چرا «جنبش کارگری» یا «طبقه کارگران ایران» و «اقشار میانی» یا «طبقه متوسط شهری» در خیزش دی ماه 96 «غایب» بودند؟ - قسمت هفتم
ثالثاً هر چند در خیزش دی ماه 96 در شعارهای کنشگران این خیزش پیوند بین دو جبهه «نان و آزادی» یا «مبارزه با دیکتاتوری و گرانی» وجود داشت، اما هرگز نباید فراموش کنیم که «مؤلفه مبارزه برای نان و نفی گرسنگی در عرصه شعارهای کنشگران خیزش دی ماه 96 پر رنگتر از شعارهای مبارزه با دیکتاتوری و استبداد بود»، هر چند که چه شعارهای «مبارزه برای نان» و چه شعارهای «مبارزه برای آزادی» در خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران صورت نفیائی داشت نه جوهر ایجابی و اثباتی؛ یعنی شعار «نفی گرسنگی و نفی استبداد مطرح بود، نه شعار آزادی و برابری».
ولی به هر حال همین اولویت نفی گرسنگی بر نفی استبداد در شعارهای کنشگران اصلی خیزش دی ماه 96 مانع از آن میشد تا اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری ایران از اولویت شعارهای ضد گرسنگی خیزش دی ماه 96 حمایت کنند. مضافاً بر اینکه شعارهای ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران هم در چارچوب به چالش کشیده شدن کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مطرح میشد که این موضعگیری کنشگران خیزش دی ماه 96 درست مبارزه با عمود خیمه جنبش به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی (مورد حمایت طبقه متوسط شهری جامعه ایران) بود، چرا که عمود خیمه جنبش به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی مورد حمایت طبقه متوسط شهری جامعه ایران تنها در چارچوب حفظ این رژیم مطلقه فقاهتی معنا پیدا میکند؛ و در نتیجه بیرون از این نظام هر گونه شعار اصلاحطلبانه درون حکومتی سالبه انتفاع به موضوع میباشد.
بنابراین به همین دلیل است که طرفداران و نظریهپردازان و هواداران پروژه اصلاحطلبانه درون حکومتی بیش از جناح اصولگرای درون حاکمیت نافشان به موجودیت این نظام پیوند دارد و در همین رابطه بود که در پروسه اعتلای خیزش دی ماه 96 در محکوم کردن اولیه این خیزش، طرفداران پروژه اصلاحطلبانه درون حکومتی (امثال سیدمحمد خاتمی و روحانی و اسحاق جهانگیر و مصطفی تاجزاده و عباس عبدی و غیره) بر اصولگرایان درون حکومتی پیش گرفتند. البته از زمانیکه سردمداران پروژه اصلاحطلبانه درون حکومتی در رابطه با خیزش دی ماه 96 به این باور رسیدند که دیگر این خیزش نمیتواند «موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی را به زانو درآورد»، با فرار از جلو، به جای محکومیت صریح قبلی این خیزش توسط آنها، این بار به صورت دو مؤلفهای برخورد کردند و سعی کردند برعکس برخوردهای تک مؤلفهای قبلی خود در محکومیت این خیزش طوری برخورد نمایند که «نه سیخ بسوزد و نه کباب» آنچنانکه حتی در شورای شهر تهران، طرفداران این پروژه پیشنهاد دادن تا مکانی در محلی بسازند تا جهت تخلیه انرژی این کنشگران، آنها بتوانند در آنجا خود را تخلیه نمایند.
باری، حال پس از پاسخ به سؤال اینکه «چرا اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری در خیزش سیاسی دی ماه 96 غایب بودند؟» در این جا میتوانیم به پاسخ در باب سؤال دیگر یعنی اینکه «چرا در خیزش سیاسی دی ماه 96 طبقه کارگر و جنبش کارگری پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران غایب بود؟» بپردازیم.
