سلسله درسهای قرآنشناسی - تفسیر سوره انبیاء – قسمت دوم
سوره انبیاء، تبیین قرآن به عنوان «ذکر» انسانساز و ضیاء جامعهساز و فرقان تاریخساز
آیات 1 تا 15 سوره انبیاء
3 - شرایط انسانی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیائی زمان نزول سوره انبیاء:
آنچنانکه قبلا مطرح کردیم سوره انبیاء در سال ششم بعثت پیامبر اسلام در فرایند 13 ساله مکی نهضت توحید و رهائی اسلام در شهر مکه نازل شده است و از جمله سورههای قرآن است که آیات آن تمامی مکی میباشد و برعکس آن سورههای قرآن که دارای نظم پریشان میباشند و توسط خود پیامبر به صورت ترکیبی از آیات مکی و مدنی تنظیم یافتهاند، سوره انبیاء دارای این نظم پریشان نمیباشد و علاوه بر اینکه تمامی 112 آیه آن مکی میباشد همه آیات فوق در پیوند با یکدیگر قرار دارند و به صورت روتین بر پیامبر اسلام نازل شده است و تمامی 112 آیه آن یک هدف و موضوع واحدی را دنبال میکنند که برای فهم این موارد و تفسیر تطبیقی این سوره قبل از هر چیز مجبوریم که شرایط اجتماعی و تاریخی و انسانی و جغرافیائی نهضت توحید و رهائی اسلام و شرایط فردی و روحی و روانی و باطنی و وجودی خود پیامبر در سال ششم بعثت به عنوان فرمانده واحد و شخصیت کاریزمات نهضت فهم کنیم، چراکه سال ششم بعثت پیامبر اسلام در مکه مانند سال ششم هجرت پیامبر اسلام در مدینه دارای یک حساسیت تاریخی و اجتماعی خودویژه میباشد که با دوران دیگر حیات 23 ساله نبوی پیامبر اسلام و نهضت تازه جان گرفته توحید و رهائی او، دارای تفاوت کیفی میباشد. همان نهضتی که به قول نهرو در کمتر از نیم قرن توانست تمدن قرن هفتم میلادی بشریت در تاریخ و جهان را تحت الشعاع خود قرار دهد و دچار تحول ساختاری کند.
در سال ششم بعثت پیامبر اسلام پس از 5 سال حرکت مخفیانه در شهر مکه حرکت خود را علنی کرد که این علنی شدن حرکت پیامبر اسلام نهضت نوپای اسلامی را در یک تندپیچ تاریخی قرار داد، چراکه از یک طرف دشمنان رویاروی حقیقت و عدالت و نهضت توحید و رهائی اسلامی در مکه که تمامی موجودیت اقتصادی و اجتماعی خود را در خطر میدیدند در جهت سرکوب و ریشه کن کردن این نهضت نوپا به صورت همه جانبه و عریان دست به کار شدند و از طرف دیگر با علنی شدن نهضت نوپای رهائیبخش و آزادیبخش اسلام محمد مسئولیتهای جدیدی در برابر پیامبر اسلام قرار گرفت که این مسئولیتهای جدید تا آن زمان در طول 5 سال گذشته نهضت اسلامی وجود نداشت که مهمترین اینها جهانی کردن و تاریخی کردن عرصه فعالیت نهضت نوپای اسلامی بود چراکه پیامبر اسلام به درستی میدانست که:
اولا مخاطب پیام و حرکت و نهضت او همه بشریت اعم از جهان و تاریخ میباشد، نه عرب عربستان یا قبایل محدود مکه.
