سلسله درسهائی از نهج البلاغه – درس 27
«قرآن» در آئینه «نهج البلاغه» - قسمت اول
«...ذَلِک الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ ینْطِقَ... - قرآن هرگز با شما سخن نخواهد گفت - شما قرآن را به سخن گفتن وادار کنید» (نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه 158 – ص 223 – س 4).
«...فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ... - قرآن اگرچه امر به معروف و نهی عن المنکر (در عرصه هدایتگری) میباشد، اما خود صامت گویائی است» (خطبه 183 - نهج البلاغه صبحی الصالح – ص 265 – س 10).
بارزترین مشخصه قرآن در رویکرد امام علی (در فهم قرآن و وحی نبوی پیامبر اسلام) در نهج البلاغه، آنچنانکه به وضوح در عبارات فوق (از نهج البلاغه امام علی) قابل فهم میباشد این است که، «قرآن به عنوان راهنمای عمل و کتاب هدایتگر متقین («ذَلِک الْکتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ - قرآن که شکی در آن نیست که وحی نبوی پیامبر اسلام میباشد، تنها میتواند هدایتگر متقین باشد» سوره بقره – آیه 2) به صورت خودبخودی و بالفعل و فرازمانی و فراتاریخی و فرامکانی نمیتواند برای همه مخاطبین، «کتاب هدایتگر» باشد؛ و ممکن است همین کتاب هدایتگر و راهنمای عمل برای بعضی، حتی گمراه کننده هم باشد:
زانکه از قرآن بسی گمره شدند / زین رسن قومی درون چه شدن
مر رسن را نیست جرمی ای عنود / چون تو را سودای سر بالا نیود
مولوی – مثنوی – دفتر سوم – ص 204 – س 37
آنچنانکه برعکس همین قرآن برای بعضی دیگر میتواند چیز دیگر باشد؛ و به عنوان کتاب هدایت، مصباح الهدی، جهت شورانیدن عقول تودهها («...وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ... - تا خاکها را از روی گنجینههای عقول تودهها بردارد» نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه 1 - ص 43 – س 12 ) درآید.
نقش قرآن تا در این عالم نشست / نقشهای پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیزی دیگر است
چون بجان در رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
مثل حق پنهان و هم پیداست این / زنده و پاینده و گویاست این
اندر و تقدیرهای غرب و شرق / سرعت اندیشه پیدا کن چو برق
با مسلمان گفت جان بر کف بنه / هر چه از حاجت فزون داری بده
آفریدی شرع و آئینی دگر / اندکی با نور قرآنش نگر
از بم و زیر حیات آگه شوی / هم زتقدیر حیات آگه شوی
محفل ما بی می و بی ساقی است / ساز قرآن را نواها باقی است
زخمه ما بیاثر افتد اگر / آسمان دارد هزاران زخمهور
ذکر حق از امتان آمد غنی / از زمان و از مکان آمد غنی
ذکر حق از ذکر هر ذاکر جداست / احتیاج روم و شام او را کجاست
حق اگر از پیش ما برداردش / پیش قومی دیگری بگذاردش
از مسلمان دیدهام تقلید و ظن / هر زمان جانم بلرزد در بدن
ترسم از روزی که محرومش کنند / آتش خود بر دل دیگر زنند
حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری – کلیات اقبال لاهوری – جاوید نامه – ص 317 – س 1 تا 16
و باز در همین رابطه است که امام علی میفرماید:
«...فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَةِ... - خداوند پیامبران را پیاپی به سوی تودهها فرستاد تا با شورانیدن عقول تودهها، نعمت فراموش شده توسط تودهها را به یادشان بیاورد؛ و با دلایل روشن آنها را به سوی آگاهی سوق دهند؛ و بدین ترتیب وظیفه رسالت خود را نسبت به تودهها به جای آوررند» (نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه شماره یک).
