تبیین دینامیزم بعثت پیامبر اسلام از منظر قرآن – قسمت دوم

 

3 - بعثت فرهنگی پیامبر اسلام توسط استحاله فرهنگ گفتاری بشر قرن هفتم میلادی به فرهنگ نوشتاری

«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ - او است خدائی که از میان انسان‌هائی که فرهنگ نوشتاری نمی‌دانستند و نداشتند پیامبری از جنس خودشان برگزید تا توسط تعلیم کتاب و حکمت این فرهنگ گفتاری آن‌ها را بدل به فرهنگ نوشتاری بکند» (سوره جمعه – آیه 2).

این آیه ابعاد بعثت پیامبر اسلام را تبیین می‌کند و مهم‌ترین بعد بعثت فرهنگی پیامبر اسلام که قرآن در جای جای مختلف خود به آن اشاره کرده است، عبارت است از تحول و انقلاب بعثت فرهنگی پیامبر اسلام توسط استحاله فرهنگ گفتاری بشر قرن هفتم میلادی به فرهنگ نوشتاری. قرآن اعتقاد به فرهنگ گفتاری بشر در قرن هفتم میلادی - به صورت کلمه امیین که جمع کلمه امی می‌باشد و به معنای جامعه یا انسان‌هائی که قادر به نوشتن و خواندن نیستند اما توان گفتن دارند - مطرح می‌کند.

به عبارت دیگر کلمه امیین در قرآن که جمع امی می‌باشد دلالت بر جامعه‌ائی می‌کند که معتقد به فرهنگ گفتاری هستند و نسبت به فرهنگ نوشتاری که در خواندن و نوشتن تبلور پیدا می‌کند، بیگانه هستند. البته آنچنانکه علامه اقبال لاهوری هم مطرح می‌کند خود قرآن و پیامبر اسلام در این رابطه بین دنیای قدیم و دنیای جدید یا به عبارت دیگر بین دنیای گفتاری و دنیای نوشتاری قرار دارد چراکه خود قرآن و پیامبر اسلام در طول 23 سال نزول وحی در جهان گفتاری به سر می‌بردند لذا هم به لحاظ دیسکورس و هم به لحاظ شکل نگهداری و انتقال آن، قرآن در آغاز صورت گفتاری داشت که تا دوران عمر و عثمان (که پس از جنگ رده به علت کشته شدن بسیاری از حافظان قرآن، انتقال گفتاری و حافظه‌ائی قرآن در خطر قرار گرفت) برای اولین بار قرآن بعد از نزول وحی از صورت گفتاری به صورت نوشتاری درآمد، این صورت گفتاری در حفظ و انتقال قرآن ادامه داشت و به همین دلیل پیامبر اسلام در آنزمان بر اهمیت حفظ حافظه‌ائی و قرائت آیات جهت حفظ تکیه می‌کرد و تازه در قرآن نوشتاری هم باز همان قالب قرآن گفتاری است که صورت نوشتاری پیدا کرده است یعنی همین قرآنی که امروز به صورت نوشتاری به ما رسیده است باز به لحاظ دیسکورسی صورت قرآن گفتاری دارد نه نوشتاری.

اما از آن که به لحاظ محتوا قرآن از همان آغاز گرچه خودش صورت گفتاری داشت ولی با تکیه بر قلم و نوشته و خواندن بر علیه فرهنگ گفتاری شورید و فرهنگ نوشتاری را تائید کرد و به همین دلیل قرآن به لحاظ قالب گفتاری می‌باشد اما به لحاظ محتوا بنیانگذار فرهنگ نوشتاری در تاریخ بشر می‌باشد. (چراکه برای اولین بار بر قلم و نوشتن و مرکب و خواندن تکیه کرد) لذا آنچنانکه قرآن می‌گوید، گرچه خود پیامبر از امیین بود و تا پایان عمر توان نوشتن و خواندن حتی نام خود را پیدا نکرد ولی از همان اوان شروع نزول وحی نبوی این پیامبر گفتاری بر علیه امیین یا فرهنگ گفتاری شورید و به همین دلیل است که نخستین دستپروده این پیامبر امی و گفتاری امام علی می‌باشد که آنچنانکه در نهج‌البلاغه مشهود است به عنوان قهرمان فرهنگ نوشتاری تا این زمان می‌باشد، بنابراین پیامبر اسلام در راستای این بعثت فرهنگی کوشید تا با تکیه بر قلم و نوشته و خواندن سه رکن فرهنگ نوشتاری را در میان بشریت تبیین و تکریم و تجلیل کند.