ثانیا پیامبر اسلام میدانست که تمام تلاش دشمنان این نهضت در طول 5 سال گذشته در مکه در این رابطه بوده است که بتوانند به هر ترتیبی که شده این نهضت نوپا که در مرحله تأسیسی خود قرار داشت در خود مکه مدفون کنند، لذا در این رابطه بود که تنها مکانیزم و تاکتیک و استراتژی که پیامبر اسلام در چارچوب آن میتوانست در مرحله تاسیس نهضت از موجودیت این حرکت نوپا دفاع کند، اینکه به هر شکلی که شده حرکت و هویت این نهضت را از شکل مبارزه مخفیانه به شکل علنی درآورد و در چارچوب علنی کردن مبارزه با تکیه به اصل هجرت به عنوان یک تاکتیک و استراتژی از آنجائیکه استراتژی پیامبر اسلام در طول 13 سال فرایند مکی یک استراتژی دفاعی مطلق بوده است و در طول 13 سال فرایند مکی نهضت پیامبر اسلام و اصحاب و یارانش در برابر آن همه شکنجهها و حصارها و بایکوتهای اجتماعی حتی تاریخ نمیتواند نشان دهد که یک سیلی به دشمن جنایتکار و ضد انسانی خود در مکه زده باشند، بتواند این نهضت را از حصار محدود مکه خارج کند و در دایره منطقهائی و جهانی آن را فعال و هویت بخشد، چراکه تنها در آن چارچوب است که میتواند موجودیت به خطر افتاده نهضت نوپای اسلامی را صیانت بخشد و از آنجائیکه مبارزه مخفیانه و محصور، تاکتیکی است که همیشه از دشمن بر نهضتهای نوپا و رهبری آن تحمیل میشود و گرنه در هیچ زمانی هرگز رهبری نهضتی حاضر نمیشود که بالبداهه و به صورت داوطلبانه حرکت و نهضت خود را مخفی کند، زیرا هر چند مخفی کاری در عرصه مبارزه به عنوان یک تاکتیک - نه استراتژی - میتواند در مقطعی باعث امنیت موجودیت آن حرکت بشود، اما نباید فراموش کنیم که مبارزه مخفیانه علاوه بر اینکه باعث سکتاریسم و ایجاد فاصله بین دعوت و نهضت و مخاطبین آن میگردد، بهترین بستر جهت سرکوب همه جانبه نهضت و طرفداران آن توسط دشمن مسلط و رویاروی میباشد و به همین دلیل است که همیشه در همه تاریخ تمامی دشمنان عدالت و رهائی خلقها میکوشیدند و میکوشند و خواهند کوشید تا تاکتیک مبارزه مخفیانه بر مبارزات رهائیبخش و آزادیبخش خلقها در مرحله تاسیس بر این حرکتها تحمیل کنند.
برای اینکه به وسیله آن بتوانند آن نهضت را در نطفه خفه کنند و لذا طبیعی است که بزرگترین دغدغه رهبری نهضت و جنبش در مرحله تاسیس این باشد که نکند تاکتیک تحمیلی مبارزه مخفیانه دشمن مسلط برای او، بدل به استراتژی نهضت و جنبش بشود که به یقین قبرستان حیات تاریخی او خواهد شد. طبیعی است که تنها عاملی که میتواند نهضت و جنبش را از این آفت و آسیب مهلک نجات دهد علنی کردن مبارزه است به هر قیمت و با هر هزینه که بتوان به آن دست پیدا کرد.
البته فهم شرایط انجام این مقصود تنها در گرو زمانشناسی و موقعیتشناسی رهبری نهضت و جنبش میباشد، چراکه اگر این عمل به صورت سزارین تشکیلاتی بدون تحلیل مشخص از پتانسیل درونی تشکیلات جنبش صورت بگیرد نه تنها عامل تقویت نهضت و جنبش نخواهد شد بلکه بالعکس بسترساز نابودی موجودیت تمامی نهضت و جنبش میشود. زیرا مبارزه علنی به خاطر اشراف و تسلط دشمن بر تشکیلات علنی و نیروهای جنبش و نهضت ضربه پذیری فیزیکی و امنیتی نیروهای جنبش و نهضت را صد چندان میکند. به همین دلیل بزرگترین مسئولیت سازماندهی و تشکیلاتی رهبری نهضت در آغاز، فرایند علنی کردن مبارزه ایجاد ضربه خورهای امنیتی و تشکیلاتی میباشد که هجرت اقلیمی و جغرافیائی یکی از بزرگترین تاکتیکهائی بوده است که از آغاز تکوین مبارزه عدالتخواهانه و رهائیبخش و آزادیبخش بشر توسط رهبری جنبش جهت مقابله با ضربههای تشکیلاتی و امنیتی دشمن رویاروی و مسلط عدالت و آگاهی و آزادی خلقها به کار گرفته شده است.
