«جنبش زنان ایران» در مسیر «رهائی» - قسمت دوم
سؤال سیزدهم: چرا در رویکرد اسلام فقاهتی تبعیض جنسیتی و تبعیض سیاسی و تبعیض مدنی و تبعیض اقتصادی زنان ایران در موضوع حجاب و دخالت در پوشش زنان نمودار پیدا کرده است؟ عنایت داشته باشید که در طول 38 سال گذشته رژیم مطلقه فقاهتی کوشیده است تا از کانال حجاب و دخالت در پوشش زنان ایران، به تبعیضات سیاسی و فقهی و قضایی و اقتصادی و مدنی زنان ایران مشروعیت فقهی ببخشد. آنچنانکه برعکس آن، باز در این رابطه بوده است که در 38 سال گذشته، در یک رابطه عکسالعملی، زنان ایران هم در راستای مبارزه با آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی، از طریق مبارزه با حجاب تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی به مبارزه با تبعیضات حاکم بر خویش پرداختهاند.
در نتیجه، همین انحراف تحمیلی بر زنان ایران باعث گردیده است تا زنان ایران در برابر آزادیهای اجتماعی و مدنی و سیاسی، «اولویت اول به آزادیهای اجتماعی بدهند، نه آزادیهای مدنی و یا آزادیهای سیاسی»؛ که این موضوع امروزه به صورت یک آسیب فراگیر و جدی در مبارزه زنان ایران میباشد. چراکه هر چند «اولویت دادن به آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی میتواند بسترساز تأمین آزادیهای اجتماعی برای زنان ایران بشود، برعکس آن اولویت دادن به آزادیهای اجتماعی نمیتواند در نهایت بسترساز تأمین آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی برای زنان ایران بشود.»
فراموش نکنیم که در رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی اول و دوم، به علت اینکه این رژیم «جهت تزریق مدرنیته وارداتی از بالا و جهت مبارزه با سنت متصلب تاریخی و فقاهتی مردم ایران و مبارزه با اتوریته حوزههای فقاهتی، نیازمند به آزادی اجتماعی زنان ایران بود، لذا به همین دلیل رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی اول و دوم، به جای آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی برای زنان ایران، اولویت اول به آزادی اجتماعی زنان ایران دادند تا توسط آن، در پای آزادیهای اجتماعی زنان، آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی زنان ایران قربانی بشود.»
سؤال چهاردهم: چرا تا زمانیکه دموکراسی در عرصه سوسیالیسم (نه سرمایهداری) تعریف نشود، امکان اولویت دادن به آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی برای زنان ایران وجود ندارد؟ فراموش نکنیم که مسیر رهائی زن مغرب زمین از قرن نوزدهم الی الان، به خاطر اینکه دموکراسی مغرب زمین به جای سوسیالیسم در عرصه سرمایهداری تعریف گردید، این امر باعث شد تا «در مغرب زمین، تساوی حقوق زن و مرد، در چارچوب لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی تعریف بشود»؛ که البته خود این امر بسترساز مطلق شدن، آزادیهای اجتماعی زنان در مغرب زمین شده است.
سؤال پانزدهم: چرا در 38 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر جامعه ایران، این رژیم جهت دستیابی به رویکرد نظری و عملی زن ستیزانه خود پیوسته تلاش کرده است تا «زن خانواده، جایگزین زن اجتماعی» بکند؟ و در راستای این رویکرد بوده است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، جهت محصور و محدود کردن زن ایرانی به درون خانواده، کوشیده است تا توسط مکانیزمهای اقتصادی و اجتماعی و تبلیغی، «تولید نسل، به عنوان وظیفه اصلی زن ایرانی تعریف نماید»؛ و با استحاله «زن اجتماعی به زن خانواده، حقوق مدنی و سیاسی و اقتصادی زن ایرانی را در پای محصور ساختن زن خانواده، ذبح نمایند.»
