سلسله درس‌هائی از قرآن - تفسیر سوره نجم – قسمت اول

«بازسازی رابطه خدا و انسان، جهان» در چارچوب وحی نبوی پیامبر اسلام

 

سوره نجم از جمله سوره‌های قرآن می‌باشد که تمامی 62 آیه آن مکی هستند و بنابراین آنچنانکه در تفاسیر قبلی سوره‌های قرآن (در سلسله درس‌هائی از قرآن در شماره‌های قبل نشر مستضعفین ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) مطرح کرده‌ایم، سوره‌های مکی قرآن که در 13 سال پسا بعثت (پیشا هجرت) پیامبر اسلام تکوین پیدا کرده‌اند، از آنجائیکه «فرایند مکی» نهضت پیامبر اسلام «فرایند روشنگری و آگاهی‌بخشی و کادرسازی در چارچوب حرکت عمودی و فردی بوده است» (برعکس فرایند مدنی که «فرایند جامعه‌سازانه افقی حرکت پیامبر اسلام بوده است») و با عنایت به اینکه (برعکس پروسس وحی نبوی پیامبران ابراهیمی ماقبل پیامبر اسلام) پروسه تکوین وحی نبوی پیامبر اسلام در عرصه‌های پراتیک اجتماعی یا اسرائی افقی و پراتیک باطنی یا معراجی و یا عمودی در دو فرایند کادرسازی و جامعه‌سازی 23 ساله شکل گرفته است، همین امر باعث گردیده است تا سوره‌های مکی قرآن از جوهر اعتقادی و کلامی در راستای گفتمان‌سازی (در کادر قرائتی نو از خدا و انسان و جهان آنچنانکه در 5 آیه اول سوره علق مطرح شده است) برخوردار باشند.

پر واضح است که در این رابطه اصول توحید و نبوت و آخرت یا قیامت و رابطه دیالکتیکی بین خداوند و انسان و جهان جوهر اصلی سوره‌های مکی (در راستای پروژه گفتمان‌سازی پیامبر اسلام در فرایند 13 ساله مکی) تشکیل می‌دهند؛ و به همین دلیل جوهر و مضمون سوره نجم (که آیات آن تمامی مکی می‌باشند) اعتقادی و کلامی و گفتمانی توحیدی می‌باشد؛ یعنی در چارچوب تبیین کلامی اصول توحید و نبوت و آخرت و انسان و رابطه دیالکتیکی بین خداوند و انسان و جهان می‌باشند. البته نکته‌ای که طرح آن در اینجا ضرورت پیدا می‌کند اینکه، طرح تبیین کلامی اصول اعتقادی فوق در سوره‌های مختلف مکی شکل‌بندی مختلفی دارد. بطوریکه در بعضی از سوره‌های مکی (مثل سوره اخلاص یا توحید) فقط تکیه بر تبیین کلامی توحید شده است و در بعضی دیگر از سوره‌های مکی قرآن (مثل سوره قارعه) تبیین کلامی قیامت عمده شده است، آنچنانکه در بعضی دیگر (مثل سوره ضحی و سوره انشراح) تبیین نبوت و زندگی پیامبر اسلام در اولویت قرار گرفته است و البته در تعدادی از سوره‌های مکی هم (مثل سوره نجم) تمامی این اصول تبیین و تعریف شده‌اند.

بدین ترتیب است که در سوره نجم، قرآن و پیامبر اسلام توسط «بازخوانی نو از خداوند» به تبیین رابطه دیالکتیکی خدا و انسان و جهان می‌پردازد، البته در این میان تنها خودویژگی که سوره نجم (در میان دیگر سوره‌های مکی قرآن) دارد، این است که در فصل اول این سوره یعنی در 18 آیه‌های آغازین آن، به صورت کامل به «تبیین مکانیزم وحی نبوی در چارچوب معراج یا تکامل عمودی پیامبر اسلام می‌پردازد.»

