سلسله درس‌های قرآن‌شناسی - درس نوزدهم - تفسیر سوره حدید – قسمت 5

سوره حدید مرامنامه حرکت جامعه‌سازانه مدنی پیامبر اسلام

 

و لذا به همین دلیل است که قرآن در آیه 2 سوره بقره لازمه فهم کتاب هستی و کتاب قرآن را تقوی می‌داند که بی‌شک این تقوی قرآن به معنای ترمز نیست بلکه به معنای چراغ و سپر و عینکی است که بسترساز هرمنوتیک یا کشف معنا یا تاویل در طبیعت و قرآن می‌شود.

«ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ - این کتاب طبیعت یا قرآن که هیچ تردیدی در آن نیست تنها هدایتگر متقین می‌باشد» (سوره بقره - آیه 2).

آنچنانکه مشاهده می‌کنید در این آیه شرط هدایت‌گری این کتاب، خواه آن را کتاب طبیعت بدانیم یا کتاب قرآن، داشتن تقوی می‌داند چراکه قطعا بدون هرمنوتیک و تاویل، ما نمی‌توانیم از کتاب طبیعت و کتاب قرآن کشف معنا بکنیم و بدون کشف معنا از قرآن و تاریخ و طبیعت، ما نمی‌توانیم قرآن یا طبیعت یا تاریخ را راهنمای عملی خود قرار دهیم. لازمه کسب توان کشف معنا از قرآن، طبیعت، تاریخ داشتن شناخت و آگاهی و متدولوژی و منظر و نگاه و دید است، همانی که مولوی در دفتر سوم مثنوی - ص 4 - س 36 با بیان «سودای سر بالا» از آن یاد می‌کند:

زآنکه از قرآن بسی گمره شدن / زاین رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی‌ای عنود /چون تو را سودای سر بالا نبود

آنچنانکه مشاهده می‌کنید در این ابیات مولوی مدعی است که قرآن نه تنها هدایت‌گر همه نمی‌باشد بلکه بالعکس برای بعضی همین قرآن عامل ضلالت و گمراهی هم می‌باشد.

«یضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیهْدِی بِهِ کَثِیرًا... - گروهی بدان گمراه می‌شوند و گروهی بدان هدایت می‌یابند» (سوره بقره - آیه 26) چراکه از نظر مولوی قرآن مانند یک رسن و ریسمان می‌باشد که برای او علی السویه است که تو با آن درون چاه بروید یا بالعکس، با دست گرفتن به آن ریسمان از درون چاه بیرون بیائی. در این رابطه است که از نظر مولوی شرط اینکه تو با این ریسمان بتوانی از چاه بیرون بیائی و با آن درون چاه نروی، آن است که تو در برخورد با قرآن «سودای سر بالا» داشته باشی، این «سودای سر بالا» داشتن در زمان برخورد با قرآن و طبیعت و تاریخ همان تقوائی است که قرآن در آیه 2 سوره بقره با ترم تقوی از آن یاد می‌کند و بدون آن امکان هرمنوتیک و تاویل و کشف معنا در قرآن و طبیعت و تاریخ وجود ندارد و اصلا شاید بهتر آن باشد که بگوئیم که تمام تلاش و هدف قرآن این است که بتواند این تقوی یا نور یا خودآگاهی یا سپر یا عینک در انسان ایجاد کند.

بنابراین رابطه تقوی با قرآن هم مقدمه است، هم هدف، هم راه است و هم منزل و به همین دلیل اگر بتوانیم نهج‌البلاغه را زهدنامه و مثنوی را عشق‌نامه بنامیم، قرآن تقوی‌نامه می‌باشد، چرا که آنچنانکه در آیه 2 سوره بقره مشاهده کردیم قرآن تقوی را بستر فهم هرمنوتیک و کشف معنا در قرآن و طبیعت و تاریخ می‌داند.

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا... - ای کسانی که ایمان آوردید اگر تقوا داشته باشید آن تقوای شما باعث کسب نور برای شما می‌شود تا توسط آن نور شما بتوانید حق را از باطل تمیز بدهید» (آیه 29 - سوره انفال).

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ - ای کسانی که ایمان آوردید روزه بر شما امر شد تا شاید توسط روزه بتوانید به تقوا دست پیدا کنید» (آیه 183 - سوره بقره).