سؤال شانزدهم: چرا جریانهای مختلف «رویکرد پیشاهنگی»، اعم از رویکرد حزب طراز نوین لنینیستی یا رویکرد ارتش خلقی مائوئیستی و یا رویکرد پیشاهنگی چریکگرایانه رژی دبرهای، در چهل سال بین شهریور 20 تا بهمن ماه 57، کوشیدند تا «توسط زن تشکیلاتی ایرانی منفرد از جامعه، مبارزه تشکیلاتی را جایگزین مبارزه مستقل سازمانگرایانه جنبش زنان ایران بکنند» که صد البته شکست خوردند. چراکه با این جایگزینی هر چند توانستند «زن سیاسی در تشکیلات پیشاهنگ خود بسازند، هرگز این زن تشکیلاتی پیرو استراتژی پیشاهنگی، نتوانست به صورت یک نهضت عمومی در عرصه جنبش زنان ایران رشد و تکثیر پیدا کند.»
به همین دلیل در سالهای 56 و 57 برای اولین بار جنبش زنان ایران به صورت توده بیسازمان، در تاریخ حرکت تحولخواهانه جامعه ایران به صورت خودجوش و خودانگیخته ظاهر شدند. آنچنانکه خلاء «زن تشکیلاتی پیشاهنگ» در تمامی فرایندهای جنبش زنان ایران در سالهای 56 و 57 و بعد از آن به صورت مطلق هویدا بود. فراموش نکنیم که «شکست انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین خلق» در دهه 60 و 70 که در راستای جنبش زنان ایران شکل گرفت، در این رابطه قابل تفسیر و تبیین میباشد، چراکه رهبری مجاهدین خلق توسط پروژه «زن تشکیلاتی پیشاهنگ در عرصه استراتژی ارتش خلقی» میخواستند «زن پیشاهنگ را جایگزین زن اجتماعی جنبش زنان ایران بکنند» که البته الی زماننا هذا در این رابطه ناکام ماندهاند؛ و هرگز «زن تشکیلاتی و ارتش خلقی» آنها نتوانسته است که الگوی «زن اجتماعی» جنبش زنان ایران بشود.
البته مجاهدین در عرصه انقلاب ایدئولوژیک خود جهت پروژه «زن تشکیلاتی پیشاهنگ» خود، هم در عرصه استراتژی دچار اشتباه شدند و هم در عرصه تاکتیک؛ که اشتباه تاکتیکی آنها در این رابطه بستر تبلیغات مجاهدستیزانه رژیم مطلقه فقاهتی در 38 سال گذشته توسط تبیین جنسی و اخلاقی کردن از آن شده است. نکتهای که در رابطه با جنبش اجتماعی زنان ایران در سالهای 56 و 57 و بعد از آن نباید از نظر دور بداریم اینکه، این از آنجائیکه جنبش زنان ایران در سالهای فوق صورت «توده بدون سازمان» داشتند و به صورت «توده بیشکلی» حرکت میکردند، همین امر باعث گردید تا این جنبش مانند جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری و جنبش معلمان و جنبش دانشآموزان ایران دنبالهرو جنبش حاشیهنشینان شهری یا جنبش اجتماعی ایران بشوند؛ و بالطبع تحت هژمونی این جنبش قرار گیرند و خودبخود به صورت اتوماتیک تابع هژمونی روحانیت موجسوار از راه رسیده بشوند؛ که همین تابعیت کورکورانه، مولود توده بیشکل آنها باعث گردید تا به محض تثبیت حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی، «اولین قتیل این نظام فقاهتی، جنبش زنان ایران باشد»؛ که تا امروز با تمام قوا رژیم مطلقه فقاهتی پس از گذشت زمان مصرفی جنبش زنان ایران، تلاش میکند تا به صورت همه جانبه، این جنبش را بیش از جنبش دانشجوئی و دانشآموزی و کارگری و معلمان و غیره در نطفه خفه نماید.
