سلسله درسهای قرآنشناسی - تفسیر سوره حدید
سوره حدید مرامنامه حرکت جامعهسازانه مدنی پیامبر اسلام – قسمت دوم
ج – تئوری جهانبینی توحیدی، سرفصل مرامنامه حرکت پیامبر اسلام در سوره حدید
آنچنانکه فوقا به اشاره رفت هدف قرآن و پیامبر اسلام از 6 آیه اول سوره حدید تدوین تئوری جهانبینی توحیدی میباشد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ - لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ - هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ به کلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ - هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یخْرُجُ مِنْهَا وَمَا ینْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَینَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ به ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ - لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ - یولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَیولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَهُوَ عَلِیمٌ به ذاتِ الصُّدُورِ – به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است و بر انسان رحیم هم میباشد - آنچه در آسمان و زمین است به طرف او شناور و در حرکتند زیرا او هم عزیز است و هم حکیم - همه هستی در محاط وجود او تکوین پیدا کردهاند و او بر همه وجود محیط میباشد - خلقت هستی به صورت دفعی نبوده بلکه صورت تطوری و مرحلهائی داشته است و هستی در محاط وجود او تطور پیدا کرده است پس خداوند به علت جایگاه محیطی که بر وجود دارد دائما با موجود میباشد پس خداوند با شما انسانها است هر جا که باشید و خداوند به آنچه که میکنید بینا است - ملک آسمانها و زمین از آن اوست و بازگشت همه امور به سوی خدا ست - اوست که شب را در روز فرو میبرد و روز را در شب و به آنچه در درون شما میگذرد آگاه است.»
مبانی جهانبینی توحیدی که در 6 آیه اول سوره حدید مطرح شده است:
1 - «تسبیح» که مصدر فعل سبح است، به معنای شناوری به طرف یک مقصد است. همچنین «تسبیح» در عین حال که دلالت بر شناوری و حرکت به طرف یک مقصد میکند مضمون و معنی رفع نقص در بستر شدن و تکامل را میرساند. بنابراین تسبیح مصدر فعل «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» هم اشاره به شناوری کل وجود به طرف الله در بستر تکامل میکند و دلالت بر کمال مستمر وجود و رفع نقص در عرصه شدن یا صیرورت الی الله دارد. پس تسبیح هم شدن و صیرورت است و هم تکامل مستمر و تدریجی «وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» به همین دلیل در آیه 41 سوره نور دامنه این شناوری و رفع نقص وجود را اینچنین تبیین میکند:
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يفْعَلُونَ - آیا نمیدانی که تمامی آنچه در آسمان و زمین هست همراه با مرغان بال گشوده به سوی خداوند شناور و در حرکت میباشند همه وجود تسبیح و صلاه و نماز خویش میدانند و خداوند میداند که آنها چه میکنند» (سوره نور - آیه 41)
و در آیه 44 سوره اسرا در باب مکانیزم این تسبیح میفرماید
«...وَإِنْ مِنْ شَيءٍ إِلَّا يسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ...- همه وجود در حال تسبیح و حمد خداوند هستند ولی شما مضمون تسبیح آنها را نمیفهمید» (سوره اسراء - آیه 44).
بنابراین اصل اول جهانبینی توحیدی که در این سوره مطرح میکند اصل حرکت و شدن و تکامل تمام وجود در دایره وجود خود خداوند است نه بیرون از وجود خداوند.
