رفراندم، فراخوان؟ یا شعار؟ یا پروژه؟ و یا گفتمان؟ - قسمت اول
هر چند خیزش هشت روزه دیماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (که از هفتم تا چهاردهم دیماه 96 ادامه داشت)، بالاخره با تیر خلاص مهندسی شده دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سرکوب گردید، ولی پسلرزههای آن خیزش عظیم و خودجوش و خودانگیخته در «فرایند پساسرکوب» آن خیزش، همچنان توفنده مانند یک سونامی در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی در بالا و پائین و در جامعه مدنی و جامعه سیاسی ایران جاری و ساری گردید. آنچنانکه میتوانیم در این رابطه داوری کنیم که خیزش دیماه 96 در حساسترین تندپیچ حرکت تحولخواهانه جامعه ایران، مانند خروس بیمحلی شد که با اذانهای خود در دل شب تاریک و غاسق واقب حاکم بر جامعه ایران، «خواب تمامی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و جریانهای پیشاهنگ سه مؤلفهای داخل و خارج از کشور و جریانهای جناحهای دوگانه درونی حکومت و جناح به اصطلاح اصلاحطلب درون و برون مرزی کشور در رنگهای مختلف زرد و سبز و بنفش آن و تمامی جریانهای راست و چپ و مذهبی و غیر مذهبی که در راستای کسب قدرت سیاسی تلاش میکنند، آشفته ساخت.» البته خیزش دیماه 96 اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، منهای پسلرزههای سونامیوار پساسرکوب آن (توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم)، دارای پیشلرزهای پیشاخیزش دیماه 96 نیز بود که تا زمانیکه به فهم مشخص و تحلیل مشخص از آن «پیشلرزههای خیزش دیماه 96» دست پیدا نکنیم، نه تنها نمیتوانیم به «تحلیل مشخص» از خیزش دیماه 96 دست پیدا کنیم، حتی کسب «تحلیل مشخص» از پسلرزهها پساسرکوب آن خیزش برای ما غیر ممکن میگردد.
در خصوص ارائه «تحلیل مشخص» از پیشلرزههای خیزش دیماه 96 باید به عرصه جنبشهای مطالباتی و جنبشهای دادخواهانه و جنبشهای اعتراضی گروههای مختلف اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، از فرایند پساانتخابات دولت دوازدهم در 29 اردیبهشت 96 باز گردیم؛ که بلافاصله در فرایند پساانتخابات دولت دوازدهم (که در 29 اردیبهشت ماه سال 96 انجام گرفت) این جنبشها به صورت طوفانی اعتلا پیدا کردند. البته در خصوص آسیبشناسی جنبشهای مطالباتی و دادخواهانه و اعتراضی پیشاخیزش دیماه 96 آنچنانکه در سلسله مقالات منتشر شده در نشر مستضعفین (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) مطرح کردیم، آفتها و آسیبهای جنبشهای سه مؤلفهای پیشاخیزش دیماه 96 عبارت بودند از:
الف – عدم پیوند «طولی و عرضی» یا «افقی و عمودی» بین گروههای مختلف اجتماعی کنشگران جنبشهای فوق.
ب – محصور و محدود شدن جنبشهای فوق به عرصههای کارگاهی و صنفی (که البته در این رابطه باید جنبش مالباختگان که بیش از آنکه یک جنبش مطالباتی و دادخواهانه باشد، از همان شروع و آغاز به صورت یک جنبش اعتراضی و سیاسی ظهور پیدا کرد، از جنبشهای مطالباتی و دادخواهانه جاری و ساری در فرایند پیشاخیزش دیماه 96 جدا کرد).
ج – عدم سازماندهی فراگیر و ارگانیک و دینامیک درونجوش (و اتمیزه بودن آنها در عرصه میدانی) گروههای مختلف اجتماعی زحمتکشان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، از کارگران تا معلمان و بازنشستگان و غیره.
د - فقدان «نماینده سیاسی» این گروههای اجتماعی بالنده، چه در بالائیهای قدرت و چه در عرصه جریانهای سیاسی جنبشهای سه مؤلفهای پیشاهنگ درون مرزی و برون مرزی، به علت فقدان تشکیلات مستقل و فقدان جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین.