لذا در همین رابطه بود که در سال ششم بعثت به موازات تصمیم پیامبر اسلام به عنوان رهبری جنبش جهت علنی کردن نهضت و مبارزه و حرکت تاکتیک هجرت اقلیمی به حبشه و یثرب در نوک پیکان انتخاب پیامبر اسلام قرار گرفت. بنابراین در سال ششم بعثت پیامبر اسلام در برابر یک تندپیچ تاریخی قرار گرفته بود چراکه دیگر نه میتوانست مانند 5 سال گذشته حرکت خود را به صورت مخفیانه پیش ببرد و دلیل آن هم این بود که این امر بسترساز سکتاریست اجتماعی و منطقهائی و جهانی و تاریخی او میشد که معنا و مفهوم آن نابودی مطلق هویت و موجودیت نهضت نوپای اسلامی بود، لذا از آنجائیکه پیامبر اسلام از همان آغاز بعثت و تکوین حرکتش به وضوح میدانست که او خاتم پیامبران تسلسل نهضت رهائیبخش توحیدی ابراهیم خلیل است لذا نه مانند موسی مسئولیت خودش را در چارچوب نجات قوم بنی اسرائیل تعریف کرد و نه مانند عیسی رسالت خودش را در ایجاد رفرم مذهبی قوم یهود میدانست. او از همان آغاز بعثت به پروژه ختمیت نبوت ابراهیمی توسط خود آگاه بود و پیوسته دغدغه آن داشت که نکند پروژه ختمیت نبوت او در بستر سرکوب قهرآمیز دشمن رویاروی عدالت و آگاهی و آزادی ناتمام گردد.
«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ - ای پیامبر تو رحمتی هستی که به سوی همه جماعتهای بشری فرستاده شدهای» (آیه 107 - سوره انبیاء) به همین دلیل او در سال ششم بعثت مانند جوجهائی که در پوسته تخم مرغ به مرحله کمال فیزیکی رسیده است و میبایست هر چه زودتر جهت صیانت از حیاتش، پوسته حصار خود را بشکند یا نوزادی که در رحم مادر به کمال فیزیکی رسیده است و تنها راه استمرار حیاتش خروج از رحم مادر است جهت تحقق پروژه ختمیت نبوتش و استمرار حیات جنبش توحید و رهائی خود، باید هر چه زودتر با علنی کردن مبارزه، مخاطبین خود را از قبائل مکه و اعراب بادیه نشین عربستان به سطح جهانی و تاریخ گسترش دهد و لذا در همین رابطه بود که در سال ششم بعثت با اینکه هنوز به لحاظ فیزیکی تعداد مسلمانان کمتر از 100 نفر بودند، پیامبر اسلام در کنار انتخاب تاکتیک هجرت به حبشه بعضی از یاران خود بلافاصله پس از علنی کردن مبارزه خود در مکه، شهری که قدرتهای جهانی حتی ارزش شناختن مکانی و جغرافیائی آن را هم برای خود قائل نبودند به امپراطوریهای جهانی ایران و روم و مصر نامه مینویسد و آنها را دعوت به اسلام میکند، البته با این شعار:
«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیئًا وَلَا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ - بگو ای اهل الکتاب بیاید به سوی یک شعار و کلمه واحد با هم وحدت کنیم و آن اینکه اولا جز خدای واحد نپرسیدیم، ثانیا به آن خدای واحد شرک نورزیم، ثالثا در میان خود ربی جز خداوند برای خود انتخاب نکنیم پس اگر به این شعار ایمان آوردید و به خداوندان و ارباب زمین پشت کردید بگوئید که ما مسلمانیم» (سوره آل عمران - آیه 64) که پیامبر اسلام در سر لوحه نامههای خود مینوشت و بدین ترتیب بود که سال ششم بعثت برای پیامبر اسلام و نهضت نوپای او یکسال لیله القدر تاریخی بود، زیرا پیامبر اسلام مجبور بود از یک طرف با تمام توان در برابر فشارهای استخوان سوز ارباب دارالندوه مکه مقابله نماید و از طرف جهت صیانت فیزیکی از شر جنایات ارباب مکه کادرهای پرورش یافته خود را که حاصل تلاش بی امان او در طول 5 سال گذشته بوده است، به حبشه بفرستد و در راستای تعمیق مبارزه خود و جذب نیروهای مردمی، تبلیغ خود را از مکه به عرصه جهانی گسترش دهد تا بتواند در این چهار سال مانده به دوران مکی جهت برپائی مدینهالنبی بسترسازی استراتژیک بکند.
