سلسله تفاسیر قرآن- سوره روم- قسمت اول


در تبیین این حقیقت که: 

تنها معجزه پیامبر اسلام، قرآن است

الف- قرآن شفاهی، قرآن کتابی؛
مقدمه- ما در این جا به پاسخ چند سوال می‌پردازیم که از طرف بسیاری از خوانندگان و مخاطبین نشر مطرح شده است این سوالات عبارتند از؛ چرا نشر مستضعفین (برعکس سنت متداول مفسرین عام و خاص) سلسله تفاسیر قرآن را به یک صورت و بر طبق سوره‌های قرآن - مثلا از سوره فاتحه الکتاب و بقره- شروع نکرد؟

چرا نشر در سلسله تفاسیر قرآن بر طبق متدولوژی خود، اولویت اول در سوره‌ها را به تفسیر سوره‌های مکی داد و در تفسیر سوره‌های مکی باز اولویت به فرآیند دعوت آگاهی‌بخش محمد در دوران سیزده ساله مکی است؟ چرا برای نشر مستضعفین تفسیر سوره‌های جزو سی‌ام قرآن نسبت به سوره‌های بزرگ آن اولویت داد؟
ما در پاسخ به سوالات فوق باور داریم که؛ تدوین سوره‌های قرآن با تنظیم و آرایش سوره‌های آن صورت متفاوت داشته است، این امر باعث شد تا نشر مستضعفین برعکس متدولوژی ثابت هزار ساله مفسرین گذشته و عام و خاص قرآن، و به جای تکیه بر تفسیر کتابی قرآن - که شامل سوره‌های مشخص مثل «حمد و بقره تا فلق و ناس» می‌شود- که بستر تنظیم این گونه سوره‌ها در قرآن و آرایش آن‌ها بر مبنای - حجم آیات سوره‌ها از بزرگ تا کوچک است- به روش «تفسیر سوره‌هائی» از قرآن دست بزند که در چارچوب «پروسس حرکت 23 سال پیامبر اسلام» و در دو فرآیند مکی و مدنی و در کادر سه فاز «حرکت آگاهی‌بخش انسانی، حرکت آزادی‌بخش اجتماعی و حرکت رهائی‌بخش تاریخی» می‌باشد، تدوین پیدا کرده است. ما قبلا مطرح کردیم که تدوین کننده سوره‌های قرآن بی شک از نظر همه مفسرین قرآن شخص پیامبر اسلام بود اما تنظیم و آرایش سوره‌های قرآن (از سوره‌های بزرگ تا سوره‌های کوچک که به لحاظ حجم آیات در نظر می‌باشد)، در زمان عثمان انجام گرفته است. به هر حال آنچه ما می‌توانیم به صورت قاطع در این جا بگوئیم؛ آرایش سوره‌های قرآن از بزرگ تا سوره‌های کوچک که امروز در قرآن‌های کتابی موجود و مشاهده می‌کنیم روشی است که بعد از پیامبر اسلام و در زمان عثمان انجام گرفته است به عبارت دیگر امام علی و دیگر صحابه با این آرایش کتابی قرآن موافق بوده‌اند و شاید بهتر باشد که بگوئیم امام علی در مدیریت آرایش موجود قرآن دخیل بوده است ؛ لذا از نظر امام علی تنها با استحاله مرحله «قرآن شفاهی» به فاز «قرآن کتابی» این دو اولویت قابل تحقق بود، در این رابطه امام علی در زمان عثمان بیش از هر چیز تلاش می‌کرد تا