درس‌هائی که انتخابات دوقلوی «هفتم اسفند 94» به همراه داشت – قسمت اول

درس اول: درسی است که 31 میلیون نفر از 55 میلیون نفر صاحب رای مردم ایران، که در انتخابات هفتم اسفند شرکت نکردند به ما می‌دهند:

انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، درس‌ها و پیام‌های متعددی، «هم برای مردم ایران، هم برای پیشگامان جنبش‌های اجتماعی ایران (اعم از جنبش مردمی ایران و جنبش دموکراتیک ایران و جنبش سوسیالیستی ایران) و هم برای خود جناح‌های درونی قدرت و سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی به همراه داشت. که البته، پس‌لرزه‌های آن، تا سال 95 ادامه پیدا خواهد کرد، لذا بی‌تفاوتی پیشگامان سیاسی جنبش‌های سه گانه اجتماعی ایران، (جنبش مردمی و جنبش دموکراتیک و جنبشی سوسیالیستی جامعه ایران) در برابر آن، به معنای بی‌تفاوتی نسبت به روانشناسی و پتانسیل مبارزاتی این مردم می‌باشد.»

 

چراکه در انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 هم آنانی که به صورت آگاهانه انتخابات فوق را تحریم و بایکوت کردند و هم آنانی که در انتخابات هفتم اسفندماه 94 (نه به صورت فتوائی و تکلیفی و تقلیدی و سازماندهی پادگانی، حزب پادگانی خامنه‌ای به صورت مهندسی شده شرکت کردند) به صورت آگاهانه (مانند 37% از مردم صاحب رای شهر تهران طبق آمار وزیر کشور دولت یازدهم که شرکت کردند)، «شرکت و عدم شرکت آن‌ها برای ما، دارای پیام و درس بودند. زیرا آنچنانکه شجونی، در وصف مردم تهران در چارچوب این انتخابات گفت: »تهران در این انتخابات نشان داد، که مرکز ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه می‌باشد فراموش نکنیم که تهرانی که شجونی اینچنین از آن تعریف می‌کند، همان تهرانی است که سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی، هم در سال 57 توسط همین مردم تهران توانستند، رژیم توتالی‌تر و کودتائی پهلوی را سرنگون کنند، (و هژمونی جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 را به دست گیرند و برای اولین بار در طول هزار سال حیات تاریخی حوزه‌های فقاهتی شیعه، روحانیت توانست صاحب حکومت و قدرت سه گانه سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی، بر جامعه ایران بشود).

هم توسط این مردم تهران در طول 37 سال گذشته بوده، (هر چند به صورت نمایشی و از پیش مهندسی شده) که این رژیم تلاش کرده است، تا در نگاه جهانیان، توسط تظاهرات مختلف، (از تظاهرات 22 بهمن گرفته تا تظاهرات روز قدس و غیره) حمایت مردمی خود را به نمایش بگذارد. بنابراین، «ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه» تعریف کردن مردم تهران، در چارچوب انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 به معنای زیر سوال بردن موجودیت و هویت ادعائی 37 ساله گذشته، سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد. چراکه فونکسیون شرکت آگاهانه، در انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 «سه میلیون و 240 هزار شرکت کننده مردم تهران» - طبق آمار وزیر کشور-، تنها این نبود که تمامی سرلیست‌ها و سردمداران تشکیلات به اصطلاح اصول‌گرا در دو مجلس پنجم خبرگان و مجلس دهم شورا دفع و نفی شدند، و آرایشی جدید به هیرارشی جریان‌های راست رژیم مطلقه فقاهتی به سردمداری جریان افراط‌گرای محمد تقی مصباح یزدی دادند، و کل سازماندهی مهندسی شده خامنه‌ای، در دو مجلس آینده پنجم و دهم خبرگان و شورا به چالش کشیدند، و عدم مشروعیت و مقبولیت شورای نگهبان و نظارت استصوابی آن، به عنوان مرکز اصلی فیلترینگ انتخابات مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای اعلام کردند.