«ن وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ - قسم به مرکب و قلم و آنچه که بشر می‌نویسد» (سوره قلم - آیه 1).

«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ - خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ - اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ - الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ - عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ - ای پیامبر در چارچوب پروردگار خودت جهان و انسان قرائت و خوانشی نو کن همان پروردگاری که در بستر سه مؤلفه خواندن و قلم و آگاهی انسان را پرورش داد» (سوره علق - آیات 1 تا 5).

بنابراین آنچنانکه در آیه 2 سوره جمعه مشاهده کردیم قرآن ابعاد بعثت پیامبر اسلام را به صورت دو بعد اخلاقی و بعد فرهنگی تبیین می‌کند که در خصوص بعد فرهنگی بزرگ‌ترین انقلاب فرهنگی که پیامبر اسلام در قرن هفتم در بشریت بوجود آورد، استحاله فرهنگ گفتاری بشر به فرهنگ نوشتاری بود و در عرصه تحول گفتاری به نوشتاری بود که بشریت توانست به رنسانس علمی و عقلانی و تاریخی دست پیدا کند و به این ترتیب است که حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری می‌گوید:

دانه آن صحرانشینان کاشتند /حاصلش افرنگیان برداشتند

خوش‌تر آن باشد مسلمانش کنیم /کشته شمشیر قرآنش کنیم

4 - بعثت اخلاقی، هدف اصلی و محوری مؤلفه‌های بعثت پیامبر اسلام بوده است:

اگر بخواهیم از زبان خود پیامبر اسلام مهم‌ترین مؤلفه بعثتش را مشخص کنیم باید بگوئیم هدف بعثت پیامبر اسلام آنچنانکه خود او می‌فرماید «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق - من مبعوث شدم تا اخلاق مکرمتی انسان را تمام کنم»، «بعثت علی شریعت سهله - من مبعوث شدم تا شریعت حداقلی برای بشریت به ارمغان بیاورم»، اصلاح اخلاقی بشریت بوده است که قرآن این بُعد از بعثت پیامبر اسلام را به صورت «یزَکِّیهِمْ» مطرح می‌کند که در آیه 2 سوره جمعه قرآن بُعد اخلاقی بعثت پیامبر اسلام را قبل از بُعد فرهنگی مطرح می‌کند (وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ) اما در آیه 129 سوره بقره که قرآن از زبان ابراهیم خلیل بنیانگذار توحید به تبیین بعثت می‌پردازد موضوع بعثت اخلاقی را پس از بعثت فرهنگی مطرح می‌کند (رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَینَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ - رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِکَ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) که البته این تقدم و تأخر متفاوت بعثت فرهنگی و بعثت اخلاقی در قرآن دلالت بر پیوند تنگاتنگ و دیالکتیکی این دو مؤلفه بعثت از نظر قرآن می‌کند بطوریکه قطعا از نگاه پیامبر اسلام بعثت فرهنگی در راستای بعثت اخلاقی جامعه بشری می‌باشد، آنچنانکه بعثت اخلاقی نیز در راستای تحقق بعثت فرهنگی بشر می‌داند و شاید بهتر این باشد که بگوئیم از دیدگاه پیامبر اسلام هر گونه بعثت اخلاقی در جامعه که بسترساز آن بعثت فرهنگی نباشد، مجبور به شکست خواهد بود آنچنانکه هر گونه بعثت اخلاقی که مولود بعثت فرهنگی در یک جامعه نباشد باز مجبور به شکست خواهد بود.

بعثت اخلاقی پیامبر اسلام که در ادامه تسلسل نهضت ابراهیمی می‌باشد در یک جمله مبارزه با بت پرستی خلاصه می‌شود البته از دیدگاه قرآن بت‌های موضوع مبارزه بعثت اخلاقی در جامعه انسانی به دو صورت تجلی می‌کند نخست بت‌های سوبژکتیوی یا درونی، دوم بت‌های ابژکتیوی یا برونی که البته از نگاه پیامبر اسلام مبارزه با بت پرستی نفسانی یا بت‌های سوبژکتیوی و درونی سخت‌تر از مبارزه با بت‌های برونی و ابژکتیوی می‌باشد «مرحبا به قوم رجعنا من الجهاد الاصغر و بقی علیهم الی الجهاد الاکبر فقال یا رسول الله مع الجهاد الاکبر قال جهاد النفس»، این سخن که پیامبر اسلام در پایان یکی از غزوه‌های سخت مسلمین مطرح کرده است مشخص کننده جایگاه مبارزه با بت پرستی درونی انسان در برابر مبارزه با بت پرستی برونی می‌باشد؛ لذا در این رابطه است که امام علی در نهج‌البلاغه زمانی که می‌خواهد هدف بعثت انبیاء ابراهیمی و از جمله هدف بعثت پیامبر اسلام را تبیین کند، به سه مؤلفه محوری در این رابطه تکیه می‌کند که عبارتند از:

«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْأَنْبِیَاءَهُلِیَسْتَأْدُوهُمْمِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْمَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّواعَلَیْهِمْبِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ- پس خداوند رسولان را در میان ایشان مبعوث نمود و انبیاء را پشت سر هم فرستاد تا از مردم بخواهند پیمان فطرت الهی را ادا کنند و نعمت فراموش شده را به آنان یادآور شوند و با اقامه دلیل و حجت به تبلیغ بپردازند و گنجینه‌های عقول و اندیشه‌های مردم را زیر و زبر کنند» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه یک - ص 43 - س 10).

مولوی در دفتر دوم مثنوی در ظل داستان رنجانیدن امیری خفته که مار در دهانش رفته بود، به ذکر حساسیت پیامبر اسلام نسبت به برتری مبارزه با بت پرستی درونی در مقایسه با بت پرستی برونی می‌پردازد:

مصطفی فرمود اگر گویم براست /شرح آن دشمن که در جان شماست

زهره‌های پر دلان هم بر درد /نی رود ره نی غم کاری خورد

نی دلش را تاب ماند در نیاز /نی تنش را قوت صوم و نماز

همچو موشی پیش گربه لا شود /همچو بره پیش گرگ از جا رود

اندرو نه حیله ماند نه روش /پس کنم نا گفته‌تان من پرورش

مثنوی - دفتر دوم - چاپ نیکلسون - ص 288 - س 22

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ – به نام خداوندی که بر همه هستی و وجود رحمان می‌باشد و بر انسان رحیم هم است - هر چه در آسمان و زمین می‌باشد به سمت او که خدائی پاک و منزه و مقتدر و دانا می‌باشد شناور و در حرکتند» (سوره جمعه – آیه 1).  

5 - تفسیر خدا مهم‌ترین ارمغان انبیاء ابراهیمی برای بشر بوده است:

استیس در کتاب «عرفان و فلسفه» خودش در باب بودائی‌ها جمله‌ائی دارد که قابل توجه می‌باشد، او می‌گوید: «بودائی‌ها تجربه خداوند دارند اما تفسیر خداوند ندارند.» به عبارت دیگر از نظر استیس بین تجربه خداوند و تفسیر از خداوند تفاوت ماهوی وجود دارد چراکه تجربه خداوند از نظر استیس یک امر عام و قابل دسترسی برای همه بشریت حتی منهای بعثت انبیاء می‌باشد یعنی اگر انبیاء ابراهیمی هم مبعوث نمی‌شدند، باز بشریت توان آن را داشت تا با عقل خود بدون هدایت انبیاء به تجربه خداوند دست پیدا کند، اما مشکل بشریت از آغاز تا کنون از نظر استیس تفسیر همان تجربه خداوند بشریت می‌باشد که البته این موضوع قبل از استیس، مولوی در داستان موسی و شبان در دفتر دوم مثنوی مطرح کرده بود چراکه در این داستان مولوی ابتدا از زبان چوپان، خدای تجربه کرده منهای انبیاء او مطرح می‌کند، در این رابطه طبیعی است که تفسیر چوپان از خداوند یک خداوندی باشد در حد و قامت خود چوپان نه بیشتر.

دید موسی یک شبانی را به راه /کو همی گفت ای خدا و ای اله

تو کجائی تا شوم من چاکرت /چارقت دوزم کنم شانه سرت

جامه‌ات شویم شپش‌هایت کشم /شیر پیشت آورم ای محتشم

ای فدای تو همه بزهای من /ای به یادت هی هی و هیهای من

مثنوی - دفتر دوم - چاپ نیکلسون - ص 280 - س 6

اما مولوی در این داستان پس از اینکه به طرح خدای تجربه کرده چوپان منهای انبیاء از زبان خود او می‌پردازد، در پرده دوم با حضور موسی در برابر شبان، موسی تفسیر چوپان از خداوند را به نقد می‌کشد و تفسیری نو از خداوند و جهان جایگزین تفسیر چوپان از خداوند می‌کند و به چوپان آموزش می‌دهد:

