«جنبش زنان ایران» در مسیر «جنبش نافرمانی مدنی» یا «جنبش مقاومت منفی»؟ - قسمت هفتم

 

3 - فقر ذهنی و نظری جنبش زنان ایران در سه عرصه مبارزه رهائی‌بخش و آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه باعث گردیده است تا این جنبش نتواند در پروسس 39 ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «ایده‌های رهائی‌بخش و آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه خود را بدل به پراتیک اجتماعی بکنند و از فرایند سلبی، وارد فرایند ایجابی بشوند». البته عدم توانائی جنبش زنان ایران در عرصه «استحاله ایده‌های آرمانی خود به پراتیک اجتماعی، منهای خلاء فوق باعث فقدان رهبری و سازماندهی درون‌جوش و دینامیک این جنبش گردیده است». محدود شدن خواسته‌های جنبش زنان ایران در «کمپین یک میلیون امضائی» به یک سلسله خواسته‌های حقوقی و فقهی و فرعی، مولود همین خلاء پراتیک اجتماعی جنبش زنان ایران در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد. همچنین «حرکت‌های غیر پایدار آکسیونی» جنبش زنان ایران در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به جای حرکت‌های پایدار دموکراتیک، مولود همین خلاء پراتیک اجتماعی جنبش زنان ایران در 39 سال گذشته می‌باشد.

بنابراین تا زمانیکه جنبش زنان ایران نتوانند ایده‌های رهائی‌بخش و برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه خود را به صورت پراتیک اجتماعی درآورند، هرگز و هرگز نخواهند توانست حرکت‌های لرزان و ناپایدار آکسیونی خود را بدل به حرکت‌های پایدار دموکراتیک بکنند.

4 - مشکل عمده دیگر جنبش زنان ایران در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم این می‌باشد است که «توانائی استحاله کردن خواسته‌های حقوقی و اجتماعی و مدنی و اقتصادی خود به خواسته‌های سیاسی ندارند». قابل ذکر است که در عرصه جنبش مطالباتی و جنبش دادخواهانه و جنبش اعتراضی تا زمانیکه خواسته صنفی و حقوقی و اجتماعی و مدنی و اقتصادی وارد فرایند سیاسی نشوند، به صورت صرف صنفی و حقوقی و اجتماعی و مدنی نمی‌توانند به هدف خود دست پیدا کنند.

5 - دموکراسی در کادر سه مؤلفه دموکراسی سیاسی، دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی به صورت نظام اجتماعی در نمودار دموکراسی سوسیالیستی (نه سوسیال دموکراسی برنشتاینی قرن بیستم جهان سرمایه‌داری مغرب زمین) فقط می‌تواند جنبش زنان ایران را در عرصه مبارزه رهائی‌بخش و آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه به دستاوردهای لازم برساند.

6 - ضعف استراتژیک دیگر جنبش زنان ایران در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی این بوده است که «فکر می‌کنند که استحاله و تغییر و عقب‌نشینی در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از طریق تکیه بر تضادهای درونی حاکمیت در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود و تکیه بر طبقه متوسط شهری یا اقشار میانی ممکن می‌باشند». در صورتی که واقعیت قضیه به این ترتیب می‌باشد که «تنها عاملی که می‌تواند در برابر جنبش مطالباتی و جنبش دادخواهانه و جنبش اعتراضی زنان ایران رژیم مطلقه فقاهتی را وادار به عقب‌نشینی کند فقط و فقط جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین اردوگاه بزرگ مستضعفین می‌باشد

بدین خاطر تا زمانیکه جنبش زنان ایران ندانند که در جامعه امروز ایران «سیاست بر حقوق و اقتصاد تقدم دارد» و ندانند که «از طریق بازی با تضادهای درون حاکمیت مطلقه فقاهتی نمی‌توانند به مطالبات بر حق دست پیدا کنند» و ندانند که «طبقه متوسط شهری هر چند هم که گسترده کمی باشند، نمی‌توانند به تنهائی و بدون حمایت زحمتکشان شهر و روستا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را وادار به عقب‌نشینی و تغییر و استحاله بکنند»، نخواهند توانست بار خود را به منزل برسانند.

7 - رمز موفقیت جنبش زنان ایران در آن است که این جنبش به این مرحله از خودآگاهی برسند که تنها خود این جنبش زنان است که می‌توانند خودسازماندهی به صورت درون‌جوش و دینامیک بکنند و به خودرهبری دینامیک دست پیدا کنند و بالاخره به خودرهائی دینامیک و خودجوش برسند.