بلکه مهم‌تر از همه این‌ها، «پیام انتخاباتی مردم تهران، به رژیم مطلقه فقاهتی و تمامی پیشگامان جنبش‌های اجتماعی ایران این است که، این تشکیلات اجتماعی و سیاسی مردم تهران، از طریق شبکه اجتماعی و فضای مجازی بود، که در این انتخابات توانست، تمامی بافته‌های تبلیغاتی و سیاسی و اجتماعی، حزب پادگانی خامنه‌ای را، (که از نمازهای جمعه و جماعت گرفته تا رسانه‌های به اصطلاح ملی و حکومتی در استخدام خود درآورده است) رشته کند و این پیام و درس تغییرساز اجتماعی و تاریخی را به همه کسانی که به تغییر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامع ایران فکر می‌کنند، بدهند، که تنها عامل بیمه و گارانتی کننده، تمامی این تغییرات در آینده در جامعه ایران، در گرو سازماندهی جامعه امروز ایران، توسط شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی می‌باشد؛ لذا تا زمانیکه پیشگامان جنبش‌های اجتماعی ایران، با سازماندهی فیزیکی دوران چریک‌گرائی دهه 40 و 50 چه در شکل سازماندهی نظامی و چه در صورت سازماندهی تحزب‌گرایانه لنینیستی وداع نکنند، امکان موفقیت برای آن‌ها نیست.»

علی ایحال، این بزرگ‌ترین درسی است که، انتخابات هفتم اسفند ماه 94 برای پیشگامان جنبش‌های اجتماعی ایران به ارمغان آورد و همین دستاورد است که امروز خواب از چشم سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی گرفته است، چرا که سردمداران حزب پادگانی خامنه‌ای، به خوبی دریافتند که، اگر مردم ایران، به تاسی از مردم تهران، بتوانند در چارچوب شبکه‌های اجتماعی به سازماندهی تبلیغاتی و سیاسی و اجتماعی خود بپردازند، فردای ایران دیگر هیچ نیروئی را، توان سد کردن، حرکت تغییرساز سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و تاریخی و فرهنگی مردم ایران ندارد؛ و این بزرگ‌ترین درسی است، که انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 به همه پیشگامان جنبش‌های تغییرخواه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و ساختاری جامعه امروز ایران می‌دهد.

بی‌شک در همین جا و در همین رابطه، باید این داوری تاریخی خود را بکنیم، که موفقیت آینده جنبش‌های تغییرساز اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی گروه‌های مختلف جامعه ایران در گرو سازماندهی جنبش‌های سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی مردم ایران، از کانال فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی می‌باشد و قطعا در آینده جریانی می‌تواند در این رابطه نقشی تاریخ‌ساز و تغییرساز و دوران‌ساز داشته باشد که بتواند هژمونی در این شبکه‌های اجتماعی جهت سازماندهی گروه‌های مختلف جامعه ایران در دست بگیرد.

باری، در رابطه با درس اولی که باید از انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 بگیریم اینکه، گرچه طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی، 55 میلیون نفر از جمعیت 80 میلیون نفری ایران، واجد شرایط شرکت در انتخابات دوقلوی هفتم اسفند 94 - یعنی انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم بودند-، طبق اعلام رسمی عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر کشور دولت یازدهم، از این 55 میلیون نفر تنها 36 میلیون نفر در انتخابات هفتم اسفند ماه 94 شرکت کرده‌اند، که البته حاجی بابائی وزیر آموزش و پرورش دولت احمدی نژاد، که نماینده منتخب همدان در این انتخابات یعنی در مجلس دهم می‌باشد، رقم 33 میلیون شرکت کننده را اعلام کرد و در جایی دیگر عبدالرضا رحمان فضلی وزیر کشور در مصاحبه تلویزیونی با برنامه 30/10 کانال دوم در تاریخ 10/12/94 تعداد شرکت کنندگان در این انتخابات را 24 میلیون نفر اعلام کرد.