4 - «معراج» معرف تکامل فردی و عمودی پیامبر و «اسری» معرف تکامل اجتماعی او میباشد:
سال ششم بعثت به همان اندازه که برای نهضت توحید و رهائیبخش پیامبر اسلام دارای حساسیت تاریخی میباشد و جنبش اسلامی در یک تندپیچ تاریخی قرار گرفته است، به همان اندازه برای شخص پیامبر اسلام به عنوان لیدر و تنها فرمانده هدایتگر نهضت دارای خودویژگیهای حساسی میباشد چراکه آنچنانکه در سلسله تفسیرهای گذشته مطرح کردیم بسترهائی که باعث رشد و نمو شخصیت پیامبر اسلام میشد یکی خود پروسس وحی نبوی بود که به صورت تجربه باطنی پیامبر اسلام از اعماق وجود خویش آنها را تجربه میکرد و دیگر پراکسیس جامعهسازانه مدینهالنبی پیامبر اسلام در طول 23 حیات نبوی او بود که او به عنوان یک کاریزمات یا لیدر و فرمانده با نیروی ولایت این پراکسیس استخوان سوز را مدیریت و هدایت میکرد.
البته آنچنانکه قبلا در این رابطه مطرح کردیم دو پراکسیس باطنی وحی نبوی و پراکسیس جامعهسازانه مدینهالنبی پیامبر اسلام نسبت به یکدیگر صورت مکانیکی نداشتند بلکه بالعکس در یک پیوند دیالکتیکی آنچنانکه این دو پراکسیس باطنی و جامعهسازانه در وجود پیامبر اسلام از یکدیگر رویش و زایش میکردند، شخصیت پیامبر را هم میساختند و به عبارت دیگر دیالکتیک بین دو پراکسیس تجربه باطنی وحی نبوی پیامبر اسلام و پراکسیس جامعهسازانه مدینهالنبی در وجود خود پیامبر اسلام تجانس پیدا میکردند و خود این تجانس دیالکتیکی در وجود پیامبر اسلام آنچنانکه عبدالرحمن ابن خلدون تونسی میگوید بسترساز رشد و تکامل هم در عرصه وجودی و معراجی خود پیامبر اسلام میشد و هم باعث تکامل وحی نبوی میگردید و هم پتانسیل فرماندهی و مدیریت جامعهسازانه پیامبر اسلام را بالا میبرد و صد البته همین تجانس بین دو دیالکتیک پراکسیس باطنی تجربه وحی نبوی و پراکسیس جامعهسازانه مدینهالنبی پیامبر اسلام بود که عامل شکل گیری دینامیزم تکوینی وحی نبوی پیامبر اسلام یا قرآن نیز شده است.
اما نکتهائی که در این رابطه قابل توجه میباشد اینکه در سال ششم بعثت، پیامبر اسلام به علت برونی شدن و علنی شدن نهضت پیامبر اسلام از آنجائیکه مدیریت این نهضت که تماما توسط خود پیامبر اسلام انجام میگرفت، نیازمند به رشد و تکامل وجودی خود پیامبر اسلام بود تا او بتواند در برابر طوفان حوادث آینده که بر سر نهضت مقاومت رهائیبخش اسلامی فرود میآید مدیریت همه جانبهائی داشته باشد؛ لذا در این رابطه است که در سال ششم بعثت خود شخصیت وجودی پیامبر نیازمند به رشد و تکامل داشت تا بدان وسیله بتواند در فرایند جدید مبارزه به مدیریت همه جانبه نهضت بپردازد. از آنجائیکه آنچنانکه ابن خلدون میگوید در تحلیل نهائی تکامل وجودی پیامبر در عرصه تکامل پراکسیس وحی نبوی حاصل میشود، لذا سوره انبیاء در سال ششم بعثت منهای آن رسالت اجتماعی از نظر تکامل بخشی به شخصیت فردی پیامبر تاثیرگذار میباشد لذا در این رابطه در سوره انبیاء توسط تبیین تجربه نبوی انبیاء سلف پیامبر اسلام، مثل ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، لوط، موسی، هارون، نوح، داود، سلیمان، ایوب، ادریس، ذوالکفل، ذوالنون، زکریا، یحیی و عیسی میکوشد به پرورش شخصیت فردی پیامبر اسلام جهت مدیریت و هدایتگری حرکت نهضت نوپای رهائیبخش اسلامی بپردازد.
