درس‌هائی که انتخابات دوقلوی «هفتم اسفند 94» به همراه داشت – قسمت دوم

 

درس سومی که انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 به همراه داشت «شکست پروژه انتخابات مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای بود

سومین فونکسیون انتخابات هفتم اسفند ماه 94 «شکست پروژه انتخابات مهندسی شده یا شکست استراتژی مهندسی کردن انتخابات حزب پادگانی خامنه‌ای بود» چراکه آنچنانکه در سر مقاله، «کدامین: انتخابات پادگانی یا مهندسی شده شماره 80 نشر مستضعفین مطرح کردیم» از سال 68 پس از فوت خمینی که خامنه‌ای توانست بر کرسی رهبری رژیم مطلقه فقاهتی تکیه بزند، «بزرگ‌ترین خاکریزی که خامنه‌ای در جهت تثبیت رهبری خود بر رژیم مطلقه فقاهتی در برابر خود می‌دید، موضوع کسب مقبولیت توسط لیبرالیسم نهادی رژیم مطلقه در بستر انتخابات صوری بود» چراکه خامنه‌ای به خوبی می‌دانست که موضوع انتخابات در چارچوب رژیم مطلقه فقاهتی که او بر کرسی رهبری آن تکیه زده است و بیش از 80% قدرت اقتصادی و سیاسی و اداری و نظامی و انتظامی بدون اینکه پاسخگوی هیچ فرد و نهادی باشد را در دست گرفته است، مانند شمشیر دو لبه‌ای است که هر چند یک سر آن در خدمت شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت می‌باشد، سر دیگر این شمشیر در راستای کسب مقبولیت (هر چند به صورت صوری) رژیم مطلقه فقاهتی در قرن بیست و یکم در کنار مؤلفه مشروعیت فقهی می‌باشد.

علی هذا، گرچه جناحی از حکومت (تحت عنوان راست افراطی و راست سنتی) در طول 37 گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی پیوسته تلاش کرده‌اند تا «مشروعییت فقهی رژیم مطلقه فقاهتی که خمینی در کتاب ولایت فقیه خود در سال 46 به صورت فقهی – کلامی تبیین کرد عمده و مطلق نمایند و آنچنانکه شیخ فضل الله نوری و حتی محمد حسین نائینی (در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله خود) معتقد بودند، »حکومت مطلق صد درصد فقیه می‌باشد و در راستای مشروعیت حکومت در دست فقیهان هر گونه تکیه بر انتخابات و آراء مردمی امری کاذب و غیر فقهی می‌دانستند، علی رغم همه این‌ها، خامنه‌ای بر طبق تجارب گذشته خود از سال 58 کوشید، تا مانند خمینی توسط انتخابات و رای مردم روکشی مخملی بر مشروعیت فقاهتی حکومت مطلقه فقاهتی تحت رهبری خودش ایجاد نماید؛ لذا به این دلیل بود که خامنه‌ای از همان آغاز معتقد بود که باید در مشارکت هر چه بیشتر مردم ایران در انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی تلاش نماید، چراکه او به خوبی می‌دانست که عدم مشارکت مردم در انتخابات، قبل از هر چیز به معنای نفی کلیت رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد.

لذا در این راستا بود که برای او مهم‌تر از مؤلفه تقسیم قدرت در صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت توسط انتخابات، حضور فیزیکی مردم در انتخابات تحت هر عنوانی اعم از وظیفه تکلیفی فقهی یا تحریک احساسات ملی و قومی یا ایجاد رقابت مهندسی شده می‌باشد. تا بدان ترتیب بتوان با «افزایش کمی عدم مشارکت مردم در انتخابات که دلالت بر نفی کلیت نظام می‌کند، جلوگیری کرد.» خامنه‌ای در این راستا به درستی می‌دانست، که «معنای بایکوت صندوق‌های رای توسط مردم، قبل از نفی جنگ درونی جناح‌های قدرت در رژیم مطلقه فقاهتی، به معنای نفی کلیت نظام است.» خامنه‌ای به خوبی از همان آغاز می‌دانست که، «عدم مشارکت مردم در انتخابات صوری رژیم مطلقه فقاهتی، هر چند در کوتاه مدت صورت مبارزه منفی و خاموش دارد، اما در درازمدت، آتش زیر خاکستر خواهد بود که مانند آتشفشانی شعله‌ور خواهد شد» (آنچنانکه خود خامنه‌ای در طول 25 سال عمر رهبری خود، شراره‌های این آتشفشان را با گوشت و پوست خود در تابستان 78 و 88 تجربه کرده است).