به هر حال در این رابطه، اگر آمار وزیر کشور معیار قرار دهیم، 20 میلیون نفر از جمعیت ایران در انتخابات هفتم اسفند شرکت نکرده‌اند و اگر آمار حاجی بابائی نماینده همدان در مجلس دهم معیار قرار دهیم، 31 میلیون نفر از جمعیت ایران در انتخابات فوق شرکت نکرده‌اند، یا به عبارت دیگر، سی و یک میلیون نفر از 55 میلیون نفر افراد صاحب رای جمعیت 80 میلیونی مردم ایران، (البته باز هم تاکید می‌کنیم، که هر دو این نتیجه‌گیری با فرض صحت آمارهای خود رژیم می‌باشد) انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 رژیم مطلقه فقاهتی را بایکوت و تحریم کردند.

حال درس اولی که انتخابات هفتم اسفند ماه 94 در این رابطه به همراه دارد اینکه، این 31 میلیون نفر یا 20 میلیون نفری که از جمعیت ایران در انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 شرکت نکرده‌اند، شامل کدام گروه‌های اجتماعی از مردم ایران می‌شوند؟ فراموش نکنید که از 12 فروردین 58 که رژیم مطلقه فقاهتی مدعی مشارکت 99 درصدی جمعیت واجد شرایط مردم ایران در انتخابات تعیین رژیم حاکم شده است، تا امروز که طبق آمار خود رژیم (توسط عبدالرضا رحمانی فضلی) این 99 درصد (به فرض صحت آن) بدل به 62 درصد (باز هم به فرض صحت آن) شده است، 37% از جمعیت 55 میلیون نفری واجد شرایط انتخابات جامعه ایران، از رژیم مطلقه فقاهتی فاصله گرفته‌اند.

البته در چارچوب پاسخ علتی به این سوال از هر زاویه‌ای که بخواهیم تبیین کنیم، این پاسخ‌های مختلف ما دارای یک مخرج مشترکی می‌باشند و آن اینکه این 31 میلیون نفر یا 20 میلیون نفر، همان گروه اجتماعی جامعه ایران می‌باشند، (که منهای عدم اعتقاد به ورود در رقابت درونی تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی رژیم مطلقه فقاهتی، در صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم درونی قدرت که در طول 37 سال گذشته عمر این رژیم از انتخابات سال 58 الی زماننا هذا، ادامه داشته است) «معتقد به زیر سوال بردن کل رژیم مطلقه فقاهتی هستند»، لذا این گروه اجتماعی از جامعه ایران، به صورت یک رفراندم در انتخابات هفتم اسفند ماه 94 توسط عدم مشارکت در این انتخابات، رای منفی خود را به کل رژیم مطلقه فقاهتی داده‌اند.

به عبارت دیگر، درس اولی که انتخابات هفتم اسفندماه 94 به همراه دارد، اعلام 31 میلیون نفر از 55 میلیون نفر واجدین شرایط انتخابات مردم ایران (طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی) نسبت به عدم مشروعیت و عدم مقبولیت رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد. البته در این رابطه فراموش نباید کرد که، (منهای انتخابات مهندسی شده هفتم اسفند ماه 94 خامنه‌ای، توسط فیلترهای استصوابی شورای نگهبان و سازماندهی پشت صحنه حزب پادگانی خامنه‌ای به همراه فیلترینگ دستگاه اطلاعاتی سپاه و وزارت) خود خامنه‌ای پس از طراحی مهندسی شده این انتخابات، جهت کاهش رقم عدم مشارکت مردم ایران در این انتخابات کوشید در سخنرانی 19 دیماه خود، با اعلام اینکه «هر کس که من را قبول ندارد و کاندایداها و حتی اسلام را هم قبول ندارد، حداقل به خاطر ایران و امنیت داخلی، در این انتخابات شرکت کند» مردم ایران را تشویق به مشارکت حداکثری بکند. چراکه خامنه‌ای به درستی می‌داند، «که عدم مشارکت مردم در انتخابات مهندسی شده حکومتی او، به معنای رای منفی به کل نظام می‌باشد»؛ لذا در این رابطه است که، انتخابات دوقلوی هفتم اسفند 94 (منهای شکل ظاهری آن که در صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی قدرت معنی پیدا می‌کند) دارای یک مضمون واقعی اساسی و کلیدی نیز می‌باشد، و آن اینکه، «به شکل غیر مستقیم یک رفراندم در برابر کل رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد» زیرا «معنای عدم مشارکت در انتخابات، توسط واجدین شرایط چیزی جز این نیست که، آن‌ها در کل مخالف رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشند.»

