تفسیر سوره صف – قسمت سوم

انسان‌ها با «عمل آگاهانه» جامعه، جهان و خودشان را می‌سازند

 

2 - در فرایند ده ساله مدنی پروسس حرکت پیامبر اسلام از آنجائیکه جوهر حرکت پیامبر اسلام به صورت تمام و کمال در راستای جامعه‌سازی یا مدینه النبی بوده است، لذا به همین دلیل در تفسیر و فهم آیات مدنی قرآن باید سمت و سوی نهائی تمام آیات مدنی قرآن در راستای همان پروژه جامعه‌سازانه پیامبر اسلام بدانیم. پر واضح که آنچنانکه عبدالرحمن بن خلدون تونسی در کتاب گران‌سنگ «مقدمه تاریخ العبر» خود می‌گوید، آیات مکی و مدنی قرآن در این رابطه متفاوت می‌باشد. فراموش نکنیم که جوهر و سمت‌گیری تمامی آیات مکی قرآن در راستای انسان‌سازی به معنای اعم کلمه می‌باشد، در صورتی که تمامی آیات مدنی قرآن در راستای فرایند جامعه‌سازانه پیامبر اسلام است.

3 - توحید در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن از جمله اصول و عمود خیمه رویکرد نظری و عملی می‌باشد که هم در فرایند انسان‌سازانه مکی و هم در فرایند جامعه‌سازانه مدنی به عنوان اصل زیرساختی مطرح می‌باشد. لذا در این رابطه است که در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن توحید دارای سه مؤلفه می‌باشد:

الف - مؤلفه اول توحید به عنوان جهان‌بینی است که در چارچوب آن به تفسیر و تعبیر و تبیین روحانی یا معنوی از جهان و انسان و جامعه و تاریخ می‌پردازد. همان موضوعی که علامه محمد اقبال لاهوری در فصل ششم کتاب گران‌سنگ بازسازی فکر دینی در اسلام تحت عنوان اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 203- سطر 16 به بعد، به عنوان نیاز مشترک همه انسان‌ها از آن یاد می‌کند و در این رابطه می‌گوید:

«بشریت امروز به سه چیز نیازمند است، اول – تعبیری روحانی از جهان، دوم – آزادی روحانی فرد، سوم – اصولی اساسی و دارای تأثیر جهانی که تکامل اجتماعی بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند. شک نیست که اروپای جدید دستگاه‌های اندیشه‌ای و مثالی در این رشته‌ها تأسیس کرده است، ولی تجربه نشان می‌دهد که حقیقتی که از راه عقل محض به دست می‌آید، نمی‌تواند آن حرارت اعتقاد زنده‌ای را داشته باشد که تنها با الهام شخصی حاصل می‌شود. به همین دلیل است که عقل محض چندان تاثیری در نوع بشر نکرده، در صورتی که دین پیوسته مایه ارتقای افراد و تغییر شکل جوامع بشری بوده است. مثالی‌گری اروپا هرگز به صورت عامل زنده‌ای در حیات آن درنیامده و نتیجه آن پیدایش من سرگردانی است که در میان دموکراسی‌ها، ناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود می‌پردازد که کار منحصر آنها بهره‌کشی از درویشان به سود توانگران است. سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است. از طرف دیگر مسلمانان مالک اندیشه‌ها و کمال مطلوب‌های نهایی مطلق مبتنی بر وحی‌ای می‌باشند که چون از درونی‌ترین ژرفنای زندگی بیان می‌شود، به ظاهری بودن صوری آن رنگ باطنی می‌دهد. برای فرد مسلمان شالوده روحانی زندگی امری اعتقادی است و برای دفاع از این اعتقاد به آسانی جان خود را فدا می‌کند؛ و چون به این فکر اساسی اسلام توجه کنیم که پس از این دیگر وحی‌ای نخواهد رسید که مایه محدودیت آدمی شود، بایستی که ما از لحاظ روحی آزادترین مردمان روی زمین باشیم. مسلمانان نخستین که تازه از قید اسارت روحی آسیای پیش از اسلام بیرون آمده بودند، در وضعی نبودند که به اهمیت واقعی این فکر اساسی متوجه شوند. بسیار شایسته است که مسلمانان امروز وضع خود را باز شناسند و زندگی اجتماعی خود را در روشنی اصول اساسی بنا کنند؛ و از هدف اسلام که تا کنون به صورتی جزئی آشکار شده، آن دموکراسی معنوی که غرض نهایی اسلام است بیرون بیاورند و به کمال و گستردن آن بپردازند

