چگونه قرآن را تفسیر کنیم؟ - قسمت سوم
5 - پاسخ به سه سوال ابدی همه انسانها بسترساز تکوین آیات تبیینی خداوند، جهان، انسان، جامعه و تاریخ میباشد
منهای سوالهای مخاطبین پیامبر اسلام که بسترساز قرآن محاورهائی و دیالوگی شده است کلا خود قرآن در کلیت خود پاسخگوی سه سوال ابدی و همگانی همه انسانها میباشد که حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در کتاب «بازسازی فکر دینی در اسلام» فصل اصل حرکت در ساختمان اسلام - ص 203 - س 16 سه سوال ابدی و همگانی همه انسانها به این صورت مطرح میکند. «بشریت امروز به سه چیز نیازمند است:»
1 - تعبیر روحانی از جهان.
2 - آزادی روحانی فرد.
3 - اصول اساسی و دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند (پایان نقل قول از اقبال)
همین پاسخگوئی قرآن به این سه سوال ابدی و همگانی و همیشگی بشر است که باعث شده تا قرآن به عنوان یک کتاب ابدی بشود و گرنه عامل ابدیت قرآن توسط تزریق معجزه نبوده و نیست، آنچه این کتاب را معجزه کرده است همین پاسخگوئی به سه سوال ابدی و همیشگی و همگانی بشریت میباشد. البته قرآن در پاسخ به سه سوال فوق با سه تئوری جداگانه به تبیین پاسخ به سه سوال فوق میپردازد در خصوص سوال اول که همان تبیین توحیدی از جهان برای کسب تعبیر روحانی از جهان میباشد. تئوری که قرآن به آن تکیه میکند تئوری توحید میباشد که با یک نگاه اجمالی و کپسولی میتوانیم تئوری توحید قرآن و پیامبر اسلام را تبیین همه وجود اعم از جهان، انسان، جامعه و تاریخ حول محور خداوند تعریف بکنیم.
«أَلَا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ - آگاه باشید که شدن همه وجود تنها با جهت گیری به سوی خداوند ممکن میباشد» (سوره شوری - آیه 53).
«وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا وَإِلَیهِ الْمَصِیرُ - همه وجود به سوی خدا در حال شدن و تکامل میباشند» (سوره نور - آیه 42 و سوره مائده - آیه 18).
«وَمَنْ تَزَکَّی فَإِنَّمَا یتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ - تزکیه و شدن انسان تنها با شدن بسوی خداوند ممکن میباشد» (سوره فاطر - آیه 18).
«کُلُّ شَیءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ - هلاکت سرنوشت هر موجودی است که از حرکت به سمت او سر باز زند چرا که هم حکم از آن خدا ست و هم بازگشت همه به سوی خدا میباشد» (سوره قصص - آیه 88).
«وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیهِ یرْجَعُونَ - همه وجود چه جبرا و چه اختیارا در چارچوب شدن تکاملی که تنها به سوی او ممکن میباشد تسلیم خداوند هستند و به سوی او هم باز میگردند» (سوره آل عمران - آیه 83).
«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ - از خدائیم و به سوی خدا میرویم» (سوره بقره - آیه 156).
و این تئوری توحید بزرگترین و آبشخور تمامی تجربههائی نبوی است که پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبوی خود صاحب آن شده است. بطوریکه اگر بگوئیم تنها محصول 15 سال تجربه باطنی پیامبر اسلام در فاز حرائی (از 25 سالگی تا 40 سالگی) همین یک تجربه تبیین و تعریف همه وجود حول خداوند بوده است سخنی به گزاف نگفتهایم چرا که در غار حرا بود که تمام جهان چه در اول و چه در آخر و چه در ظاهر و چه در باطن حول محور خداوند بر پیامبر اسلام تجلی کرد که تبیین این تجلی توسط قرآن در شش آیه اول سوره توحید تبیین گردیده است و لذا در تعریف همین تجلی است که تمامی آیات که با بیان «یسْبَحُونَ»، «سَبِّحِ»، «نُسَبِّحُ»، «تُسَبِّحُونَ»، «یسَبِّحُ»، «یسَبِّحُونَ»، مثل آیه 33 - سوره انبیاء، آیه 40 - سوره یس، آیه 1 - سوره حدید، آیه 1 - سوره حشر، آیه 1 - سوره صف، آیه 44 - سوره اسراء، آیه 13 - سوره رعد، آیه 44 - سوره اسراء، آیه 41 - سوره نور، آیه 24 - سوره حشر، آیه 1 - سوره جمعه، آیه 1 - سوره تغابن، آیه 75 - سوره زمر و... همه در رابطه با تبیین همین تجلی وجود بر محور خداوند میباشد بطوریکه میتوان گفت که در تک تک آیات قرآن این تجربه و این تجلی جهان و جامعه و انسان و تاریخ حول محور خداوند قابل مشاهده و روئیت میباشد آنچنانکه اگر این تجلی و تجربه را از قرآن بیرون بکشیم و کناری بگذاریم دیگر از آیات قرآن چیزی جز یک سلسله قصص تاریخی باقی نخواهد ماند.