علیهذا، در این راستا است که، «درس اولی که انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 به همراه داشت عدم مشارکت این 31 میلیون نفر، در انتخابات فوق بود. که توسط این عدم مشارکت، به رد کلیت رژیم مطلقه فقاهتی رای دادند، زیرا به هیچ وجه این رژیم را تحت مدیریت هیچکدام از جناح‌های درونی قدرت، به عنوان نماینده سیاسی و طبقاتی خود نمی‌شناسند.»

درس دومی که انتخابات هفتم اسفند ماه 94 به همراه داشت، «غیبت نیروی کار یا جنبش کارگری ایران» در این انتخابات بود. ـنچنانکه قبلا در تقریر درس اولی که انتخابات هفتم اسفند ماه 94 به همراه داشت مطرح کردیم، درس اول فونکسیون انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 عبارت بود از «پیام عدم مشارکت 31 میلیون نفر از 55 میلیون نفر، صاحب صلاحیت رای دهی جمعیت 80 میلیون نفری ایران بود که با عدم مشارکت و حضور خود در پای صندوق‌های رای، کلیت رژیم مطلقه فقاهتی را در یک رفراندم اعلام نشده و غیر حضوری و منفی به چالش کشیدند»، البته باز هم تاکید می‌کنیم که آن گروه‌های اجتماعی که در هفتم اسفند ماه 94 با عدم مشارکت و بایکوت کردن صندوق‌های رای، رژیم مطلقه فقاهتی را در کلیت خود نماینده سیاسی و طبقاتی خود ندانستند، طبق ادعای خود رژیم مطلقه فقاهتی، همین مردم در انتخابات 12 فروردین سال 58 با مشارکت 99 درصدی خود، رژیم مطلقه فقاهتی را به عنوان نماینده سیاسی و طبقاتی خود معرفی کردند. ولی به مرور زمان، در عرصه پروسس 37 سال گذشته عمر این رژیم، همین مردم رفته رفته به این حقیقت رسیده‌اند که نه تنها این رژیم به عنوان نماینده سیاسی و طبقاتی آن‌ها نمی‌باشد، بلکه بالعکس ضد منافع طبقاتی و سیاسی آن‌ها است و در همین رابطه است که این گروه‌های اجتماعی جامعه ایران، (که طبق آمار اعلام شده از طرف حاجی بابائی وزیر آموزش پرورش دولت هشتم و عضو هیئت رئیسه مجلس هفتم، تعداد واجدین شرایط آن‌ها جهت مشارکت در انتخابات هفتم اسفند ماه 94 به 31 میلیون نفر می‌رسد) از آنجائیکه صندوق‌های رای و انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی، جنگ حیدر نعمتی 37 ساله جناح‌های درونی قدرت، در چارچوب تقسیم باز تقسیم قدرت، به صورت مهندسی شده یا به صورت پادگانی و یا به صورت کدخدامنشی و تعبدی و تقلیدی و تکلیفی، در صفحه شطرنج همان کلیت نظام مطلقه فقاهتی تبیین می‌کنند و تفسیر می‌کنند، لذا در انتخابات دوقلوی هفتم اسفندماه 94 حاضر نشدند، برای این جنگ‌های جناح‌های درونی قدرت تره خورد کنند.

چراکه معتقدند که مشارکت در این جنگ‌های حیدر نعمتی (جناح‌های درونی قدرت که توسط غربال فیلترینگ استصوابی شورای نگهبان و اطلاعات سپاه و اطلاعات وزارت مهندسی می‌شوند) و از قبل طراحی شده‌اند و انتخاب آن‌ها در طول انتخاب شده‌های قبلی خود رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ای می‌باشد، و در نهایت هر کدام از این جناح‌های از قبل آشپزی شده درون قدرت که پیروز میدان بشوند، فاتح اصلی این میدان، همان کلیت رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد، که بیش از 80% قدرت سیاسی و اقتصادی و اداری و نظامی و انتظامی آن بر طبق همین قانون اساسی در دست یک فردی قرار دارد که در برابر هیچگونه نهادی و فردی پاسخگو نیست و مشروعیت قدرت خود را هم تنفیذ شده از آسمان می‌داند نه از زمین و مردم گرهی از مشکلات آن‌ها حل نمی‌کند، توسط این‌ها آبی برای آن‌ها گرم نمی‌شود.