باری، بدین ترتیب بوده است که پیامبر اسلام چه در فرایند مکی حرکت خود و چه در فرایند مدنی آن پیوسته تلاش کرده است تا در چارچوب توحید به عنوان جهان‌بینی به تفسیر معنوی از جهان و انسان و جامعه و تاریخ بپردازد طرح اصل معاد و اصل نبوت در ادامه طولی توحید به عنوان جهان‌بینی در رویکرد پیامبر اسلام می‌باشد. پروژه حج که پیامبر اسلام به صورت همه جانبه اقدام به بازسازیان کرد، در راستای همین مؤلفه توحید به عنوان جهان‌بینی در عرصه تفسیر معنوی از جهان و انسان و جامعه می‌باشد. بازخوانی خداوند «خالق» و «رب» همه وجود در سیمای «الله» توسط پیامبر اسلام باز در چارچوب همین مؤلفه جهان‌بینی توحیدی برای تفسیر معنوی از جهان و انسان و جامعه می‌باشد.

ب – مؤلفه دوم فونکسیون توحید در رویکرد پیامبر اسلام، «توحید» به عنوان سیستم عامل «پراکسیس» یا «عمل آگاهانه» جهت تغییر جهان (کار) و جامعه (مبارزه رهائی‌بخش) و خود انسان (پراکسیس باطنی یا خودسازی و عرفان) می‌باشد. در رابطه با توحید به عنوان سیستم عامل، عمل آگاهانه اجتماعی (پراکسیس توحید به صورت تئوری معرفت) توحید باعث معنادار کردن عمل آگاهانه اجتماعی یا پراکسیس می‌شود. در این رابطه «توحید» باعث می‌شود تا «عمل آگاهانه اجتماعی» یا «پراکسیس» هم در بستر و خواستگاه تکوینی آن و هم در عرصه مقاومت حرکت آن و هم در راستای هدف و آینده آن حرکت را معنا دار نماید. در نتیجه در این رابطه است که حرکت تغییرآفرین آگاهانه در عرصه طبیعت توسط کار و در عرصه اجتماع توسط مبارزه و در عرصه باطنی و خود توسط خودسازی و عرفان، تنها توسط توحید است که سه مؤلفه پراکسیس یعنی «پراکسیس طبیعی یا کار و پراکسیس اجتماعی یا مبارزه و پراکسیس باطنی یا خودسازی» می‌توانند معنا دار بشوند.

ج – سومین فونکسیون توحید، در راستای شناخت می‌باشد چراکه توحید با تکیه بر وجود، دو گانگی و دیوار چین بین «ذهن و عین» در عرصه کسب معرفت توسط انسان که از دوران یونان باستان تا کانت و پساکانت تا به امروز ادامه داشته است، از میان برمی‌دارد و توحید به عنوان منطق شناخت و معرفت انسان دیگر نه به ذهن آینه‌ای ارسطوئی در عرصه کسب شناخت و معرفت انسان اعتقاد دارد و نه به ذهن فعال کانتی بلکه با آیه خواندن تمام وجود توسط خود وجود (نه موجود) به تبیین جدیدی از مکانیزم فهم و شناخت انسان می‌پردازد.

4 – کار بزرگ و بزرگترین دستاورد بعثت پیامبر اسلام برای بشریت این بود که «توحید توصیفی» پیامبران سلف خود را - که در رأس آنها ابراهیم خلیل قرار داشت - بدل به «توحید تغییری» در عرصه جهان و جامعه و انسان کرد، به عبارت دیگر پیامبر اسلام در ادامه نهضت تسلسلی توحیدی ابراهیم خلیل، «توحید توصیفی» انبیاء سلف خود را بدل به «توحید تغییری» کرد. شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که از سه شاخه توحید یعنی «توحید توصیفی» و «توحید اپیستمولوژیک» و «توحید تغییری» دو شاخه «توحید توصیفی» و «توحید اپیستمولوژی» قبل از پیامبر اسلام توسط انبیاء ابراهیمی برای بشریت تعریف شده بودند. تنها دستاورد بزرگ پیامبر اسلام این بود که «توحید توصیفی» و «توحید اپیستمولوژی» پیامبران سلف ابراهیمی خود بدل به «توحید تغییری» کرد، چراکه از زمان ابراهیم خلیل بنیانگذار توحید در بشریت تا زمان پیامبر اسلام، «توحید تنها به صورت جهان‌بینی مطرح بوده است» و در چارچوب توحید به عنوان جهان‌بینی، توحید تنها جنبه تبیینی و توصیفی وحدت‌گونه هستی در مؤلفه‌های مختلقی وجودی و انسانی و اجتماعی و تاریخی داشته است؛ و لذا در چارچوب همین توحید به عنوان جهان‌بینی مولود نهضت انبیاء ابراهیمی سلف پیامبر اسلام بوده است که توحید به عنوان اپیستولوژی در برابر ذهن آینه‌ای ارسطوئی که تنها روش شناخت مسلط بر جهان در طول بیش از 2000 سال بوده است مطرح شده است.