ه – پراکندگی در شعارها این گروههای مختلف اجتماعی به علت فقدان رهبری دینامیک درونجوش و فقدان برنامه و استراتژی و تاکتیکمحوری مشخص.
ز - محصور شدن خواستههای مطالباتی این جنبشهای صنفی در حد مطالبات روزمره اولیه، مثل دریافت حقوق معوقه، یا افزایش حداقل حقوق، یا لغو قراردادهای پیمانی و شرکتی و سفید امضاء و غیره.
ح – بنبست و عدم توانائی در دستیابی به خواستههای حداقلی خود و سرکوب این جنبشهای مطالبهمحور توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به علت عدم فراگیری عمودی و یا طبقهای شدن این جنبشها و به علت عدم پیوند تنگاتنگ یا افقی بین گروههای اجتماعی و جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و به علت فقدان سازماندهی خودجوش و دینامیک و به علت عدم استحاله این جنبشها به جنبشهای اعتصابی و سیاسی و محدود ماندن آنها در محدوده مبارزات کارگاهی و صنفی و حداکثر مبارزات آکسیونی اعتراضی، خیابانی (مثل کارگران هپکو و آذرآب در اراک)، آنهم در برابر نهادهای خود رژیم مطلقه فقاهتی برای «دادخواهی کردن از قاضی توسط خود قاضی.»
ک – تکیه کردن بر جناحهای درونی حاکمیت و چشم داشتن به معجزه خود حاکمیت جهت حل مشکلات آنها و پناه بردن به خود حاکمیت و کاهش دادن خواستههای مطالباتی خود به حداقلهای خواستههای صنفی و کارگاهی (مثل دریافت حقوق معوقه) و بیبرنامگی و عدم رهبری و فقدان ستاد دینامیک درونجوش و غیبت جامعه مدنی و نداشتن استراتژی و تاکتیک مشخص و فقدان سازماندهی درونجوش و تشکیلات مستقل.
باری، آنچه در عرصه جنبشهای مطالباتی و دادخواهانه و اعتراضی و آکسیونی یا خیابانی، فرایند پیشاخیزش دیماه 96 (که از خرداد 96 بلافاصله در فرایند پساانتخابات دولت دوازده در 29 اردیبهشت ماه 96 آغاز گردید) بیش از هر چیز قابل توجه بود، «ظهور و اعتلای جنبش مالباختگان بود که مانند یک سونامی از خرداد 96 به صورت فراگیر در اکثر شهرهای بزرگ و کوچک ایران از سرگرفته شدند»؛ که البته به لحاظ جوهر و ساختاری جنبش مالباختگان سال 96 (در فرایند پیشاخیزش دیماه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) با جنبشهای مطالباتی و دادخواهانه جاری و ساری اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران متفاوت بودند، چرا که:
اولاً جنبش مالباختگان از همان بدو ظهور خود صورت اعتراضی و سیاسی داشتند و ورای مؤسسات مالی رانتی و ورشکسته، با شعار «یک اختلاس کم بشه / مشکل ما حل میشه» تمامی نهادهای قدرت حتی نوک پیکان حاکمیت را هم به چالش کشیدند. «دزد غارت میکند / رژیم حمایت میکند.»
ثانیاً جنبش مالباختگان پیشاخیزش دیماه 96 برعکس جنبش مطالباتی و دادخواهانه جاری و ساری (فرایند پیشاخیزش دیماه 96 که فقط محدود به دادخواهی در برابر نهادهای قدرت مثل مجلس رژیم مطلقه فقاهتی یا نهادهای تأمین اجتماعی و نهادهای کارفرمای مربوط به خود بود)، از همان آغاز ظهور و تکوین خود به صورت جنبش آکسیونی و خیابانی، «مبارزه را از صحنه نهادهای قدرت به عرصه اجتماع و توده کشانیدند.»