خامنه‌ای از همان آغاز می‌دانست که انتخابات صوری رژیم مطلقه فقاهتی، هر چند برای مردم ایران (مانند مقنی ته چاه زمان میرزا آقاسی نخست وزیر محمد شاه قاجار به آب نمی‌رسد) اما برای رژیم مطلقه فقاهتی هم آب است و هم نان. زیرا برای مردم ایران، «همین خیمه شب بازی‌های صوری می‌تواند جنبه ضد انگیزه داشته باشد و آن‌ها را وارد دسته‌بندی‌های حیدر نعمتی در جنگ درونی جناح‌های قدرت بکند»؛ لذا با همه این اهمیتی که از همان آغاز خامنه‌ای برای انتخابات در راستای تثبیت رهبری خود و مقبولیت بخشیدن به مشروعیت فقاهتی رژیم مطلقه فقاهتی قائل بود، او به خوبی می‌دانست که بزرگ‌ترین مانع و مشکلش در این رابطه بسیج مردم است. چراکه خمینی سلف او توسط جایگاه کاریزمات خود و موقعیت فقاهتی و مرجعیتش و سابقه سیاسی که از بعد از مرگ بروجردی در عرصه جنبش سیاسی ایران حاصل کرده بود، به راحتی می‌توانست توسط مکانیزم فتوا و تکلیف مردم را به صورت مقلد و تکلیفی به پای صندوق‌های رای بکشاند، اما مشکلی که خامنه‌ای، (از همان سال 68 که بر کرسی رهبری تکیه زد) در این رابطه داشت، این بود که او نه جایگاه کاریزماتیک خمینی داشت و نه از کرسی مرجعیت و فقهی برخوردار بود و نه سابقه مبارزاتی در عرصه جنبش سیاسی قبل از انقلاب 57 داشت.

به همین دلیل از همان آغاز او به خوبی دریافت که دیگر نمی‌تواند مردم را مانند خمینی با سلاح فتوا و تکلیف و تعبد و تقلید به پای صندوق‌های رای بکشاند و در همین چارچوب بود که او از همان سال 68 فهمید که از زرادخانه به جا مانده از خمینی که با سلاح کاریزمات و مرجعیت و اتوریته فقهی پر بود، در این رابطه نمی‌تواند استفاده نماید، علی ایحال، در چارچوب این ناتوانی بود که او از همان سال 68 کوشید تا با نهادینه کردن نیروی غیر ارتشی برگشته از جبهه‌های جنگ تحت عنوان سپاه و بسیج و روحانیت راست سنتی حکومتی، حزب پادگانی خود را با بیش از 300 هزار نیروی حرفه‌ای که تمامی قدرت اقتصادی و اداری و تبلیغاتی و سیاسی مملکت در دست دارند، آلترناتیو زرادخانه از کار افتاده خمینی را برای خود بازسازی کند.

علیهذا در همین رابطه بود که خامنه‌ای در آغاز با تکیه بر حزب پادگانی خود کوشید، تا انتخابات پادگانی را جایگزین انتخابات تقلیدی و تکلیفی و فتوائی خمینی بکند و تا خرداد 88 او هر چند در انتخابات دولت هفتم خرداد 76 با یک گسستگی تشکیلاتی و مدیریتی روبرو شد، ولی توسط همین انتخابات پادگانی و با سلاح همین زرادخانه حزب پادگانی خود توانست در دوران دولت نهم و دهم تقریبا تمامی سه قوه را در تسخیر خود درآورد و در نماز جمعه 29 خرداد 88 هاشمی رفسنجانی را در پای محمود احمدی نژاد ذبح نماید، اما شکست خامنه‌ای در عرصه عصیان دولت دهم، برای خامنه‌ای دستاورد بزرگ استراتژیکی داشت، چراکه خامنه‌ای دریافت که هر چند در جریان کودتای انتخاباتی دولت دهم در خرداد 88 توسط حزب پادگانی خود توانست بالاخره جنبش سبز تحت هژمونی میرحسین موسوی را شکست دهد، اما عصیان و انحراف دولت احمدی نژاد بر علیه او و هزینه سنگین اجتماعی شکست جنبش سبز در سال 88، دلالت بر «پایان عمر پروژه انتخابات پادگانی برای او می‌کرد