علی ایحال، در این رابطه است که این گروه‌های اجتماعی علی رغم آن همه تبلیغات داخلی و خارجی که جهت دعوت در مشارکت در قدرت در دوران تبلیغات کاندیداتوری انتخابات هفتم اسفند ماه 94 از طرف جریان‌های مختلف صورت گرفت، حاضر نشدند با حضور خود در این انتخابات، در نهایت به تائید کلی رژیم مطلقه فقاهتی بپردازند؛ لذا در این رابطه است که آنچنانکه در درس اول تقریر کردیم، برای پاسخ به این سوال، «که این 31 میلیون نفر، واجد شرایط رای دهی، که در انتخابات دوقلوی هفتم اسفندماه 94 توسط بایکوت کردن صندوق‌های رای رژیم مطلقه فقاهتی، با عدم مشارکت خود، رای منفی به کلیت رژیم مطلقه فقاهتی داده‌اند، شامل کدامین گروه‌های اجتماعی می‌شوند؟»

باید ابتدا به پاسخ این سوال بپردازیم، که «آن گروه اجتماعی که دارای جمعیت 31 میلیون نفری واجد شرایط رای دهی در میان جمعیت 55 میلیون نفری واجد ین شرایط رای دهی می‌باشند کدامین گروه هستند؟» بی‌شک تنها گروه اجتماعی ایران که می‌توانند از اینچنین کثرتی در جامعه ایران برخوردار باشند، «تنها و تنها نیروی کار بیش از 11 میلیون نفری جامعه ایران می‌باشد، که به همراه افراد خانواده خود بیش از 40 میلیون نفر، از جمعیت 80 میلیون نفری جامعه ایران امروز را تشکیل می‌دهند.» البته ممکن است گفته شود که طبقه متوسط شهر و روستاهای جامعه ایران هم دارای اینچنین گستردگی کمی جمعیتی می‌باشند، که بتوانند به رقابت با جمعیت نیروی کار جامعه ایران بپردازند در این رابطه برای اینکه ثابت کنیم که این 31 میلیون نفر شامل طبقه متوسط شهر و روستاهای ایران نمی‌شوند، تنها کافی است که این مقایسه در خود تهران بزرگ به انجام برسانیم، چراکه تهران بزرگ، به لحاظ گستردگی طبقه متوسط شهری در نقطه اوج منحنی کمی این طبقه در جامعه ایران می‌باشد. از آنجائیکه طبق آمار خود عبدالرضا رحمان فضلی - وزیر کشور دولت یازدهم-، تعداد واجدین شرایط انتخابات در تهران بزرگ، 8 میلیون و هشتصد هزار نفر می‌باشد، که از این تعداد طبق آمار خود وزیر کشور فقط چهار میلیون و 104 هزار نفر در انتخابات هفتم اسفند ماه مشارکت کرده‌اند، لذا طبق آمار خود رژیم 4696000 نفر از واجدین شرایط انتخابات در تهران بزرگ در انتخابات فوق مشارکت نکرده‌اند و با عدم مشارکت خود به کلیت رژیم مطلقه فقاهتی رای منفی داده‌اند.

از آنجائیکه تهران بزرگ، در نوک پیکان منحنی سیاسی جامعه ایران هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی قرار دارد، با عنایت به اینکه تنها جریانی از جناح‌های درونی قدرت که در انتخابات تهران توانست به صورت صد در صد هم در انتخابات خبرگان پنجم و هم در انتخابات مجلس دهم پیروز صحنه میدان انتخابات بشود و جریان‌های رقیب اعم از راست افراطی و راست سنتی و راست بازاری یا کلاسیک از میدان بیرون کند، جریان ائتلافی اعتدال‌گرا تحت هژمونی هاشمی رفسنجانی و شیخ حسن روحانی و سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی می‌باشد (که در خصوص مجلس دهم از اولین آن‌ها یعنی محمد رضا عارف تا آخرین آن‌ها یعنی نفر سی‌ام که عبد الرضا هاشمزائی می‌باشد، دقیقا همان 30 نفر کاندیداهای این جریان می‌باشند، و در عرصه مجلس خبرگان پنجم هم در تهران باز موضوع به همین شکل بوده است).

