سلسله درس‌هائی از قرآن - تفسیر سوره نجم – قسمت دوم

«بازسازی رابطه خدا و انسان، جهان» در چارچوب وحی نبوی پیامبر اسلام

 

11 - «دنو» که مصدر فعل «دنی» می‌باشد به معنای نزدیکی است.

12 - «تَدَلَّی» که مصدر فعل تدلی (به تشدید لام) است، به معنای بسته شدن و آویزان گشتن به چیزی است ولی به صورت کنایه آنچنانکه در آیه مربوطه مطرح شده است، می‌تواند بیانگر «شدت نزدیکی هم باشد.»

13 - «قَابَ» (به فتح ب) و «قیب» مانند کلمه «قاد» و «قید» به معنای مقدار هر چیز است. البته در لغت اهل حجاز «فاصله میان دستگیره کمان و زه را قاب می‌نامند.»

14 - «قَوْسَ» به معنای کمان است که در تیراندازی از آن استفاده می‌شود. البته در لغت اهل حجاز بر ذراع اندازه‌گیری هم اطلاق می‌شود.

15 - «کَذَبَ» مخالف «صدق» به معنای دروغ گفت یا خطا رفت، می‌باشد.

16 - «نَزْلَةً» به معنای نزول واحد یا یکبارگی نزول می‌باشد.

17 - «سِدْرَ» به معنای جنس درخت سدر می‌باشد که در فارسی درخت کنار (به ضم کاف) نامیده می‌شود.

18 - «مُنْتَهَی» نام مکانی است که در اینجا دلالت بر منتهای تکامل عمودی پیامبر اسلام در عرصه معراج وجودی یا معراج اگزیستانسی او می‌کند.

19 - «مَا» در آیه 11 ما موصوله است.

20 - «زیغ» که مصدر فعل زاغ است، به معنای انحراف از حالت تعادل و استقامت است.

21 - «طغیان» که مصدر فعل طغی است، به معنای تجاوز در عرصه عمل می‌باشد.

22 - «زیغ بصر» به معنای آن است که چشم آدمی چیزی را به آن صورت که هست نبیند.

23 - «طغیان بصر» به معنای آن است که آدمی چیزی را ببیند که اصلاً واقعیت خارجی نداشته باشد.

24 - کلمه «مِنْ» (به کسرمیم) در آیه 18، «من تبعیض» می‌باشد.

باری، برای تفسیر و فهم آیات سوره نجم که در سه فصل آرایش پیدا کرده است، در چارچوب پروژه گفتمان‌سازی توحیدی پیامبر اسلام در فرایند 13 ساله مکی حرکت او و بازسازی رابطه خدا و انسان و جهان (توسط «بازخوانی نو از خدا و انسان و جهان» آنچنانکه در پنج آیه اول سوره علق مطرح شده است) ضروری می‌بینیم که بدواً به رویکرد پیامبر اسلام یا قرآن و پراتیک جامعه‌سازانه و تحول‌آفرین و تغییرساز او هر چند به صورت اجمالی و کپسولی اشاره‌ای داشته باشیم:

1 - «تکامل انسانی» در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن «دو مؤلفه‌ای» می‌باشد نه «تک مؤلفه‌ای» که این دو مؤلفه عبارتند از:

الف – «تکامل عمودی» یا تکامل وجودی و اگزیستانسی است که همان معراج یا تکامل معراجی می‌باشد که مطابق آن هر انسانی توسط پراکسیس باطنی خاص خود می‌تواند معراج خاص خود داشته باشد (و در این رابطه معراج هیچ فردی نمی‌تواند طابق النعل بالنعل شبیه معراج یا پراکسیس باطنی دیگری باشد).

ب - «تکامل افقی» یا تکامل اجتماعی که همان اسری یا تکامل اسرائی می‌باشد که مطابق آن هر اجتماع انسانی توسط «پراتیک اجتماعی» خاص خود می‌تواند تکامل اسرائی خاص خود داشته باشد (و در این رابطه اسری یا نقشه تحول اجتماعی هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند طابق النعل بالنعل شبیه اسری یا نقشه تحول جامعه دیگری باشد تا از طریق کپی‌برداری از آن بتوانند به تحولی شبیه آن دست پیدا کنند).