برای پاسخ به این سؤال باید برعکس پاسخ به سؤال فوق از اینجا شروع کنیم که طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران در مقطع خیزش دی ماه 96 در چه شرایطی از پروسس مبارزه خود قرار داشتند؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوئیم که متاسفانه طبقه کارگر و جنبش کارگری اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در شرایط خیزش دی ماه 96 دوران رکود و کمای خود را طی میکردند؛ و به مرخصی تاریخی و مرخصی مبارزه طبقاتی رفته بودند. هر چند فقر استخوانسوز و فشارهای حقوقهای معوقه و تورم و گرانی و حقوق کمتر از یک پنجم خط فقر اعلام شده و قراردادی بودن و عدم امنیت شغلی و کاهش روزافزون حمایتهای تأمین اجتماعی، طبقه کارگر ایران را به مرکز فقر مطلق رسانیده است، با همه این احوال به دلیل ضعف «آگاهی طبقاتی» و «ضعف سازماندهی» و «ضعف رهبری و هژمونی درون جوش» و «ضعف تشکیلات مستقل صنفی و سندیکائی و اتحادیهای» امکان حضور طبقهای (نه حضور کارگاهی) در جنبش مطالباتی و صنفی نداشتند. به طوری که در جنبش مطالباتی پیشاخیزش سیاسی دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران که تنور آن به شدت گرم بود و تمامی گروههای قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران اعم از معلمان و بازنشستگان و مال باختگان و غیره حضور داشتند، حضور طبقه کارگر جامعه ایران در آن جنبشهای مطالباتی:
اولاً صورت کارگاهی داشت، نه صورت طبقهای.
ثانیاً به صورت پراکنده و غیر سازمانیافته و خودبخودی انجام میگرفت و لذا به همین دلیل بود که جنبشهای مطالباتی پیشاخیزش سیاسی دی ماه 96 نتوانستند مانند «جنبش مالباختگان» به خیزش هشت روزه دی ماه 96 متصل شوند.
به هر حال دلیل اول اینکه طبقه کارگر یا جنبش کارگری اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در خیزش سیاسی دی ماه 96 غایب بودند، این بود که در آن شرایط تندپیچ، طبقه کارگر ایران به دلیل فقدان تشکیلات و سازماندهی مستقل و آگاهی طبقاتی در کما به سر میبرد؛ و آنچه در عرصه جنبش مطالباتی پیشاخیزش دی ماه 96 تابلو مطالبات کارگری را با خود حمل میکرد، طبقه کارگر یا جنبش کارگری ایران نبودند، بلکه گروههای غیر سازمان یافته و فاقد تشکیلات سراسری صنفی و سیاسی کارگاهی بودند که به صورت کارگاهی، منفک از طبقه و خودجوش با پناه بردن به نهادهای حکومتی، تنها جهت دادخواهی وارد جنبش مطالباتی شده بودند.
یادمان باشد که در یک قرن گذشته تاریخ حرکت تحولخواهانه مردم ایران یکی از عوامل شکست نظریهپردازان جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین این بوده است که «به صورت رمانتیک و در چارچوب تئوریهای وارداتی (سوسیالیستهای کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا) به تعریف و جامعهشناسی طبقه کارگر ایران میپرداختند». در نتیجه همین «رویکرد رمانتیک و انطباقی» جهت فهم جامعهشناسی طبقه کارگر ایران بوده است که باعث گردیده تا ما نتوانیم به شناخت طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران به صورت واقعی و علمی دست پیدا کنیم. نتیجتاً همین رویکرد رمانتیک به طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران توسط نظریهپردازان ایرانی باعث گردیده است تا توان آسیبشناسی طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران پیدا نکنیم.
فراموش نکنیم که بزرگترین مشخصه سوسیالیستهای کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا و در رأس آنها کارل مارکس، به خصوص در بزرگترین اثر تاریخی خود در «مانیفست کمونیست» این بود که آنها توسط «تحلیلهای مشخصه خود از سرمایهداری جهانی قرن نوزدهم» که از فرایند تجاری قرن هفدهم وارد فرایند صنعتی شده بودند، توانستند به کشف پرولتاریای صنعتی، آنچنانکه در دو فصل «مانیفست کمونیست» تبیین کردهاند، دست پیدا کنند؛ و مطابق «کشف تئوریک پرولتاریای صنعتی» بود که آنها طبقه پرولتاریای صنعتی کشورهای متروپل جهان سرمایهداری را به عنوان «نیروهای محرکه مبارزه طبقاتی جهت دستیابی به سوسیالیست مطرح ساختند». البته هر چند پیشبینی یا پیشگوئی آنها در عرصه ترسیم جغرافیای انقلاب پرولتاریا صنعتی نتوانست لباس واقعیت به تن کند، اما باید در نظر داشته باشیم که «کشف پرولتاریای صنعتی» به عنوان دژ مستحکم مبارزه بر علیه سرمایهداری صنعتی کشورهای متروپل، خود یک کشف بزرگ و طرح یک واقعیت عظیم بود، چراکه جهت صیانت از سرمایهداری، نظریهپردازان بعدی سرمایهداری بیش از نظریهپردازان سوسیالیستی از نظریهها و کشف کارل مارکس در این رابطه استفاده کردند.