اما در خصوص دومین سوال که همان تبیین آزادی روحانی فرد میباشد در قرآن آزادی و مسئولیت انسان تحت عنوان تئوری انسان و قرآن یا تئوری انسان و اسلام میباشد که مبانی این تئوری از نظر قرآن بر پایه:
الف - انسان موجودی مسئول است.
«وَلَا تَقْفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا - بر آنچه که شناخت نداری پیروی مکن چراکه انسان در برابر شناختش مسئول میباشد» (سوره اسراء - آیه 36).
ب - انسان موجودی است که تاریخ دارد نه ماهیت و بنابراین خصیصه موظف است تا خود را بسازد و ماهیت خودش را در بستر زمان بر پایه اختیار و انتخاب و خودآگاهی و پراکسیس بسازد.
«هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئًا مَذْکُورًا - إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا - إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا - آیا انسان میداند که فرایندی از تاریخ بر او گذشته است که او هویت انسانی نداشته - همانا ما انسان را از آبشخوری دیالکتیکی آفریدیم که در بستر پراکسیس تاریخی به شناخت و خودآگاهی انسانی رسیده است و در چارچوب خودآگاهی مسئولیت و انتخاب او تکوین پیدا کرده است» (سوره انسان - آیات 1 تا 3).
ج – قیامت و آخرت در راستای مسئولیت و اختیار و انتخاب فردی انسان تکوین مییابد.
«وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ... - در قیامت افراد به صورت فردی میایند چنانکه آفریدن اولشان به جهان از رحم مادر به صورت فردی میباشد» (سوره انعام - آیه 94).
«یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ... - در قیامت هر کس هر آنچه را که از دنیا فرستاده است میبیند» (سوره نباء - آیه 40).
یعنی قیامت نه معاد جسمانی ابن سینا تا طباطبائی است و نه معاد روحانی باطنیه و اسماعیلیه است و نه معاد خیالی ملاصدرا است، بلکه اصلا قیامت از نظر قرآن معاد یا بازگشت به اول نیست قیامت فقط تجسم اعمالی است که انسان در دنیا انجام داده است.
سومین سوال ابدی و عام و کلی انسان یعنی اصول اساسی و دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری بر مبنای روحانی توجیه کند. قرآن میکوشد در چارچوب اصل نبوت پیامبران الهی و در راس آنها پیامبر اسلام، در بستر اسلام تاریخی به این مهم پاسخ مثبت بدهد. مبانی اسلام تاریخی که قرآن در عرصه آن تلاش میکند تا تحت تئوری نبوت به تبیین اصول اساسی و دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند بپردازد، عبارتند از:
الف – دینامیزم تکوین وحی نبوی پیامبر اسلام در عرصه 23 ساله پراکسیس استخوان سوز انسانی و اجتماعی و تاریخی.
ب - دیالوگی بودن محتوای قرآن در راستای پاسخگوئی به سوالها و پرسشهای زمان و جامعه و تاریخ.
ج – دینامیزم اسلام تاریخی در بستر زمان در چارچوب اجتهاد در اصول و اجتهاد در فروع.
«هدف اساسی قرآن بیدار کردن عالیترین آگاهی آدمی است تا روابط چند جانبه خود را با خدا و جهان فهم کند نظر به همین سیمای اساسی تعلیمات قرآن است که گوته در آن هنگام که نظری کلی به اسلام همچون یک نیروی تربیتی میانداخت به اکرمان چنین گفت: این تعلیم هرگز دچار شکست نمیشود ما با همه دستگاههای خویش دورتر از آن نمیتوانیم برویم و اگر کلیتر گفته شود هیچ کس نمیتواند دورتر از آن برود» (بازسازی فکر دینی در اسلام – معرفت و تجربه دینی – ص 12 – س 7) (پایان نقل قول از اقبال)
6 - ماحصل آنچه که از این درس باید بیاموزیم
1 - امام علی معتقد است که قرآن یک کتاب خاموش میباشد. برای تبدیل آن به کتاب راهنمای عمل باید آن را به حرف دربیاوریم و تا زمانی که این قرآن خاموش توسط ما به حرف درنیاید، این کتاب نمیتواند راهنمای عملی ما باشد.