2 - هر چند در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن «انسان اشرف مخلوقات نیست» و «انسان خلقتی منفک از دیگر موجودات جهان در پرو سه تکامل وجود نداشته است» و در عرصه ادامه طولی این پروسس تکامل وجودی ظهور پیدا کرده است، ولی به علت قدرت اختیاری که انسان دارد باعث گردیده است تا انسان برگزیده و خلیفه الله یا جانشین خداوند در زمین بشود.

3 - در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن رابطه انسان با خداوند «رابطه بانهایت در برابر بی‌نهایت» در چارچوب پروسس تکامل عمودی و افقی یا معراجی و اسرائی می‌باشد.

بنابراین بدین ترتیب است که در عرصه معراج هر انسانی معراج خاص خود را دارد، آنچنانکه در عرصه اسری هر جامعه‌ای اسراء خاص خود را دارد و در عرصه معراج یا تکامل عمودی یا «رابطه بی‌نهایت و بانهایت» خداوند یا بی‌نهایت آینه‌ای می‌شود که در برابر انسان‌ها قرار می‌گیرد و «هر کس به اندازه ظرفیت اگزیستانسی یا وجودی که کسب کرده است می‌تواند توسط پراتیک باطنی خداوند یا بی‌نهایت را تجربه نماید». در نتیجه «هرگز خدای تجربه کرده دو انسان یکی نیست.»

«لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان فقد کفره» - پیامبر

 بیزارم از آن کهنه خدائی که تو داری / هر لحظه مرا تازه خدای دگر استی

4 - اینکه چرا قرآن مثلاً به زبان عربی می‌باشد نه زبان‌های دیگر، به خاطر این است که «وحی نبوی به صورت عربی از قلب و وجود تکامل یافته پیامبر اسلام تکوین پیدا کرده است.»

5 - پیامبر اسلام توسط قرآن در قرن هفتم میلادی «از نو دستگاه خدا و انسان و جهان را مورد بازسازی قرار داد» و دستگاه‌های گذشته فلاسفه یونانی و کلیسای مسیحیت و عرفان هند شرقی را به چالش کشید.

6 - از نظر پیامبر اسلام و قرآن «ریشه اصلی انحرافات بشر در تبیین دستگاه‌های خدا و انسان و جهان»، بت‌پرستی در اشکال مختلف ذهنی و عینی و فردی و اجتماعی آن می‌باشد.

7 - مبنای رویکرد پیامبر اسلام و قرآن در این عرصه:

الف – «انسان بما هو الانسان» یا «انسان فی نفسه» می‌باشد که فارغ از هر گونه پیشوند و پسوند عقیدتی و قومی و نژادی و جنسیتی و غیره می‌باشند.

ب – قدرت «اختیار انسان» که قرآن در آیه 72 سوره احزاب به صورت امانتی بزرگ بر دوش انسان تعریف می‌نماید.

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَن یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولًا - ما این امانت به آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم و از برداشتن آن اباِء کردند و انسان آن را برداشت که ستم‌پیشه و نادان است.»

نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد / حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد

فطرت آشفت که از خاک جهان مجبور / خودگری خودشکنی خودنگری پیدا شد

خبری رفت زگردون به شبستان ازل / حذر ای پردگیان پرده دری پیدا شد

آرزو بی‌خبر از خویش بآغوش حیات / چشم واکرد و جهان دگری پیدا شد

زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر / تا ازین گنبد دیرینه دری پیدا شد

کلیات اقبال لاهوری – فصل افکار – ص 215 – سطر 3 به بعد

8 - «الله» یا همان خدای واحدی که قرآن و پیامبر اسلام به عنوان خالق دائماً در حال خلق جدید وجود از او یاد می‌کند، «خدای ابژه» است (نه آنچنانکه کانت می‌گوید «خدای سوژه») که محیط بر کل وجود است و هستی در وجود او شناور می‌باشد.