پر واضح است که اشکال بعدی نظریهپردازان سوسیالیستی در این بود که برعکس کارل مارکس که در چارچوب «تحلیل مشخص» به کشف پرولتاریا صنعتی به عنوان بازوی انقلاب سوسیالیستی در جهان دست پیدا کرده بود، این نظریهپردازان توسط همان چارچوب تئوری وارداتی و تقلیدی از کارل مارکس «تنها به تعیین مصداق از طبقه کارگر و بازوی انقلاب سوسیالیستی خارج از تحلیل مشخص از جامعه و شرایط تاریخی و جغرافیائی خاص خود پرداختند». در نتیجه بزرگترین آفتی که این رویکرد انطباقی آنها به تعریف طبقه کارگر در جامعه خود به همراه آورد، این بود که «مدل طبقه کارگر آنها یک مدل رمانتیک بود نه یک مدل واقعی، آنچنانکه در جامعه کنکریت خودشان واقعیت داشت». همین جایگزین شدن «رویکرد رومانتیک» به جای «رویکرد مشخص و واقعی» که بر پایه تحلیل مشخص حاصل میشد، باعث گردید تا «طبقه کارگر» در ادبیات کارگری ما با طبقه کارگر ایرانی در عرصه میدانی از فرش تا عرش متفاوت باشند.
به همین دلیل در سرتاسر ادبیات یکصد ساله گذشته کارگری ایران، ما حتی یک تحلیل چند صفحهای که به صورت جدی طبقه کارگر ایران را آسیبشناسی کرده باشد و در آن به کارگران ایران به صراحت گفته باشد که به لحاظ روانشناسی طبقاتی شما دارای این ضعفها هستید، نداریم. هر چه وجود دارد جز تعریف تو خالی از طبقه کارگر ایران آن هم به صورت رومانتیک چیز دیگری نیست؛ و این مساله در این شرایط که طرفداران طبقه کارگر ایران در خارج از کشور به سر میبرند و تنها رابطه آنها با کارگران ایرانی توسط سیگنالها و فضای مجازی و کنترل از دور میباشد، پر رنگتر شده است؛ زیرا این طرفداران خارج از کشور برای ایجاد پیوند با طبقه کارگر ایران راهی جز به به و چه چه کردن در برابر حداقل پراتیک فردی و کارگاهی کارگران ایران، یا قهرمانسازی از چهرههای زندانی طبقه کارگر ایران برای آنها باقی نمانده است؛ که داروی ما در این رابطه این است که متاسفانه فونکسیون اینگونه برخوردهای رمانتیک با طبقه کارگر ایران در طول دهههای گذشته صورت منفی داشته است؛ و بهترین دلیل ما در این رابطه این است که در عرصه میدانی جنبش مطالباتی امروز اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، طبقه کارگر ایران نه تنها دارای پتانسیل تشکیلاتی و سازماندهی درونجوش برای رهبری جنبش مطالباتی و جنبش دادخواهی و جنبش اعتراضی نمیباشند، بلکه برعکس به لحاظ سازماندهی و تشکیلات مستقل در عرصه جنبش مطالباتی که یک جنبش صد در صد صنفی میباشد، در جامعه امروز ایران طبقه کارگر در جزء گروههای تحتانی قرار دارند. بطوریکه در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که جایگاه جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان و جنبش مالباختگان و جنبش زنان و جنبش دانشجوئی به لحاظ سازماندهی درونجوش خود بالاتر از طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران میباشند؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که در میان تمامی جنبشهای پیشاخیزش دی ماه 96 تنها جنبشی که «جوهر سیاسی» داشت، «جنبش مالباختگان» بود که از اردیبهشت ماه سال 96 (به موازات ورشکستگی مؤسسات مالی و اعتباری و صندوقهای اعتباری رانتی وابسته به نهادهای قدرت) تکوین پیدا کرد؛ زیرا «جنبش مالباختگان» با شعار «دزد غارت میکند / رژیم حمایت میکند»، بیش از 20 میلیون نفر مالباخته اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صورت فراگیر و درون خودجوش، وارد حرکت اعتراضی و دادخواهانه سیاسی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کرد؛ و در مدت هشت ماهه پیشاخیزش