سلسله درسهائی از نهجالبلاغه - قسمت چهارم
چگونه میتوانیم «جهان» و «جامعه» را «تغییر» دهیم؟
تغییر «گفتمان فردگرایانه» به «گفتمان جامعهگرایانه» در رویکرد امام علی
باری، ذکر این مصداقهای تاریخی برای آن است تا به خودویژگیهای شرایط جامعه مسلمین در فرایند پساوفات پیامبر اسلام، در عرصه پروسس اسلام تاریخی پی ببریم؛ که چگونه به یکباره در سالهای آغازین پس از وفات پیامبر اسلام، انسان سه مؤلفهای و جامعه استوار بر سه پایه دستپرورده پیامبر اسلام تجزیه گردید و پراگماتیسم نظامی جایگزین پراکسیس انسانساز و جامعهساز و تاریخساز پیامبر اسلام شد.
بنابراین، آن تحلیلی که در خطبه پنج نهجالبلاغه، امام علی به عنوان نخستین تحلیل سیاسی خود از جامعه مسلمین در مرحله پساوفات پیامبر اسلام مطرح میکند و اعلام میکند که فقط او از این تحلیل واقف است و توان نقل آن به مسلمین ندارد و جامعه مسلمین توان شنیدن آن را ندارند، همین تحلیل تجزیه انسان و تجزیه جامعه مدینه النبی پیامبر اسلام میباشد، چرا به مجرد وفات پیامبر اسلام این تجزیه دو فرایندی و دو شاخهای صورت گرفت؟ پاسخ به این سؤال باز میگردد به نوپائی مدینه النبی پیامبر اسلام که امام علی در خطبه پنج نهجالبلاغه از آن به عنوان «نارس بودن این میوه یاد میکند.»
با عنایت به همه این موارد بود که امام علی در سال 36 یعنی 25 سال بعد از وفات پیامبر اسلام، زمانیکه «به ناخواسته خلافت بر مسلمین بر او تحمیل گردید»، نخستین وظیفه خود بازتولید و بازسازی انسان و جامعه تک بعدی و تک مولفهای و تک پایهای تشخیص داد. لذا در رابطه با درمان این درد بزرگ بود که امام علی در آن دوران تند پیچ تاریخ اسلام، ابتدا خود را در برابر یک سؤال بزرگ قرار داد؛ و آن این بود که «چه تفاوت بزرگی بین مدینه النبی پیامبر اسلام در دوران ده ساله پیشاوفات پیامبر اسلام با جامعه مسلمین در دوران 25 ساله پساوفات پیامبر اسلام وجود دارد که باعث گردیده است تا جامعه مسلمین در دوران 25 ساله پساوفات پیامبر اسلام به مرحلهای برسند که بر علیه سومین خلیفه پیامبر قیام کنند و او را بکشند و آنچنان نفرت او بر مدینه رسول الله حاکم باشد که حتی مردم مدینه حاضر نبودند که جنازه متعفن شده او به خاک بسپارند؟
در پاسخ به این سؤال سترگ و مردافکن بود که امام علی به این حقیقت رسید که تنها وجه ممیزه جامعه 25 سال مسلمین در فرایند پساوفات پیامبر اسلام با فرایند ده ساله مدینه النبی پیشاوفات پیامبر اسلام، «تغییر گفتمان حاکم بر جامعه مسلمین میباشد»، چراکه تنها عاملی که باعث گردید تا پیامبر اسلام در مدت ده سال، مدینه النبی خود را در بین قبائل بادیهنشین عربستان بر پا کند، حاکمیت گفتمان آرمانگرا و ایدئولوژیکی و جامعهساز و انسانگرا، به جای گفتمان قبیلهگرا و بردهساز و ضد انسانی حاکم بر عربستان بادیهنشین بود که پیامبر اسلام توسط وحی نبوی و ایمان حواریون خود به سه اصل توحید و نبوت و آخرت، در مدت 23 سال دوران حیات وحی نبوی خود توانست گفتمان آرمانگرا و ایدئولوژیک و جامعهساز و مسئولیتآفرین خود را بر جامعه تازه تکوین یافته مدینه النبی مسلط نماید؛ و در چارچوب این گفتمان آرمانگرا و ایدئولوژیکی و جامعهساز و مسئولیتآفرین بود که علاوه بر اینکه پیامبر اسلام در فرایند پرورش کادرهای همه جانبه 13 ساله مکی خود توانست توسط این گفتمان آرمانگرا و ایدئولوژیکی خود (که مادیت آن در وحی نبوی پیامبر اسلام خلاصه میشد) انسانهای بزرگی امثال بلال و عمار و ابوذر و امام علی و غیره بسازد (که هر کدام از آنها برای بشریت همه زمانها به عنوان یک الگو میباشند) و این توان را پیدا کرد که آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری میگوید، «تمامی ابعاد وجودی و اگزیستانسی خود را در مدینه النبی یا جامعه دستپروده خود به نمایش بگذارد»، زیرا بزرگترین فونکسیونی که گفتمان آرمانگرایانه و ایدئولوژیکی پیامبر اسلام در ایمان این دستپروردگان داشت، «جایگزین شدن گفتمان جامعهسازی به جای فردگرائی و قبیلهگرائی بود.»