استحاله فاز شفاهی قرآن به فاز کتابی بتواند با سلامت انجام بگیرد و انجام هم گرفت! البته - فاز کتابی قرآن در پروسه شکل گرفت- زیرا روند آن از؛ فرآیند قرآن بدون نقطه و بدون تنوین شروع شد و با تکوین علم صرف و نحو و تا فرآیند قرآن نقطه دار و تنوین دار ادامه پیدا کرد؛ لذا در تنظیم قرآن کتابی آرایش سوره‌ها که در زمان عثمان انجام گرفت در اولویت سوم برای امام علی بود، که سکوت امام علی در نهج البلاغه نشان می‌دهد که آرایش سوره‌ها می‌تواند بنا به پیشنهاد خود وی و یا امام با آن موافق بوده است. زیرا هیچ سندی دال بر مخالفت امام علی در این رابطه موجود نیست و از طرف دیگر آنچه که برای ما مسلم است - بی شک تدوین سوره‌های قرآن یا قرار دادن آیات مختلف در کنار هم و تبدیل آن به یک سوره- کار خود پیامبر اسلام بوده است و سرچشمه این روش در زمان کسب وحی منتقل می‌شد- ما زمانی به ارزش تدوین سوره‌ها توسط پیامبر پی می‌بریم که با تاثیر آن آشنا شویم؛
اولا - در تدوین سوره‌ها بر آیات بی نظمی و پریشانی حاکم می‌باشد.
در ثانی - مخاطبین آیات در حال تغییر و متفاوت می‌باشند.
در ثالث - آیات به لحاظ تاریخ و شان نزول متفاوت هستند.
به طوری که بسیاری از سوره‌های قرآن دارای آیاتی از مکی یا مدنی می‌باشند که نشان می‌دهد از نظر پیامبر عامل تدوین سوره‌های قرآن - شان تاریخی نزول آیات- نبوده است بلکه «تبیین موضوعی در قرآن تاریخی» بوده است. به عبارت دیگر پیامبر سعی کرده است تا در هر سوره حول یک موضوع (توحید فلسفی یا توحید انسانی یا توحید طبیعی یا توحید تاریخی یا توحید ملوکیت الهی یا توحید ربوبیت الهی یا توحید الوهیت الهی یا گاها مخلوطی از همه این آیات) آن‌ها را به صورت ارگانیک (نه مکانیکی) در کنار هم قرار دهد. چنان که ما مشاهد می‌کنیم که در محیط بیرون «آیات تصوری» در طبیعت به عنوان بستر نظام قانونمند هستی عمل می‌کنند و «آیات تصدیقی» در طبیعت را می‌سازند؛ لذا ما نیز از روش تدوین سوره‌ائی که توسط پیامبر انجام گرفته است در سلسله تفاسیر قرآن استفاده می‌کنیم؛ یعنی در تفسیر هر سوره از قرآن و پس از کشف موضوع محوری در آن سوره -‌ آیات دیگر در آن سوره را- حول تبیین آن موضوع محوری تفسیر می نمائیم و در این رابطه آنچه برای ما حائز اهمیت است «کشف موضوع‌های محوری در هر سوره قرآن می‌باشد» و نه حفظ آرایش سوره‌های تنظیم شده در قرآن کتابی. به همین دلیل دیگر خود را ملزم نمی‌دانیم که در تفسیر خود؛ از سوره بقره شروع کنیم تا در آخر به سوره ناس برسیم!