دی ماه 96 بدون یک روز توقف و رکود تمامی موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش کشیدند؛ و آنچنان سونامی ویرانگری بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فرو ریختند که برای اولین بار سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که گرفتار فسادهای چند لایه سیستمی و ساختاری شده بودند) از «جنبش مالباختگان به عنوان فرابحران رژیم یاد کردند»؛ و برای اولین بار طبق دستور مستقیم حزب پادگانی خامنهای، سران سه قوه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به صورت یومیه و روزانه جهت مقابله با فرابحران مالباختگان جلسه مشترک تشکیل میدادند؛ و سه قوه حکومت درگیر حل این موضوع شده بودند، آنچنانکه بالاخره با استقراض از بانک مرکزی و چاپ اسکناس و بالا بردن قیمت فروش دلارهای نفتی در بازار آزاد داخلی به مرز 4900 تومان، بالاخره توانستند بیش از 60% سرمایههای اولیه مالباختگان (بدون در نظر گرفتن سود دیر کرد) بازپرداخت نمایند. شاید اگر در این رابطه داوری بکنیم که در طول 39 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «هیچ جنبشی با پتانسیل جنبش مالباختگان نتوانست در حداقل زمان ممکن رژیم مطلقه فقاهتی را تسلیم اراده خود بکند»، داوری بیربطی نکرده باشیم.
بدین ترتیب بود که جنبش مالباختگان در سال 96 و در فرایند پساانتخابات دولت دوازدهم و در مرحله پیشاخیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در میان تمامی جنبشهای مطالباتی و دادخواهانه و اعتراضی تنها جنبشی بود که از آغاز تکوین دارای جوهر سیاسی بود. البته مهمترین فونکسیون جنبش مالباختگان در فرایند پساانتخابات دولت دوازده عبارت بودند از:
الف – بسترسازی جهت استحاله جوهر صنفی جنبشها.
ب - به چالش کشیدن کل موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و در رأس آنها حزب پادگانی خامنهای.
ج - علنی کردن مبارزه با فسادهای تمام عیار ساختاری و چند لایهای و سیستمی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم.
د - فراگیری افقی این جنبش در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، بطوریکه تقریباً به صورت طوفانی در بیش از صد کلانشهر و شهرهای بزرگ و کوچک ایران جاری و ساری گردیدند.
ه – ریزش ترس و وحشت تودهها نسبت به دستگاههای چند لایه سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم.
و - فراگیری عمودی این جنبش در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، به علت درگیر کردن بیش از 20 میلیون نفر از جامعه ایران که از قاعده تا بدنه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را شامل میشدند.
ز – برعکس جنبشهای مطالباتی معلمان و بازنشستگان و حتی کارگران (منهای کارگران هپکو و آذراب) جنبش مالباختگان نخستین جنبشی بود که در فرایند پساانتخابات دولت دوازدهم به صورت «جنبش آکسیونی» دامنه جنبش خود را به عرصه خیابانها کشانید.
ح – جنبش مالباختگان از اردیبهشت سال 96 یعنی درست در زمانیکه جنگ جناحهای درونی حکومت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود وارد حساسترین مرحله خود شده بود و جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومت تحت عَلَم بنفش رنگ خود سکاندار انتخابات دولت دوازدهم بودند، با عبور از جریانهای درونی قدرت، کل رژیم را به چالش کشیدند و با شعارهای «ایران شده دزد خانه / توی جهان نمونه» و «خوردند، شکستند، دریدند، تکاندند /هر چیز در این خانه بیبرگ و نوا بود» به انکار تمام عیار حاکمیت مطلقه فقاهتی پرداختند.
ادامه دارد