توسط این جایگزینی آلترناتیوی در ایمان و وجدان این دستپروردگان بود که پدیده «ایثار» به عنوان یک سنتز در زندگی این افراد ظاهر گردید و توسط پتانسیل پدیده «ایثار» بود که پیامبر اسلام توانست در مدت اندک ده ساله فرایند مدنی، مدینه النبی خود را بر پا سازد و قطعاً و جزما پیامبر اسلام بدون گفتمان آرمانگرایانه و ایدئولوژیکی و جامعهسازانه و مسئولیتآفرین، هرگز نمیتوانست نهال ایثار را در وجدان و ایمان این دستپروردههای خود پرورش دهد و به ثمر بنشاند.
شعار «لااله الا الله» نماد گفتمان آرمانگرایانه و ایدئولوژیک و انسانساز و جامعهساز و مسئولیتآفرین 23 سال دوران وحی نبوی پیامبر اسلام بود؛ و لذا در چارچوب این شعار بود که پیامبر اسلام به خصوص در دوران ده سال جامعهسازانه مدنی حرکت خود توانست به صورت دو مؤلفه از یکطرف توسط سلاح «لا» به نفی قدرت سه مؤلفهای (زر و زور و تزویر) بپردازد و از طرف دیگر توسط سلاح «الا» به اثبات سه مؤلفه «آگاهی و قسط و رهائی» بپردازد.
بنابراین مهمترین و بزرگترین دستاورد پیامبر اسلام، از گفتمان آرمانگرایانه و جامعهسازانه و انسانسازانه و مسئولیتآفرین خود، «تغییر رویکرد فردگرایانه و قبیلهگرایانه به رویکرد جامعهسازانه و جهانسازانه و انسانسازانه آن روز بشریت بود»؛ اما از آنجائیکه دوران جامعهسازانه پیامبر اسلام در فرایند ده ساله مدنی کوتاه بود، لذا پروسس جامعهسازانه پیامبر اسلام نتوانست به صورت کامل نهادینه گردد. در نتیجه با وفات پیامبر اسلام این رشتههای ده ساله، دوباره پنبه شد و قبیلهگرائی و نژادپرستی و فردگرائی جایگزین گفتمان جامعهسازانه و انسانسازانه و جهانسازانه و ایدئولوژیک پیامبر اسلام گردید.
جنگ خارجی و فتوحات مسلمین و ورود غنائم سرسامآور این جنگها به مدینه باعث گردید تا شرایط برای به محاق رفتن گفتمان آرمانگرایانه و جامعهسازانه و ایدئولوژیک زمان پیامبر اسلام فراهم بشود؛ و از بعد از این به محاق رفتن گفتمان ایدئولوژیک پیامبر بود که انسان و جامعه سه بعدی دستپرورده پیامبر اسلام تجزیه گردید. لذا در چارچوب این تحلیل امام علی از تغییر گفتمان مسلط بر جامعه مسلمین در دو فرایند پیشاوفات و پساوفات پیامبر اسلام بود که در نخستین خطبهای که بر وفات پیامبر اسلام ایراد کرد به شرح عظمت این مصیبت بزرگ پرداخت.
«بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک مَا لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاک وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیک سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّک أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیک مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَک وَ لَکنَّهُ مَا لَا یمْلَک رَدُّهُ وَ لَا یسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکرْنَا عِنْدَ رَبِّک وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک - ای رسول خدا پدر و مادرم فدای تو - (قابل ذکر است که امام علی در زمان وفات پیامبر اسلام نه پدر داشت و نه مادر تا فدای پیامبر اسلام بکند، بیان این کلام در اینجا آنچنانکه در دیسکورس اعراب هنوز هم برقرار میباشد دلالت بر اوج ایثار و احترام و ارزش امام علی برای پیامبر اسلام میباشد) با وفات تو ای پیامبر اسلام رشتههائی پنبه شد که در مرگ جز تو، هرگز این مصیبت و فاجعه اتفاق نیافتاده است - سه انقطاع بزرگ، نبوت، انباء، اخبار سماء - عظمت مصیبت خلاء وجودی تو برای جامعه مسلمین آنچنان بزرگ میباشد که تمامی مصیبتهای دیگر در برابر آن کوچک میباشند - و عظمت مصیبت وفات تو برای من آنچنان بزرگ است که اگر خودت مرا به شکیبائی امر نکرده بودی و مرا از بیتابی نهی نکرده بودی، آنچنان بر مصیبت خلاء وجود تو میگرییدم تا تمام اشک دیدهام تمام گردد - البته درد همچنان بیدرمان میماند - و رنج اندوه پا بر جا - و با همه این احوال این زاری و بیقراری در فقدان وجود تو بس اندک میبود - لیکن وفات تو را نمیتوان باز گرداند - پدرو مادرم فدای تو - ای رسول الله در پیشگاه پروردگارت ما را یاد کن - و ما را به خاطر بیاور» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 234 - ص 355 – س 7 به بعد).
یادمان باشد که این زاری و بیقراری و مصیبتنامه انسانی است به نام علی یعنی همان کسی که در خطبه پنجم نهجالبلاغه مرگ برایش آنچنان بیپژمان است که پستان مادر برای کودک شیرخوار میباشد. فراموش نکنیم که گوینده کلام فوق انسانی است که خود او میگوید: «در سختیهای مبارزه وقتی فشار به اوج خود میرسید ما به پیامبر اسلام پناه میبردیم». حال امام علی با وفات پیامبر اسلام چه خلائی در انسان و جامعه و تاریخ احساس میکند که اینچنین بیقراری مینماید. بیشک آنچنانکه خود امام در خطبه 5 مطرح کرده است:
«...بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَی مَکنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیةِ فِی الطَّوِی الْبَعِیدَةِ - امروز با وفات پیامبر اسلام چیزی میدانم که بر همه شما پوشیده میباشد و بیشک اگر شما هم مانند من به آن آگاهی پیدا میکردید، همگی مانند طناب آویزان درون چاه به لرزه میافتادید.»
این آگاهی و تحلیل امام علی در رابطه با وفات پیامبر است که او را اینچنین برآشفته کرده است و این ادعای امام علی که میگوید، آن تحلیل و آگاهی فقط من دارم و دیگران ندارند چیست؟ بیشک آنچنانکه در کلام فوق امام علی مطرح میکند، آن آگاهی به «انقطاع ثلاثهای است که با وفات پیامبر اسلام حاصل شده است» و این انقطاع ثلاثه آنچنانکه امام علی در خطبه 16 نهجالبلاغه میفرماید، باعث گردیده است تا جامعه مسلمین در مرحله پساوفات پیامبر اسلام، دوباره باز گردند به دوران جاهلیت و دوران قبل از بعثت پیامبر اسلام.
باری، آنچه که باعث گردیده است تا جامعه مسلمین در مرحله پساوفات پیامبر اسلام به جاهلیت قبیلهگرائی و فردگرائی و نژادپرستانه برگردند، تغییر گفتمانی است که با وفات پیامبر اسلام در جامعه مسلمین اتفاق افتاده است؛ و آن تغییر گفتمان جامعهسازانه و انسانسازانه و جهانسازانه، به گفتمان قبیلهگرایانه و فردگرایانه میباشد؛ و این فاجعه اتفاق نیفتاد مگر اینکه گفتمان آرمانگرایانه و ایدئو لوژیکی که پیامبر اسلام با 23 سال رنج استخوانسوز برای مسلمین و بشریت به همراه آورده بود، توسط آلترناتیو گفتمان قبیلهگرایانه و نژادپرستانه و فردگرایانه و منغعتطلبانه و عافیتطلبانه به چالش کشیده شد؛ و همین تغییر گفتمان بود که باعث گردید تا انسان و جامعه سه مؤلفهای که پیامبر اسلام در دوران 23 ساله حیات نبوی خود معمار آن بود، تغییر ماهیت دهد و انسان تک بعدی و جامعه تک بعدی نظامیگری جایگزین آن شود. آنچنانکه دیدیم که تمام ارزشها به یکباره تغییر جوهر دادند.
