چرا «جنبش کارگری» یا «طبقه کارگران ایران» و «اقشار میانی» یا «طبقه متوسط شهری» در خیزش دی ماه 96 «غایب» بودند؟ - قسمت هشتم
باری در این رابطه بود که در مرحله پساانتخابات 29 اردیبهشت ماه 96 دولت دوازدهم، جنبش مالباختگان از یکطرف توانست «سرپل استحاله جنبشهای مطالباتی صنفی به سیاسی بشود و از طرف دیگر در برهه پساانتخابات دولت دوازدهم به علت گرفتار شدن جنبش دانشجوئی در باتلاق رویکرد اصلاحطلبانه درون حکومتی و گرفتار شدن جنبش کارگری در باتلاق جنبش مطالباتی صنفی و کارگاهی و گرفتار شدن جنبش زنان ایران در باتلاق مبارزه با سرکوب اجتماعی به جای مبارزه با سرکوب مدنی و سرکوب سیاسی، به عنوان سرپل اتصال بین دو جبهه نان و آزادی مطرح شود.»
در نتیجه همین خودویژگیهای جنبش مالباختگان در فرایند پساانتخابات دولت دوازدهم در سال 96 بود که بسترساز ظهور خیزش دی ماه 96 گردید، بطوریکه در این رابطه میتوانیم به ضرس قاطع داوری کنیم که اگر جنبش مالباختگان در فرایند پساانتخابات دولت دوازدهم ظهور پیدا نمیکرد، اصلاً و ابداً امکان ظهور خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نبود، در این رابطه است که در آسیبشناسی و کالبد شکافی جنبش مالباختگان و خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، به واقعیت پیچیده دست پیدا میکنیم و آن اینکه جنبش مالباختگان و خیزش دی ماه 96 دارای خودویژگیهای و آسیبهای مشترکی بودند که این خودویژگیها و آسیبها مشترک عبارت بودند از:
الف – هر دو حرکت مالباختگان و خیزش دی ماه 96 بدون عبور از فاز صنفی از آغاز ظهور دارای جوهر سیاسی بودند.
ب – هر دو حرکت مالباختگان و خیزش دی ماه 96 برعکس جنبش سبز سال 88 حرکتی از پیرامون به مرکز داشتند و به همین علت ظهور اولیه این دو حرکت از شهرستانها به طرف پایتخت بود.
ج – هر دو حرکت مالباختگان و خیزش دی ماه 96 خاستگاهی از قاعده به بدنه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران داشتند.
د - هر دو حرکت مالباختگان و خیزش دی ماه 96 در عرصه شعارها سلبی و نفیای خود مبارزه با فقر و گرسنگی و فسادهای چند لایهای ساختاری و سیستمی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در اولویت قرار داده بودند.
ه – هر دو حرکت مالباختگان و خیزش دی ماه 96 به نفی جنگ جناحهای درونی قدرت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود پرداختند.
و – هر دو حرکت مالباختگان و خیزش دی ماه 96 معتقد به عبور از دولت روحانی در مرحله پساانتخابات دولت دوازدهم بودند.
ز- هر دو حرکت مالباختگان و خیزش دی ماه 96 دارای ضعف مشترک:
1 - عدم سازماندهی خودجوش.
2 - عدم رهبری دینامیک.
3 - عدم برنامهریزی ستادی بودند؛ که البته عدم پیوند جنبش مطالباتی کارگران به جنبش مالباختگان و خیزش دی ماه 96 باعث گردید تا جایگاه طبقه کارگر و جنبش کارگران ایران در جنبش مطالباتی صورت کارگاهی داشته باشد نه صورت طبقهای یا جنبشی؛ و البته در مواردی که کارگران به صورت منفرد در عرصه جنبش سیاسی مالباختگان یا خیزش دی ماه 96 ظاهر شدند، صورت تشکیلاتی و طبقهای و جنبشی نداشتند، بلکه برعکس صورت فردی داشتهاند که به عنوان نمونه در خصوص رضا شهابی که جزء مهرههای کلیدی سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران میباشد، در این چارچوب میتوانیم قضاوت نمائیم که اگر چه در برههای رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران از او حمایت میکردند ولی در تحلیل نهائی، در شرایط فعلی حمایت جریانهای مدافع کارگری خارج از کشور بسیار و بسیار بیشتر از حمایت کارگران سندیکای اتوبوسرانی تهران میباشد.
ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد این که:
1 - قیام خودانگیخته و فراگیر هشت روزه دی ماه 96 یک «خیزش بود، نه یک جنبش»، چراکه به علت اینکه این قیام نتوانست به صورت «درازمدت» جریان پیدا کند و پس از مدت کوتاه هشت روزه توسط رژیم مطلقه فقاهتی و دستگاه چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای سرکوب گردید، در نتیجه همین «عمر کوتاه این قیام» باعث گردید تا بسترها جهت ظهور «رهبری درونجوش و خودسازماندهی دینامیک» همراه با برنامه و شعارهای سازماندهی فراهم نشود؛ و به همین دلیل از آنجائیکه این قیام بدون «رهبری درونجوش» و «بدون خودسازماندهی دینامیک» و «بدون وحدت در شعارهای تاکتیکی و استراتژیکی» و «بدون برنامهریزی کوتاهمدت و میانمدت و درازمدت» بود، در نتیجه این قیام به علت «خاستگاه» خودانگیخته و خودجوشان، صورت «خیزش» داشت نه صورت «جنبش».
بنابراین تا زمانیکه «خیزش» ها به صورت درونجوش و دینامیک در بستر پروسس مبارزه دارای «رهبری درونجوش و خودسازماندهی دینامیک و برنامه مشخص و وحدت در شعار نشوند، آن خیزشها نمیتوانند وارد فرایند جنبشی بشوند». البته طرح این موضوع در اینجا به معنای کوچک کردن عظمت خیزش دی ماه 96 که بزرگترین و فراگیرترین خیزش 39 ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی بوده است و از اعماق جوشان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در مدت اندکی در بیش از 90 شهر ایران شعلهور گردید، نیست بلکه مراد ما از طرح این موضوع آن است که به این حقیقت واقف بشویم که خیزشهای خودجوش که از اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران شعلهور میشوند، (برعکس خیزشهای بدنه هرم طبقاتی جامعه ایران که همان اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری میباشند و آنچنانکه در خیزش اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری سال 88 جنبش سبز هم دیدیم) باید به عنوان یک پروسس جاری بشود تا در بستر زمان به موازات اعتلای آن توسط دستیابی به رهبری درونجوش و خودسازماندهی شده دینامیک و وحدتیابی و انسجام شعارها و دستیابی به برنامه کوتاهمدت و میانمدت و درازمدت، وارد فرایند جنبش اجتماعی بشوند.
بنابراین اگرچه ما میتوانیم جنبش سبز در سال 88 به علت رهبری و وحدت شعار آن یک جنبش اجتماعی اقشار میانی یا طبقه شهری تعریف کنیم، (هر چند که آن جنبش اجتماعی سال 88 دارای آفتهای ساختاری و رهبری و برنامهریزی بود) اما خیزش دی ماه 96 به دلیل فقدان رهبری و فقدان خودسازماندهی دینامیک و فقدان وحدت در شعارها و فقدان برنامه کوتاهمدت و درازمدت، نمیتوانیم جنبش اجتماعی بنامیم. هر چند که اگر این خیزش سرکوب نمیشد، در بستر زمان قطعاً این خیزش وارد فرایند جنبش اجتماعی میگردید.
قابل ذکر است که طرح این موضوع در اینجا میتواند برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران حامل یک پیام بزرگ باشد و آن اینکه بزرگترین رسالت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در خصوص این گونه خیزشهای خودجوش برخاسته از اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران آن است که، توسط «هدایتگری و حرکت آگاهیبخش خود» تلاش کنند تا با مقابله کردن با خشونتگرائی، توسط پائین آوردن هزینه سرانه شرکت در جنبش برای تودههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، علاوه بر فراگیر کردن و تودهای کردن این گونه خیزشها، شرایط برای مبارزه مسالمتآمیز و درازمدت این خیزشها را فراهم سازند. تنها در این رابطه است که این گونه خیزشها میتوانند از فرایند «خیزش» وارد فرایند «جنبش اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشوند»؛ و در همین جا بر این مطلب بیافزائیم که خیزش هشت روزه دی ماه 96 از دو بیماری بزرگ در رنج بود، یکی «سرکوب زودرس» و دیگری «تودهای یا همگانی نشدن این خیزش» بود.
البته منظور ما از تودهای یا همگانی نشدن خیزش دی ماه 96 در اینجا عدم شرکت فعال و همگانی همه گروههای اجتماعی قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران از طبقه کارگر تا اقشار غیرمرفه میانی جامعه ایران است؛ و گرنه در این خیزش اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به جوش آمد و به صورت عرضی در مدت کوتاهی بیش از 90 شهر ایران را شعلهور کرد. با همه این احوال، داوری ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نتوانست به صورت همگانی مانند جنبش ضد استبدادی سال 57 تودهای بشود و قطعاً اگر مانند جنبش ضد استبدادی سال 57 میتوانست به صورت همگانی تودهای بشود، علاوه بر اینکه میتوانست در برابر سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مقاومت کند، قطعاً و جزما نیز میتوانست مانند جنبش ضد استبدادی سال 57 وارد فرایند جنبش اجتماعی بشود.