آنچنانکه میتوانیم به ضرس قاطع در این رابطه داوری کنیم که اگر روز روزگاری به فرض محال رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به صورت اجباری و تحمیلی تن به قبول فعالیت مستقل جنبش کارگران و دانشجویان و دانشآموزان و معلمان و غیره بدهد، هرگز حاضر نمیشود تن به استقلال و سازمانگری جنبش زنان ایران بدهد. به همین دلیل در این رابطه است که در تندپیچهای اعتلای جنبش زنان ایران، رژیم مطلقه فقاهتی میکوشد تا «توسط تشکیلات حکومتی و توسط زن فقاهتی، بستر آلترناتیو جهت نابودی تشکیلات مستقل جنبش زنان ایران فراهم نماید» البته آنچنانکه در جریان «کمپین یک میلیون امضاء زنان ایران» شاهد بودیم، خود جنبش زنان ایران به این حساسیت خودویژه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، نسبت به جنبش مستقل زنان ایران آگاهی دارند.
لذا در این رابطه بود که پیشکسوتان کمپین فوق تلاش کرده بودند «تا خواستههای خود را به چند مساله اولیه حقوقی و فقهی محدود کنند». هر چند که رژیم مطلقه فقاهتی، جهت مقابله با اولین تجربه کمپینی جنبش زنان ایران، در چارچوب فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، حتی توان تحمل این پراتیک حداقلی تشکیلاتی جنبش زنان ایران را نداشت؛ و لذا از پی آن بود که «سیاست بگیر و ببند و تیغ و داغ و درفش، در خصوص پیشکسوتان کمپین فوق به کار گرفت تا توسط آن نطفه اینگونه حرکات سازمانگرایانه و خودجوش و فراگیر جنبش زنان ایران را در نطفه خفه نمایند.»
پر پیداست که در این شرایط با این همه فشار استخوانسوزی که بر جنبش زنان ایران حاکم میباشد، تنها بستری که میتواند در شرایط فشار و اختناق حاکم زمینهساز اعتلای جنبش زنان ایران بشود، «علاوه بر سازمانگری در عرصه شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، کم کردن هزینه مبارزه در عرصه فضای عینی و واقعی میباشد»، چراکه حقیقتی که جنبش زنان ایران در این شرایط با جمعبندی تجارب 70 ساله گذشته خود باید به آن آگاهی داشته باشد این است که:
اولاً «استمرار حیات این جنبش در گرو استقلال تشکیلاتی این جنبش نسبت به تشکیلات حکومتی و جریانهای پیشاهنگی میباشد» که میکوشند مانند چهار دهه گذشته (از شهریور 20 تا بهمن 57) جنبش زنان را به صورت دنباله حرکت و در خدمت استراتژی و تاکتیک خود درآورند»؛ زیرا اگر جنبش زنان ایران واقعاً به این حقیقت دست یافته است که «کسب جایگاه تاریخی این جنبش (در چارچوب حرکت تحولخواهانه 150 سال گذشته مردم ایران) تنها توسط پیشرو بودن این جنبش ممکن شدنی و دست یافتنی میباشد، نه جایگاه پیشاهنگی» و تنها توسط «استقلال تشکیلاتیاش است که این جنبش میتواند، به خواستههای حداقلی و حداکثری خود دست پیدا کند» لذا جهت تحقق این مقصود است که جنبش زنان ایران باید بر «استراتژی پیشرو و سازمانگری حول آن، همراه با استقلال تشکیلاتی تکیه نماید.»
ثانیاً «جنبش زنان ایران باید به این واقعیت مهم توجه کنند که شبکههای اجتماعی و فضای مجازی در شرایط اختناق حاکم، میتوانند به عنوان مهمترین بستر جهت سازمانگری زنان ایران به کار گرفته شوند.»