بنابراین طرح داستان پراکسیس نبوی انبیاء سلف پیامبر اسلام در این سوره برای تعالی و رشد وجودی پیامبر اسلام میباشد یعنی سوره انبیاء که در سال ششم بعثت نازل شده است دارای دو رسالت و پیام که نخست تدوین تئوری مکتب اسلام، دوم بسترسازی جهت رشد شخصیت وجودی پیامبر اسلام میباشد، در رابطه با مؤلفه تبیین تئوری عام مکتب به علت اینکه پیامبر در این فرایند جدید حرکت خود دیگر نمیتواند مانند گذشته به شعار تبلیغی یا ترویجی یا تهییجی صرف تکیه نماید، او مجبور است که در این مرحله اقدام به تدوین تئوری عام و خاص خود جهت کسب هویت مکتبی خود بکند.
لذا در این رابطه است که اگر پیامبر در 5 سال حرکت درونی بعثت خود توانسته بود برای مدت 3 سال تنها با شعار «قُولُوالا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» جنبش پیشگام نهضت اسلامی را تغذیه ایدئولوژیک نماید دیگر با علنی شدن مبارزه، او نمیتواند بدون تدوین تئوری عام یا مکتب مدون فکری مخاطبین جدید خود را در عرصه جهانی و منطقهائی را تغذیه فکری کند لذا در این رابطه است که او در سوره انبیاء میکوشد به این مهم پاسخ تاریخی بدهد. سوره انبیاء که در سال ششم بعثت بر پیامبر اسلام در مکه نازل شده است نخستین سوره و آیاتی هستند که در حیات نبوی پیامبر اسلام به تدوین تئوری عام مکتب اسلام تاریخی در کانتکس توحید و نبوت و قیامت بر پایه طبیعت و انسان و اجتماعی و تاریخ میپردازد و از این بابت است که سوره انبیاء یک سوره کامل و جامعی میباشد؛ لذا در این رابطه است که میتوانیم سوره انبیاء را نمایش تدوین تئوری عام مکتب اسلام تاریخی پیامبر بدانیم، البته موضوع سوره انبیاء آنچنانکه در آیه 2 این سوره آمده است:
«مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ - هیچ ذکر تازهائی از طرف پروردگارشان به سویشان نیامد مگر آنکه آن را به بازی و استهزاء گرفتند ذکر میباشد.» «ذکر» در دیسکورس قرآن معرف فونکسیون پیام رهائیبخش توحید ابراهیم میباشد که این فونکسیون عبارت است از بیداری و آگاهی که نزدیک به چهار هزار سال قبل یعنی 18 قرن قبل از میلاد مسیح توسط ابراهیم خلیل فونداسیونهای آن معماری گردید و در ادامه آن بود که نهضت «ذاکرین» یا «اهل ذکر» در تاریخ بشر جاری و ساری گردید، آنچنانکه سقراط در این رابطه در تبیین رسالت خودش میگفت «من یک خرمگس هستم که خداوند برای گزیدن و بیدار و آگاه کردن مردم آتن فرستاده است» و به این ترتیب او نقش ذاکر بودن خود را تبیین میکرد و در همین راستا است که قرآن از یک طرف گوهر و مضمون خود را با ترم «ذکر» مطرح میکند.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ - همانا ما قرآن را فرستادیم و ما محافظ و نگهبان او خواهیم بود» (سوره حجر - آیه 9)
و باز آنچنانکه در آیه 105 همین سوره مشاهده کردیم:
«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ - و به تحقیق ما در زبور و قبل از آن در نهضت ابراهیم و موسی مقدر کردیم که وارث نهائی زمین بندگان شایسته خداوند که همان مستضعفین زمین میباشند خواهند بود» (سوره انبیاء - آیه 105)
اشاره به آیه 5 سوره قصص است که تکمیل کننده این آیه میباشد
«وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ – و اراده کردیم تا منت نهیم بر مستضعفین زمین چراکه انها را ائمه و وارث زمین کردیم.»
در آیه 105 سوره انبیاء تمامی نهضت رهائیبخش توحیدی از ابراهیم و موسی تا داود و زبور با عنوان «ذکر» مطرح میکند و در سوره غاشیه آیه 21 قرآن رسالت پیامبر اسلام را با عنوان «ذکر» مطرح میکند.
«فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ - ای پیامبر مردم آگاه کن چراکه رسالت تو در طرح» ذکر است (سوره غاشیه - آیه 21) و در سوره قلم آیه 52 قرآن به عنوان اسلام تاریخی برای همه بشریت تا پایان تاریخ میداند.
«وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ - و نیست جز اینکه ما قرآن را به عنوان ذکری برای همه تاریخ و بشریت قرار دادیم» (سوره قلم - آیه 52).
بنابراین موضوع سوره انبیاء فقط «ذکر» است.
ادامه دارد