ثالثاً جنبش مالباختگان پیشاخیزش دیماه 96 برعکس جنبشهای مطالباتی و دادخواهانه جاری و ساری (فرایند پیشاخیزش دیماه 96) که محدود به مرکز و پایتخت کشور میشدند، به علت فراگیر و کثرت جمعیت (بیش از 20 میلیون نفر) مالباختگان پروسسی فراگیر و همه جانبه از پیرامون به مرکز داشتند، بطوریکه در این رابطه میتوان داوری کرد که «به لحاظ کیفی اعتلای جنبش مالباختگان در شهرهای پیرامونی وسیعتر از مرکز بودند» و به همین دلیل مرکز به لحاظ زمانی هم «فرایندی متأخر از شهرهای پیرامونی داشت.»
رابعاً از آنجائیکه جنبش مالباختگان (برعکس جنبش مطالباتی و دادخواهانه جاری و ساری فرایند پیشاخیزش دیماه 96)، از همان آغاز ظهور خود در خرداد 96 صورت آکسیونی و جوهری اعتراضی و سیاسی داشتند، همین امر باعث گردید تا بزرگترین فونکسیون اجتماعی جنبش مالباختگان (در فرایند پیشاخیزش دیماه 96)، شکست دو مطلق در ذهنیت و وجدان تودههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشود که نماد یکی از این دو مطلق شکسته شده، «ضربهپذیر بودن دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی و فضای امنیتی و پلیسی حاکم بر جامعه ایران بود» و مطلق دوم شکسته شده، «غلبه ظهور پتانسیل درونجوش تودهها که باعث شکست مطلق ناتوانی قبلی نهادینه شده تودهها گردید» که سنتز و خروجی شکست این دو مطلق (در وجدان تودههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران توسط جنبش مالباختگان)، «ریزش ترس و وحشت و خودباختگی تودهها در برابر حاکمیت مطلقه فقاهتی بود.»
خامسا از آنجائیکه فراگیری دامنه جنبش مالباختگان (به علت جمعیت بیش از 20 میلیونی آنها)، به حدی بود که عرصه جنبش مالباختگان به سرعت مانند حریق در انبار باروت حتی به نیروهای پائینی دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم رسید و همین امر باعث گردید تا علاوه بر اینکه شرایط برای اعتلای فراگیر این جنبش فراهم بشود و علاوه بر اینکه این امر باعث گردید تا برای اولین بار نهادهای امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از بحران مالباختگان به عنوان «فرابحران و ابربحران رژیم مطلقه فقاهتی» تعریف نمایند و علاوه بر اینکه باعث گردید تا برای اولین بار قوای سه گانه رژیم مطلقه فقاهتی به صورت روزمره و روتین جهت مقابله با این ابربحران 29 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تشکیل جلسه بدهند و علاوه بر اینکه جنبش مالباختگان باعث آفتابی شدن حجم فسادهای چند لایهای و سیستمی و ساختاری درون رژیم مطلقه فقتاهتی حاکم گردید، از همه مهمتر اینکه، «جنبش مالباختگان باعث ریزش نیروها از بالائیهای قدرت به سمت پائینیهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران گردید.»
فراموش نکنیم که تفاوت اصلی ساختاری بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در این است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به علت تکیه بر مذهب دگماتیست فقاهتی و سنت متصلب مذهبی تودههای جامعه ایران در قاعده و بدنه هرم جامعه ایران دارای پایگاه و حواریونی برای خود میباشند، برعکس رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی که به علت شکست پروژه رفرم شاه – کندی در دهه 40 و 50 فاقد مشروعیت تودهای در قاعده و بدنه جامعه ایران بود، در نتیجه همین فقدان پایگاه تودهای رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در قاعده و بدنه جامعه ایران بود که باعث گردید تا در پروسس جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، سردمداران موجسوار و از راه رسیده و صفر کیلومتر بتوانند با تکیه بر سازماندهی سنتی روحانیت و بیش از 50 هزار مسجد و حسینیه در سراسر کشور، بزرگترین بسیج تودهای (نسبت به جمعیت ایران آن روز در تاریخ انقلابات سیاسی و اجتماعی جهان در فرایند ظهور سرمایهداری) بر علیه حکومت توتالیتر و کودتائی پهلوی صورت دهند. لذا بدون شک مهمترین فونکسیون جنبش مالباختگان توسط آفتابی کردن عرصه همه جانبه فساد ساختاری و سیستمی و چند لایهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «به زیر سؤال بردن مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برابر حواریون محدود خود در قاعده و بدنه هرم جامعه ایران بوده است.»