9 - اگر عرفان را تلاش انسان برای خداگونه شدن معنی کنیم، تفاوت عرفان قرآن و پیامبر اسلام با عرفان هند شرقی و عرفان افلاطونی و نئوافلاطونی در این است که در عرفان قرآن و پیامبر اسلام به خاطر اینکه خداوند از رگ‌های گردن انسان به انسان نزدیک‌تر می‌باشد «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ - ما از رگ‌های گردن به انسان نزدیکتریم» (سوره ق – آیه 16) در نتیجه عرفان در عرصه «رابطه دیالکتیکی بین بی‌نهایت و بانهایت» بسترساز وارد کردن بی‌نهایت در بانهایت می‌باشد، در صورتی که در عرفان‌های دیگر توسط تئوری «فناء فی الله» و «بقاء بالله» عرفان عبارت است از «فناء بانهایت در عرصه پیوند با بی‌نهایت.»

10 - در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن نه تنها پروسس تکامل وجود (آنچنانکه داروین می‌گفت) به نهایت خودش نرسیده است بلکه برعکس با انتقال تکامل از چرخه فیزیولوژی به چرخه انسانی، «پروسس تکامل از فرایند بسته گذشته خودش وارد فرایند بازجدیدی گردیده است که تا بی‌نهایت ادامه دارد و هرگز پایانی نخواهد داشت». طرح بی‌نهایت در دیسکورس قرآن و پیامبر اسلام برای تعریف همین فرایند بازتکامل انسانی می‌باشد، چراکه برعکس رویکرد اگزیستانسیالیست‌ها (نسبت به رابطه بی‌نهایت و بانهایت که معتقدند که طرح بی‌نهایت برای انسان به عنوان بانهایت باعث می‌گردد تا بانهایت یا انسان در زیر گام‌های بی‌نهایت له و نابود بشود) از آنجائیکه «هسته تکامل انسانی بر هسته خود یا نفس انسان استوار می‌باشد» و از آنجائیکه برعکس رویکرد عرفا، قرآن و پیامبر اسلام (تکامل انسان را در دو عرصه عمودی معراجی و افقی اجتماعی- اسرائی تعریف می‌کنند) و به جای «فناء فی الله» و نابود کردن خود، معتقد به پیوند و حضور خداوند در انسان می‌باشد، در نتیجه همین رویکرد دو مؤلفه‌ای به تکامل انسان باعث می‌گردد تا طرح «بی‌نهایت» در قرآن نه تنها باعث نابودی «خود» در انسان نشود، بلکه برعکس شرایط برای تکامل باز انسان چه در عرصه عمودی و فردی و معراجی و چه در عرصه تکامل باز اجتماعی و افقی و اسرائی فراهم گردد.

11 - در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن از آنجائیکه خداوند صورت ابژه دارد و بر وجود محیط می‌باشد و تمامی وجود در وجود او قرار دارند و خداوند خارج از وجود (آنچنانکه فلاسفه یونانی و تورات تحریف شده مطرح می‌کنند) نمی‌باشد و وجود خداوند در هستی بسترساز آن شده است که «خلقت به صورت سیستم بازی درآید» و خداوند در عرصه این سیستم باز، هر آنی در حال خلق جدید باشد «یسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ - ای پیامبر درباره رابطه ما و وجود از تو می‌پرسند به آنها بگو خداوند دائماً در حال خلق جدید می‌باشد»(سوره الرحمن – آیه 29) و همین موضوع خلق جدید خداوند، بسترساز آن شده است که خود خداوند هم به خاطر تکامل وجود، در حال تکامل باشد (البته تکامل خداوند مانند تکامل انسان تکامل از نقص به سوی کمال نیست بلکه به لحاظ خلق نو در جهان است که از آنجائیکه جهان و وجود محاط وجود خداوند می‌باشند، همین امر باعث می‌گردد که تکامل وجود یا تکامل محاط باعث تکامل محیط بشود) که البته در تحلیل نهائی در این رابطه است که جهان در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام صورت روحانی پیدا می‌کند و خداوند در ذره ذره این عالم و وجود حضور دارد.

به در یا بنگرم دریا تو بینم / به صحرا بنگرم صحرا تو بینم

به هر جا بنگرم کوه در دشت / نشان از روی رعنای تو بینم – بابا طاهر

ادامه دارد