جزءها را رویها سوی کل است / بلبلان را عشق با روی گل است
آنچه از دریا به دریا میرود / از همان جا کامد آنجا میرود
از عدمها سوی هستی هر زمان / هست یا رب کاروان در کاروان
باز از هستی روان سوی عدم / میروند این کاروانها دم بدم
مثنوی - دفتر اول - چاپ نیکلسون - ص 96 - س 13
متصل نی منفصل نی ای کمال / بلکه بیچون و چگونه زاعتدال
ماهیانیم و تو دریای حیات / زندهایم از لطفت ای نیکو صفات
تو نگنجی در کنار فکرتی / نی به معلولی قرین چون علتی
مثنوی - دفتر سوم - ص 158 - س 16
از جمادی مردم و نامی شدم / از نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم کی زمردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر / تا بر ارم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن زجو / کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم / آن چه آن در وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون / گویدم انا الیه راجعون
مثنوی - دفتر سوم - ص 199 - سطر 37
این جهان یک فکرت است از عقل کل / عقل کل شاه است و صورتها رسل
کل عالم صورت عقل کل است / اوست بابای هر آنک اهل دل است
مثنوی - دفتر دوم - ص 94 - سطر 9
جمله ذرات عالم در نهان / با تو میگویند روزان و شبان
جمله اجزا در تحرک در سکون / ناطقان کانا الیه راجعون
ذکر تسبیحات و اجزای نهان / غلغلی افکنده اندر آسمان
ما سمعیم و بصیریم و هشیم / با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید / محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی در جهان جان روید / غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت / وسوسه تاویلها بر بایدت
مثنوی - دفتر سوم - ص 153 - س 18
«أَوَّلُاَلدِّينِمَعْرِفَتُهُ- اسلام پیامبر با شناخت خداوند آغاز میشود - وَكَمَالُمَعْرِفَتِهِاَلتَّصْدِيقُبِهِ– و کمال معرفت خداوند باعث ایمان به خداوند میشود - وَكَمَالُاَلتَّصْدِيقِبِهِتَوْحِيدُهُ- و کمال ایمان به خداوند باعث نیل به توحید میشود - وَكَمَالُتَوْحِيدِهِاَلْإِخْلاَصُلَهُ - و کمال در توحید خداوند باعث تحقق توحید اخلاقی یا اخلاص در فرد میشود - وَكَمَالُاَلْإِخْلاَصِلَهُنَفْيُاَلصِّفَاتِعَنْهُ - و کمال اخلاص در فرد باعث تسبیح یا پیرایش صفات از خداوند میشود، پس کمال تکبیر باعث تحمید میشود و کمال تحمید باعث تسبیح میگردد - و در مرحله تسبیح است که - فَمَنْوَصَفَاَللَّهَسُبْحَانَهُفَقَدْقَرَنَهُ- پس هر کس برای خدا صورت و صفاتی قائل شد او را همسنگ آدمیان کرده است - وَمَنْقَرَنَهُفَقَدْثَنَّاهُ- و کسی که برای خدا مثلی تعیین کرد او را دو گانه کرده است - وَمَنْثَنَّاهُفَقَدْجَزَّأَهُ- و کسی که خداوند را دو گانه کرد او را تجزیه کرده است - وَمَنْجَزَّأَهُفَقَدْجَهِلَهُ- و کسی که خدا را تجزیه کند نشانه آن است که خدا را نشناخته است - مَعَكُلِّشَيْءٍلاَبِمُقَارَنَةٍ- خداوند با همه وجود و موجودات است بدون پیوستگی - وَغَيْرُكُلِّشَيْءٍلاَبِمُزَايَلَةٍ- خداوند از همه موجودات جدا است و لی بدون دوری و گسیختگی» (نهج البلاغه صبحی الصالح - خطبه 1 - ص 39 - س 11).