ب- فرآیند سه گانه پروسس شناخت انسان تاریخی؛
یک انسان از کودکی تا بلوغ دارای مراحل مختلف کمال و معرفت است که به سه مرحله تقسیم می‌شود؛
1 - مرحله شناخت یا یادگیری حسی.
2 - مرحله شناخت قیاسی یا ذهنی یا ترکیبی یا تصدیقی یا فلسفی.
3 - مرحله شناخت عقلی و برهان استقرائی.
انسان در دوران تاریخ خود - در طول پنج هزار سال که از سن انسان هوشمند بر روی کره خاکی می‌گذرد- دارای همین سه فرآیند یعنی «شناخت حسی و شناخت فلسفی و شناخت استقرائی» بوده است. بزرگ‌ترین مشخصه روان شناسی «فرآیند تاریخی معرفت حسی انسان» جهت قبول دعوت‌های حق و باطل - معجزه‏گرائی- در او بوده است، زیرا انسان در دوران معرفت حسی نمی‌توانست با درک و شناخت پیام - مدعیان دعوت- نسبت به دعوت آنان موضع گیری نماید، انسان در دوران معرفت حسی برای - فهم دعوت مدعیان- و به جای «فنظر علی ما قال» تکیه بر «فنظر علی من قال» می‌کرد و این امر باعث شد تا به جای «شناخت پیام» بر «گوینده پیام» تکیه نمایند و تا زمانی که صداقت گوینده برای او روشن نمی‌شد او نمی‌توانست نسبت به پیام و دعوت او ایمان پیدا کند؛ لذا برای شناخت گوینده دعوت و پیام آن‌ها راهی جز تکیه بر همان شناخت حسی خود نداشتند و در همین رابطه برای انسان حسی «معجزه» به عنوان تنها محکی بود که او می‏توانست به صداقت معجزه گر پی ببرد، چراکه معجزه از ماده عجز است که به معنای ناتوانی می‌باشد و دلالت بر کارهائی می‌کرد که معجزه‏گران توسط آن توده‌های مردم را در برابر خود ناتوان می‌کردند و به این وسیله جهت تلقین پیام خود به توده‌ها بستر سازی می‌نمودند. به عنوان نمونه؛ موسی مجبور بود تا برای جلب توجه توده‌ها بر عصا و ید بیضا تکیه کند و عیسی بر شفای کور و بیمار و زنده کردن مرده تکیه نماید اما انسان مرحله حسی در فرآیند دوم شناخت خود یعنی قرن پنجم قبل از میلاد در یونان غرب و هندوچین در آسیا به مرحله معرفت فلسفی رسید و از این مرحله «انسان بیرون‏گرای حسی» به «انسان درون‏گرای ذهنی» استحاله شد. انسان ذهنی در مرحله معرفت فلسفی گرفتار تخیلات فلسفی خود بود و با رها کردن طبیعت و واقعیت‌ها تنها به تخیلات ذهنی خود اصالت می‌داد و نیازی به مطالعه بروی طبیعت و تاریخ و جامعه در خود نمی‌دید، او برای تخیلات ذهنی خود اصالتی بیش از واقعیات قائل می‌شد. برای او هرچه که با ذهنیت تطابق داشت حق بود و هر حقی که نمی‌توانست با ذهنیت او تطابق پیدا کند باطل بود. مولوی در دو داستان جداگانه - این دو مرحله از معرفت بشری- را نقد کرده است، داستان اول مربوط به دوران معرفت حسی بشر می‌باشد که مولوی در این داستان با طرح قصه فیل که در تاریک خانه ای قرار داشت و مردم که تا آن زمان فیل را ندیده بودند با لمس فیل می‌خواستند - معرفت حسی- به شناخت او در آن خانه تاریک دست یابند، لذا حاصلی برای آن‌ها نداشت جز این که هر کدام بر مینای احساس جزئی خود فیل را تعریف کنند، که حاصل آن شد تا فیل را آنچنان که هست نشناسند:
پیل اندر خانه تاریک بود / عرضه را آورده بودند از هنود
از برای دیدنش مردم بسی / اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود / اندر آن تاریکیش کف می به سود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد / گفت همچون ناو دانستش نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید / آن بر او چون باد بیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش به سود / گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست / گفت خود این پیل چون تختی بده است
همچنین هریک به جزوی چون رسید / فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید
از نظرگه گفتشان بد مختلف / آن یکی دالش لقب داد آن الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی / اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دست است و بس / نیست کف را بر همه آن دسترس (مثنوی مولوی- دفتر سوم- صفحه 157- سطر 14 به بعد)

