«جنبش زنان ایران» در مسیر «جنبش نافرمانی مدنی» یا «جنبش مقاومت منفی»؟ - قسمت اول
قبل از اینکه به پاسخ سؤال فوق بپردازیم، باید عنایت داشته باشیم که پاسخ به سؤال فوق در گرو «تحلیل ما از جایگاه جنبش زنان ایران در عرصه جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد»؛ یعنی برحسب اینکه در هیرارشی جنبشهای پیشرو چه مرتبهای برای جنبش زنان ایران قائل بشویم، پاسخ به سؤال فوق تغییر میکند، فراموش نکنیم که در مجموعه جنبشهای پیشرو (که از جنبش کارگران و جنبش معلمان و جنبش دانشجویان و جنبش جوانان و جنبش دانشآموزان و جنبش زنان و جنبش کارمندان و جنبش بازنشستگان و جنبش اقلیتهای قومی و مذهبی تا جنبش حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران تکوین پیدا کردهاند) به لحاظ جایگاه تاریخی و اجتماعی و هرم طبقاتی جامعه ایران، همه این جنبشها به صورت علی السویه از پتانسیل تاریخی و طبقاتی و خودسازماندهی و رهبری دینامیک درونجوش برخوردار نمیباشند، بلکه برعکس هر کدام از این جنبشها از مرتبهای از پتانسیل خودویژه خاص خود برخوردار میباشند که مطابق این پتانسیل ذومراتب جنبشها است که تنها بعضی از این جنبشها دارای پتانسیل لازم جهت خودسازماندهی و رهبری درونجوش میباشند و توانائی آن را دارند که حتی دیگر جنبشهای پیشرو را رهبری کنند.
برای مثال در این رابطه هرگز نباید چنین بیاندیشیم که پتانسیل جنبش کارگری به علت جبر ساختاری و ضرورت مناسبات سرمایهداری (اعم از تولید جمعی و استثمار سه مؤلفهای انسان از انسان و طبقه از طبقه و ملت از ملت) در عرصه خودسازماندهی و رهبری دینامیک و جنبش خودانگیخته و درونجوش، مانند پتانسیل حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران میباشند. هر چند که به لحاظ کمی جمعیت طبقه کارگر امروز ایران کمتر از 14 میلیون نفر میباشند، در صورتی که جمعیت حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران بیش از 18 میلیون نفر است، ولی با همه این احوال به لحاظ کیفی در برابر حاشیهنشینان، (که فاقد پتانسیل دینامیک خودسازماندهی و رهبری درونجوش میباشند و پیوسته صورتی اتمیزه دارند و جنبش و خیزش آنها باید به صورت مکانیکی از بیرون از جنبش و خیزش آنها رهبری و هدایت و سازماندهی بشوند و همین امر بسترساز ظهور هیولای پوپولیسم از دولت نهم و دهم رژیم مطلقه فقاهتی الی الان شده است)، طبقه کارگر ایران (هر چند در طول 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به علت بحرانهای درون طبقاتی نتوانسته است تمام قد ظهور پیدا کنند) از آنچنان خودویژگی تاریخی برخوردار میباشند که میتوانند در عرصه پروسس جنبش مطالباتی و دادخواهانه و سیاسی و اعتراضی و اعتصابی، به خودسازماندهی و رهبری درونجوش دینامیک دست پیدا کنند و توسط همین پتانسیل خودسازماندهی و رهبری درونجوش دینامیک است که جنبش کارگری ایران در بستر پروسس مبارزه درازمدت برابریطلبانه و آزادیخواهانه و رهائیبخش جامعه ایران، نه تنها میتوانند رهبری مبارزه طبقاتی خودشان را در دست بگیرند، بلکه توانائی آن را هم دارند که رهبری دیگر جنبشهای پیشرو ایران را هم هژمونی نمایند.
به هر حال اگر با همین رویکرد به «جنبش زنان ایران» برخورد کنیم، قبل از پاسخ به سؤال فوق باید به این سؤال جواب بدهیم که «آیا در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران جنبش زنان ایران از آنچنان پتانسیلی برخوردار میباشند که بتوانند در پروسس مبارزه رهائیبخش و آزادیخواهانه و برابریطلبانه به صورت دینامیک و فارغ از رهبری جریانهای سیاسی برونی و جناحهای درونی حاکمیت، به خودسازماندهی و رهبری درونجوش دست پیدا کنند؟»
پر پیداست که در چارچوب آن پاسخی که به این سؤال میدهیم، میتوانیم سؤال سرتیتر مطرح شده را پاسخ بدهیم؛ یعنی اگر در تحلیل مشخص خود در باب جنبش زنان ایران در شرایط خودویژه فعلی به خصوص در فرایند پساخیزش دیماه 96، به این باور و داوری رسیدیم که جنبش زنان ایران در شرایط فعلی به علت بحرانهای درونی و برونی خود، توانائی خودسازماندهی و حرکت دینامیک و خودجوش و رهبری خودانگیخته ندارند، بی شک در پاسخ به سؤال سرتیتر باید بگوئیم که جنبش زنان ایران در شرایط فعلی توانائی رهبری جنبش نافرمانی مدنی یا جنبش مقاومت منفی هم ندارند، اما اگر برعکس در تحلیل مشخص خودمان از جنبش زنان ایران در شرایط فعلی به این داوری برسیم که جنبش زنان ایران در شرایط فعلی میتوانند به صورت دینامیک و خودجوش فارغ از هدایت جریانهای سیاسی و جناحهای درونی حکومتی به خودسازماندهی و رهبری خودانگیخته دست پیدا کنند، بدون تردید در پاسخ به سؤال فوق باید بر این باور باشیم که جنبش زنان ایران در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران از آنچنان پتانسیلی برخوردار میباشند که میتوانند «جنبش نافرمانی مدنی و جنبش مقاومت منفی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را هم رهبری کنند.»