و در آیه 28 سوره زمر هدف قرآن را ایجاد تقوی در مخاطب می‌داند:

«قُرْآنًا عَرَبِیا غَیرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ - قرآن فصیح (عربی به معنای فصیح است نه زبان عربی) و بدون انحراف می‌باشد شاید که مخاطب خود به تقوی برساند»

و به همین علت است که در آیه 28 سوره حدید می‌فرماید:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکُمْ کِفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ - ای کسانی که ایمان آورده‌اید بعد از ایمان، تقوا بورزید تا به وسیله این تقوای بعد از ایمان به نبوت و حرکت پیامبر اسلام ایمان بیاورید و توسط ایمان به پیامبر اسلام به وسیله تقوا، ایمانی روی ایمان یا مرتبه عالی‌تر از ایمان صاحب شوید و به وسیله آن تقوا نوری برای شما قرار دهیم تا در این دنیا با آن نور زندگی و حرکت کنید و با آن نور آگاهی مولود تقوا خداوند شما را مشمول مغفرت خود قرار می‌دهد چراکه خداوند هم غفور است و هم رحیم.»

بنابراین از نظر قرآن تقوی هم سپر است و هم نور، هم آگاهی است و هم چراغ، هم فرقان است و هم نگاه، هم بصیرت در نظر است و هم شجاعت در عمل، هم وسیله و راه است و هم هدف و مقصود. باری پس از شناخت جایگاه تقوی سوالی که در این رابطه مطرح می‌شود اینکه تقوی در انسان مومن چگونه حاصل می‌شود؟ به عبارت دیگر آیا سیر تکوین تقوی از نظر قرآن به صورت یک مقوله صوفیانه فردی می‌باشد و یا یک مقوله اسکولاستیک راهبانه کلیسائی و یا یک مقوله نظری ارسطوئی یا آنچنانکه پیامبر اسلام در کانتکس معراج وجودی خود تعریف کرد، تقوا یک مقوله وجودی می‌باشد که برای هر کس تنها در چارچوب معراج تعریف می‌شود؟ آنچنانکه مولوی می‌گوید:

ملولان همه رفتند در خانه ببندید /بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید

به معراج بر آئید چو از آل رسولید /رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید

چو او ماه شکافید شما ابر چرایید /چو او چست و ظریفست شما چون هلپندید

دیوان شمس - بدیع الزمان فروزانفر - ص 271 - غزل 638

بنابراین آنچنانکه مولوی می‌گوید، آنچنانکه پیامبر اسلام با معراج پیامبر شد، هر مسلمانی می‌تواند و باید به تاسی از پیامبر اسلام دست به معراج وجودی بزند و معراج چیزی نیست جز یک تجربه وجودی برای کشف معنای این جهان و این هستی و همین معراج عامل و بسترساز تقوی می‌باشد و بدون این معراج هرگز نمی‌توان به تقوی دست پیدا کرد.

گفت پیغمبر که معراج مرا /نیست بر معراج یونس ا جتبا

آن من بر چرخ و آن او نشیب /زانک قرب حق برونست از حسیب

قرب نی بالا نه پستی رفتنست /قرب حق از حبس هستی رستنست

نیست را چه جای بالا است و زیر /نیست را نی زود و نی دور ست و دیر

مثنوی - چاپ نیکلسون - دفتر سوم - ص 605 - بیت 4562 - س 13

حال اگر تقوی با معراج وجودی توسط هر فرد انسان حاصل می‌شود و همه انسان‌ها توان معراج کردن دارند و معراج یک تجربه وجودی برای کسب توان کشف معنای هرمنوتیک جهان و قرآن و تاریخ است، در این رابطه سوالی که بی‌پاسخ مانده است اینکه خود تجربه وجودی معراج که بسترساز تکوین تقوی می‌باشد، چگونه حاصل می‌شود؟

در پاسخ به این سوال است که باید بگوئیم معراج برای هر فرد، زمانی تکوین پیدا می‌کند که خود را مخاطب بی‌نهایت قرار دهد و از چهار زندان با نهایت فلسفی و تاریخی و نفسانی و اجتماع رهائی پیدا کند، لذا به مجرد اینکه انسان بتواند از چهار زندان با نهایت خود را خلاصی دهد و در برابر یک بی‌نهایت مطلق وجود مشاهده کند، به موازات فهم و احساس و تجربه این بی‌نهایت انسان به مرحله خشیت و تقوی می‌رسد. به عبارت دیگر تا زمانی که انسان نتواند خود را در برابر یک بی‌نهایت وجودی قرار دهد، نمی‌تواند به مقام خشیت و تقوی دست یابد اما از آنجائیکه بی‌نهایت وجودی برعکس بی‌نهایت ریاضی امر بی‌صورت می‌باشد، این بی‌صورتی بی‌نهایت وجودی برای انسان صورت پرست ایجاد رهبت و ترس و خشیت و حزن می‌کند. بنابراین تا زمانی که انسان خود را توسط معراج در برابر یک بی‌نهایت وجودی قرار ندهد تقوی و خشیت حاصل نمی‌شود و بزرگ‌ترین کشف پیامبر اسلام در فاز 15 ساله حرائی خود کشف خداوند به عنوان بی‌نهایت وجود بوده است که این بی‌نهایت وجودی در 6 آیه اول سوره حدید تبیین می‌شود.