8 - آگاهی جنبش زنان ایران به ماهیت سرکوب چند مؤلفه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 39 سال گذشته عمر این رژیم که شامل سرکوب‌های جنسیتی، سیاسی، اجتماعی، قومیتی، مذهبی و طبقاتی و غیره می‌شود، می‌تواند در عرصه تعیین استراتژی و تاکتیک و پیوند با دیگر جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران هدایتگر باشد؛ به عبارت دیگر مشکل محوری جنبش زنان ایران در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در تعیین استراتژی و تاکتیک‌های محوری خود در این بوده است که «با ستم‌های چند گانه حاکم بر خودش به صورت مکانیکی برخورد می‌کرده است و چنین می‌اندیشند که آنها می‌توانند ستم‌های حاکم بر خود را به صورت جداگانه و منفک از هم بر طرف کنند». همین رویکرد مکانیکی جنبش زنان ایران به ستم‌های حاکم بر خود، باعث گردیده است تا در طول 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در عرصه تعیین استراتژی و تاکتیک «تکیه بر تضادهای جناح‌های درونی حکومت را به عنوان استراتژی خود تعیین نمایند». بی‌شک اگر در 39 سال گذشته جنبش زنان ایران با ستم‌های چند گانه حاکم بر خود به صورت مکانیکی و جدای از هم برخورد نمی‌کردند، علاوه بر اینکه گرفتار انحراف استراتژی فوق نمی‌شدند، می‌توانستند به «استراتژی استحاله و تغییر و اصلاح از پائین و تکیه بر جنبش مدنی تکوین یافته از پائین دست پیدا کنند.»

9 - «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» زمانی می‌توانند به عنوان تاکتیک محوری در دستور کار جنبش زنان ایران قرار گیرند که این جنبش‌ها در چارچوب مبارزه سه مؤلفه‌ای «رهائی‌بخش و آزادی‌بخش و برابری‌طلبانه» و در راستای همبستگی و پیوستگی با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به انجام برسند؛ بنابراین در این رابطه می‌توان به ضرس قاطع داوری کرد که هر گونه حرکت جنبش زنان ایران که در غیبت پیوند با جنبش‌های پیشرو دیگر اردوگاه مستضعفین ایران به صورت مکانیکی صورت بگیرد، محکوم به شکست خواهد بود.

بدین خاطر حتی در عرصه «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی»، جنبش زنان ایران باید عنایت داشته باشند که شعارها و پروژه‌ها و برنامه‌های تاکتیکی و استراتژیکی آنها در این رابطه هم باید در چارچوب جلب حمایت جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران از «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» آن‌ها باشند؛ و قطعاً در عرصه «جنبش نافرمانی مدنی و جنبش مقاومت منفی» زنان ایران، اگر جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران از «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» زنان ایران حمایت نکنند، با حمایت نهادهای بین‌المللی و جریان‌های سیاسی امکان عقب‌نشینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برابر خواسته‌های مدنی و بر حق آنها نخواهد بود.

فراموش نکنیم که منهای استراتژی «نافرمانی مدنی» و «مقاومت منفی» مهاتما گاندی در هندوستان که در آنجا توسط جایگاه کاریزماتیک مهاتما گاندی «جنبش نافرمانی مدنی» و «مقاومت منفی» مهاتما گاندی جایگاه استراتژی پیدا کرد، در جوامع دیگری مثل جامعه ایران حتی در پروژه جنبش تنباکو که با بسترسازی سیدجمال و تحریک میرزا حسن شیرازی صورت گرفت، «جنبش مقاومت منفی تنباکو صورت استراتژی پیدا نکرد»، چراکه جنبش تنباکو باید در راستای استراتژی انحطاط‌زدائی و استعمارستیزی سیدجمال الدین اسدآبادی تحلیل و تفسیر و تبیین گردد، نه در چارچوب صرف فتوای میرزا حسن شیرازی. به همین دلیل است که اگر جنبش تنباکو در چارچوب استراتژی استعمارستیزی و انحطاط‌زدائی سیدجمال الدین اسدآبادی تحلیل کنیم، «یک جنبش مقاومت منفی در جایگاه تاکتیکی می‌باشد، نه استراتژی». برعکس اگر به صورت مکانیکی جنبش تنباکو را در چارچوب فتوای میرزا حسن شیرازی تعریف نمائیم، بی‌شک «جنبش مقاومت منفی در این پروژه جایگاه استراتژی پیدا می‌کند نه تاکتیکی» که البته امری غلط می‌باشد.