گفت موسی‌های بس مدبر شدی / خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست و چه کفرست و فشار / پنبه اندر دهان خود فشار

گند کفر تو جهان را گنده کرد / کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

چارق و پاتابه لایق مر تراست / آفتابی را چنین هاکی رواست

با که می‌گوئی تو این با عم و خال / جسم و حاجت در صفات ذوالجلال

شیر او نوشد که در نشو و نماست / چارق او پوشد که او محتاج پا است

مثنوی - ص 280 - س 12

این تفسیر نو از خداوند که از نظر مولوی کار انبیاء می‌باشد، باعث می‌گردد تا چوپان دچار تحول نظری و وجودی بشود.

گفت ای موسی از آن بگذشته‌ام / من کنون در خون دل آغشته‌ام

من زسدره منتهی بگذشته‌ام / صد هزاران ساله زآن سو گشته‌ام

تازیانه بر زدی اسبم بگشت / گنبدی کرد و زگردون بر گذشت

محرم ناسوت ما لاهوت باد / آفرین بر دست و بر بازوت باد

مثنوی - دفتر دوم - ص 283 - س 9

و به این ترتیب است که مولوی معتقد است که بزرگ‌ترین کار پیامبران ابراهیمی تصحیح تفسیر بشریت از تجربه خداوند است که این امر باعث می‌شود تا هر پیامبر ابراهیمی با تفسیری نو از خداوند بعثت نظری خود را آغاز کند، که در این رابطه پیامبر اسلام به علت اینکه بر کرسی خاتمیت پیامبران ابراهیمی نشسته بود کامل‌ترین تفسیر از خداوند را برای بشریت همیشه تاریخ به ارمغان آورد تا با این بعثت نظری توان انجام بعثت عملی در عرصه بعثت شخصیتی و بعثت اجتماعی و بعثت تاریخی فراهم کند چراکه تمامی انبیاء ابراهیمی معتقد بودند که تنها در چارچوب تحول نظری است که می‌توان به انقلاب عملی دست پیدا کرد و هرگز بدون تحول نظری، امکان تحول عملی وجود نخواهد داشت.

لذا در این رابطه است که انبیاء ابراهیمی و در راس آن‌ها پیامبر اسلام معتقد به تقدم ارزشی و زمانی بعثت نظری بر بعثت عملی بودند که در راستای انجام بعثت نظری در بشریت، آن‌ها معتقد بودند که قبل از هر چیز باید تفسیر و تئوری‌های بشریت در عرصه وجود و هستی را دچار تحول کرد چراکه از دیدگاه آن‌ها تنها در چارچوب تحول تئوری است که امکان تحول در تبیین از جهان و خداوند بوجود می‌آید و تا زمانی که ما نتوانیم تئوری جدیدی از خداوند بر بشریت عرضه کنیم، امکان ارائه تبیین جدید از خداوند، جهان، انسان، اجتماع و تاریخ وجود نخواهد داشت؛ لذا در راستای عرضه این تئوری جدید از خداوند توسط پیامبر اسلام است که در آیه اول سوره جمعه با بیان، «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» تابلوئی نو از تئوری جدید از خداوند توسط قرآن و پیامبر اسلام به نمایش گذاشته می‌شود.

مبانی تئوری جدیدی که پیامبر برای انجام تبیین نو از خداوند و جهان نو، انسان نو، اجتماع نو و تاریخ نو به ارمغان آورد، تعریف همه وجود در چارچوب حرکت حول خداوند واحدی است که هم رب است بر عالم و هم ملک است و هم اله.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - قُلْ أَعُوذُ به ربِّ النَّاسِ - مَلِکِ النَّاسِ - إِلَهِ النَّاسِ – به نام خداوندی که رحمان است بر همه هستی و بر انسان رحیم هم می‌باشد - ای پیامبر بگو پناه می‌برم به خداوندی که هم بر همه مردم رب است و هم ملک است و هم اله» (سوره ناس - آیات 1 تا 3).