«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ - لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ - هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ به کلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ - هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یخْرُجُ مِنْهَا وَمَا ینْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَینَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ به ما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ - لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ - یولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَیولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَهُوَ عَلِیمٌ به ذاتِ الصُّدُورِ»

در این شش آیه اول سوره حدید قرآن و پیامبر اسلام می‌کوشد تا به تبیین آن بی‌نهایت وجودی که پیامبر اسلام در عرصه معراج وجودی خود توانسته است با تجربه وجودی خود، به کشف آن دست یابد، بپردازد. آنچنانکه مشاهده می‌شود پیامبر اسلام تلاش می‌کند تا مانند پیامبران ابراهیمی سلف خود، برعکس بودا - خداوند را به صورت پرسونال تبیین نماید چراکه خدای بی‌نهایتی که بر بودا تجلی کرد به صورت بی‌صورت در چارچوب کل هستی که ماهیتی غیر شخصی و غیر پرسونال داشت و هیچ رابطه‌ائی با انسان نداشت، بود در صورتی که بی‌نهایت و خدای پیامبران ابراهیمی از ابراهیم تا پیامبر اسلام صورت شخصی و پرسونال دارد و انسان با دعا می‌تواند با او رابطه و دیالوگ برقرار کند و کسب صفات او، در خود کند و با این عمل خود را به او نزدیک کند و خود را و جهان در او احساس کند؛ لذا در این رابطه است که پیامبر اسلام در شش آیه اول سوره حدید می‌کوشد که این بی‌نهایت وجود در صورت انسان تبیین و توصیف نماید، بنابراین در این آیات قرآن با طرح «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ» بی‌نهایت یا خداوند بی‌صورت و بی‌چون توسط صورت‌های ملک، عرش، اول، آخر، ظاهر و باطن صورت می‌بخشد و آن را تبیین می‌کند، یعنی همان پیامبر و قرآنی که بزرگ‌ترین تجربه‌اش در باب بی‌نهایت و خداوند بود که:

«لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ... - هیچ چیز مثل او نیست (او چیز دیگر است)» (سوره شوری - آیه 11).

در این شش آیه اول سوره حدید می‌کوشد تا با تبیین وحدت خداوند به صورت غیر عددی با بیان «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ به کلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» توصیف نماید، لذا این بی‌نهایت وجود یا خداوندی که پیامبر در این شش آیه اول سوره حدید تبیین می‌کند:

اولا با خدای ارسطو که به صورت علت اولی در کانتکس سلسله علیت مطرح می‌شود متفاوت می‌باشد چراکه خدای و بی‌نهایت فلسفی ارسطو به صورت علت اولی تنها در اول وجود مطرح می‌باشد آن هم در چارچوب علیت، اما خدای قرآن و پیامبر اسلام نه به صورت علت اولی بلکه به صورت خالق دائم و مستمر وجود، هم در اول است و هم در آخر، هم در ظاهر است و هم در باطن.

ثانیا به علت بی‌صورتی نه تضادپذیر است و نه تعددپذیر می‌باشد، یعنی یکی بودن او وحدت عددی نیست پس هیچ صورتی از خداوند که توسط قرآن و پیامبر ترسیم شود خود خداوند نیست، چه خداوند را مانند قرآن به نور تشبیه کنیم و چه مانند مولوی خداوند را به دریا و خاموشی و سکوت تشبیه کنیم و چه مانند سهراب سپهری خداوند را به باد تشبیه کنیم، در همه حال صورت بخشیدن به امر بی‌صورت است. بنابراین به این دلیل است که پیامبر اسلام و قرآن در این شش آیه اول سوره حدید با بیان «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» همه این صورت‌ها را نفی می‌کند چراکه هر کدام از این صورت‌ها مخلوقی از او می‌باشد نه خود او، یا شبیه او.

بنابراین جهان موجود از آنجائیکه جهان اعداد و اضداد و جهان شدن و حرکت و تکامل و جهان موت و حیات می‌باشد همه این چون‌ها و کیفیت‌ها در وجود آن بی‌چون، بی‌صورت، بی‌کیفیت، بی‌ضد و بی‌ند می‌شود.

«لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» (آیه 2 – سوره حدید).

«یولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَیولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَهُوَ عَلِیمٌ به ذاتِ الصُّدُورِ» (آیه 6 – سوره حدید).

فرق و اشکالات آید زین مقال /زآنک نبود مثل باشد این مثال

متحد نقشی ندارد این سرا / تا که مثلی وانمایم من ترا

هم مثال ناقصی دست آورم /تا به حیرانی خرد را وآخرم

مثنوی - چاپ نیکلسون - دفتر چهارم - ص 43 - س 3 – بیت 426

 

چون دوم بار آدمی زاده به زاد /پای خود بر فرق علت‌ها نهاد

علت اولی نباشد دین او /علت جزوی ندارد کین او

مثنوی - دفتر سوم - ص 558 - بیت 3621

همچنین جویای درگاه خدا /چون خدا آمد شود جوینده لا

گرچه آن وصلت بقا اندر بقا است /لیک زاول آن بقا اندر فنا است

سایه‌ائی که بود جویای نور /نیست گردد چون کند نورش ظهور

عقل کی ماند چو باشد سرده او /کل شی هالک الا وجهه

هالک آید پیش وجهش هست و نیست /هستی اندر نیستی خود طرفه ایست

اندرین محضر خردها شد زدست /چون قلم اینجا رسید ه شد شکست 

مثنوی - دفتر سوم - ص 610 - بیت 4708

 

«آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ - وَمَا لَکُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ یدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ - هُوَ الَّذِی ینَزِّلُ عَلَی عَبْدِهِ آیاتٍ بَینَاتٍ لِیخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ - وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا یسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَی وَاللَّهُ به ما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ - مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ - یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تحت‌ها الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ - یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَینَهُمْ به سورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ - ینَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَی وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الْأَمَانِی حَتَّی جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ - فَالْیوْمَ لَا یؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیةٌ وَلَا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِی مَوْلَاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ - به خدا و رسولش ایمان بیاورید و در راه خدا انفاق کنید آنچه از پیشینیان که امروز شما به عنوان مالک جانشین آن‌ها شده‌اید پس کسانی از شما که ایمان بیاورد به خدا و رسولش و مال و جان خود را در این راه انفاق کند اجری بزرگ خواهند داشت - چرا زمانی که پیامبر شما را دعوت می‌کند که به پروردگارتان ایمان بیاورید ایمان نمی‌آورید با اینکه او از شما پیمان گرفته است اگر به پیمانی که با پیامبر بسته‌اید ایمان دارید - آن خدائی است که آیاتی روشن بر بنده خود محمد نازل کرد تا شما را از ظلمت به سوی نور خارج کند و به درستی که خداوند بر شما رئوف و مهربان می‌باشد - چرا در راه خدا انفاق نمی‌کنید در حالیکه از آن خداوند است آنچه در آسمان و زمین است و برابر نیستند از شما آنانی که قبل از فتح انفاق و جهاد با مال و جان کردند با آنانی که بعد از فتح ایمان می‌آورند البته خداوند به هر دو گروه وعده احسان داده است و خداوند به آنچه می‌کند آگاه است - کیست از شما که به خدا قرض حسنه بدهد و خدا آن را برایش مضاعف کند و برایش اجری ارجمند بدهد - در آن روز مردان و زنان مومن را که نور و روشنائی آن‌ها از پیش رو و دست راستشان حاکم بر حرکت آن‌ها می‌باشد بشارت باد بر شما در آن روز جناتی که نهرها از دامنه‌اش روان است و شما در آن جاودانید و این خود رستگاری عظیم است - در آن روزی که مردان و زنان منافق به این مردم با ایمان بگویند کمی صبر کنید تا ما هم به شما برسیم و از نور شما اقتباس کنیم به ایشان گفته می‌شود به عقب بر گردید و از آنجا نور بیاورید پس دیواری بین این دو طایفه کشیده شود که باطنش برای مومنین رحمت است و ظاهرش برای منافقین عذاب – و در همین زمان است که منافقین به مومنین می‌گویند که مگر قبلا ما با شما نبودیم؟ مومنین جواب می‌دهند: چرا بودید و لیکن شما خود را فریب دادید و هلاک شدید و در دین شک کردید و پندار اینکه چراغ حرکت خاموش می‌شود شما را مغرور کرد تا آنکه مرگتان رسید و نفستان شما را نسبت به خدا مغرور کرد - امروز دیگر از شما و کفار فدیه پذیرفته نمی‌شود منزلگاهتان آتش که این بد بازگشتگاهی است» (سوره حدید - آیات 7 تا 15).

ادامه دارد