود که ملت‌های محروم جهانی پاسخ دو خواسته عدالت سیاسی و عدالت اقتصادی و اجتماعی خود، که از نظر آن‌ها همان عدل و امامت می‌باشد در اسلام می‌دیدند).

در نتیجه در این رابطه است که شریعتی پس از طرح اصل پیوند بین جوامع انسانی در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعیشان موضوع فهم و شناخت این روابط را جزء مسئولیت پیشگام یا آنچنانکه او در این تفسیر مطرح می‌کند، «روشنفکر مسئول» می‌داند. باری، من حیث المجموع هدف از «تحلیل اوضاع جاری در نشر مستضعفین که یک سنت چهل ساله می‌باشد» و نشر مستضعفین از سال 58 که حرکت برونی خود را آغاز کرده است در فرایندهای مختلف سیاسی و اجتماعی جامعه ایران جهت ارائه یک تحلیل مشخص سه مؤلفه‌ای کشوری و منطقه‌ای و بین‌المللی می‌پردازد؛ لذا در چارچوب همان تحلیل‌های مستقل و موضوعی مشخص قبلی خود، «توسط ایجاد پیوند دیالکتیکی بین آن‌ها» تلاش می‌کند تا به ارائه یک تحلیل همه جانبه سه مؤلفه‌ای مشخصی در این رابطه بپردازد.

علی‌ایحال، در این راستا است که در شرایط فعلی از آنجائیکه هم در عرصه داخلی، «به علت شرایط پسابرجام و نزدیک شدن انتخابات دو قلوی اسفندماه 94 و اعتلای جنبش مطالباتی مردم ایران و بحرانی شدن شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی و فوران تضادهای جناح‌های قدرت در راس و قله مخروط نظام مطلقه فقاهتی»، جامعه ایران در سه لایه توده‌های قاعده و لایه میانی جنبش و راس هرم نظام، آبستن زایش جدیدی شده است؛ و همچنین در «عرصه منطقه» به علت تغییر استراتژی جهانی امپریالیسم آمریکا از بعد از رفتن نئوکان‌ها و ورود دولت اوباما به کاخ سفید، توسط جایگزین کردن تضاد شیعه و سنی و جنگ‌های نیابتی و هژمونی «پلی پلی»، ترکیه و اسرائیل و عربستان سعودی و رژیم مطلقه فقاهتی و قبول هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی بر هلال شیعه در منطقه خاورمیانه، همراه با جایگزین کردن «خاورمیانه چهل تیکه به جای پروژه خاورمیانه بزرگ نئوکان‌های آمریکا» باعث شده است (تا در این شرایط که خاورمیانه به علت شکست بهار عربی در جهنم آتش و خون می‌سوزد و جوی خون شیعه‌کشی و سنی‌کشی تمام منطقه را فرا گرفته است)، منطقه خاورمیانه را در مسیر گذار و زایش جدیدی قرار داده است.

همچنین از آنجائیکه در عرصه بین‌المللی به موازات ظهور قدرت‌های بزرگ اقتصادی و سیاسی و نظامی مانند چین و روسیه و هند و آفریقای جنوبی، برزیل و غیره باعث شده است تا دوران تک سواری هژمونی امپریالیسم آمریکا بر نظم بین‌المللی که از پایان قرن بیستم توسط فروپاشی شوروی و بلوک شرق حاصل شده است، به پایان برسد و شرایط برای نظم بین‌المللی جدید تحت مدیریت «پلی پل» قدرت‌های غربی، روسیه، چین، هند، برزیل، آفریقای جنوبی و غیره فراهم گردد و در همین رابطه است که این امر باعث شده است تا آنچنانکه در «داخل ایران اوضاع در سه مؤلفه بالائی قدرت و میانی جنبش‌های عام اجتمائی و قاعده جامعه ایران» در حال گذار می‌باشد و در عرصه «منطقه خاورمیانه» شرایط جهت گذار از این فرایند آماده بشود، در عرصه بین‌المللی و نظم نوین جهانی هم شرایط برای گذار از مرحله منوپلی به پلی پلی فراهم بشود. نکته حائز اهمیت در رابطه با این سه فرایند گذار داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی، پیوند این سه فرایند داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی است.

برای مثال، اگر توسط پروژه «برجام» در این شرایط باعث می‌گردد تا در داخل ایران رژیم مطلقه فقاهتی با پروژه اتمی یعنی خانمانسوزترین پروژه تاریخ ایران که با هزینه صدها میلیارد دلاری سرمایه‌های نفتی این ملت نگون بخت - تا نیمه راه آمده بود - برای همیشه وداع کند و «عطایش را به لقائش ببخشد» و در این رابطه حاضر می‌شود که در این شرایط، فردو را که با هزینه ده‌ها میلیارد دلار به عنوان غنی‌سازی بر پا کرده بودند، بدل به مرکز تحقیقاتی دانشگاهی بکند، و 14 هزار سانتریفیوژی که با میلیاردها دلار در بازارهای غیر رقابتی جهانی از پاکستان تا کره شمالی خریداری شده بودند، اوراق کنند و قلب راکتور آب سنگین اراک که با میلیاردها دلار حاصل شده است با سیمان پر بکنند، همه این‌ها معلول همان شرایط نوین گذار در عرصه داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی می‌باشد.

یا در عرصه منطقه خاورمیانه در این شرایط اگر با ورود همه جانبه روسیه به عرصه میدانی و تکوین ائتلاف جدید روسیه، سوریه، حزب الله، ایران، عراق و چین در برابر ائتلاف جهان غرب و ترکیه و عربستان و قطر تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا باعث گردیده تا منطقه خاورمیانه وارد فاز جدیدی از گذار سیاسی و نظامی و تقسیم باز تقسیم خود بشود، باز مولود همان شرایط گذار در نظم بین‌المللی جهانی می‌باشد. علی‌ایحال، با همه این احوال و در رابطه با این ضرورت‌ها است که ضروری دیدیم در این شرایط به تحلیلی دیگری از سری تحلیل‌های اوضاع جاری طبق سنوات چهل سال گذشته بپردازیم و بر سیاق گذشته در تحلیل اوضاع جاری جدید خود ابتدا به تحلیل اوضاع جاری داخل ایران می‌پردازیم.

پر واضح است که در تحلیل اوضاع جاری در مرحله پساتوافق و پساتحریم و پیشاانتخابات اسفند ماه 94، تمامی فاکتورهای تحلیل سیاسی داخل ایران متاثر از ریزش تضادهای بالائی‌های قدرت در این شرایط می‌باشند؛ لذا بدین ترتیب است که تحلیل سیاسی داخلی را از فرایند جنگ جناح‌های درونی قدرت «در چارچوب شرایط جامعه ایران پسابرجام و پساتحریم و پیشاانتخابات دو قلوی اسفندماه 94» آغاز می‌کنیم. چراکه بی‌شک تا اسفند ماه 94 دو لایه دیگر مخروط جامعه ایران یعنی لایه میانی جنبش‌های عام اجتماعی و قاعده مخروط جامعه ایران، مانند سال 76 و 88 متاثر از جنگ داخلی جناح‌های درونی قدرت در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت می‌باشد.

ادامه دارد