«مهر» نماد زمانی جشن مدرسه و دانشگاه بر همه دانشآموزان و دانشجویان ایران مبارک باد
چگونه «جنبش دانشجوئی ایران» میتواند در این شرایط «وزن خودش» را در عرصه «دموکراتیک کردن جامعه ایران» افزایش دهد؟ - قسمت اول
با اینکه حداقل مدت 77 سال از عمر جنبش دانشجوئی ایران میگذرد و با اینکه جنبش دانشجوئی ایران در طول 77 سال گذشته عمر خود «آبشخور تکوین تمامی جنبشهای اجتماعی و سیاسی و چریکی و تحزبگرایانه و ارتش خلقی 77 ساله گذشته ایران (از شهریور 20 الی الان) بوده است» و با اینکه جنبش دانشجوئی ایران در طول 77 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران «تنها گروه اجتماعی جامعه ایران بوده است که بیشترین هزینه برای جنبشهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه جامعه ایران پرداخت کرده است» و با اینکه «بیش از 80% زندانیان و اعدامیهای (چه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی و چه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) دانشجویان ایران بودهاند» و با اینکه موتور تمامی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (در دو جبهه جنبش دموکراتیک و جنبش سوسیالیستی) از جنبش طبقه کارگر ایران گرفته تا جنبش زنان و دانشآموزان و مزدبگیران و حتی جنبش حاشیهنشینان شهری،
در طول 77 سال گذشته دانشجویان بودهاند و با اینکه موتور دو جنبش به اصطلاح اصلاحطلبان و سبز درون حکومتی (رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) در سالهای 76 و 88 دانشجویان بودهاند و با اینکه در جنبش شکست خورده سبز سال 88 (درون رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) دانشجویان بیشترین هزینه میدانی و فرامیدانی پرداخت کردهاند و با اینکه موتور انقلاب دوم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که در 13 آبان سال 58 توسط اشغال سفارت آمریکا با پروژه موسوی خوئینیها کلید خورد) جهت تسویه حسابهای رژیم مطلقه فقاهتی (با جناح لیبرالیسم درون حکومتی تحت هژمونی مهندس مهدی بازرگان و جنبش سیاسی ایران در سه جناح مذهبی و ملی و مارکسیستی) توسط بخشی از دانشجویان (به اصطلاح پیرو خط امام) صورت گرفت و با اینکه در جریان قیام 18 تیر ماه سال 78 این جنبش دانشجوئی ایران بود که بیشترین هزینه (جهت رسوائی چهره واقعی دولت به اصطلاح اصلاحطلب هفتم و هشتم سیدمحمد خاتمی و شورای امنیت به اصطلاح ملی تحت هژمونی شیخ حسن روحانی، کهنه کارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی و نیرویهای سرکوبگر چند لایهای رژیم مطلقه فقاهتی تحت مدیریت قالیباف فرمانده وقت نیروی انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی) پرداخت کردند و با اینکه در جریان کودتای فرهنگی (به اصطلاح انقلاب فرهنگی تحت مدیریت و معماری نظری حسین حاجی فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش) بهار 59 که مدت چهار سال ادامه پیدا کرد (و توسط آن رژیم مطلقه فقاهتی ایران توانست نخستین خاکریز مقاومت جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیستی جامعه بزرگ ایران در برابر نهادینه کردن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تسخیر و عقیم و سترون کند) بیش از پانصد هزار دانشجو دانشگاههای ایران و اساتید پیشکسوت جنبش آگاهیبخش جامعه بزرگ ایران بودند که قربانی این کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی شدند؛ و توسط این کودتای سیاه فرهنگی بود که برای مدت بیش از 20 سال (از بهار 59 تا 18 تیرماه 78) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانست صورتحساب جنبش دانشجوئی ایران را در سطح دانشگاههای ایران پاک کند و با اینکه در جریان انتخابات خرداد 76 (که به قول