2 - برای به حرف درآوردن قرآن دو روش بیشتر وجود ندارد یا ما حرف خودمان را در حلقوم قرآن قرار بدهیم و بعدا ز قرآن بخواهیم که با ما حرف بزند، در این صورت حرف زدن قرآن یک حرف زدن انطباقی میباشد آنچنانکه در طول بیش از هزار سال گذشته ما با قرار دادن حرف خودمان به صورت فلسفه یونانی، تصوف هند شرقی، کلام اشاعره، فقه دگماتیسم حوزه و در نهایت علم سیانس قرن نوزدهم در حلقوم قرآن، از قرآن خواستهایم تا با ما حرف بزند. حرفی که قرآن بدین ترتیب با ما زده است همان حرفهایی بوده که خودمان به صورت آماده در دهان قرآن قرار دادهایم به این ترتیب است که تفسیرهای قرآن ما در بیش از هزار سال گذشته از قرآن یا تفاسیر فلسفی یونانی بوده، یا کلامی اشعری، یا فقهی دگماتیسم حوزه، یا صوفی گرایانه هند شرقی و یا علم سیانسی قرن نوزده بوده است. روش دوم راهی است که ابتدا امام علی در نهج البلاغه انجام داد و در عصر ما هم شریعتی به انجام آن پرداخت و آن اینکه برای به حرف درآوردن قرآن باید در برابر قرآن سوالهای زمان قرار دهیم لذا به میزانی که سوال ما کیفی باشد پاسخ قرآن به ما فربه تر و کیفیتر خواهد بود.
3 - علت اینک در قرآن سوالهای مخاطبین از پیامبر همراه با پاسخ به آنها آماده است به این خاطر میباشد که قرآن میخواهد به ما بیاموزد که این کتاب یک کتابی میباشد که به صورت دیالوگی تدوین و تنظیم شده است.
4 - ما باید پیوسته از قرآن پرسش کنیم و تنها به قرائت سطحی آن نپردازیم و نباید ظاهر آیات را مبنای کار خود قرار دهیم.
5 - برای فهم قرآن و پاسخ به آن باید ابتدا زبان قرآن را بشناسیم که در این رابطه در طول بیش از هزار سال گذشته نسبت به زبان قرآن سه نظریه مطرح شده است:
اول - زبان حقیقی که معتقدند که آنچه در ظاهر قرآن آماده در باطن آن هم به همین شکل میباشد لذا باید تسلیم ظاهر قرآن شد.
دوم – زبان عرفی که معتقدند از آنجائیکه پیامبر اسلام در تکوین وحی نبوی و قرآن نقش فاعلیت داشته است نه نقش قابلیت، لذا به علت اینکه پیامبر اسلام به عنوان یک انسان متاثر از محیط و فرهنگ و علم زمان خود بوده است این مهم میطلبد که ما برای فهم و تفسیر قرآن زبان و فرهنگ قرن هفتم میلادی در جغرافیای عربستان فهم کنیم.
سوم – زبان سمبلیک یا کنایهائی میباشد که مطابق این دکترین معتقدند که زبان قرآن یک زبان غیر مستقیم و نمادین میباشد. بنابراین قرآن یک چیزی میگوید تا کنایهائی باشد برای چیز دیگر و به همین دلیل به علت سمبلیک یا نمادین یا کنایهائی بودن زبان قرآن، ما قرآن را تنها با تاویل میتوانیم فهم کنیم. هدف از تاویل عبور از شکل ظاهر و برگشت به مفهوم اصلی و اولیه آن میباشد.
