تفسیر سوره صف – قسمت اول
انسانها با «عمل آگاهانه» جامعه، جهان و خودشان را میسازند
سوره صف که در 14 آیه توسط پیامبر اسلام تحت عنوان سوره صف تدوین و تعریف گردیده است، چنین مینماید که هر 14 آیه در مدینه نازل شده است؛ و برعکس بسیاری از سورههای قرآن، در سوره صف 14 آیه حول یک محور تدوین گردیده است که آن محور به صورت مشخص در آیات دوم تا چهارم این سوره به این صورت مطرح شده است:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ -کبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ -إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ- ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا ادعا و گفتههای خود را به عمل در نمیآورید - خشم خداوند بر شما زمانی است که گفتههای و ادعاهای شما توسط خود شما در عمل به نمایش گذاشته نشود - خداوند کسانی را دوست دارد که در راه او مانند کوه مقاومت کنند» (سوره صف - آیات 2 تا 4).
نگاهی هر چند سطحی به سه آیه فوق که تبیین کننده محور و پیام اصلی سوره صف میباشد، نشان میدهد که در این سوره خداوند و در ادامه او پیامبر اسلام بر جایگاه «عمل آگاهانه» در عرصه تغییر انسان و جامعه و جهان تکیه محوری دارد. بطوریکه در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که بزرگترین کاری که پیامبر اسلام در عرصه «تحول جامعه و تاریخ و انسان» کرد، این بود که تلاشهای ذهنی و عملی بشر ماقبل قرن هفتم میلادی که یا در عرصه ذهنگرائی (ذهن برای ذهن، آنچنانکه در رویکرد فلاسفه یونان صورت میگرفت) و یا در عرصه عمل فردی و ریاضتهای انفرادی (آنچنانکه در سلوک و عبادات فردی رهبانیت مسیحیت و ریاضت فردی تصوف هند شرقی صورت میگرفت) هدر میرفت و تمامی این اعمال و عبادات و ریاضتهای فردی بدون هیچگونه فونکسیون اجتماعی و تاریخی و حتی انسانی ضایع میشدند، پیامبر اسلام، با تغییر جوهر و جهت این تلاشهای ذهنی و عینی فردی به سمت جامعهسازی و تاریخسازی و خودسازی اجتماعی، توانست انقلاب بزرگی در رویکرد ذهنی و عینی انسان بوجود بیاورد؛ و توسط همین تغییر در جوهر و جهت عمل آگاهانه انسان بود که «عمل آگاهانه» یا «پراکسیس» در رویکرد پیامبر اسلام گرانیگاه و نقطه مرکزی و عرصه و بستر تغییر خود انسان و جامعه و تاریخ شد.
شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که پیامبر اسلام در رویکرد انسانی و اجتماعی و تاریخی خود بزرگترین تحولی که از قرن هفتم میلادی الی الان ایجاد کرده است، عبارت است از اینکه اندیشهها و اعتقادات بشر باید به صورت «عمل آگاهانه» یا «پراکسیس» درآید تا فونکسیون «تغییرساز فردی و اجتماعی و تاریخی» داشته باشد.
لذا تا زمانیکه اندیشهها و اعتقادات بشر محصور عرصه ذهنی و زبانی باشند و نتوانند در عمل خود را به نمایش بگذارند، بیشک «چرخه ذهن برای ذهن» (آنچنانکه برای هزاران سال بر پایه حاکمیت رویکرد فلاسفه یونانی و در رأس آنها رویکرد ارسطوئی بر عقلانیت بشر حکومت میکرد) بشر هر قدر هم که گسترده بشوند، هرگز نه در عرصه فردی و انسانی و نه در عرصه اجتماعی و نه در عرصه تاریخی نمیتوانند ایجاد تغییر و تحول اعتلابخش اجتماعی و تاریخی و انسانی بکنند.
باری، بدین ترتیب بود که پیامبر اسلام با اعلام این اصل در مانیفست بشریت که «ذهنها و ادعا و اعتقادات تا زمانیکه به صورت عمل آگاهانه یا پراکسیس درنیایند، نمیتوانند برای انسان و جامعه و تاریخ تحول آفرین باشند»؛ و در چارچوب طرح این اصل بود که (در رویکرد پیامبر اسلام) «عمل آگاهانه» یا «پراکسیس» در عرصه کنش دیالکتیکی، باعث میگردد تا آنچنانکه این «عمل آگاهانه» یا «پراکسیس» عامل تغییر جامعه و تاریخ میشود، «عامل خودسازی» یا «پراکسیس باطنی» فاعل عمل نیز میشود و به قول معلم کبیرمان شریعتی، فردوسی در عین حالی که در حال خلق کردن شاهنامه میباشد، شاهنامه فردوسی درست در همان زمان به نوبه خود در حال خلق کردن فردوسی دیگری نیز میباشد. البته خود این «عمل آگاهانه» یا «پراکسیس» به عنوان «روش شناخت انسان» هم به کار گرفته میشود.
شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که عمل مورد عنایت پیامبر اسلام یک «عمل یکطرفه پراگماتیستی» (عمل برای عمل) نیست بلکه بالعکس، عمل فوق یک «عمل آگاهانه دو طرفه» در عرصه تغییر میباشد که در دیسکورس ما این عمل «دو طرفه آگاهانه» همان «پراکسیس» میباشد؛ یعنی انسان با تغییر آگاهانه جهان و جامعه به صورت دیالکتیکی خود را هم تغییر میدهد؛ و تنها با این رویکرد است که میتوانیم «انسان را محصول کار و عمل و تغییر آگاهانه» یا «پراکسیس» تعریف کنیم (نه محصول کار ذهنی آنچنانکه فلاسفه یونان مطرح میکردند) و این موضوع و سنتز و محصول آنچنانکه قبلاً در جزوه «پراکسیس انسان ساز است، نه پراگماتیست»، مطرح کردیم، باعث میگردد تا انسان با «کار و عمل آگاهانه» خود پیوسته اقدام به تغییر جامعه و طبیعت و خود بکند.
«کلّاً بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کانُوا یکسِبُونَ - چنین نیست، بلکه اینچنین است که انسانها بر پایه عمل خود زنگارها را بر وجود خویش ایجاد مینمایند» (سوره مطففین – آیه 14).
بدین ترتیب در رویکرد پیامبر اسلام، «عمل آگاهانه انسان» یا «پراکسیس» جوهر یکطرفه ندارد بلکه برعکس فونکسیونی دیالکتیکی دارد که از یکطرف جامعه و جهان و تاریخ را تغییر میدهند و از طرف دیگر به موازات تغییر جهان و جامعه و تاریخ، خودشان نیز تغییر میکنند؛ بنابراین در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام تا زمانیکه «عمل آگاهانه انسان» نتواند در عرصه جامعه و تاریخ و جهان تغییر اعتلابخش ایجاد نمایند، آن اعمال در عرصه وجودی فرد، نمیتوانند ایجاد تعالی و تکامل و رشد بکنند.
البته میتوانیم همین موضوع را هم اینچنین مطرح کنیم که اگر عمل ما در عرصه اجتماعی و جهان و تاریخ صورت منفی داشته باشد، بالطبع فونکسیون آن عمل در رابطه با خودسازی ما صورت منفی و ویرانگر خواهد داشت؛ و تنها عمل مثبت در جهان و جامعه و تاریخ است که میتواند برای خود فرد دارای فونکسیون اعتلابخش باشد.
«بَلْ یرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیفْجُرَ أَمَامَهُ - بلکه این خود انسان است که با عمل خوش آینده حرکت را باز میکند» (سوره قیامت - آیه 5).
البته آنچنانکه فوقا هم به اشاره مطرح کردیم، «عمل آگاهانه» یا «پراکسیس» منهای فونکسیون دو طرفه آن دارای یک فونکسیون سوم هم میباشد و آن عمل به عنوان «معیار و محک صحت و سقم شناخت است»؛ یعنی توسط عمل است که صحت و سقم شناخت ما مشخص میشود.
«...بِالْإِیمَانِ یسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ یسْتَدَلُّ عَلَی الْإِیمَانِ...» (خطبه 156 - امام علی).
و لذا به این دلیل است کهترم «عمل» که در قرآن بر آن تکیه شده است، هم میتواند به عنوان «مبارزه جامعهسازانه» یا «پراکسیس اجتماعی» تعریف بشود و هم میتواند به عنوان «کار» یا «پراکسیس طبیعی» تعریف گردد و هم میتواند به عنوان موضوع اگزیستانسی خود انسان، یا «پراکسیس باطنی» هم تعریف گردد.
«…کلٌّ یعْمَلُ عَلَی شَاکلَتِهِ...» (سوره اسراء – آیه 84).
«فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ - وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ» (سوره زلزله – آیات 7 و 8).
«وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا...» (سوره فصلت – آیه 33).
«لِیأْکلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَیدِیهِمْ أَفَلَا یشْکرُونَ» (سوره یس – آیه 35).
در خصوص «عمل اجتماعی» یا «پراکسیس اجتماعی» موضوع سوره صف، آنچه حائز اهمیت میباشد اینکه تمامی آیات چهارده گانه این سوره در مدینه نازل شده است که آنچنانکه در تفاسیر گذشته مطرح کردیم، شرایط پیامبر اسلام در مدینه در طول 10 سال پساهجرت به آن منطقه، وضعیت «جامعهسازانه» داشته است. لذا در همین رابطه برای فهم جایگاه فلسفه «عمل آگاهانه» یا «پراکسیس» در دیسکورس پیامبر اسلام، مجبوریم که جایگاه «عمل اجتماعی» در سوره صف را در عرصه پراتیک جامعهسازانه پیامبر اسلام در ده سال مدینه تحلیل و تبیین نمائیم، به عبارت دیگر تا زمانیکه «عمل اجتماعی جامعهسازانه» پیامبر اسلام در دوران ده سال مدنی فهم نکنیم، هرگز نخواهیم توانست به فهم جایگاه «عمل آگاهانه اجتماعی» یا «پراکسیس اجتماعی» در سوره صف دست پیدا کنیم.