سیدمحمد خاتمی «تا لحظه اعلام نتایج انتخابات دولت هفتم در خرداد 76، اصلاً در خیالم هم نمیگنجید که روزی رئیس جمهور مملکت بشوم و تنها با شرکت در انتخابات خرداد 76 میخواستیم به جناح تمامیتخواه رقیب، خودی نشان بدهیم») این دانشجویان دانشگاههای ایران بودند که با مشارکت همه جانبه خود در آن انتخابات توانستند تنور جنگ جناحهای درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی در عرصه پروژه مستمر تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود آفتابی کنند؛ و با اینکه در جریان نسلکشی سیاسی تابستان 67 (در چارچوب فتوای خمینی در زندانهای سیاسی ایران) بیش از 80% به طناب دار رفتهها (که محصول انباشت زندانیان سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی بودند و در دوران ده ساله طلائی خمینی که او از سال 59 به موازات کودتای سیاه فرهنگی با شعار «زندانها باید دانشگاه بشود» دانشگاههای ایران را بدل به زندان کرده بود) دانشجوی دانشگاههای ایران بودند و با اینکه بیش از 90% کنشگران اصلی جنبش خودآگاهیبخش ارشاد شریعتی در سالهای 47 تا 51 حسینیه ارشاد، دانشجویان دانشگاههای ایران بودند (یادمان باشد که معلم کبیرمان شریعتی تنها نظریهپردازی بوده است که در تاریخ 150 سال حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران، جنبش دانشجوئی یا به عبارت دیگر دانشجویان را به عنوان موتور حرکت جنبش خودآگاهی بخش ارشاد تعریف کرد) و با اینکه تنها پل اتصال جنبش رهائیبخش و جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت هژمونی دکتر محمد مصدق، با تودههای قاعده جامعه بزرگ ایران، دانشجویان دانشگاههای ایران بودند و با اینکه در جریان 16 خرداد سال 32 دانشگاه تهران، این دانشجویان دانشگاههای ایران بودند که نخستین سنگر مقاومت مردم ایران در برابر کودتای 28 مرداد 32 را (که سنتز همکاری ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی تحت هژمونی سید ابوالقاسم کاشانی و دربار کودتائی و توتالیتر پهلوی و امپریالیسم تازه نفس آمریکا بود) بازتولید کردند و با اینکه در جنگ 40 ساله بین نیروهای ترقیخواهانه و ارتجاع مذهبی جامعه بزرگ ایران (در لوای «جدائی حوزه و دانشگاه» که رژیم مطلقه فقاهتی با شعار «وحدت حوزه دانشگاه» از آن یاد میکند)، این رژیم تلاش کرده است تا با نهادینه کردن حضور روحانیت و دستگاههای چند لایهای امنیتی در دانشگاههای کشور در فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59، شرایط برای تثبیت هژمونی حوزههای فقاهتی یا تثبیت اسلام فقاهتی حوزههای فقهی یا پادگانی کردن دانشگاهها یا نهادینه سلطه رژیم مطلقه فقاهتی بر دانشگاههای کشور فراهم کند، این دانشجویان دانشگاههای ایران بودند که بیشترین مقاومت (در مبارزه با حاکمیت اسلام فقاهتی و پادگانی کردن دانشگاههای ایران و رسوا کردن چهره واقعی رژیم مطلقه فقاهتی تا به امروز) کردهاند و با اینکه در جریان تکوین جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، این دانشجویان دانشگاههای ایران بودند که (تحت هژمونی جنبش دانشجویان دانشگاه آریامهر وقت که همین دانشگاه شریف واقفی فعلی میباشد، با شعار «مخالفت با انتقال دانشگاه آریامهر به اصفهان»، برای اولین بار در سال 56 مبارزه ضد استبدادی از سطح دانشگاههای کشور را به سطح شهر تهران کشانیدند و تا میدان 24 اسفند یا میدان انقلاب فعلی پیش آمدند و توانستند، مطلق نتوانستن تودههای ایران در مبارزه با رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی و مطلق غیر قابل شکست بودن دستگاه چند لایهای سرکوبگر رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی را به چالش بکشند) توانستند جنبش ضد استبدادی سال 56 -57 مردم