6 - هرمنوتیک عبارت است از تاویل یا برگشت از ظاهر به باطن جهت کشف معنا. بنابراین هرمنوتیک یا کشف معنا در قرآن در گرو فهم زبان قرآن میباشد بدون فهم زبان قرآن و اعتقاد به حقیقی بودن زبان قرآن امکان هرمنوتیک و کشف معنا در قرآن نمیباشد، بنابراین مقدمه انجام هرمنوتیک یا کشف معنا در قرآن اعتقاد به سمبلیک بودن زبان قرآن است بدون اعتقاد به سمبلیک بودن زبان قرآن ما نمیتوانیم معتقد به هرمنوتیک یا کشف معنا در قرآن بشویم.
7 - تفسیر انطباقی از قرآن زمانی حاصل میشود که ما به جای پرسش زمان - جهت به حرف درآوردن قرآن - علم زمان در برابر قرآن قرار دهیم لذا در این رابطه با عصای علم زمان اگر بخواهیم قرآن تفسیر کنیم، یک روز علم زمان نجوم بطلمیوس است که دیدیم بیش از هزار سال مفسرین شیعه و سنی به غیر از فخر رازی هفت آسمان قرآن را طبق نجوم بطلمیوس تفسیر میکردند و امروز هم که علم زمان تبدیل به علم کپلر و کپرنیک و گالیله و غیره شده است میبینیم که مفسرین انطباقی جدید از صاحب «پرتوی از قرآن» گرفته تا عبدالعلی بازرگان تلاش میکنند که علم کپلر و کپرنیک و گالیله و... جایگزین نجوم بطلمیوس کنند و با این علم قرآن را تفسیر انطباقی کنند و بدین ترتیب تمام قوانین از ترمودینامیک و فیزیک گرفته تا کشفیات کامپیوتری را عامل تفسیر جدید از قرآن کنند تا در نهایت بدین وسیله برای مسلمانان ثابت کنند که قرآن با کشف کامپیوتری و قوانین باد و باران و طوفان و نجوم و... یک معجزه است. حال این کتاب معجزه آقایان چه بدرد مسلمانان میخورد مشکلی که بازرگان پیر در آخر عمر در کتاب بعثت پیامبران تنها برای خدا و آخرت بوده حل کرد و آن اینکه این کتاب قوانین فیزیک و ترمودینامیک و نجوم و بالاخره اعجازهای کامپیوتری هیچ نقشی در زندگی اجتماعسازانه و انسانسازانه و تاریخسازانه ما در این جهان ندارد.
دم که مرد نائی اندر نای زد /در خور نایست نه در خورد مرد
نقش میبینی که در آیینه ایست / نقش تست آن نقش آن آیینه نیست
مثنوی – دفتر دوم – داستان موسی و شبان – چاپ نیلکسون – ص 283- بیت 1807 - س 15
8 - علت اینکه قرآن در آیه 2 سوره بقره با بیان «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ» کتاب طبیعت را در کنار کتاب قرآن قرار میدهد و عناصر هر دو را با ترم آیه تعریف میکند، این است که آنچنانکه که ما در تفسیر طبیعت ثابت برای تدوین علم زمان نیازمند به هرمنوتیک و تاویل آیههای طبیعت هستیم در عرصه قرآن مکتوب برای تفسیر تطبیقی نیازمند به هرمنوتیک یا کشف معنا میباشیم.
9 - بودا در تعریف هرمنوتیک و تاویل میگوید وقتی با انگشت به تو ماه را نشان میدهند تو نباید به انگشت نگاه کنی باید به ما نگاه کنی.
10 - شمس تبریزی در رد تفسیر انطباقی و دگماتیسم قرآن و تکیه کردن بر تفسیر تطبیقی در جلسهائی که با محدثین و طرفداران اسلام روایتی و فقاهتی نشسته بود خطاب به آن مفسرین قرآن گفت تا کی برای تفسیر قرآن میخواهید بگوئید «حدثنی فلان عن فلان» بیاید به جای تکیه بر «حدثنی فلان عن فلان» جهت تفسیر قرآن بگوئید «حدثنی قلبی عن ربی.»
11 - راهی که علامه اقبال لاهوری جهت جایگزین کردن تفسیر تطبیقی قرآن به جای تفسیر انطباقی و تفسیر دگماتیسم مطرح کرد، احیاء دوباره علم کلام در اسلام است کاری که قبل از اقبال توسط شاه ولی الله دهلوی متکلم و مفسر هندی در قر ن هیجدهم توسط کتاب «حجه الله البالغه» شروع شده بود و اقبال در ادامه آن با کتاب «بازسازی فکر دینی در اسلام» به ادامه این راه پرداخت. از نظر علامه محمد اقبال لاهوری راه احیاء تفسیر تطبیقی از قرآن از مسیر احیاء علم کلام میگذرد و در این رابطه است که اقبال معتقد است تعطیلی هزار ساله علم کلام در اسلام باعث گردید تا اسلام فقاهتی و اسلام روایتی مانند یک سرطان به جان اسلام تاریخی بیافتد.