بنابراین یکی از مشخصههای بارز قرآن (به عنوان یک کتاب هدایتگر تودهها جهت شورانیدن عقول آنها) از نظر امام علی (معلم اول قرآن پس از رسول الله، آنچنانکه خود او فرمود: «انا القرآن ناطق - من قرآن ناطق هستم» ) این است که «قرآن فی نفسه صامت است، و هرگز خودبخود و به صورت یکطرفه با مخاطبش سخن نمیگوید». («وَ لَنْ ینْطِقَ...») و «وظیفه پیشگامان مسلمان در هر جامعه ای آن است که در چارچوب شرایط خودویژه و کنکریت زمانی و مکانی و تاریخی و اجتماعی و فرهنگی جامعه خود توسط موتور دینامیسم قرآن یعنی اجتهاد در اصول و فروع کلامی و فقهی و نظری و عملی این قرآن خاموش و صامت را به حرف درآورند.» («...ذَلِک الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ... - قرآن را به حرف زدن وادار سازید).
به عبارت دیگر رمز حیات دینامیک قرآن به عنوان کتاب راهنمای عمل برای مسلمین (از نگاه امام علی در نهج البلاغه) در این است که قرآن را به حرف زدن درآوریم: «فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَخَذَ عَلَیهِ مِیثَاقَهُمْ... - قرآن اگرچه امر کننده و نهی کننده میباشد، اما خود قرآن فی نفسه ساکت گویائی است که حجت خداوند بر مخلوقاتش میباشد و خداوند از تودهها برای اعتقاد و عمل به این پیمان گرفته است» (نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه 183 – ص 265 – س 10).
یعنی تا زمانیکه ما نتوانیم قرآن را به حرف زدن وادار سازیم، قرآن نمیتواند به عنوان راهنمای عمل هدایتگر ما در عرصه پراکسیس اجتماعی و انسانی و تاریخی، جهت به قیام واداشتن تودهها بر علیه ظلم و ستم حاکم بر خویش بشود («لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ... - قطعاً و مسلماً، ما پیامبران خود را با دلایل روشن و کتاب و میزان برایان فرستادیم تا آنها توسط شورانیدن عقول توده، مردم را بر علیه نظام ظلم و ستم حاکم بر خویش بر آشوبانند» (سوره حدید – آیه 25 ).
باری، به این دلیل است که برعکس تورات و انجیل (که به صورت فرازمانی و فراتاریخی و فرامکانی بر موسی و عیسی نازل شده بودند و همین صورت نزول فرازمانی و فراتاریخی آغازین و تکوین آنها باعث گردیده است تا از ظهور و بعثت آنها الی زماننا هذا، هم تورات و هم انجیل صورتی ثابت و فرازمانی و فراتاریخی داشته باشند) اما قرآن از آنجائیکه از بدو تکوین آن (توسط پیامبر اسلام) صورتی تاریخمند، زمانمند و مکانمند داشته است و در بستر پراکسیس جامعهسازانه و انسانسازانه و تاریخسازانه پیامبر اسلام تکوین پیدا کرده است، همین پراکسیس جامعهسازانه و انسانسازانه و تاریخسازانه جوهر قرآن، باعث گردیده است تا قرآن از همان آغاز تکوین، دارای دینامیسم درونی بشود؛ و توسط همین دینامیسم درونی قرآن بوده است که از بعد از وفات پیامبر اسلام - در سال 11 هجری - همراه با شروع دوران ختم نبوت و قطع وحی نبوی بر بشریت الی یومنا هذا، مسلمانان توسط سه رویکرد:
1 – تفسیرگرایانه،
2 – تأویلگرایانه،
3 - تعبیرگرایانه، کوشیدهاند تا قرآن صامت را به حرف درآورند.
قابل ذکر است که حسین حاجی فرج دباغ - معروف به عبدالکریم سروش - در کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» خود با تاسی از تئوری فنومن و نومن کانتی میکوشد که:
اولاً معرفت دینی را از ذات دین جدا سازد.