ایران را تودهای بکنند و دامنه آن را تا اعماق جامعه بزرگ ایران به پیش ببرند و با اینکه در جریان قیام واپسگرایانه 15 خرداد 42 (که تحت هژمونی خمینی و مدیریت طیب حاجی رضائی و نوچههایش در عاشورای سال 42 صورت گرفت) این دانشجویان ایران بودند که در راستای مبارزه با کودتای 28 مرداد و مبارزه با سرکوب جنبش ضد استبدادی و ضد امپریالیسم 16 آذر 32 دانشگاه تهران تلاش کردند (تا در عرصه قیام 15 خرداد 42) خفقان حاکم بر جامعه ایران را (در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 حوزههای فقاهتی تحت هژمونی سید ابوالقاسم کاشانی و دربار کودتائی پهلوی و امپریالیسم تازه نفس و تازه به میدان آمده آمریکا را، با انگیزهٔ مخالف انگیزهٔ هژمونی قیام 15 خرداد) به چالش بکشند و هر چند نتوانستند هژمونی این قیام را در دست بگیرند و این قیام شکست خورد، ولی با همه این احوال حضور دانشجویان در قیام 15 خرداد، باعث گردید تا در فرایند پسا شکست این قیام، شرایط برای ظهور جنبش رادیکال سیاسی در شاخههای مختلف تحزبگرایانه و چریکگرایانه مدرن و ارتش خلقی فراهم بشود. آنچنانکه دیدیم مهندس مهدی بازرگان در این رابطه در دادگاه نظامی اعلام کرد که «ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت میکنیم.»
باری، اوج فاجعه اینجا است که جنبش دانشجوئی ایران با این همه حسن سابقه 77 ساله گذشته خود در جامعه امروز ایران (توسط جریانهایی که با مطلق کردن مبارزه طبقاتی و مطلق کردن رهبری طبقه کارگر ایران به نفی و نادیده گرفتن دیگر مبارزهها و جنبشها مشغولند و توسط این رویکرد خود شرایط برای سکتاریست جنبش کارگری ایران فراهم کردهاند) نظریهپردازان به طرح این سؤال مشغولند که آیا اصلاً حرکت دانشجویان ایران در این شرایط میتوان جنبش نامید یا نه؟
پر واضح است که طرح این سؤال در این شرایط که 5/4 میلیون دانشجو و بیش از 13 میلیون دانشآموز ایرانی (با شروع سال تحصیلی جدید و در این شرایط تند پیچ تاریخ حرکت 150 ساله تحولخواهانه مردم ایران) شروع سال تحصیلی جدید در ایران را جشن میگیرند (توسط جریانهای سیاسی که خود را قیم کنترل از راه دور جنبشهای اجتماعی – سیاسی – صنفی جامعه ایران میدانند) میتواند حاوی بسی پیامها باشد که مهمترین آنها نادیده گرفتن و نفی تنها جنبش بالفعل آلترناتیو موجود جامعه امروز ایران میباشد که از بعد از شکست جنبش سبز، در پایان خیزش دیماه 96 با شعار «اصلاحطلب – اصولگرا / دیگه تمامه ماجرا» وارد میدان شدهاند و با بازتولید جنبش 77 ساله خود و نفی رکود حاکم بر این جنبش (در فرایند پسا شکست جنبش سبز سال 88) استراتژی 20 ساله گذشته خود را (که از خرداد 76 عبارت بود از حمایت از جناح به اصطلاح اصلاحطلب درون حکومت مطلقه فقاهتی جهت اصلاحات رژیم ولایتی و فقاهتی از درون حکومت و از طریق فشار از پائین برای بالا بردن قدرت چانیزنی این جناح در بالا و در چارچوب تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درون حکومت و از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی را) به چالش بکشند و فصلی نو در عرصه جنبش 77 ساله دانشجوئی ایران آغاز کنند؟
یادمان باشد که شعار «اصلاحطلب - اصول گرا / دیگه تمام ماجرا» در دوران پایانی خیزش دیماه 96 برای اولین بار توسط دانشجویان دانشگاههای تهران (در تظاهرات دانشجوئی میدان انقلاب تا چهار راه ولیعصر) مطرح شد که البته این شعار بعداً توسط جنبش دانشجوئی ایران توانست به عنوان شعار محوری خیزش دیماه 96 مطرح بشود. برای فهم جایگاه این شعار جنبش دانشجوئی در پایان خیزش دیماه 96 کافی است که بدانیم که:
اولاً شعار در عرصه خیزشها و جنبشها چه صورت صنفی داشته باشد و چه صورت سیاسی و مدنی، «جنبه پرچم برای این جنبشها و خیزشها دارد.»