2 – به لحاظ «روانشناسی طبقاتی» خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دارای خودویژگیهای بود که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نباید و نمیتواند در برابر این «خودویژگیهای روانشناسی طبقاتی خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بیتفاوت عبور نماید»، این خودویژگیهای «روانشناسی طبقاتی» خیزش دی ماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران عبارتند از:
الف – شعار «نه به گرانی» که استارت موتور خیزش دی ماه 96 بود و مولود مبارزه با فقر در جامعهای است که طبق گفته قالیباف دارای یک پلاریزاسیون یا قطببندی بین 96% فقیر و 4% برخوردار میباشد؛ و طبق گفته سعید لیلاز کارشناس اقتصادی حزب کارگزاران، سه میلیون و چهار صد هزار نفر از جامعه ایران امروز پس از 40 سال که از انقلاب 57 میگذرد، هنوز حتی نان خالی خوردن برای شب ندارند.
یادمان باشد که حتی طبق گفته نظریهپردازان خود رژیم مطلقه فقاهتی در خصوص ساختار خیزش دی ماه 96، 74% اعتراض مالباختگان دخالت داشته است و 34% اعتراضات صنفی اقتصادی دخالت داشته است که در خصوص 74% اعتراض مالباختگان باید به جنبشی اشاره کنیم که از بعد از اردیبهشت ماه سال 96 به موازات بحران صندوقها و مؤسسات اعتباری و رانتی که بیش از یک سوم کل نقدینگی کشور را در اختیار داشتند و بیش از 20 میلیون نفر از جمعیت جامعه ایران که جهت تکمیل حداقل هزینههای زندگی خود، توسط سپردهگذاری در این مؤسسات رانتی به سود ماهانه متعلقه به این صندوقهای اعتباری و رانتی وابسته کرده بودند، به صورت فراگیر در شهرهای مختلف ایران جاری و ساری شدند و در حداقل زمان ممکن این جنبش مالباختگان با شعارهای عامیانهای مثل «یک اختلاس کم بشه، مشکل حل ما میشه» یا «دزد غارت میکند، رژیم حمایت میکند» یا «دستهای پشت پرده، با پول ما چه کرده» شروع شد، به سرعت رادیکالیزه شدند و کل موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش کشیدند.
آنچنانکه رژیم مطلقه فقاهتی که در طول 39 سال عمر حاکمیت خود پیوسته در برابر فرابحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی محیط زیستی «گرگ آب دیده شده بود» و هیچکدام از این فرابحرانهای 39 ساله نتوانسته بود حاکمیت مطلقه او را به صورت جدی به چالش بکشد، چراکه هر بار توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی، آنچنانکه در خرداد 71 در مشهد و قزوین و اسلامشهر شاهد بودیم سرکوب میشدند، اما و هزار اما این بار در برابر سونامی فرابحران مالباختگان (که از اردیبهشت ماه 96 در فرایند پساانتخابات دولت دوازدهم استارت آن زده شد)، به یکباره مانند یک سونامی، جنبش 20 میلیون نفری مالباختگان به صورت «جنبش آکسیونی و اعتراضی و سیاسی»، بیش از 90 کلانشهر و شهرستان و شهرهای ایران را در برگرفت و بدین ترتیب بود که در برابر قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، به یکباره «دو مطلق امیر پرویز پویان دود شد و به هوا رفت». قابل ذکر است که امیر پرویز پویان از بنیانگذاران سازمان فدائیان خلق، در فرایند پساشکست حمله سیاهکل در 19 بهمن ماه 49 که طبق رویکرد اکبر صفائی فراهانی قرار بود در چارچوب رویکرد مائو، از طریق محاصره شهرها توسط روستاها، رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی را به زانو درآورند، در راستای جایگزین کردن «مشی چریک شهری» به جای «مشی محاصره شهرها از طریق روستاهای ایران» اکبر صفائی فراهانی، امیر پرویز پویان جهت تئوریزه کردن این استراتژی جایگزینی خود، بر «دو مطلق»، «یاس تودهها» و «قدرت سرکوب رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم» تکیه میکرد؛ و توسط تبیین این «دو مطلق» بود که امیر پرویز پویان معتقد بود که «تنها خط مشی چریکی و مسلحانه پیشاهنگ» میتواند این «دو مطلق» را درهم بشکند؛ که البته شکست استراتژی مسلحانه پیشاهنگ در نیمه اول دهه 50 ناتوانی استراتژی چریکگرایانه و مسلحانه پیشاهنگی را برعکس کشورهای کوبا و الجزایر و چین و غیره در جامعه ایران در چارچوب خودویژگیهای فرهنگی و تاریخی و اجتماعی و سیاسی و جغرافیائی این جامعه را به نمایش گذاشت.
ادامه دارد