باری این همه باعث میشود تا مقدمتا به تحلیل مشخص از جایگاه جنبش زنان ایران در عرصه جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دست پیدا کنیم، چراکه بدون فهم جایگاه جنبش زنان ایران و بدون داشتن تحلیل مشخص از جایگاه جنبش زنان ایران (به خصوص در 39 سال گذشته و بویژه در فرایند پساخیزش دیماه 96) در عرصه جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، هرگز نخواهیم توانست به جایگاه تاریخی جنبش زنان ایران دست پیدا کنیم.
فراموش نکنیم که «رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» در 41 سالی که از عمر حیات درونی و برونی آن میگذرد (از خرداد سال 55 الی الان)، به «جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» (اعم از جنبش کارگران و جنبش معلمان و جنبش دانشجویان و جنبش دانشآموزان و جنبش زنان و جنبش جوانان و جنبش کارمندان و جنبش بازنشستگان و جنبش اقلیتهای قومی و مذهبی و حتی جنبش حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران) بر این امر قرار داشته است که برعکس جنبش چریکی و ارتش خلقی (از دهه 40 و 50 الی الان) و جنبش تحزبگرایانه پیشاهنگی طراز نوین لنینیستی (که از بعد از شهریور 20 الی امروز) تلاش کردهاند و تلاش میکنند تا به صورت انطباقی و عمودی و هرمی با جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (از جنبش کارگری تا جنبش زنان ایران) پیوند و برخورد نمایند و در چارچوب رویکرد انطباقی (تئوریک و ایدئولوژیک و استراتژی و حتی تاکتیکی خود) اشکال مختلف مبارزه دیگر کشورها را به صورت استراتژی یا تاکتیکی به جنبشهای پیشرو ایران تزریق نمایند، در این رابطه «رویکرد تطبیقی» خود را (در عرصه تئوری و ایدئولوژی و استراتژی و حتی تاکتیکی) جایگزین «رویکرد انطباقی» گذشته بنماید؛ و البته «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» در 41 سال گذشته (از خرداد 55 الی الان) بر این باور بوده است که «تا زمانیکه نتوانیم رویکرد تطبیقی در عرصه استراتژی و حتی تاکتیکی، جایگزین رویکرد انطباقی گذشته بکنیم، بحران فراگیر تئوریک و استراتژی بیش از یک قرن گذشته جنبش سیاسی ایران در فرایندهای مختلف پیشامشروطیت و پسامشروطیت و پیشاکودتای 28 مرداد 32 و پساکودتای 28 مرداد 32 و پیشاانقلاب ضد استبدادی 57 و پساشکست انقلاب ضد استبدادی 57 تا به امروز، قابل حل نمیباشد»، چراکه همین «رویکرد انطباقی جنبش پیشاهنگی ایران در سه مؤلفه چریکگرائی و ارتش خلقی و تحزبگرایانه لنینیستی آن» (در عرصه تئوری و اتخاذ استراتژی و تاکتیکی برای جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) در بیش از یک قرن گذشته (از مشروطیت الی الان) باعث گردیده است تا در این مدت طولانی «جنبش پیشاهنگی ایران» (در سه شکل تحزبگرایانه لنینیستی و چریکگرائی مدرن رژی دبره ای انقلاب کوبا و ارتش خلقی مائوئیستی چین و انقلاب الجزایر) شکلهای «موفق مبارزه» جنبشهای مختلف جوامع و کشورهای دیگر (بدون تکیه بر تحلیل مشخص از شرایط مشخص از جامعه ایران و از جنبشهای مختلف پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) به صورت مکانیکی و انطباقی اشکال مبارزاتی موفق جوامع دیگر را به جامعه ایران و جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تزریق نمایند.
