سوره انبیاء، تبیین قرآن به عنوان «ذکر» انسان‌ساز و ضیاء جامعه‌ساز و فرقان تاریخ‌ساز - قسمت ششم

آیات 1 تا 15 سوره انبیاء

 

ی – «لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ - به تحقیق ما با قرآن کتابی برای شما نازل کردیم که برای شما» ذکر است چرا نمی‌فهمید؟ مراد از «ذکر» آنچنانکه در تفسیر آیه 2 این سوره مطرح کردیم بیداری و آگاهی می‌باشد که در این آیه خداوند بر هواداران نهضت پیامبر اسلام منت می‌گذارد که ما قرآن را که بسترساز آگاهی و بیداری برای شما است، فرستادیم. آیا به این حقیقت توجه دارید؟ در این آیه دوباره قرآن به سمت هواداران نهضت روی می‌کند و آنان را مخاطب خود قرار می‌دهد و هدف قرآن را که قبلا در آیه 2 «ذکر» مطرح کرده بود، دوباره تکرار می‌کند و هدف قرآن آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید مطرح کرده است، برشوراندن عقول توده‌ها جهت قیام به قسط توسط «ذکر» اعلام می‌کند.

اما آنچه که در این آیه بیش از همه قابل توجه می‌باشد سوال آخر آیه است که می‌فرماید «أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟ - چرا به این موضوع نمی‌اندیشید؟» اهمیت این سوال در این حقیقت نهفته است که قرآن می‌خواهد توجه هواداران نهضت را با این سوال به مضمون و جوهر قرآن که «ذکر» می‌باشد، جلب نماید. آنچنانکه در آیه 9 سوره حجر در این رابطه فرمود:

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ - ما با قرآن ذکر را بر تو نازل کردیم آنچنانکه خودمان پاسدار این ذکر نیز می‌باشیم» و در راستای عملکرد این «ذکر» است که قرآن دو صفت برای پیامبر اسلام قائل می‌شود.

«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ - به تحقیق ما پیامبری به سوی شما فرستادیم که رنج بردن و تعب کشیدن شما بر او دشوار است چرا که او مبعوث شده است تا راه‌های دشوار نهضت را بر شما آسان کند و به راهبری و مهرورزی نسبت به شما حریص و مشتاق است و با مومنان رئوف و رحیم است» (سوره توبه - آیه 128).

بنابراین با طرح سوال «أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟» در انتهای این آیه آنچنانکه امام علی در خطبه یک نهج البلاغه مطرح فرمود: «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ  - تا خزانه‌های عقول مردم را برانگیزانند و بشورانند» (نهج البلاغه – صبحث صالح - خطبه یک).

ک – «وَکَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْیةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ - چه بسیار جوامعی را که درهم شکستیم و از پس از آن‌ها جوامع نوینی بیرون آوردیم» کلمه «قَصَمْ» در اصل به معنای شکستن است ولی به صورت کنایه به معنای هلاکت نیز استعمال می‌شود و کلمه انشاء در این آیه به معنای ایجاد است که به این ترتیب معنای این آیه این می‌شود که «چه جوامع بشری که به علت غلبه ظلم در آن‌ها نابود کردیم و به جای آن‌ها جوامع نوینی جایگزین کردیم.»

نکته قابل توجه در این آیه آن است که باز قرآن عامل هلاکت جوامع بشری را ظلم می‌داند نه کفر، آنچنانکه پیامبر اسلام در این رابطه فرمود «الدنیا یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم - جوامع بشری با کفر می‌توانند دوام پیدا کنند اما با ظلم نمی‌توانند.»

بنابراین از نظر قرآن ترازوی داوری در باب جوامع بشری ظلم و عدل است نه کفر و ایمان. اگر جوامعی مدعی اسلام و مسلمانی باشند اما نتوانند عدالت و قسط در آن جامعه بر پا کنند، از نظر قرآن این جوامع به هلاکت خواهند رسید و بالعکس اگر در جوامعی ادعای اسلام و مسلمانی هم نداشته باشند ولی بتوانند به صورت نسبی عدالت و قسط در آن جوامع پیاده کنند آن جوامع باقی خواهند ماند و شاید بهتر این باشد که بگوئیم معیار ارزش جوامع از نظر قرآن پتانسیل آن جوامع نسبت به برقراری عدل و قسط است نه طرح شعارهای تو خالی مذهبی و فقهی، آنچنانکه از بنی امیه گرفته تا بنی عباس و عثمانیان در تسنن و در تشیع از صفویه تا رژیم مطلقه فقاهتی به موازات کوبیدن بر طبل شعارهای فقهی و مذهبی، دثار عدل و قسط اجتماعی در پای آن شعارها ذبح و قربانی کردند و به همین دلیل جز نام ننگی در تاریخ از آن‌ها باقی نمانده است.