لذا به همین دلیل امام علی پس از 25 سال گذار از دوران پساوفات پیامبر اسلام، در آن زمان که تودههای مسلمان پس از قیام بر علیه عثمان و سرنگونی و به قتل رسانید ن او، به ناخواسته قبول خلافت را بر امام علی تحمیل کردند، او در راستای بازسازی انسان و جامعه آن روز به ارث رسیده به او، توسط الگوی اجتماعی و انسانی که پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبوی خود معمار آن بود، تلاش کرد تا پروژه بازسازی انسانی و اجتماعی جامعه آن روز مسلمانان را در دستور کار خود قرار دهد؛ و برای دستیابی به این مهم بود که امام علی نخستین وظیفه مهم خود را «بازسازی گفتمان حاکم بر جامعه مسلمین در مرحله پساوفات پیامبر اسلام قرار داد». لذا بدین ترتیب بود که امام علی در طول نزدیک به 5 سال عمر خلافت خود، تمام تلاشش را در جهت بازسازی گفتمان حاکم بر جامعه مسلمین قرار داد.
بدین جهت در سال 36، امام علی پس از 25 سال گذشت از وفات پیامبر اسلام، اساسیترین وظیفه و مسئولیت خود جهت تغییر زیرساختی جامعه آن روز مسلمین، «تغییر گفتمان فردگرایانه و قبیلهگرایانه و نژادپرستانه به گفتمان انسانگرایانه و جامعهگرایانه و آرمانگرایانه و عدالتخواهانه و حقطلبانه و ایدئولوژیکی تعریف کرد»؛ و به همین دلیل بود که در اوان هجمه تودههای مردم جهت بیعت با او، او از قبول خلافت بر مردم خودداری میکرد، چراکه معتقد بود که جامعه آن روز مسلمین به علت رویکرد و گرایشات فردی و قبیلگی و نژادپرستانهای که گرفتار آن گردیده است، در آن شرایط تاریخی توان و ظرفیت استحاله گفتمان حاکم بر خود از صورت گفتمان فردی به گفتمان جامعهگرایانه و از گفتمان قبیلهگرائی و نژادپرستانه به گفتمان انسانگرایانه و عدالتخواهانه و حقطلبانه و از گفتمان عافیتطلبانه به گفتمان آرمانگرایانه ندارند؛ و از آنجائیکه امام علی میدانست که لازمه تغییر گفتمان حاکم بر جامعه نیازمند به بازسازی همه جانبه نظری و عملی میباشد و خوب میدانست که جامعه طبقاتی شده آن روز مسلمین، ظرفیت بازسازی نظری و عملی ندارند از قبول خلافت سر باز میزد.
«دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکرَتْ وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکمْ رَکبْتُ بِکمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَکتُمُونِی فَأَنَا کأَحَدِکمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکمْ وَ أَطْوَعُکمْ لِمَنْ وَلَّیتُمُوهُ أَمْرَکمْ وَ أَنَا لَکمْ وَزِیراً خَیرٌ لَکمْ مِنِّی أَمِیراً - مرا رها کنید و دیگری را (برای رهبری بر خودتان) انتخاب کنید - چراکه من با قبول دعوت شما به خلافت به استقبال امری میروم که جنبهها و رنگهای گوناگون دارد (و با قبول خلافت و ورود من به این عرصه میدانم که) نه دلهای شما برابر حرکت تحولخواهانه من برجای میماند و نه خرد و عقلهای شما توان پذیرش آن بازسازی من را دارد، چرا که همانا جامعه امروز شما کران تا کران ابر فتنه را پوشانیده است و راه راست در جامعه امروز شما ناشناسا گردیده است، پس بدانید اگر من دعوت شما را بپذیریم، با جامعه فتنهزده امروز شما، آن خواهم کرد که خود تشخیص میدهم و در عرصه (تحول و تغییر و بازسازی این جامعه) گوشم را بدهکار هیچ ملامت و سرزنش صاحبان قدرت نمیکنم - آگاه باشید که با انتخاب من به خلافت، به استقبال خطر میرویم، پس اگر مرا واگذارید و دیگری را انتخاب کنید منهم مثل شما از منتخبین شما فرمانبری خواهم کرد و در آن صورت به جای رهبری مشاور و کمک یار شما میشوم» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 92 – ص 136 – س 8).
ادامه دارد