مولوی در داستان دوم - شناخت فلسفی- انسان را به نقد می‌کشد در این داستان که معروف به کشتی به ان و نحوی است می‌آید؛
آن یکی نحوی به کشتی در نشست / رو به کشتیبان نمود آن خود پرست
گفت هیچ از نحو خواندی؟ گفت لا / گفت نیم عمر تو شد بر فنا
دلشکسته گشت کشتیبان زتاب / لیک اندم گشت خاموش از جواب
باد کشتی را به گردابی فکند / گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو / گفت نی از من تو سباحی مجو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست / زانکه کشتی غرق در گرداب‌هاست (همان- دفتر اول- صفحه 57- سطر 21 به بعد)

مولوی در ابیات دیگر مرحله معرفت فلسفی انسان را چنین بیان می‌کند؛
روی نفس مطمئنه از جسد / زخم ناخن‌های فکرت می‌کشد
فکرت بد ناخن پر زخم دان / می‌خراشد در تعمق روی جان
تا گشاید عقده اشکال را / در حدث کرده است زرین بال را
عقده را بگشاده گیر ای منتهی / عقده‌ائی سختست بر کیسه تهی
در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر / عقده چند دگر بگشاده گیر
عقده‌ائی کان بر گلوی تو است سخت / که ندانی که خسی یا نیکبخت
گر بدانی که شقیعی یا سعید / آن بود بهتر ز هر فکر عتید
حل این اشکال کن گر آدمی / خرج این دم کن اگر صاحب دمی
حد اعیان و عرض دانسته گیر / حد خود را دان کزان نبود گریز
چون بدانی حد خود زین حد گریز / تا به بیحد در رسی‌ای خاک بیز
عمر در محمول و در موضوع رفت / بی بصیرت عمر در مسموع رفت
هر دلیلی بی نتیجه و بی اثر / باطل آمد در نتیجه خود نگر
جز به مصنوعی ندیدی صانعی / بر قیاس اقترانی قانعی
می فزاید در وسایط فلسفی / از دلایل باز بر عکسش صفی (همان- دفتر پنجم- صفحه 288- سطر ششم به بعد)

از نظر مولوی طلب معجزه از پیامبران معلول عقب ماندگی معرفتی آن‌ها بود؛
آن ابوجهل از پیمبر معجزی / خواست همچون کینه ور ترک غزی
لیک آن صدیق حق معجز نخواست / گفت این رو خود نگوید جز که راست
کی رسد همچون توئی را کز منی / امتحان همچو من یاری کنی (همان- دفتر چهارم- صفحه 639- سطر 7 به بعد)

ج- مبانی تئوریک اقبال در تفسیر و فهم قرآن؛
از نظر حضرت مولانا علامه اقبال لاهوری مبانی تئوریک جهت فهم و تفسیر قرآن عبارت است از؛
1 - روح قرآن ضد تعلیمات یونانی است (بازسازی فکر دینی در اسلام- صفحه 83- سطر 13).
2 - فلسفه یونانی بینش متفکران اسلامی را در باره قرآن دچار تاریکی کرد زیرا سقراط تمامی توجه خود را تنها به درون آدمی محدود کرده بود و برای وی موضوع بحث شایسته آدمی تنها خود آدمی بود نه جهان گیاهان و حشرات و ستارگان، درست در مقابل این تصور است که قرآن در زنبور عسل ضعیفی جایگاهی برای وحی الاهی می‌بیند و در همین رابطه پیوسته قرآن از خواننده خود می‌خواهد که به تغییر دائمی بادها، به توالی شب و روز، به ابرها و آسمان‌های پر ستاره و به سیارات شناور در فضای نامتناهی توجه داشته باشند و آن‌ها را مشاهده کنند (بازسازی... - صفحه 6- سطر 9).
3 - پیغمبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است و تا آنجا که به منبع الهام مربوط می‌شود او به جهان قدیم تعلق دارد و آنجا که پای محتوای الهام وی (قرآن) در کار می‌آید متعلق به جهان جدید است (بازسازی... - صفحه 145 سطر 21).
4 - ظهور اسلام همراه با ولادت عقل برهانی و استقرائی بود (بازسازی... - صفحه 146 سطر 4).
5 - توجه دائمی به عقل و تجربه در قرآن و اهمیتی که این کتاب به طبیعت و تاریخ - به عنوان منابع معرفت بشری- دارد همه جلوه‏های مختلف اندیشه واحد از ختم دوره رسالت است.
6 - قرآن اکنون بیش از آنکه واقعیتی حیاتی باشد منقطع شده است، این کتاب انفس (خود) و آفاق (جهان) را منابع علم و معرفت می‌داند (بازسازی... - صفحه 146 سطر 12).
7 - اندیشه خاتمیت را نباید به این معنی گرفت که سرنوشت نهائی زندگی با حاکمیت عقل به جای وحی کامل است چنین چیزی نه ممکن است و نه مطلوب، ارزش عقلانی اندیشه خاتمیت در قرآن این است که؛ در تاریخ بشر - حجیت و اعتبار ادعای اشخاص به پیوستگی با فوق طبیعت به پایان رسید (بازسازی ... - صفحه 146- سطر 16)؛