باری، هدف ما از طرح این موضوع در اینجا فقط به این خاطر می‌باشد که نتیجه‌گیری نمائیم که «برای جنبش زنان ایران در جامعه امروز ایران، جنبش مقاومت منفی یا جنبش نافرمانی مدنی نمی‌توانند جایگاه استراتژی در عرصه مبارزه رهائی‌بخش آنها پیدا کنند». بدین ترتیب است که باید تاکتیک «جنبش نافرمانی مدنی» و «مقاومت منفی» زنان ایران را در چارچوب استراتژی مبارزه برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تعریف بکنیم.

10 – ضعف عمده جنبش زنان ایران در 39 سال گذشته در عرصه مبارزه رهائی‌بخش خود با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این بوده است که برای «توده‌گیر کردن» یا «بسیج همگانی لایه‌های مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» در حمایت از حرکت و شعار خود، به جای اینکه این هدف استراتژیک خود را در عرصه پروسس مبارزه و سازماندهی درون‌جوش و رهبری دینامیک و برنامه زمان‌بندی شده همراه با استراتژی و تاکتیک‌های مشخص در چارچوب تحلیل مشخص سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران دنبال نمایند، پیوسته در طول 39 سال گذشته تلاش کرده‌اند تا با کاهش خواسته‌های سیاسی و مدنی خود به این امر مهم دست پیدا کنند؛ که البته این رویکرد جنبش زنان ایران در 39 سال گذشته سورنا از دهان گشادش نواختن بوده است، چراکه به صورت مصداقی در این رابطه می‌توانیم به موضوع نامه «کمپین بیش از یک میلیون امضای جنبش زنان ایران» اشاره نمائیم که خواسته‌های مطرح شده در آن نامه تنها چند موضوع ساده حقوقی و فقهی بود. البته ما هم بر این باوریم که برای توده‌ای کردن و بسیج همگانی جنبش زنان ایران، رمز موفقیت جنبش زنان در این رابطه، در گرو این است که:

اولاً جنبش زنان ایران باید پیوسته تلاش نمایند تا هزینه سرانه شرکت در جنبش و مبارزه رهائی‌بخش برای جامعه ایران کاهش دهند.

ثانیاً از خشونت‌گرائی در حرکت خود که بسترساز سرکوب دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌شود، پرهیز نماید.

ثالثاً پیوسته در پروسس مبارزه رهائی‌بخش و آزادی‌خواهانه و دموکراتیک و برابری‌طلبانه خود تلاش کنند تا این مبارزه صورت علنی داشته باشد و به صورت مسالمت‌آمیز انجام گیرد. قابل ذکر است که «مبارزه مسالمت‌آمیز با مبارزه سازش‌کارانه یکی نیست»؛ بنابراین جنبش زنان ایران نباید مبارزه سازش‌کارانه در چارچوب همبستگی و وابستگی با جناح‌های درونی قدرت حاکم، جایگزین مبارزه مسالمت‌آمیر مستقل خود نمایند. بی‌شک این دو مقوله از فرش تا عرش متفاوت از یکدیگر می‌باشند.

11 - نکته‌ای که جنبش زنان ایران در راستای تکیه بر «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» باید به آن عنایت داشته باشند این است که:

اولاً باید توجه داشته باشند که «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» به عنوان تاکتیک (نه استراتژی آنچنانکه که مهاتما گاندی در مبارزه با استعمار انگلستان در هندوستان به آن تکیه می‌کرد) در جامعه امروز ایران مطرح بشود؛ و تنها یک تکنیک است که جنبش زنان ایران می‌توانند در عرصه مبارزه‌های مختلف آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه و رهائی‌بخش خود به صورت کنکریت و مشخص بر آن تکیه کنند؛ و هرگز نباید جایگاه عام و مجرد و فرازمانی و فرامکانی به آن بدهند.

ثانیاً باید هدف از تکیه بر «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» توسط جنبش زنان ایران در این باشد که توسط این تکنیک بتوانند به توده‌ای کردن و بسیج همگانی و نفوذ به اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دست پیدا کنند.

ثالثاً تکیه بر «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» باید در راستای کاهش هزینه مبارزه و پرهیز از خشونت‌زدائی جهت بسیج همگانی باشد.

رابعاً باید توجه داشته باشیم که «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» شکل استاندارد ثابتی ندارد تا توسط «کپی – پیست» و برخورد انطباقی و به صورت وارداتی بخواهیم در طول یا عرض جنبش زنان ایران بران تکیه نمائیم؛ بنابراین هر گونه «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» که در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص امروز جامعه ایران تعریف نشود و هر گونه «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» که توده‌های اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در برابر آن مقاومت فرهنگی و مذهبی بکنند و مانع از فراگیر شدن آن جنبش بشود، غلط می‌باشد.

ادامه دارد