حال سوالی که در رابطه با این آیه در اینجا مطرح می‌شود اینکه، چرا قرآن در ادامه 10 آیه گذشته در اینجا به طرح این قانون و یا این سنت تاریخی پرداخته است؟ پاسخ به این سوال در خود سوال نهفته است. چراکه در این آیه برعکس 10 آیه قبل قرآن، به طرح یک قانون و سنت تاریخی می‌پردازد، به عبارت دیگر در 10 آیه قبل قرآن تنها به تشریح موضوع پرداخت، در این آیه بر پایه آن تشریحات 10 آیه قبلی، دست به تئوری سازی می‌زند و از آن تشریحات به استنتاج قانون می‌پردازد و یک اصل عام تاریخی به نمایش می‌گذارد و آن اینکه جوامع و تمدن‌های بشر وقتی نابود می‌شوند که ظلم در آن جوامع سایه بیاندازد.

طبیعی است که طرح چنین اصل و قانون و تئوری برای هواداران و مومنین و توده‌های جامعه سال ششم بعثت پیامبر می‌تواند حاوی بسی درس و اندرز تاریخی باشد. به این ترتیب که آن‌ها از هر چه که جاهل بودند از ظلم حاکم بر جوامع خود عالم بودند چراکه این ظلم اجتماعی را با گوشت و پوست خود احساس می‌کردند طبیعی است که اینچنین افرادی که ظلم طبقه و هیئت حاکمه در یک نظام فاسد را با گوشت پوست خود احساس کرده‌اند، به راحتی می‌توانند با توجه به این تئوری و اصل و قانون ظلم ستیز قرآن به این حرکت ایمان بیاورند و البته دلیل این امر در یک اصل و قانون دیگری نهفته است و آن اینکه همیشه در طول تاریخ بشر، سبک و روش ایمان آوردن توده‌ها با سبک و روش ایمان آوردن روشنفکران هر جامعه متفاوت می‌باشد، چراکه توده‌ها برعکس روشنفکران - که از طریق ذهنیت و نظری و فکری به یک دعوت ایمان پیدا می‌کنند - از طریق عینی به یک دعوت گرایش پیدا می‌کنند.

به این ترتیب که توده‌ها اول گرفتار یک درد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی می‌شوند بعد در مسیر معالجه آن درد دنبال درمان می‌روند، از آنجائیکه درد بزرگ و تاریخی توده‌ها در جوامع مختلف تاریخی، درد ظلم اقتصادی و ظلم سیاسی و ظلم اجتماعی و ظلم فرهنگی بوده است، طبیعی است که به محض شنیدن شعار دعوتی که مردم را جهت مقابله با این ظلم تحریک می‌کند و مدعی رهائی بشر از این ظلم می‌شوند، به این دعوت روی می‌آوردند؛ لذا در این رابطه است که طرح این اصل در این آیه در آن شرایط سال ششم بعثت، می‌تواند یک دعوت از آن‌ها باشد.

ل – «فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا یرْکُضُونَ - پس همین که آن اهل ستمکار قریه به حس خود درک کردند عذاب ما را پا به فرار گذاشتند» در این آیه دوباره به تشریح قانون و اصل فوق و تاثیر این قانون در جامعه می‌پردازد. به این ترتیب که آنچنانکه در آیه قبل تئوری و اصل و قانون هلاکت جوامع بشری از نظر قرآن مطرح کرد و آن جز این نیست که جوامع و تمدن‌های بشری تنها زمانی نابود می‌شوند و به هلاکت می‌رسند که ظلم در آن جوامع حاکم بشود، در این آیه به تشریح فونکسیون این قانون در رابطه با طبقه و هیئت حاکمه می‌پردازد. به این ترتیب که زمانی که ظلم در جامعه بشری حاکم شد و به موازات آن جامعه با انقلاب طبقه مظلوم روند دگرگونی خود را پیمود، اولین گروهی که به این روند دگرگونی آگاهی پیدا می‌کنند طبقه حاکمه اقتصادی یا هیئت حاکمه سیاسی ظالم بر آن جامعه می‌باشد چراکه آن‌ها خود با ظلمی که بر آن جامعه سوار کرده‌اند بسترساز انقلاب و عصیان توده‌ها می‌باشند. در این رابطه است که آیه فوق می‌فرماید اولین متاثرین روند هلاکت جوامع ظلم زده بشری طبقه و هیئت حاکمه است که به محض احساس خطر نسبت به انقلاب توده‌ها، فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند تا دامن خود را از آتش هلاکت نگه دارند.