باری منهای همه این خودویژگیهای جنبش مالباختگان (در فرایند پیشاخیزش دیماه 96)، از خودویژگیهای اساسی دیگر جنبش مالباختگان (در آن فرایند) این بود که این جنبش مانند نوک کوه یخی بود که از بحرانهای هزار لای و تو در توی ساختاری، اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و اداری و مدیریتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خبر میداد؛ که البته در این چارچوب آنچه جنبش مالباختگان (منهای فساد همه جانبه ساختاری و سیستمی و چند لایهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بیش از همه آفتابی کرد، «بحران ساختاری» یا «بحران سرمایهداری نئولیبرالیستی و غیر متعارف نفتی – رانتی» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود، چراکه آبشخور جنبش مالباختگان ورشکستگی مؤسسات مالی – رانتی «خصولتی» تحت لوای تعاونیها بودند که طبق آمار خود نهادهای (آمارساز) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از یک سوم کل نقدینگی اقتصاد بحرانزده کشور در اختیار آنها میباشد؛ و طبق آمار نهادهای خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، ورشکستگی این مؤسسات مالی – پولی – رانتی – خصولتی - تعاونیهای فوق، باعث گردیده است تا بیش از 20 میلیون نفر از مردم نگونبخت ایران (از طبقه متوسط شهری تا اعماق قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) دچار غارت این مؤسسات مالی بشوند.
برای فهم جایگاه جمعیت 20 میلیون نفری غارتشدگان این مؤسسات خصولتی در عرصه هیرارشی هرم جامعه و جمعیت ایران کافی است که بدانیم که کل جمعیت طبقه کارگر ایران کمتر از 14 میلیون نفر میباشد و کل جمعیت حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران که بزرگترین و پر جمعیت گروه اجتماعی هرم جامعه ایران میباشند، 18 میلیون نفر است و کل جمعیت معلمان ایران یک میلیون نفر است، طبیعی است که سونامی 20 میلیون نفری مالباختگان غارت شده مؤسسات مالی – پولی – رانتی – خصولتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که از خرداد 96 به صورت فراگیر از شهرهای پیرامونی تا مرکز ادامه داشتند) به یکباره نوک کوه یخ بحران (ساختاری - اقتصادی) از اقیانوس بحرانها و فرابحرانها و ابربحرانهای تو در توی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پس از 39 سال حاکمیت یکطرفه بر جامعه و مردم ایران هویدا گردید.
برای فهم عظمت این کوه یخ (بحرانهای تو در توی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی تا زیست محیطی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) تنها کافی است که نگاهی اجمالی به بودجه سال 97 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیاندازیم، چرا که مهمترین شاخص برای فهم بحران اقتصادی و ساختاری یک کشور، بودجه سالانه آن کشور میباشد؛ که طبق آمارهای اعلام شده خود رژیم، مبلغ بودجه سال 97 رژیم مطلقه فقاهتی 11949354674000000 تومان (یازده میلیون و نهصد و چهل و نه هزار و سیصد و پنجاه و چهار میلیارد و ششصد و هفتاد و چهار میلیون تومان) میباشد که برای تأمین این مبلغ بودجه دولت دوازدهم شیخ حسن روحانی اعلام کرده است که 50 میلیارد دلار نفت میفروشد و 194 هزار میلیارد اوراق مشارکت پیشفروش میکند و سه هزار میلیارد تومان از طریق جرائم رانندگی از مردم ایران میگیرد و 55 میلیارد دلار هم از طریق مالیات تأمین مینماید و ضمناً یارانه 30 میلیون نفر را هم حذف مینماید؛ و الباقی توسط کسری بودجه و استقراض از بانکها و کاهش بودجه عمرانی و فروش سرمایههای دولتی به خصولتیها تأمین مینماید.
ادامه دارد