که عین این تئوری جدید پیامبر اسلام در باب وجود محوری خداوند در هستی و انسان و جامعه و تاریخ بشر به صورت عملی در پروژه حج توسط خود پیامبر به نمایش درآمده است و حج چیزی نیست جز همین نمایش عملی جایگاه محوری وجود خداوند در هستی و انسان و جامعه و تاریخ، چراکه ستون فقرات پروژه حج در اسلام که پیامبر اسلام معمار اصلی آن می‌باشد (هر چند بازیگر اصلی این پروژه ابراهیم خلیل است) موضوع طواف است و تمام اعمال و مناسک حج حول موضوع طواف معنا پیدا می‌کند و موضوع طواف چیزی نیست جز اینکه قرار دادن خداوند به عنوان ثقل وجود که تبلور همان شعار «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُون» (سوره بقره – آیه 156) و یا تبلور همان شعار سه ساله پیامبر اسلام در مکه «لا اله الا الله» می‌باشد و آنچنانکه شمس تبریزی می‌گفت، برای فهم جایگاه کعبه و طواف در حج و نماز تنها کافی است که بدانیم که کعبه قبله همه عبادت‌ها و پرستش‌های مسلمانان می‌باشد و همه مسلمانان با عبادت به طرف او به سمت خداوند جهت می‌گیرند. حال از نظر شمس تبریزی برای فهم جایگاه کعبه و طواف تنها کافی است در لحظه‌ائی که همه به طرف او پرستش می‌کنند، ما در خیال خود این کعبه را از میان مسلمانان برداریم در آن صورت خواهیم دید که همه انسان‌ها به جای پرستش در برابر خداوند، در برابر یکدیگر پرستش خواهند کرد که این پرستش انسان‌ها در برابر یکدیگر از نظر شمس تبریزی و عرفا و ابراهیم خلیل عامل تمامی انحراف‌های فردی و اجتماعی انسان‌ها خواهد بود.

بنابراین در پروژه حج پیامبر بر پایه طواف، تمامی اجزاء این پروژه را تفسیر و تعریف می‌کند آنچنانکه در قرآن به عنوان پروژه نظری اسلام پیامبر اسلام می‌کوشد تا بر پایه محوریت خداوند در هستی و انسان و اجتماع و تاریخ تمامی وجود را تبیین و تعریف نماید و بدین ترتیب است که در قرآن تئوری جدید پیامبر در باب خداوند و وجود به نمایش در می‌آید، به طوری که اگر ما خداوند را از قرآن جدا کنیم، قرآن چیزی نیست جز یک سلسله تبیین‌ها و تعریف‌های پراکنده انسانی، اجتماعی، طبیعی، تاریخی، فقهی و اخلاقی و لذا در این رابطه است که می‌توانیم بگوئیم که آن تئوری نوئی که پیامبر جهت تبیین جهان نو و انسان نو و اجتماع نو و تاریخ نو برای بشریت به همراه آورد، همین طرح خداوند واحد عزیز قدوس حکیم ملک به عنوان ثقل و مرکز همه وجود می‌باشد، آنچنانکه همه وجود و هستی هم در او شناورند و هم به سوی او در حرکتند وهم اوست که هم اول است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن.

«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ - لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ - هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ به کلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ - آنچه در آسمان و زمین است هم به سوی او شناورند و هم در وجود او شناور می‌باشند زیر او هم عزیز است و هم حکیم - ملک آسمان و زمین از آن اوست و هم اوست که هم زنده می‌کند و هم می‌میمراند چراکه او بر هر چیزی توانا است - او هم اول است و هم آخر - هم ظاهر است و هم باطن - چراکه بر هر چیز دانا است» (سوره حدید - آیات 1 تا 3).

در همین رابطه است که امام علی در خطبه یک نهج‌البلاغه می‌فرماید:

«مَعَ کُلِّشَیْ‌ءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُکُلِّشَیْ‌ءٍ لاَ بِمُزَایَلَةٍ- او با همه موجودات است بدون پیوستگی و غیر از همه موجودات است بدون دوری و گسیختگی» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 1 - ص 40 - 3).

مولوی در این رابطه در دفتر سوم مثنوی - ص 158 - س 16 می‌گوید:

متصل نی منفصل نی‌ای کمال / بلکه بی چون و چگونه زاعتدال

ماهیانیم و تو دریای حیات / زنده‌ایم از لطفت ای نیکو صفات

تو نگنجی در کنار فکرتی / نی به معلولی قرین چون علتی

لذا در این رابطه است که در آیه اول سوره جمعه، قرآن این چنین خداوند را تعریف می‌شود:

«یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» و به همین دلیل است که پیامبر توسط این شعار «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» (که علاوه بر اینکه در سر آغاز این سوره آمده است، در سرآغاز سوره‌های حشر و صف و حدید و تغابن نیز مطرح شده است) می‌خواهد به ارائه تئوری جدید خود از خداوند بپردازد و شاید بزرگ‌ترین دستاورد فاز 15 ساله حرائی پیامبر اسلام همین تئوری جدید «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» بوده است و بهتر است که اینچنین مطرح کنیم که تمامی تجربه نبوی 23 ساله پیامبر اسلام معلول همین یک تجربه تئوریک «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» بوده است. آنچنانکه می‌توان گفت تجربه نبوی «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» پیامبر اسلام در سر لوحه تمامی تجربه‌های 23 ساله نبوی او قرار دارد و به همین دلیل است که این تجربه نبوی پیامبر اسلام به صورت‌های مختلف در سر لوحه سوره‌های مختلف و در متن وحی قرار گرفته است. چنانکه در توصیف این تئوری قرآن در آیه 44 سوره اسری می‌فرماید:

«وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ... - هیچ موجودی نیست در وجود و هستی مگر اینکه با حیات و حرکت خود خداوند را حمد می‌کند اما شما تسبیح آن‌ها را فهم نمی‌کنید.»

مولوی در همین رابطه در دفتر سوم مثنوی - ص 153 - س 18 می‌گوید:

جمله ذرات عالم در نهان / با تو می‌گویند روزان و شبان

ما سمعیم و بصیریم و هشیم / با شما نامحرمان ما خامشیم

چون شما سوی جمادی می‌روید /محرم جان جمادان چون شوید

از جمادی در جهان جان روید / غلغل اجزای عالم بشنوید

فاش تسبیح جمادات آیدت / وسوسه تاویل ها بر بایدت

بنابراین علت اینکه سوره جمعه (که آنچنانکه مطرح کردیم موضوع آن بعثت پیامبر اسلام می‌باشد) با آیه «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» آغاز می‌شود، این است که قرآن می‌خواهد این حقیقت را آشکار کند که حتی تبیین بعثت پیامبر اسلام در چارچوب تئوری خداوند پیامبر انجام پذیر است و شاید بهتر این باشد که بگوئیم که قرآن می‌خواهد بگوید که تمامی تجربه نبوی که گوهر بعثت پیامبر اسلام می‌باشد، معلول تجربه نبوی تئوری خداوند پیامبر که همان «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» می‌باشد، است و به همین دلیل است که تا زمانی که ما به تجربه تئوری خداوند پیامبر که همان «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» می‌باشد، دست پیدا نکنیم، نمی‌توانیم قرآن را فهم کنیم یا به تفسیر قرآن دست پیدا کنیم و به همین دلیل است که علامه محمد اقبال لاهوری می‌گوید: «پدرم پیوسته به من سفارش می‌کرد که محمد، قرآن را آنچنان تلاوت بکن که انگار بر تو نازل می‌شود»، البته معنای این سفارش پدر علامه اقبال چیزی جز این نیست که ما تا زمانی که نتوانیم تئوری خداوند پیامبر اسلام که همان آیه «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ» می‌باشد، خودمان تجربه کنیم، نمی‌توانیم قرآن را فهم کنیم و این کلام خود تفسیر آیه 2 سوره بقره می‌باشد که می‌فرماید:

«ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ - این کتاب (خواه کتاب را قرآن تفسیر کنیم و خواه کتاب وجود و طبیعت) تنها هدایتگر متقین می‌باشد - به عبارت دیگر تا زمانی که به سپر تقوا دست پیدا نکنید، این کتاب نمی‌تواند برای شما هدایتگر باشد.»

مولوی در این رابطه می‌گوید:

زآنکه از قرآن بسی گمره شدند / زاین رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی‌ای عنود / چون تو را سودای سر بالا نبود

باز در همین رابطه علامه محمد اقبال لاهوری می‌گوید:

نقش قرآن چونکه در عالم نشست / نقش‌های پاپ و کاهن را شکست

فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیز دیگر است

چون که در جان رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

با مسلمان گفت جان در کف بنه / هر چه از حاجت فزون داری بده

«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ - اوست خدائی که از میان مردمی که خواندن و نوشتن نمی‌دانستند از جنس همین مردم پیامبری مبعوث کرد تا بر آنان آیات وحی را تلاوت کند و توسط این آیات بعثت اخلاقی، بعثت نظری، بعثت فرهنگی و بعثت عملی ایجاد کند در حالیکه همین‌ها پیش از این در ورطه جهل و گمراهی به سر می‌بردند» (آیه 2 - سوره جمعه).

ادامه دارد