ثالثاً نکته مهم سومی که در این رابطه جنبش زنان ایران باید در این شرایط اختناق به آن عنایت داشته باشند اینکه، «رمز موفقیت این جنبش تنها و تنها در گرو فراگیر و سراسری شدن این جنبش میباشد». لذا در رابطه است که جنبش زنان ایران جهت فراگیر کردن کمی و کیفی این جنبش، باید علاوه بر «کاهش هزینه مبارزه سرانه، مبارزه جنبش مطالباتی زنان ایران را از کانال زندگی روزمره آنها عبور دهد»؛ زیرا زن ایرانی تنها زمانی به صورت فراگیر و سراسری حاضر به حضور در جنبش زنان ایران میشود که بداند این جنبش آنچنانکه از «مطالبات روزمره و کوتاهمدت تا درازمدت او دفاع میکنند، حداقل هزینه و مالیات مبارزه از او اخذ مینمایند». لذا هر چه هزینه مبارزه بالاتر رود، باعث سکتاریست جنبش زنان ایران میشود.
رابعاً جنبش زنان ایران باید عنایت داشته باشند که علاوه بر نیاز حیاتی این جنبش (جهت دستیابی به خواستههای حداقلی و درازمدت خود) به فراگیر و سراسری شدن تشکیلاتی و سازماندهیاش در میان زنان ایران، توسط شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، «پیوند تشکیلاتی این جنبش با شاخههای دیگر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، اعم از شاخه جنبش کارگری و شاخه جنبش دانشجویان و شاخه جنبش معلمان و مزدبگیران ضرورت حیاتی دارد». همین خودویژگی شرایط جنبش زنان ایران در این زمان تندپیچ تاریخ ایران باعث گردیده است تا «زن پیشرو» امروز جنبش زنان ایران در مقایسه با «زن پیشاهنگ» چهار دهه گذشته (از شهریور 20 تا بهمن ماه 57) به داوری بنشیند.
لذا در همین رابطه است که «زن پیشرو» امروز جامعه ایران معتقد است که پروژه «زن پیشاهنگ» رویکرد پیشاهنگی، در چهار دهه گذشته تاریخ ایران (از شهریور 20 تا بهمن ماه 57) نتوانسته است به «حداقل فونکسیون و دستاوردی در عرصه اعتلای جنبش زنان ایران دست پیدا کنند»؛ زیرا اولین مشخصه پروژه «زن پیشاهنگ» هزینه بالای سرانه مبارزاتی آنها بوده است. لذا همین «هزینه بالای سرانه مبارزاتی زن پیشاهنگ» باعث گردید تا «زن پیشاهنگ» در چهار دهه تاریخ حرکت تحولخواهانه مردم ایران (از شهریور 20 تا بهمن ماه 57)، نتواند بدل به «زن پیشرو» در عرصه جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 بشود.
فراموش نکنیم که کف زدن زنان بیرون از گود نشسته ایران در چهار دهه فوق، در پای قهرمانان خود (زن پیشاهنگ) هرگز نمیتواند دلالت بر اجتماعی شدن «زن پیشاهنگ» در چهار دهه فوق باشد. چراکه آنچنانکه برشت میگوید: «بدبخت آن جامعه و گروهی است که خود را نیازمند به قهرمانسازی میبیند». چراکه به موازات قهرمانسازی آنها، آن گروههای اجتماعی در برابر آن قهرمانان، میکوشند تا به علت بالا رفتن هزینه سرانه مبارزه، خود را از صحنه دور نگه دارند؛ و این خندق امروز بین «زن پیشاهنگ» و «زن پیشرو» در ایران، مولود و سنتز همان پراتیک چهار دهه (از شهریور 20 تا بهمن ماه 57) استراتژی پیشاهنگ در عرصه سه رویکرد تحزبگریانه لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریکگرایانه مدرن رژی دبره میباشد.
بنابراین برای اینکه جنبش امروز «زن پیشرو» زنان ایران بتوانند به صورت فراگیر و مستقل و سازمان یافته شکل بگیرند، «باید هزینه مبارزه برای زن ایرانی کاهش دهند» تا زن ایرانی بتواند در کنار زندگی عادی و روزمره خود، «وظایف مدنی و اجتماعی و حتی سیاسی خود را دنبال نمایند». پر واضح است که در این شرایط «شبکههای اجتماعی و فضای مجازی» میتواند نقش اول در عرصه «سازمانگری مستقل جنبش زنان ایران داشته باشد.»
ادامه دارد