م – «لَا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ - ندوید و از این عذاب فرار نکنید بلکه به آن نعمت‌هائی که در آن زیاده روی می‌کردید برگردید و به خانه‌هایتان تا شاید دوباره مانند زمان سلطه قبلی‏تان باعث فریب توده‌ها بشوید و توده‌ها دوباره به شما جهت رفع نیاز خود مراجعه کنند» البته در این آیه قرآن به طرح روانشناسی طبقه مسلط و حاکمه در هنگام سرنگونی‌شان می‌پردازد که پس از اینکه آن‌ها آتش خشم توده‌ها را مشاهده می‌کنند، جهت صیانت از جان خود فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند. اما آنچنانکه در این آیه مشاهده می‌کنید این طبقه یا هیئت حاکمه در هنگام فرار میان خودشان وحدت رویه جهت فرار از مهلکه ندارند در نتیجه عده‌ای از آنها به عده دیگر می‌گویند فرار نکنیم، برگردیم شاید بتوانیم بعد از فروکش کردند قیام دوباره با لباسی دیگر خود را بر مردم قالب کنیم و حمایت دوباره آن‌ها را به خود جلب نمائیم. آنچنانکه ما به عینه خود در انقلاب 57 جامعه خودمان شاهد آن بودیم و دیدیم که چگونه طبقه حاکمه رژیم توتالی‌تر پهلوی پس از فرار از انقلاب خلق‌ها با تعویض لباس کوشیدند دوباره خود را بر توده‌های ما قالب کنند.

ن – «قَالُوا یا وَیلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ - گفتند وای بر ما که ما مردمی ستمکار بودیم» در این آیه دوباره به طرح دیالوگ و اختلافی که بین گروه‌های مختلف طبقه یا هیئت حاکمه ظالمین در هنگام فرار از شعله خشم و انقلاب مردم با هم پیدا می‌کنند، می‌پردازد و در ادامه آیه قبل که دسته‌ائی از آنها به دسته دیگر می‌گفتند «برگردیم شاید دوباره توده‌ها فریب ما را بخورند» این دسته در پاسخ به آن دسته می‌گویند «وای بر ما که ما مردمی ستمکار بوده‌ایم» که خود این امر می‌رساند که آن دسته مسلط فراری به خوبی دریافته‌اند که هیمه کش شعله خشم توده‌ها ظلم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن‌ها بوده است؛ لذا در این رابطه است آن‌ها فریب دسته قبل همکاران خود که دعوت به بازگشت می‌دهند، نمی‌خورند و در پاسخ به آن‌ها می‌گویند «آری این ظلم ما بود که این آتش را بر افروخته است.»

ع – «فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ - و این همچنان سخن ایشان بود که بر ظلم خود بر توده‌ها اعتراف می‌کردند تا آنکه ما این‌ها را درو کردیم و ریشه آن‌ها را قطع کردیم و خاموششان ساختیم» البته در این آیه هم مانند آیه یازده به جمعبندی اختلاف در عکس‌العمل ظالمان یا طبقه و هیئت حاکمه پس از شعله ور شدند آتش خشم توده‌ها می‌پردازد. به این ترتیب که پس از اینکه طبقه و هیئت حاکمه آتش خشم توده‌ها که معلول ظلم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن‌ها می‌باشد، احساس کردند فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند، اما در هنگام فرار بین آن‌ها اختلاف برخورد روی خواهد داد، به این ترتیب که برخی از آن‌ها در هنگام فرار معتقد به بازگشت دوباره خواهند بود تا با شکلی دیگر حاکمیت از دست رفته خود را بدست آورند، اما آن دسته اصلی از آنجائیکه می‌دانند که ریشه اصلی این شعله‌ها ظلم و ستم خود آن‌ها بوده است با برگشت دوباره مخالفت می‌کنند و بر سر دسته دیگر فریاد می‌زنند که وای بر ما این ما بودیم که با ظلم و ستم خود بر توده‌ها عامل این شعله‌ها و خشم توده‌ها بودیم. به این ترتیب است که قرآن در این آیه خروجی نهائی خشم توده‌ها را نابودی و خاموشی طبقه و هیئت ستمکار حاکمه می‌داند.

 

ادامه دارد