ثانیاً یکی از آفتهای جدی خیزش دیماه 96 «پراکندگی و آشفتگی در شعارها بود» که با ورود شعار «اصلاحطلب - اصول گرا / دیگه تمامه ماجرا» (جنبش دانشجوئی در پایان فرایند خیزش دیماه 96 ) این آشفتگی و پراکندگی شعاری در خیزش دیماه 96 پایان پذیرفت.
ثالثاً از بعد از طرح شعار «اصلاحطلب – اصولگرا / دیگه تمامه ماجرا» جنبش دانشجوئی در خیزش دیماه 96 بود که آب در خانه مورچه افتاد و تمامی جریانهای سیاسی جناح به اصطلاح اصلاحطلب درون نظام حکومتی، طرح این شعار (توسط جنبش دانشجوئی ایران را) آخرین میخ بر تابوت خود تحلیل کردند، همچنین طرح این شعار را پایان دوران تسلط گفتمان اصلاحطلبی از درون نظام مطلقه فقاهتی به دست جناحهای درونی حکومت دانستند و لذا در برابر این شعار و خیزش دیماه 96 صفآرائی کردند و با شعار «هراس از سوریزاسیون یا سوریه شدن ایران» و «هراس از جنگ داخلی و نامهنگاریهای درون حکومتی و نقد ولایت عظمای فقاهتی» کوشیدند برای بار دیگر به خیال خام خود تلاش کنند (تا الی الان) به بازتولید گفتمان اصلاحات از درون نظام (به دست جناحهای درونی قدرت و از طریق صندوقهای مهندسی شده رأی رژیم مطلقه فقاهتی دست پیدا کنند که البته تا به امروز در این رابطه شکست خوردهاند).
عمده کردن شعار شکست حصر سران جنبش سبز و همچنین نامه نگاریهای مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی به صورت مستقیم و غیر مستقیم به خامنهای و مصاحبههای مصطفی تاجزاده و تلاش بیوقفه بی بی سی و بلندگوهای امپریالیست خبری اروپا (در مقابله با بلندگوهای امپریالیست خبری آمریکا که در چارچوب «رژیم چنج» عمل مینمایند) همه و همه در این رابطه قابل تفسیر میباشند. ولی سوالی که در اینجا و در همین رابطه قابل طرح است اینکه آیا جناحهای درون حکومت در این شرایط خودویژه تاریخ 150 ساله حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران میتوانند آب رفته را به جوی برگردانند و دوباره شعار 20 ساله اصلاحات از درون حکومت توسط جناحهای درون قدرت مطلقه فقاهتی به عنوان گفتمان مسلط امروز جامعه ایران درآورند و توسط آن به نفی آلترناتیوهای برون از حاکمیت دست پیدا کنند؟
ادامه دارد