ثانیاً آنچنانکه کانت میگوید «معرفت بشری» را حتی معرفت خود پیامبر اسلام را فقط در چارچوب فنومنها تعریف کند و نومنها یا ذات قرآن و ذات متن و ذات دین غیر قابل شناخت بداند.
ثالثاً «معرفت دینی» حتی اگر توسط خود پیامبر بوسیله وحی نبوی حاصل شود، یک امر بشری میداند.
رابعاً موضوع «صامت بودن متن و قرآن» از نظر او در چارچوب غیر قابل شناخت بودن نومنها یا جوهر متن و جوهر دین قابل تبیین میباشد.
خامسا با اینکه او جوهر متن یا اصل متن یا نومن متن و قرآن برای بشر حتی خود پیامبر اسلام غیر قابل شناخت میداند، معتقد به تفکیک مکانیکی، ذاتیات و عرضیات در آیات قرآن میباشد که با تاسی از اصل تفکیک ابدیت و تغییر علامه محمد اقبال لاهوری، تحت عنوان ذاتیات و عرضیات قرآن، این تفکیک را تعریف مینماید، اما هرگز در هیچ جا نمیتواند ذاتیات قرآن یا به قول اقبال «ابدیت قرآن» را مشخص سازد. چراکه مانند اقبال و شریعتی معتقد به توحید در مؤلفههای مختلف توحید وجودی و توحید انسانی و توحید اجتماعی و توحید تاریخی نیست تا توسط آن بتواند مانند اقبال و شریعتی «ذاتیات یا ابدیت آیات قرآن را از عرضیات یا به قول اقبال «تغییر» مشخص نماید.
لذا همین امر باعث گردیده است تا تقریباً در همه جا حسین حاجی فرج دباغ تمامی آیات قرآن را به صورت مستقیم و غیر مستقیم در چارچوب همان «عرضیات» مورد اعتقاد خود تعریف نماید. (برعکس اقبال و شریعتی که تغییر در تفکیک آیات قرآن، در کادر ابدیت آیات قرآن تعریف مینمایند) در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا در نهایت آبشخور تکوین وحی نبوی پیامبر اسلام که از نظر اقبال و شریعتی، تجربه اگزیستانسی معراجی و اسرائی پیامبر اسلام میباشد، در شکل روءیاهای رسولانه تعریف نماید و خود قرآن را به صورت خوابنامه پیامبر اسلام تبیین کند؛ و جهت به حرف درآوردن قرآن بر «رویکرد تعبیر خواب» تکیه نماید، نه «تفسیر و تأویل عقلی و علمی زمانمند و مکانمند و تاریخمند قرآن.»
ذکر این موضوع در اینجا برای این ضرورت پیدا کرد که هرگز «تئوری و نظریه صامت بودن قرآن از نظر امام علی برای خواننده این متن، تداعی کننده تئوری کانتی نومنی و فنومنی حسین حاجی فرج دباغ نکند». چرا که نظریه صامت بودن قرآن از نظر امام علی:
اولاً فقط مشمول «دوران ختم نبوت» یعنی پس از وفات پیامبر اسلام در سال 11 هجری الی الان میشود و هرگز امام علی معتقد به صامت بودن قرآن در طول 23 سال حیات نبوی پیامبر اسلام نمیباشد.
ثانیاً از نظر امام علی صامت بودن قرآن در دوران ختم نبوت و قطع وحی نبوی بر بشریت، به علت دینامیسم زمانمند و مکانمند و تاریخمند قرآن است. چراکه از نظر امام علی اگر قرآن مانند زمان 23 ساله حیات نبوی خود پیامبر اسلام در دوران ختم نبوت صامت نمیشد و گویا میبود، این امر باعث نفی دینامیسم قرآن، جهت زمانمند و مکانمند و تاریخمند شدن قرآن، میگردید.
ادامه دارد