حال اگر بپذیریم، که طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی، از 4 میلیون و 104 هزار رای ماخوذه در تهران، اکبر هاشمی رفسنجانی 2 میلیون و 301 هزار و 492 رای آورده است؛ و طبق آمار خود رژیم 37% رای صندوق‌های انتخابات شهر تهران متعلق به اصول‌گرایان ضد هاشمی رفسنجانی و شیخ حسن روحانی و سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی بوده است، سوال کلیدی که در این رابطه مطرح می‌شود اینکه، این بیش از دو میلیون رائی که هاشمی رفسنجانی به عنوان سرلیست جریان آلترناتیو اصول‌گرایان و به عنوان رقیب اصلی خامنه‌ای در قدرت در تهران، از میان چهار میلیون و 104 هزار نفر شرکت کننده - طبق آمار خود رژیم - صاحب شده است، معلول حمایت کدامین گروه‌های اجتماعی جامعه تهران بزرگ از هاشمی رفسنجانی می‌باشد؟ «آیا طبقه کارگر در تهران از هاشمی رفسنجانی و لیست آن‌ها حمایت کرده است؟» بی‌شک تنها منحنی رای‌های این جناح از جنوب تهران تا شمال تهران که جغرافیای آرایش طبقاتی شهر تهران بزرگ می‌باشد، می‌تواند پاسخگوی نهائی این سوال کلیدی باشد. چراکه طبق اعتراف وزیر کشور دولت یازدهم، بیش از 80 درصد رای‌های جناح آلترناتیو از حوزه‌های خیابان انقلاب تا شمال تهران حاصل شده است، برعکس جناح اصول‌گرا یا جناح راست رژیم مطلقه فقاهتی (در سه شاخه آن اعم از راست افرطی و راست سنتی و راست بازاری و کلاسیک که با حمایت شش دانگ حزب پادگانی خامنه‌ای اعم از سپاه و بسیج و اطلاعات و غیره بودند) که 80% از 37% رای شهر بزرگ تهران در حوزه‌های جنوب تهران تا مرز خیابان انقلاب حاصل کرده‌اند.

تا آنجا که دیدیم که در پروسه شمارش صندوق‌های رای که از جنوب تهران به سمت شمال ادامه داشت، به یکباره سرلیست جریان راست که حداد عادل بود به عنوان آخرین مهره جریان راست از 30 نفر منتخبین تهران خارج شد و از نفر پانزدهم به نفر سی و یکم سقوط کرد. همین یک معیار دلیل قاطع بر ماهیت متوسط طبقاتی حامیان هاشمی و روحانی و محمد خاتمی در تهران می‌باشد، «که خود این مشت نیز می‌تواند نمایش دهنده خروار در این انتخابات هم باشد». آنچنانکه باز در همین رابطه در جریان جنبش سبز سال 88 تحت هژمونی میرحسین موسوی شاهد بودیم که، اگر چه میرحسین موسوی در بزرگ‌ترین تجمع تاریخ شهر تهران در خیابان آزادی در بعد از ظهر 25 خرداد 88 توسط بلندگوی دستی، رژیم مطلقه فقاهتی و خامنه‌ای را، تهدید به اعتصاب کارگران کرد. اما به علت عدم حمایت نیروی کار ایران از جنبش سبز، تهدیدهای میرحسین موسوی نسبت به اعتصاب کارگری نتوانست لباس عینیت و واقعیت به تن کند، در نتیجه جنبش سبز در سال 88 به علت عدم حمایت و غیبت جنبش کارگری و نیروی کار ایران شکست خورد و میرحسین موسوی، نتوانست مانند خمینی در سال 57 (که خمینی توانست به علت حمایت نیروی کار ایران توسط اعتصابات سراسری رژیم توتالی‌تر و کودتائی پهلوی را سرنگون کند) ابطال کودتای انتخاباتی خرداد 88 حزب پادگانی خامنه‌ای بر رژیم مطلقه فقاهتی تحمیل نماید.

