عید قربان جشن «پیوند انسان با خدا»، بر همه مسلمانان مبارک باد
حج تلاش خستگیناپذیر و مداوم انسان «برای پیوند با بینهایت بزرگ»
اندکی جنبش بکن همچون جنین / تا ببخشندت حواس نوربین
دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی
اندرین ره می تراش و می خراش / تا دم آخر دمی فارغ مباش
فرد از «توحید»، ابراهیمی شود / ملت از «توحید»، سلطانی شود
هر دو از، توحید میگیرند کمال / خلوت و جلوت تماشای جمال
چیست حج؟ حرف «لا» اندر منا / چیست حج؟ حرف «الا» در صفا
چیست حج؟ «لا اله» اندر نگاه / چیست حج؟ با هزاران چشم بودن، «یک نگاه»
چیست حج؟ غرق گشتن در تماشای خدا / هر زمان در انقلاب، و در دعا
چیست حج؟ شور و غوغا از یسار و از یمین / در مکان و لامکان، «ابن اسبیل»
چیست حج؟ «هاجر» شدن، در کوی دوست / چیست حج؟ «ترک عالم»، اختیار کوی دوست
چیست حج؟ کاروان و ناقه و دشت و نخیل / هر چه بینی نالد، «از درد رحیل»
چیست حج؟ «خویش را با خویش دیدن»، در خدا / چیست حج؟ «خویشتن در یافتن خود» در صفا
بگذر از حجی، که «عریانی دهد» / واطلب حجی، که «سلطانی دهد»
در منا، چاک کن «پیراهن تقلید» را / تا بیاموزی، به خود «توحید را»
«نقش حق» اول به جان انداختن / باز او را، «در جهان» انداختن
نقش «جان» تا در جهان گردد تمام / میشود، دیدار حج، «دیدار عام»
چیست حج؟ «از خودی» طرح جهانی ریختند / چیست حج؟ دلبری با قاهری، «آمیختن»
کار حاجی، است «تسلیم و رضا» / بر ضعیفان، راست ناید این قبا
مرد حاجی، با خدا دارد نیاز / با تو ما سازیم، تو با ما بساز
حج ملا، «حج فقه هست فراق» / حج عاشق، «حج غرق است و وصال»
حج ملا، «دور گشتن از خدا» / حج هاجر، «محو گشتن در صفا»
زانک «آیات خدا» , لا انتهاست / ای مسافر، «جاده را پایان کجاست؟»
کار ملا، «گفتن و فرسودن است» / کار هاجر «دیدن و افزودن است»
او سخن را، «بر حکومت میزند» / این تجلی را، به خود گم میکند
در منا آن «خاکدان ناتمام» / در طواف او، قمرها تیز گام
«وحی یزدان» پی به پی آید مرا / در حرا، «ایمان بیفزاید» مرا
مرد حاجی طبع روشن، راه اوست / خدمت «خلق خدا»، مقصود اوست
خدمت، «از رسم و ره پیغمبری» است / مزد خدمت خواستن «سوداگری است»
«اصل حج» این است، بدان ای بی خبر / میشود «محتاج از و محتاجتر»
وای آن حجی، که خواب آرد ترا / باز، در خواب گران دارد ترا
سحر و افسون است، «آن حج فقیه» / حب و افیون است، «آن حج فقیه»
نی طوافی، نی سجودی اندرو / نی دعائی، نی درودی اندرو
نی خدائی، «در نظام او دخیل» / نی کتاب، نی رسول، اسمعیل
در گذر، «از فقه اگر جویندهای» / تا ره «اثبات گیری زندهای»
مرد حق، «از کس نگیرد، رنگ و بو» / مرد حق، «از حق پذیرد، رنگ و بو»
در منا، تو «طایف افلاک شو» / بال و پر بگشا، و «پاک از خاک شو»
«مرد محرم» بی نیاز از هر مقام / «نی غلام او» را، نه او کس را غلام
«حرفانی جاعل» تقدیر او /از زمین تا آسمان، «تفسیر او»
او امام، و او صلوات، و او حرم / او مداد، و او کتاب، و او قلم
برتر از گردون، «مقام هاجر است» / «اصل تهذیب» احترام آدم است
چیست «میقات؟» بر خاستن از خواب جان / تا زخود آگاه گشتن، «با جهان»
باز گو، «ای سنگ اسود» بازگوی / آنچه دیدی، «از محمد بازگوی»
تا «نبوت از ولایت» کمتر است / عشق «مولا و فقیه» خود دیگر است
چشم را، «بر حج باز کردن» بندگی / «خویش را بی پرده دیدن» زندگی است
چیست معراج؟ «انقلاب اندر شعور» / از «شعور است» اینکه گوئی نزد و دور
بر «مقام خود» رسیدن محرم است / ذات را بی پرده دیدن محرم است