بنابراین در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که تبیین مکانیزم وحی نبوی و معراج یا تکامل عمودی پیامبر اسلام که در 18 آیه‌های اول سوره نجم مطرح شده است، در هیچکدام از سوره‌های دیگر مکی یا مدنی قرآن به این صورت تفصیلی مطرح نشده است؛ و همین امر باعث می‌شود تا در سرآغاز تفسیر این سوره این سؤال را مطرح کنیم که چرا در سوره نجم (و یا در 18 آیه‌های اول سوره نجم که قطعاً و جزما توسط خود پیامبر اسلام 62 آیه سوره نجم تنظیم و تدوین گردیده است) پیامبر اسلام یا قرآن، به طرح مکانیزم وحی نبوی در بستر معراج یا تکامل عمودی پیامبر اسلام می‌پردازد؟

البته در چارچوب همین سؤال می‌توانیم سؤال دیگری هم مطرح کنیم و آن اینکه چه رابطه‌ای بین وحی نبوی و معراج یا تکامل عمودی پیامبر اسلام وجود دارد که در 18 آیه‌های اول سوره نجم بر آن تاکید می‌ورزد؟

ابتدا در پاسخ به سؤال دوم در همین جا به صورت اجمالی و کپسولی مطرح کنیم که همین «پیوند وحی نبوی پیامبر اسلام با معراج و یا تکامل عمودی وجودی او (در 18 آیه اول سوره نجم) بهترین دلیل آن است که وحی نبوی پیامبر اسلام یک امر اگزیستانسی و دینامیک می‌باشد» (نه ماموریتی یا به صورت ابلاغ مکانیکی یک پکیج، آنچنانکه اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و کلامی حوزه‌های فقاهتی در مدت هزار سال گذشته بر طبل آن می‌کوبیده‌اند) بنابراین، این خود پیامبر اسلام بوده است که (در فرایند 15 ساله حرائی خود) توانسته است توسط پراتیک باطنی و تجربه‌های درونی یا معراج عمودی به آن مرتبه از تکامل اگزیستانسی و وجودی دست پیدا کند که توان جذب وحی نبوی پیدا کند.

اما در پاسخ به سؤال اول هم باید بگوئیم که بدون فهم مکانیزم وحی نبوی و تکامل عمودی و اگزیستانسی یا معراج پیامبر اسلام، ما نمی‌توانیم به نبوت که از اصول زیرساختی اسلام پیامبر می‌باشد، ایمان پیدا کنیم. یادمان نرود که اعتقاد به اصول زیرساختی اسلام پیامبر که سه اصل توحید و نبوت و آخرت در رأس آنها قرار دارد باید صورت ایمانی و آگاهانه و انتخابی داشته باشد نه صورت تقلیدی یا تعبدی و یا تکلیفی، بنابراین به همین دلیل است که (هر چند که وحی نبوی به لحاظ مکانیزمی امری فوق‌العاده پیچیده می‌باشد و تا زمانیکه به پراتیک باطنی و تجربه عرفانی دست نداشته باشیم تنها توسط تجربه حسی و تجربه علمی نمی‌توانیم به جوهر مکانیزم وحی نبوی دست پیدا کنیم) بنابراین در 18 آیات اول سوره نجم، تبیین مکانیزم وحی نبوی و اگزیستانسی و وجودی بودن مهبط وحی نبوی در وجود تکامل یافته پیامبر اسلام، خود همین موضوع تبیین اصل نبوت پیامبر اسلام می‌باشد؛ که طبعاً بدون فهم آن امکان اعتقاد و فهم و ایمان به توحید و آخرت و رابطه دیالکتیکی بین خداوند و انسان و جهان و وجود نخواهد داشت.

بنابراین آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم، در سوره‌های مکی که تماماً صورت اعتقادی و کلامی دارند و در چارچوب تبیین اصول توحید و نبوت و قیامت یا آخرت و رابطه دیالکتیکی بین خدا و انسان و جهان می‌باشند، قرآن یا پیامبر اسلام به صورت‌های مختلفی به تبیین این اصول کلامی پرداخته‌اند؛ و به همین ترتیب در بعضی از سوره‌ها مثل سوره نجم از تبیین نبوت یا وحی نبوی پیامبر اسلام شروع می‌شود و در عرصه آن به تبیین توحید و آخرت می‌پردازد.