تا آنجا که همین جنبش سبزی که تحت هژمونی میرحسین موسوی در 25 خرداد سال 88 توانست طبق آمار و اعتراف محمد باقر قالیباف سرلیست جناح راست و شهردار تهران بیش از چهار میلیون نفر در خیابان آزادی بسیج نماید، در ادامه مبارزه خود در عرصه میدانی پس از تظاهرات خونین عاشورای 88 در برابر کمتر از ده هزار نفر تظاهرات دولتی و سازماندهی شده نهم دیماه 88 در میدان فردوسی توسط حزب پادگانی خامنه‌ای به علت غیبت جنبش کارگری در محاق رفت. چراکه این قانون نظام سرمایه‌داری است، که تنها عاملی که می‌تواند نظام‌های توتالتیر در ظلل مناسبات سرمایه‌داری را به زانو درآورد، فقط و فقط اعتصابات سراسری جنبش کارگری است و لاغیر.

به همین دلیل است که داوری نهائی ما در رابطه با انتخابات هفتم اسفندماه 94 این است که تنها گروه اجتماعی که به صورت فراگیر و اکثری در انتخابات هفتم اسفند ماه مشارکت نکردند و با این عدم مشارکت رای منفی به کلیت نظام مطلقه فقاهتی دادند، نیروی کار و جنبش کارگری ایران بودند، که با جمعیت بیش از 11 نفری خود که به همراه افراد خانواده خود بیش از 40 میلیون نفر از جمعیت بیش 80 میلیون نفری ایران را تشکیل می‌دهند، توانستند بزرگ‌ترین رفراندم توسط عدم مشارکت خود در انتخابات عرضه نمایند.

البته ممکن است در این رابطه از ما سوال شود، که پیروزی علیرضا محجوب به عنوان مسئول تشکیلات زرد خانه کارگری و سومین نفر پس از عارف و علی مطهری در انتخابات مجلس دهم چگونه تعریف و تفسیر و تحلیل می‌کنید؟ در پاسخ به این سوال هم باید بگوئیم، که علت پیروزی علیرضا محجوب قرار داشتن در لیست 30 نفری جریان هاشمی –روحانی –خاتمی بود، که تمامی 30 نفر این لیست بدون حتی یک نفر تغییر توانستند پیروز میدانی این رقابت بشوند، نه کاندیدا شدن نیروی کار شهر تهران، بنابراین، اصلا و ابدا موفقیت علیرضا محجوب در رقابت مجلس دهم در انتخابات شهر تهران نباید در چارچوب حمایت نیروی کار از او تبیین کرد. به همین دلیل درس دومی که انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 به همراه داشت، از نظر ما، غیبت 31 میلیون نفری واجدین شرایط نیروی کار و افراد خانوار آن‌ها در این انتخابات بود که خود این امر به عنوان بزرگ‌ترین زنگ خطر برای رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد، چراکه حزب پادگانی خامنه‌ای می‌دانند که این برخورد منفی نیروی کار و جنبش کارگران ایران، در دراز مدت، به این شکل اعتراض خاموش باقی نمی‌ماند چراکه نیروی کار و جنبش کارگری ایران، در نظام سرمایه داری موجود، تنها طبقه‌ای است که دارای بازوی اجرائی فلج کننده می‌باشد و این بازوی فلج کننده جنبش کارگران ایران آنچنانکه از 18 شهریور تا 22 بهمن 57 شاهد آن بودیم، همان قدرت اعتصاب او می‌باشد. بطوریکه در سال 57 نشان داد که این قدرت تنها بازوئی است که می‌تواند قدرتمندترین رژیم توتالی‌تر تاریخ ایران علیرغم حمایت تمامی قدرت‌های جهانی و علیرغم داشتن ارتش پنجم جهان و علیرغم دارا بودن قدرتمندترین ساواک در خاورمیانه به زانو درآورد «فاعتبروا یا اولی الابصار.»

ادامه دارد