اما با ظهور و بعثت پیامبر اسلام در قرن هفتم میلادی، توحید به عنوان جهان‌بینی سنتز نهضت انبیاء ابراهیمی سلف پیامبر اسلام، وارد فرایند «ایدئولوژی» شد و در راستای ورود توحید به عنوان جهان‌بینی به عرصه ورود توحید به عنوان ایدئولوژی بود که پیامبر اسلام از همان زمانی که فاز 15 ساله حرائی خود را پشت سر گذاشت و از کوه نور پائین آمد و دیگر به حرا برنگشت، تمام تلاشش را در جهت تغییر انسان و جامعه بشری به کار گرفت و با شعار «قولوا لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ تُفلِحوا» ادعای رهائی انسان و ساختن جهانی بهتر برای بشریت بر پایه عدالت و برابری کرد. از آنجائیکه او در این رابطه معتقد بود که «إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ - خداوند تا زمانیکه خود جامعه انسانی تحول پیدا نکنند، آن جامعه بشری را متحول نمی‌سازد و از آنجائیکه او معتقد بود که هدف رسالت تمامی انبیاء ابراهیمی و از جمله خود او در جهت تغییر و تحول اجتماعی بشر، وادار ساختن خود توده‌ها به قیام برای استقرار عدالت و برابری و قسط بوده است» (سوره رعد – آیه 11).

«...لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ... - تمامی پیامبران الهی که با کتاب و میزان و بینه مبعوث شدند، برای آن بوده است تا توده‌ها را وادار به قیام برای برپائی عدالت و قسط و برابری بکنند» (سوره حدید - آیه 25) و از آنجائیکه خود پیامبر اسلام مدعی بود که هدف رسالتش پاره کردن زنجیرهای ستم حاکم بر جامعه بشری می‌باشد «وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ... - تا زنجیرها و بارهای حاکم بر آنها را فرو بنهند» (سوره اعراف - آیه 157)

 

و از آنجائیکه خود او معتقد بود که تنها با شورانیدن عقول توده‌ها است که می‌توان توده‌ها را برای برپائی عدالت و قسط و برابری‌طلبانه به حرکت وادار ساخت و زنجیرهای حاکم بر توده‌ها را پاره کرد و جامعه بشری در مسیر صیرورت و تکامل به حرکت درآورد.

«...فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ... وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ... - خداوند رسولان و پیامبران خود را پیاپی به سوی توده‌ها فرستاد تا عقول توده‌ها را برآشوبانند» (نهج البلاغه صبحی الصالح - خطبه اول – ص 43 – س 10). لذا از این مرحله بود که پروژه توحید تغییری پیامبر اسلام برای تغییر جامعه بشریت استارت خورد. اقبال لاهوری در تعریف توحید تغییری پیامبر اسلام در فصل پنجم کتاب گران‌سنگ بازسازی فکر دینی در اسلام – تحت عنوان روح فرهنگ و تمدن اسلامی – ص 143 – سطر اول به بعد اینچنین مطرح می‌کند:

«حضرت محمد (ص) به معراج رفت و بازگشت. یکی از شیوخ بزرگ طریقت، عبدالقدوس گنگهی را کلامی است بدین مضمون: سوگند به خدا که اگر من به آن نقطه رسیده بودم، هرگز به زمین باز نمی‌گشتم. شاید در سراسر ادبیات صوفیانه نتوان چند کلمه معدود را پیدا کرد که در یک جمله، اختلاف روانشناختی میان دو نوع خودآگاهی پیامبرانه و صوفیانه را به این خوبی آشکار کرده باشد. مرد باطنی (عارف و صوفی) نمی‌خواهد که پس از آرامش و اطمینانی که با تجربه اتحادی (وحدت وجودی) پیدا می‌کند، به زندگی این جهانی باز گردد. در آن هنگام که او بنابر ضرورت بالاجبار به زندگی این جهانی (جامعه بشری) باز می‌گردد، بازگشت او برای تمام بشریت سود چندانی ندارد. ولی برعکس، بازگشت پیامبر (به جامعه بشری) جنبه خلاقیت و ثمربخشی دارد. پیامبر به جامعه بشری باز می‌گردد و در جریان زمان وارد می‌شود، به این منظور که جریان تاریخ بشر را متحول سازد و از این راه جهان تازه‌ای از کمال مطلوب‌ها خلق کند. برعکس برای مرد باطنی (عارف و صوفی) آرامش حاصل از تجربه اتحادی، مرحله نهائی می‌باشد. برای پیامبر، بیدار شدن نیروهای روانشناختی او باعث می‌گردد تا او توسط آن جهان بشری را به لرزه درآورد و این نیروهای وجودی پیامبر چنان حساب شده است که کاملاً جهان بشری را تغییر می‌دهد. در پیامبر هدف اینکه تجربه دینی خودش را به صورت یک تحول و تغییر جهانی بشر درآورد به حد اعلی وجود دارد؛ و لذا به همین دلیل بازگشت پیامبر به جامعه بشری آزمون عملی همان تجربه دینی او می‌باشد. پیامبر در عرصه حرکت تغییرساز خود، هم به تغییر خود می‌پردازد و هم جهان واقعی و عینی دگرگون می‌کند و برای تغییر تاریخ بشریت نقاب از چهره خویش برمی‌دارد؛ بنابراین یکی راه‌های راست‌آزمائی پیامبران در عرصه ارزش وحی یا تجربه دینی آنها، دستپروده‌های انسانی و فرهنگ و تمدن و جامعه و جهانی که می‌سازند، می‌باشد. وحی نبوی را می‌توان همچون نوعی از خودآگاهی باطنی پیامبر تعریف کرد که در آن تجربه پیامبرانه تمایل به آن دارد که از حدود خود لبریز شود و در پی یافتن فرصت برای تغییر جامعه بشری می‌باشد. در مرحله وحی نبوی، پیامبر به مرکز حیات در عمق نامحدود درون خود فرو می‌رود، تنها با این هدف که بار دیگر با نیروی تازه‌ای ظاهر بشود تا کهنه‌های جامعه و جهان و تاریخ بشر را براندازند و خط سیر حیات نو در جامعه و جهان و تاریخ بشر آشکار سازند. وحی در قرآن نشان می‌دهد که قرآن آن را خاصیتی از حیات می‌داند. البته از نظر قرآن وحی بر حسب مراحل مختلف تکامل حیات صورت متفاوت دارد. گیاهی که از زندان درون خاک به سوی آزادی رشد می‌کند، همچنین جانوری که برای انطباق با محیط در عرصه حیات دارای عضو تازه‌ای می‌شود و انسانی که درون خود حیات تازه‌ای دریافت می‌کند، همه نماینده حالات مختلف وحی هستند که بنابر ضرورت‌های نوعی که این ظرف به آن تعلق دارد، اشکال گوناگون دارند. در دوران کودکی بشریت، جهت هدایت جامعه اولی بشری این وحی به صورت خودآگاهی پیامبرانه ظهور پیدا کرد، ولی با تولد عقل و ملکه نقادی در بشر، وحی پیامبرانه مرحله قدیم جامعه بشری متوقف گردید. عقل استدلال کننده بشر که تنها همان سبب تسلط وی بر محیط می‌شود، خود تکامل و پیشرفت کیفی در پروسه حیات است، بنابراین لازم بود که چون عقل بشر تولد یافت با جلوگیری از اشکال معرفت قبلی آن را تقویت کنند. شک نیست که جهان قدیم در زمانی که انسان در مقایسه با حال حاضر حالت بدوی داشت و کمابیش تحت فرمان تلقین بود، چند دستگاه بزرگ فلسفی ایجاد کرده بودند. ولی نباید فراموش کنیم که این دستگاه‌سازی در جهان قدیم کار اندیشه مجردی بوده است که نمی‌توانسته است از طبقه‌بندی معتقدات دینی مبهم و سنت‌ها آن سوتر رود و هیچ نقطه اتکائی در باره اوضاع عینی زندگی برای ما فراهم نمی‌آورد. پس چون به مسئله از این لحاظ نظر شود، باید گفت که چنان می‌نماید که پیغمبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. تا آنجا که به منبع وحی نبوی او مربوط می‌شود به جهان قدیم تعلق دارد و از آنجا که پای جوهر وحی نبوی او یعنی قرآن به میان می‌آید متعلق به جهان جدید است، چراکه پروسس حیات در عرصه وحی نبوی پیامبر اسلام یعنی قرآن منابع دیگری از معرفت را اکتشاف می‌کند که شایسته خط سیر جدید آن است. ظهور و ولادت اسلام همزمان با ظهور و ولادت عقل برهان استقرائی در بشر بوده است در نتیجه همین امر باعث گردید تا پایان یافتن رسالت پیامبران توسط خود پیامبر اسلام اعلام بشود؛ و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه این امر است که پروسس حیات دیگر نمی‌توانست مانند مرحله کودکی بشر از خارج رهبری بشود. توجه دایمی قرآن به عقل و تجربه و اهمیتی که این کتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می‌دهد، همه سیماهای مختلف اندیشه واحد ختم دوره رسالت است

 

ادامه دارد