2 - ما و کل وجود در خداوند قرار دارد، نه خداوند در ما و جهان. در قرن هفتم میلادی دو نوع خداشناسی در جهان وجود داشت، یکی خداشناسی ارسطوئی بود که از آنجائیکه در چارچوب اصل علیت، جهان را تبیین میکرد - ارسطو خداوند را به عنوان علت اولی تعریف میکرد - که تنها در آغاز ماموریت تکوین این جهان را داشته است و لذا پس از تمام کردن خلقت جهان دیگر در مدیریت مستمر این جهان دخالتی ندارد لذا به صورت خدای بیکاری که کارش قبلا در خلقت جهان کرده است و حال وقت استراحت کردن اوست، میباشد (مانند خدای ساعت ساز نیوتن). البته ارسطو و افلاطون همین نظریه را در باب بدن و روح انسان دارند چراکه آنها معتقدند که روح و بدن به صورت جدای از هم تکوین پیدا کردهاند و در هنگام تولد این روح به صورت زندانی در این بدن قرار میگیرد و با مرگ این بدن، این زندانی آزاد میشود. در خصوص شناخت و آگاهی هم، ارسطو باز به همین طریق معتقد است که ذهن انسان صورت آینهائی دارد و این ذهن آینهائی هیچگونه دخالت اکتیوی در تکوین شناخت ندارد، تنها به صورت یک آینه عمل میکند و عاملی است که موجود بیرون را مانند تصویر داخل آینه وارد ذهن انسان میکند و همین تصورات معلول ذهن آینهائی انسان، بستر تصدیقات و شناخت انسان میشود. به همین دلیل از نظر ارسطو هم خدا در جهان و هم روح در بدن و هم تصورات آگاهی و شناخت به صورت مکانیکی در جهان و در بدن و در ذهن قرار میگیرند.
خداشناسی دیگری که در قرن هفتم بود، خداشناسی صوفیانه هند شرقی بود که معتقد به خدای باطنی و درونی انسان بودند که تنها از طریق راه دل، قابل فهم است.
دفتر صوفی سواد حرف نیست / جز دل اسپید همچون بر ف نیست
زاد دانشمند؟ آثار قلم / زاد صوفی چیست؟ اثار قدم
بحث عقلی گر در و مرجان بود / آن دگر باشد که بحث جان بود
بحث جان اندر مقامی دیگر است / گوهر جان را قوامی دیگر است
مثنوی
آیینه دل چون شود صافی و پاک / نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را / فرش دولت را و هم فراش
مثنوی - دفتر دوم - ص 80 - س 10
اما خداشناسی که پیامبر اسلام در فاز 15 ساله حرائی خود توانست تجربه کند و به عنوان بزرگترین کشف و تجربه باطنی خود برای بشریت به ارمغان بیاورد نه مانند خدای ارسطو و افلاطون بود و نه مانند خدای صوفیانه هند شرقی منحصرا در دل انسان جای داشت بلکه برعکس، همه اینها خدای محمد در جهان نبود بلکه محیط بر جهان بود، یعنی شاید درستتر این باشد که بگوئیم که جهان و کل وجود در خداوند قرار دارد و به همین دلیل خدای محمد مانند خدای ارسطو خدای بیکار نبود بلکه دائما در حال خلقت جدید میباشد.
«...أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ...- هم خلقت اولیه از آن اوست و هم تدبیر بعدی این مخلوق» (سوره اعراف - آیه 54).
«يسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ - کل وجود محتاج خداوند است چرا که او دائم در خلق جدید میباشد» (سوره الرحمن - آیه 29).
«...أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِي...- همه شما محتاج خداوند ید و تنها او محتاج نیست» (سوره فاطر - آیه 15).
و به همین دلیل است که پیامبر اسلام برعکس ارسطو معتقد به خدا به عنوان علت اولی نیست بلکه بالعکس به خدائی اعتقاد دارد که دائم در حال خلق و امر میباشد.
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ - ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ - ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ - ما پروسس تکامل انسان در طول از خاک شروع کردیم - و پروسه تکامل انسان در عرض را از نطفه آغاز کردیم این نطفه را در رحم مادر قرار دادیم - در رحم مادر نطفه را به علقه و علقه را به مضغه و مضغه را بدل به گوشت و استخوان کردیم و پس از آن، آن را به مرحله حیات رساندیم و البته این حیات و روح از خارج وارد آن گوشت و استخوان در رحم مادر نشد بلکه از تکامل همین گوشت و استخوان در رحم مادر به حیات دست پیدا کرد.» (سوره مومنون - آیه 12 - 14).
بنابراین در این رابطه است که «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ - خداوند هم اول است و هم آخر هم ظاهر است و هم باطن و هم بر وجود و هستی محیط میباشد نه محاط» (سوره حدید – آیه 3).
ادامه دارد