پس خدا بر ما شریعت ختم کرد / بر رسول ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را / او رسل را ختم و ما اقوام را
خدمت ساقی‏گری با ما گذاشت / داد ما را آخرین جامی که داشت
لا نبی بعدی ز احسان خداست / پرده ناموس دین مصطفی است
قوم را سرمایه قوت از و / حفظ سر وحدت ملت از و
حق تعالی نقش هر دعوی شکست / تا ابد اسلام را شیرازه بست
دل زغیر اله مسلمان بر کند / نعره لا قوم بعدی می‌زند (احمد سروش- کلیات اشعار فارسی حضرت مولانا علامه اقبال لاهوری- بخش رموز بیخودی- صفحه 70)
8 - تجربه درونی تنها یک منبع معرفت بشری است به مدلول قرآن دو منبع دیگر معرفت نیز هست که یکی از آن دو تاریخ است و دیگری عالم طبیعت و با کاوش در این دو منبع معرفت است که روح اسلام به بهترین صورت آشکار می‌شود (علامه اقبال لاهوری- بازسازی فکر دینی در قرآن- صفحه 147- سطر 12).
9 - روح قرآن اصولا ضد تعلیمات یونانی است از آن جهت که فلاسفه مسلمان به متفکران یونان اعتماد داشتند این امر باعث گردید تا ان‌ها قرآن را در روشنی فلسفه یونانی فهم کنند اما از آنجائیکه روح قرآن به امور عینی توجه داشت ولی فلسفه یونانی به امور نظری می‌پرداخت و از حقایق عینی غفلت می‌ورزید آن کوششهای نخستین فلاسفه اسلامی ناچار محکوم به شکست و بی ثمری شد و در نتیجه همین شکست فلاسفه اسلامی بود که روح واقعی فرهنگ اسلامی آشکار گردید (بازسازی... - صفحه 148- سطر 4).
10 - امام محمدغزالی روی هم رفته پیرو منطق ارسطو باقی ماند و در کتاب قسطاس خود آیات قرآن را به اشکال قیاسی منطق ارسطوئی تفسیر کرده است (بازسازی... - صفحه 148- سطر 20).
11 - اینکه فکر کنیم روش تجربی از اکتشافات اروپائیان است اشتباهی بیش نیست، دورینگ به ما می‌گوید که تصورات علمی راجربیکن که درست‌تر و روشن‌تر از تصورات همنام نامدار او است. راجر بیکن در کجا کار آموزی علمی کرده بود؟ در دانشگاه اسلامی اندلس، در بخش پنجم کتاب کبیر راجر بیکن که در باب علم و مناظره بحث می‌کند در واقع رونوشتی از کتاب المناظر ابن هیثم است و نیز در سراسر آن کتاب نشانه‏هائی از تاثیر ابن هیثم بر مولف آن دیده می‌شود (بازسازی... - صفحه 149 سطر 11).
12 - تولد روش مشاهده و تجربه در اسلام در نتیجه سازش با اندیشه یونانی صورت نگرفته است بلکه بر عکس روش مشاهده و تجربه در اسلام معلول جدال و مبارزه ممتد با اندیشه یونانی بوده است (بازسازی... - صفحه 151- سطر 2).
13 - قصد من آن است که به صورت قطعی این سوء فهم را که اندیشه یونانی تعیین کننده رنگ و خصوصیت فرهنگ اسلامی است از ریشه بر کنم (بازسازی... - صفحه 151- سطر 7).
14 - اگر فکر کنیم که در قرآن هیچ نطفه و مایه نظریه تاریخی وجود ندارد مرتکب خطای بزرگی شده‌ایم چراکه روح و جوهر کتاب مقدمه ابن خلدون مبتنی بر الهامی است که این نویسنده از قرآن گرفته است، حتی آنجا که ابن خلدون در باره خصلت و شخصیت سخن می‌گوید به مقدار زیادی گفته‌های او ماخذ از قرآن است (بازسازی... - صفحه 160- سطر 2).
15 - تمام منظور من گفتن این مطلب است که با توجه به جهتی که فرهنگ اسلامی در چارچوب قرآن گسترش پیدا کرده است تنها یک مسلمان (ابن خلدون) می‌توانسته است به تاریخ همچون حرکتی پیوسته و اجتماعی و همچون پیشرفتی واقعی و اجتناب ناپذیر در زمان نظر کند، نکته جالب توجه در این طرز نگرش به تاریخ راهی است که ابن خلدون در پیش گرفت و فرآیند تغییر را از آن راه دریافته است (بازسازی... - صفحه 162 سطر 18).