مثلاً در سوره تبت فقط بر استراتژی مکی پیامبر اسلام تکیه می‌شود و در سوره کافرون بر شعار اعتقادی حرکت پیامبر اسلام در مکه تکیه می‌گردد و در سوره کوثر به تبیین آینده حرکت پیامبر اسلام می‌پردازد و در سوره ماعون به تبیین جوهر نهضت و حرکت پیامبر اسلام می‌پردازد و در سوره قریش به تبیین فونکسیون اجتماعی و اقتصادی نهضت و حرکت پیامبر اسلام تکیه می‌کند و در سوره فیل به تشریح و تبیین فونکسیون نیروهای اجتماعی و جریان‌های مخالف نهضت و جنبش توحیدی می‌پردازد و در سوره همزه به تبیین فونکسیون جریان‌های مال‌اندوز اجتماعی می‌پردازد و در سوره عصر به تبیین جایگاه انسان خودمختار و آزاد و با اراده در عرصه پروسس وجود می‌پردازد.

در سوره تکاثر به تبیین فونکسیون اجتماعی خصلت منفی فزون‌خواهی یا تکاثرطلبی انسان می‌پردازد و در سوره قارعه فقط به تبیین آخرت و قیامت و رستاخیز انسان می‌پردازد و در سوره قدر به تبیین رابطه انسان و وحی نبوی می‌پردازد و در سوره علق توسط امر به بازخوانی و قرائت نو از خدا و جهان و انسان به رابطه و پیوند این سه مقوله در نگاه کلان وجود می‌پردازد و در سوره تین فقط به تبیین دیالکتیک انسان در عرصه شدن به سوی بی‌نهایت می‌پردازد و در سوره انشراح و سوره ضحی به تبیین شدن و دیالکتیک زندگی خود پیامبر اسلام می‌پردازد و در سوره لیل به تبیین رابطه انسان و آخرت و قیامت می‌پردازد و در سوره شمس به تبیین دیالکتیک انسانی و دیالکتیک اجتماعی می‌پردازد و در سوره بلد به تبیین جایگاه پراتیک اجتماعی در عرصه سازندگی انسان می‌پردازد.