نقش قرآن چونکه در عالم نشست / نقشهای پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است /این کتابی نیست چیز دیگر است
چونکه در جان رفت جان دیگر شود /جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
با مسلمان گفت جان در ره بنه /هرچه از حاجت فزون داری بده
اقبال
12 - کتاب «بازسازی فکر دینی در اسلام» حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری بعد از «حجه الله بالغه» شاه ولی الله دهلوی گرانسنگ ترین کتاب کلامی در تاریخ اسلام در قرن بیستم میباشد که پس از نزدیک به هزار سال تعطیلی علم کلام در تاریخ اسلام تاریخی دوباره تدوین گردید، چراکه از نظر علامه محمد اقبال بازسازی تفسیر تطبیقی از قرآن در گرو بازسازی علم کلام در اسلام میباشد و بدون بازسازی علم کلام در اسلام امکان بازسازی علم تفسیر در قرآن نیست.
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد /بر رسول ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را /او رسل را ختم و ما اقوام را
خدمت ساقی گری با ما گذاشت / داد ما را آخرین جامی که داشت
لا نبی بعدی ز احسان خداست / پرده ناموس دین مصطفی است
قوم را سرمایه قوت از و / حفظ سر وحدت ملت از و
حق تعالی نقش هر دعوی شکست / تا ابد اسلام را شیرازه بست
زادن او مرگ دنیای کهن /مرگ آتشخانه و دیر و شمن
حریت زاد از ضمیر پاک او / این می نوشین چکید از تا ک او
عصر نو کاین صد چراغ آورده است / چشم در آغوش او وا کرده است
نقش نو بر صفحه هستی کشید /امتی گیتی گشائی آفرید
امتی از ما سوا بیگانه ئی /بر چراغ مصطفی پروانه ئی
کلیات اقبال - رمز بیخودی – ص 70 – س 1
13 - علت اینکه اقبال بازسازی فکر دینی را از بازسازی وحی نبوی آغاز کرد این بود که او معتقد بود تا زمانیکه در چارچوب بازسازی علم کلام به بازسازی علم تفسیر از قرآن و وحی نبوی نرسیم، امکان بازسازی اسلام تاریخی وجود ندارد. به عبارت دیگر از نظر علامه محمد اقبال لاهوری بازسازی اسلام تاریخی در این زمان در گرو بازسازی علم تفسیر و فهم از قرآن میباشد و بدون بازسازی در تفسیر قرآن ما هرگز نمیتوانیم به بازسازی اسلام دست بیابیم به همین دلیل اقبال به درستی فهمید که برای بازسازی اسلام در این عصر به جای تکیه بر علم زمان مانند بازرگان و به جای تکیه بر اخلاق مانند غزالی و به جای تکیه بر سکولاریسم سیاسی مانند ابن خلدون و به جای تکیه بر قدرت نظامی و قدرت سیاسی مانند سیدجمال بر بازسازی تفسیر و فهم قرآن تکیه کرد.
هست قرآن حالهای انبیاء / ماهیان پاک بحر کبریا
چونکه در قرآن حق بگریختی /با روان انبیاء آویختی
مولوی
14 - از نظر علامه اقبال لاهوری علت انحطاط مسلمین معلول انحطاط در فهم و تفسیر قرآن از قرن چهارم و پنجم است و ریشه انحطاط مسلمین در فهم قرآن از نظر اقبال، اندیشه و فلسفه یونانی بود که توسط بنی عباس و به خصوص مامون عباسی هدفدار وارد اندیشه اسلام شد.
«چنانکه همگان میدانیم فلسفه یونانی نیروی فرهنگی بزرگی در تاریخ اسلام بوده است تحقیقی دقیق در قرآن و مکاتب کلامی که به الهام اندیشه یونانی طلوع کرد این واقعیت قابل توجه را آشکار میسازد که در عین آنکه فلسفه یونانی به دامنه دید متفکران اسلامی وسعت بخشید به طور کلی بینش ایشان را در باره قرآن دچار تاریکی کرد.» (بازسازی فکر دینی در اسلام - ص 6 - س 6)
والسلام