16 - طرز دریافت ابن خلدون از قرآن از آن جهت دارای اهمیت نامحدود است که بدانیم؛ نتیجه تصور تاریخ اگر به صورت یک حرکت پیوسته و در همان تاریخ باشد به شکل یک حرکت اصیل و خلاق در می‌آید نه به شکل حرکتی که خط سیر آن از پیش معین شده است (بازسازی... - صفحه 163 سطر 2).
17 - ابن خلدون عالم ما بعد الطبیعه نبود بلکه بالعکس او با علم مابعد الطبیعه دشمن بود (بازسازی... - صفحه 163- سطر 5).
18 - ابن خلدون را باید به لحاظ تصوری که در باره زمان داشت از پیش تازان برگسون محسوب کنیم (بازسازی... - صفحه 163- سطر 6).
19 - ابن مسکویه حیات و زندگی را حرکتی پیوسته و رو به تکامل می‌داند (بازسازی... - صفحه 163- سطر 11).
20 - در مقدمه ابن خلدون روح ضد فلسفه یونانی قرآن به صورت نهائی بر اندیشه یونانی زده فلاسفه اسلامی پیروز شده است (بازسازی... - صفحه 163- سطر 16).
21 - اندیشه افرادی مثل ابن خلدون نشان دهنده عصیان فکر اسلامی بر ضد فلسفه یونان است و نشان دهنده این حقیقت است که روح ضد فلسفه یونانی قرآن علی رغم اینکه فلاسفه مسلمان تلاش می‌کردند تا قرآن را در پرتو اندیشه یونانی تفسیر کنند اثبات وجود می‌کرده است (بازسازی... - صفحه 164 سطر 2).
22 - من در این سخنرانی‌ها کوشیدم تا این مطلب را ثابت کنم که روح ضد یونانی جهان جدید در حقیقت از طغیان و عصیان اندیشه اسلامی در برابر اندیشه یونانی بر خاسته است (بازسازی... - صفحه 164- سطر آخر به بعد).
23 - من منکر آن نیستم که یک قشر مجوسی بر روی اسلام فعلی روئیده است و در حقیقت غرض اصلی من در این سخنرانی‌ها آن بود که نشان دهم روح اسلام عاری از پوشش مجوسی است (بازسازی... - صفحه 165- سطر 11).
24 - اسلام به عنوان یک حرکت فرهنگی نظر ایستا و قدیمی جهان در مورد فلسفه یونان را طرد کرد و برای اولین بار نظریه جهان بالای را مطرح کرد (بازسازی... - صفحه 167- سطر 1).
25 - بشریت امروز به سه چیز نیازمند است؛
الف - تعبیری روحانی از جهان.
ب - آزادی روحانی فرد.
ج - اصول اساسی و دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماعی بشر را بر مبنای روحانی توجیه کند (بازسازی... - صفحه 203- سطر 16).
26 - گرچه اروپای جدید تلاش می‌کند تا با ارائه دستگاه اندیشه پاسخگوی سه نیاز بشریت امروز باشد ولی تجربه نشان می‌دهد اگر حقیقتی از راه عقل محض به دست آید دارای آن حرارت اعتقادی زنده نخواهد بود که از طریق الهام شخصی حاصل می‌شود به همین دلیل عقل محض چندان تاثیری در تکامل نوع بشر صورت نداده است در صورتی که دین پیوسته مایه ارتقای افراد و تغییر شکل جوامع بشری بوده است (بازسازی...- صفحه 203- سطر آخر به بعد).
27 - سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگ‌ترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است و از طرف دیگر مسلمانان مالک اندیشه‌ها و کمال مطلوب نهائی بر وحی می‌باشند (بازسازی... - صفحه 204- سطر 8).
28 - فهم قرآن ممکن نیست مگر آن زمانی که این کتاب به همان صورتی که بر پیغمبر وحی شده است برای مسلمان امروز حالت وحی پیدا کند (بازسازی... - صفحه 206- سطر اول).

ادامه دارد