در سوره فجر به تبیین دیالکتیک تاریخ و انسان در عرصه پروسه تکوین این جهانی قیامت و آخرت می‌پردازد و در سوره غاشیه توسط تبیین قیامت به تبیین پیوند جهان و انسان و خداوند می‌پردازد و در سوره اعلی به تبیین مکانیزم دعوت پیامبر اسلام در عرصه جنبش آگاهی‌بخش و رهائی‌بخش انسانی اجتماعی او می‌پردازد و در سوره طارق به تبیین فلسفی و وجودی انسان می‌پردازد و در سوره بروج صف‌بندی اجتماعی و تاریخی مولود حرکت انبیاء ابراهیمی را تبیین می‌نماید و در سوره انشقاق به تبیین قیامت و آخرت به عنوان سنتز عمل این جهانی انسان می‌پردازد و در سوره انفطار به تبیین قیامت یا آخرت و انسان می‌پردازد و در سوره تکویر به تبیین حدوث قیامت و وحی نبوی پیامبر اسلام می‌پردازد و در سوره عبسی به انتقاد از پیامبر اسلام و مکانیزم هدایت‌گری وحی نبوی و جوهر حرکت تحول‌خواهانه پیامبر اسلام می‌پردازد و در سوره نازعات به تبیین حرکت موسی در عرصه نهضت تسلسلی ابراهیم خلیل تا پیامبر اسلام می‌پردازد و غیره.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم - وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی - مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی - وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی - إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَی - عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی - ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی - وَهُوَ بِالأفُقِ الأعْلَی - ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی - فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی - فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی - مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی - أَفَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یَرَی - وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی - عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی - عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی - إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ مَا یَغْشَی - مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی - لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی – به نام خداوندی که رحمان است بر همه وجود و بر انسان رحیم هم می‌باشد - قسم به ستارگان و آن هنگام که این ستارگان غروب می‌کنند (پیامبر اسلام) نه در هدف و نه در نقشه و راهی که به آن هدف منتهی می‌شود، خطا نرفته است (و آنچه که از قرآن برایت آن آورده است) ناشی از هوای نفس او نیست و به رأی خود چیزی بر شما نمی‌گوید، بلکه هر چه در این مسیر می‌گوید، وحی‌ای است که خداوند به او می‌گوید و این خداوند است که وحی را به پیامبر اسلام تعلیم می‌دهد، البته این شدت و پختگی وجودی پیامبر بوده است که او را به این مقام رسانیده است، چراکه پیامبر اسلام توانست توسط معراج وجودی (تکامل عمودی) به افق اعلی دست پیدا کند و با این معراج وجودی (تکامل عمودی) بود که او (پیامبر) توانست خود را به خدا نزدیک کند و در مسیر تکامل معراج وجود (تکامل عمودی) آنچنان پیامبر اسلام به خدا نزدیک شد که فاصله پیامبر تا خداوند به اندازه دو قوس (و یا دو کمان) رسید و لذا در آن مرتبه اعلی وجودی پیامبر اسلام بود که خداوند وحی کرد به بنده‌اش (پیامبر اسلام) آنچه را که وحی کرد؛ بنابراین به این دلیل است که فؤاد پیامبر اسلام، به آنچه که او توسط وحی می‌بیند، به او دروغ نمی‌گوید، آیا شما منکرین و مخالفین نبوت او (با پیامبر اسلام) در آنچه که او توسط وحی نبوی می‌بیند، جدال می‌کنید، با اینکه خداوند پیامبر اسلام را در دو عرصه عمودی و افقی آزمایش و تجربه و امتحان کرده است، در همان مقام آخرین درخت سدری که پیامبر اسلام، در مسیر تکامل معراجی و عمودی وجودی خویش به آن رسیده بود؛ و البته جنت الماوی پیامبر اسلام همین تکامل عمودی پیامبر اسلام توسط معراج و کسب مقام سدر المنتهی می‌باشد، زیرا باعث گردید تا پیامبر اسلام به عنوان اسوه حسنه بشریت مطرح بشود، بنابراین چشم و قلب پیامبر اسلام نه به کجی گرائیده و نه طغیان کرده است، چراکه پیامبر اسلام بعضی از آیات پروردگار را دید و با دیدن آن آیات بود که او شاهد پروردگارش شد.»

شرح چند لغت از آیات فوق:

1 - «نجم» مشمول مطلق جرم‌های روشن آسمانی می‌شود که در ادبیات ما به نام ستارگان تعریف می‌شوند.

2 - «هوی» دلالت بر غروبان ستارگان در روز به علت ظهور نور خورشید در نگاه ما می‌کند.

3 - «ضلال» به معنای خروج و انحراف از صراط مستقیم است.

4 - «غی» که متضاد کلمه «رشد» می‌باشد، عبارت است از اینکه انسان به ورطه خلاف واقع بیافتد، یا آنچنانکه راغب اصفهانی می‌گوید: «غی به معنای جهلی است که توسط اعتقادات ارتجاعی برای آدمی حاصل می‌شود»، به عبارت دیگر از نگاه راغب، «غی» به معنای جهلی است که از عقیده ارتجاعی حاصل می‌شود، نه از بی‌اعتقادی و بی‌دینی؛ بنابراین خود اعتقادات و دین اگر ارتجاعی باشند، جهل آفرین می‌باشند.

5 - «صاحبکم» به معنای رفیق و همنشین است.

6 - «هوی» دلالت بر پیروی از هوای نفس می‌کند.

7 - «علمه» تعلیم کرده است.

8 - «مره» به کسره میم و تشدید راء به معنای شدت و یا پختگی وجود و رأی است.

9 - «فاستوی» به معنای استقامت و مسلط شدن بر کار است.

10 - «افق اعلا» دلالت بر صعود و تکامل عمودی یا تکامل معراجی (که رو به بالا است) می‌نماید.

ادامه دارد