بدون تردید اگر همین ترم «عمل آگاهانه» یا «پراکسیس» در سورههای مکی توسط پیامبر اسلام مطرح میشد، در آن صورت عمل دارای بار «اگزیستانسی» یا «پراکسیس باطنی» میگردید چراکه پیامبر اسلام در مکه پروژه کادرسازی در دستور کارش بود و در دوران 13 ساله فرایند مکیاش بجز برخورد دفاعی و دعوتهای تبلیغی حتی یک سیلی هم پیامبر و حواریون او به مخالفین خود نزدند اگر چه برعکس پیوسته از طرف مخالفین شکنجه میشدند و آنچنان فشار بر آنها سنگینی میکرد که پیامبر مجبور شد تعدادی از آنها را هم به طرف حبشه روانه کند؛ بنابراین عمل اجتماعی پیامبر اسلام در دوران 10 ساله فرایند مدنیاش عمل جامعهسازانه بوده است پر واضح است که در سوره صف (آنچنانکه مطرح کردیم) عمل مطرح شده عمل اجتماعی در راستای پراتیک جامعهسازانه پیامبر اسلام بوده است. البته خود نامگذاری این سوره یعنی ترم «صف» هم برداشت شده از کلمه صفا آیه 4 همین سوره میباشد که در عرصه عمل اجتماعی، طبیعی است که با توجه به شرایط اجتماعی – تاریخی عصر پیامبر اسلام، فونکسیون «عمل اجتماعی» مقاومت در برابر دشمنان به صورت کوه پایدار مطرح گردد.
فراموش نکنیم که آرایش آیات در یک سوره همچنین نامگذاری خود سورههای توسط خود پیامبر اسلام صورت گرفته است؛ که در این رابطه حتی خود نامهای سورهها میتواند در فهم جوهر آیات آن سورهها ما را یاری نماید. آنچنانکه در این سوره نامگذاری صف که برداشت شده از آیه چهارم این سوره میباشد، میتواند در تعریف «جوهر عمل اجتماعی» مورد نظر پیامبر اسلام در فرایند جامعهسازانه مدنی ما را یاری نماید. البته نکته مهمی که در تفسیر و فهم آیات سوم و چهارم سوره صف باید مد نظر قرار گیرد، اینکه چرا آیات عمل اجتماعی سوم و چهارم سوره صف از آغاز این سوره مطرح نشده است و آغاز این سوره با آیه «سبح لله ما فی السموات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم» شروع شده است؟
برای پاسخ به این سؤال باید عنایت داشته باشیم که در قرآن هر جا بیان «تسبیح به صورتها و اشتقاقها و نسبتها و متعلقات مختلف آن شده است»، دلالت بر «شناوری تمام وجود در خداوند میکند». در بعضی از آیات «تسبیح» در قرآن، فاعل آن ذکر نشده است مثل «سبحان الله»، در بعضی از آیات قرآن «فاعل تسبیح» آسمانها و زمین هستند، در بعضی از آیات قرآن، «فاعل تسبیح» انسانها یا رعد یا طیر و یا کوه میباشند. «متعلق تسبیح» در آیات قرآن خداوند است که با اسامی مختلف مثل «الله» و «ربک الاعلی» و «ربک العظیم» و غیره مطرح شده است. آنچه از آیات قرآن در باب «تسبیح» فهم میشود، اینکه «معنا و حقیقت تسبیح از نظر قرآن عام و ساری در همه وجود و موجودات میباشد»؛ یعنی همه موجودات و وجود در وجود خداوند حرکات شناوری دارند و خارج از وجود او موجود نیست.
البته شناوری وجود و موجودات در وجود خداوند به صورت دینامیک میباشد که خود دلالت بر یک هارمونی عظیم در خلقت تمامی وجود میکند، بدین ترتیب در این رابطه است که در سورههای قرآن که آغاز آن با بیان تسبیح و اشتقاقهای آن میباشد، خود «نمایش توحید و جهانبینی توحیدی» میباشد. مثل «سَبَّحَ لِلَّهِ» در (سوره حدید - آیه 1) و (سوره حشر - آیه 1) و (سوره صف - آیه 1) و «یسَبِّحُ لِلَّهِ» در (سوره جمعه - آیه 1) و (سوره تغابن - آیه 1) و «سَبَّحَ لِلَّهِ» در (سوره اعلی - آیه 1) و «سُبْحَانَ» در (سوره اسری - آیه 1) و غیره.
ماهیانیم و تو دریای حیات / زندهایم از لطفت ای نیکو صفات
متصل نی منفصل ای کمال / بلکه بیچون و چگونه زاعتدال
مثنوی – دفتر سوم – ص 158 – سطر 16 و 17
«...مَعَ کلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ کلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ... - خداوند با همه وجود و موجودات است بدون پیوستگی و غیر از همه وجود و موجودات است بدون گسستگی» (نهج البلاغه - خطبه اول).
ادامه دارد