لذا همین «رویکرد انطباقی» مؤلفههای مختلف جنبش پیشاهنگی ایران در بیش از یک قرن گذشته (از مشروطیت الی الان) باعث شکست استراتژی و حتی تاکتیکمحوری جنبش پیشاهنگی ایران در عرصه فعال کردن جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بوده است؛ و صد البته یکی از دلایل بزرگ رکود جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در طول 76 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان، به جز دو مقطع سالهای 30 - 31 و 57 -58) و بویژه در 39 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به خاطر همین «رویکرد انطباقی» جریانهای سه مؤلفهای جنبش پیشاهنگی ایران بوده است که به جای «ابداع شکل تطبیقی مبارزه در چارچوب تحلیل مشخص از جامعه و جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» پیوسته مانند «یک کالای وارداتی» تلاش کردهاند تا توسط «کپی – پیست» کردن از اشکال مبارزاتی دیگر جوامع برای جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (از جنبش کارگری و جنبش زنان و جنبش دانشجوئی و جنبش معلمان و جنبش دانشآموزان و جنبش بازنشستگان و جنبش کارمندان و حتی جنبش حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران) «تعیین شکل مبارزه» نمایند.
به همین دلیل «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» در طول 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود (از خرداد 55 الی الان) پیوسته در این رابطه تلاش کرده است (تا برعکس جریانهای سه مؤلفهای جنبش پیشاهنگی ایران در بیش از یک قرن گذشته از مشروطیت الی الان به جای «رویکرد انطباقی» در تعیین شکل مبارزاتی و به جای «کپی – پیست» کردن از اشکال مبارزه موفق دیگر جوامع بشری) در چارچوب «رویکرد تطبیقی» خود (در عرصه استراتژی و تاکتیکمحوری و تعیین شکل مبارزه برای جنبشهای پیشرو از جنبش کارگری تا جنبش زنان ایران) «استراتژی و تاکتیک و شکل مبارزه تطبیقی» را جایگزین «استراتژی و تاکتیک و شکل مبارزه انطباقی» بکنند. در نتیجه در 41 سال گذشته (از خرداد 55 الی الان) جنبش پیشگامان مستضعفین ایران معتقد بوده است که:
الف - سازماندهی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (از جنبش کارگری تا جنبش زنان ایران) باید به صورت «دینامیک و درونجوش و خودانگیخته و در عرصه سازماندهی افقی» (نه عمودی و هرمی و مکانیکی و هدایت شده از بیرون این جنبشها) انجام بگیرد. لذا در این رابطه بوده است که «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» در 41 سال گذشته با هر گونه «سازماندهی انطباقی و مکانیکی و عمودی و هرمی و تزریق شده از بیرون از جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران توسط جنبش پیشاهنگی در سه مؤلفه مختلف چریکگرائی و ارتش خلقی و تحزبگرایانه لنینیستی مخالف بوده است» و علت و دلیل شکست جنبش سه مؤلفهای پیشاهنگ ایران در بیش از یک قرن گذشته (از مشروطیت الی الان) «سنتز همین رویکرد هرمی و عمودی و انطباقی و مکانیکی این جریانهای سه مؤلفهای جنبش پیشاهنگ ایران میدانسته است.»
ب – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات سیاسی خود (از خرداد 55 الی الان) معتقد بوده است که وظیفه و رسالتش در رابطه با جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (از جنبش کارگری تا جنبش زنان ایران), «هدایتگری است، نه رهبری و یارگیری و سربازگیری از این جنبشها.»
ج – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود (از خرداد 55 الی الان) پیوسته و علی الدوام معتقد بوده است که «استراتژی کسب قدرت سیاسی» جریانهای سه مؤلفهای چریکگرائی و ارتش خلقی و تحزبگرایانه لنینیستی جنبش پیشاهنگی ایران در بیش از یک قرن گذشته، بیماری مهلک استراتژی بوده است که تمامی این جریانهای سه مؤلفهای را گرفتار بنبست و رکود و شکست کرده است؛ و در این رابطه بین آنها تفاوتی وجود ندارد، چراکه جریانهای چپ و راست و ملی و مذهبی و چریکگرا و ارتش خلقی و حزبی و غیر حزبی و مرتجع و مترقی و غیره، همه و همه در طول یک قرن گذشته در «تلاش کسب قدرت سیاسی و سوار شدن بر ماشین حکومت بودهاند» و در تعریف و تبیین استراتژی خود همه آنها در بیش از یک قرن گذشته، «کسب قدرت سیاسی را به عنوان فتح الفتوح و مشکلگشای همه گرفتاریهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تعریف میکردهاند»؛ و صد البته در میان تمامی جریانهای جنبش پیشاهنگی ایران در بیش از یک قرن گذشته، تنها جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بوده است که در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود (از خرداد 55 الی الان) در عرصه تئوری و استراتژی و حتی تاکتیک با هر گونه تلاش جهت کسب قدرت سیاسی توسط پیشگامان مستضعفین ایران مخالف بوده است؛ و در 41 سال گذشته پیوسته بر این طبل کوبیده است که «بزرگترین آفت جنبش پیشاهنگی ایران تلاش جریانهای سیاسی چپ و راست و مذهبی و غیر مذهبی و ملی و غیره در راستای کسب قدرت سیاسی بوده است.»
ادامه دارد