بدین ترتیب بود که او از سال 91 دریافت که «دیگر وقت و دوران استراتژی انتخابات پادگانی جهت تثبیت قدرت خود به سر رسیده است و در صورت ادامه این استراتژی، این امر باعث می‌گردد تا مانند سال 88 جنبش‌های عام اجتماعی ایران، اعم از جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی و جنبش زنان و جنبش گروه‌های متوسط اجتماعی رو به اعتلا بروند» به هر حال این همه باعث گردید تا خامنه‌ای از نیمه دوم سال 91 جهت بسترسازی انتخابات دولت یازدهم در خرداد 92 «استراتژی انتخابات مهندسی شده را جایگزین انتخابات پادگانی قبلی خود در دولت نهم و دهم بکند

در این راستا بود که مطابق پلاتفرم جدید او، از نیمه دوم سال 91 جهت انتخابات دولت یازدهم در خرداد 92 او کوشید «به جای چماق و سرکوب و رای‌سازی و شانتاژهای قبلی حزب پادگانی‌اش، با جایگزین کردن پروژه انتخابات مهندسی شده به جای انتخابات قبلی پادگانی توسط فیلترینگ استصوابی شورای نگهبان دست ساخته خود و سازماندهی تصفیه و غربال، توسط تشکیلات اطلاعات سپاه پاسداران و وزارت انتخاب مهندسی شده را، جایگزین انتخابات پادگانی فبلی خود بکند»؛ لذا در این رابطه بود که آنچنانکه در انتخابات دولت یازدهم در خرداد 92 شاهد بودیم، خامنه‌ای با تکیه بر کهنه کارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی در بیش از 30 سال گذشته یعنی شیخ حسن روحانی، علاوه بر اینکه توسط این انتخابات مهندسی شده توانست بزرگ‌ترین آلترناتیو قدرت خود یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی را فیلترینگ و سلب صلاحیت نماید، توسط پیروزی این مهره کهنه کار اطلاعاتی 30 ساله گذشته رژیم مطلقه فقاهتی نیز توانست:

اولا جنبش سبز و رهبری محصور او را به انزوا بکشاند.

ثانیا هاشمی رفسنجانی را از عرصه صفحه شطرنج رهبری به بدنه رژیم و تقسیم درونی جناح قدرت در داخل رژیم مطلقه فقاهتی بکشاند.

ثالثا توسط انتخابات مهندسی شده دولت یازدهم، او توانست آلترناتیوی در برابر جناح چهل تکه راست اعم از راست افراطی محمد تقی مصباح یزدی و راست سنتی محمد یزدی و راست بازاری یا کلاسیک مؤتلفه و حتی راست معتدل و اداری و بوروکرات علی لاریجانی و غیره ایجاد نماید.

اما عمر استراتژی انتخابات مهندسی شده خامنه‌ای کوتاه بود، چراکه در پروسه انتخابات اسفند ماه 94 با اینکه بسترسازی اولیه آن توسط استراتژی انتخابات مهندسی شده خامنه‌ای با خارج کردن سید حسن خمینی و سید محمد خامنه‌ای به خوبی انجام گرفت، اما در ادامه آن خامنه‌ای برعکس انتخابات مهندسی شده خرداد 92 دولت یازدهم، در پایان انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 نتیجه‌ای خارج از انتظار خود درو کرد. زیرا:

اولا در انتخابات خبرگان پنجم در هفتم اسفند ماه 94 این هاشمی رفسنجانی بود که علی رغم تمام تلاش‌های مهندسی کننده گذشته خامنه‌ای، دوباره توانست در لباس قهرمان مانند اتابک اعظم مشروطیت، بر صفحه شطرنج تعیین رهبری و نزاع قدرت در نوک پیکان رژیم مطلقه فقاهتی تمام قد ظاهر بشود، آنچنانکه اگر بگوئیم که گرچه به صورت فیزیکی نه اعتباری، هاشمی رفسنجانی قتیل اصلی انتخابات مهندسی شده دولت یازدهم در خرداد 92 بود، در انتخابات دوقلوی هفتم اسفند 94 او به عنوان برنده اصلی این انتخابات مهندسی شده توسط خامنه‌ای توانست معمار این صفحه و صحنه بشود، سخنی به گزاف نگفته‌ایم، لذا همین امر باعث شکست استراتژیک پروژه انتخابات مهندسی شده خامنه‌ای در انتخابات دوقلوی هفتم اسفند ماه 94 گردید. چراکه این شکست خامنه‌ای در عرصه صفحه شطرنج خبرگان پنجم بسیار فراگیرتر از صفحه شطرنج مجلس دهم شد. زیرا خامنه‌ای به خوبی می‌داند که خبرگان پنجم برعکس خبرگان قبلی دوران رهبری او، که جنبه صوری و فرمایشی داشتند، تعیین کننده جانشینی برای او می‌باشد.

برای فهم گستردگی و عمق این شکست خامنه‌ای در انتخابات هفتم اسفند 94 تنها کافی است که بدانیم که بزرگ‌ترین چهره‌های اتوریته حزب پادگانی او در خبرگان - که محمد یزدی و محمد تقی مصباح یزدی هستند-، توسط پروژه و برنامه مهندسی شده هاشمی رفسنجانی در انتخابات خبرگان تهران از صفحه شطرنج تقسیم قدرت خبرگان رهبری خارج شدند (بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت) و همین امر باعث گردیده است تا جناح حزب پادگانی خامنه‌ای در خبرگان پنجم یک جریان بدون سر باشد که مرگ مهدوی کنی و خزعلی و بیماری مهلک احمد جنتی همه بسترساز این شکست استراتژیک خامنه‌ای در خبرگان پنجم خواهد شد.

علی ایحال، همین امر باعث گردیده است تا خامنه‌ای در انتخابات خبرگان پنجم و مجلس دهم در برابر بازی کیش و مات هاشمی رفسنجانی، خود را آچمز شده بیند. (چنین است رسم سرای درشت /گهی زین به پشت، بعد از مدتی باز دوباره زین به پشت، چراکه بالاخره به قول معلم کبیرمان شریعتی: این قانون انقلابات مردم ایران است که اتابک اعظم دوبار باید قهرمان ملت ایران بشود، یکبار در لباس جنایتکار ضد آزادی‌خواهان، بار دوم در لباس اصلاح‌طلب و انقلابی) و به همین دلیل در انتخابات هفتم اسفند ماه 94 «این پلاتفرم مهندسی شده اکبر هاشمی رفسنجانی است که توانست بر پلاتفرم مهندسی شده خامنه‌ای غلبه نماید»؛ و به این ترتیب است که خامنه‌ای دریافت که آنچه در طول 3 سال گذشته در راستای ساختار مهندسی کردن انتخابات از حذف صلاحیت هاشمی رفسنجانی تا ممنوع تصویر کردن محمد خاتمی و محصور کردن میرحسین موسوی و کروبی و بالاخره حذف صلاحیت سید حسن خمینی انجام داده است، همه در خدمت موفقیت پلاتفرم مهندسی شده اکبر هاشمی رفسنجانی، بر علیه او و حزب پادگانی‌اش درآمده است.

در نتیجه خامنه‌ای در این رابطه خود را به عنوان بازنده اصلی این صفحه جدید شطرنج در نوک پیکان تقسیم باز تقسیم قدرت، در هرم رژیم مطلقه فقاهتی می‌بیند، آنچنانکه برعکس، این هاشمی رفسنجانی است که امروز، کباده پیروزی در انتخابات را بلند کرده است، بطوریکه دیدیم رسما به رهبری جریان خامنه‌ای در خبرگان چهارم اعلام کرد، که آن‌هائی که توسط مردم در این انتخابات نفی شده‌اند، بهتر است برای همیشه خود را از صفحه شطرنج قدرت کنار بکشند. البته مقصود او محمد یزدی و محمد تقی مصباح یزدی می‌باشد.

والسلام