سلسله مقولات فلسفی

اصناف و انواع خداپرستی: خداپرستی تطبیقی - خداپرستی انطباقی - خداپرستی دگماتیسم – قسمت دوم

 

ب – «خداپرستی تصویرسوز تطبیقی» انبیاء ابراهیمی:

از آنجائیکه «خداپرستی انطباقی بشر» در عرصه «صورت‌سازی خدای بی‌صورت» از همان آغاز تاریخ بشر تکوین پیدا کرد و به موازات تکوین «خداپرستی صورت‌ساز انطباقی بشر» بود، که رفته رفته بشر برای ارتباط‌گیری و پیوند با آن «امر بی‌نهایت»، کوشید تا آن «صورت ذهنی بی‌نهایت خویش» را به صورت مجسم درآورد و از اینجا بود که آنچنانکه فویر باخ و بعد کارل مارکس در ادامه او مطرح کرد این خدای صورت‌ساز نبود که خالق انسان گردید بلکه خود این خداوند مخلوق انسان بود که انسان پس از صورت‌سازی از آن و مجسم کردن آن به شکل «بت» در پای آن به سجده افتاد و به پرستش آن مشغول گردید؛ و این پرستش «خالق خداوند» در برابر «مخلوق خود» بود که انسان را از خود بیگانه کرد؛ و در همین راستا است که فویر باخ و بعدا کارل مارکس آبشخور اولیه «از خود بیگانگی انسان» را در چارچوب عبادت و پرستش خدای دست‌ساز و مخلوق انسان دانستند.

علی ایحال مبارزه با بت‌پرستی که سرسلسله جنبان آن اب الانبیاء ابراهیم خلیل بود، چیزی جز مبارزه با این «خدای تصویرساز انطباقی» مجسم مخلوق انسان نبود و به همین ترتیب بود که پیامبران ابراهیمی پیوسته می‌کوشیدند تا در لوای مبارزه با بت‌پرستی به جنگ «خدایان تصویرساز بشر» بروند اما سختی کار پیامبران در این رابطه این بود که مخالفت با «خداپرستی تصویرساز انطباقی مخلوق بشر متوسط» که اکثریت قریب به اتفاق مخاطبین پیامبران تشکیل می‌دادند، از آنجائیکه بزرگ‌ترین موضوع و هدف رسالت پیامبران ابراهیمی «ایجاد پیوند و رابطه بین انسان و امر بی‌نهایت در وجود» بود، بسیار طبیعی بود که در عرصه «پیوند بین انسان و بی‌نهایت» پیامبران در مرحله اول مجبور شوند تا ابتدا جهت دستیابی به این مهم به «تبیین و تفسیر آن امر بی‌نهایت» مورد نظر خود بپردازند، چراکه آنچنانکه استیس می‌گوید «گرچه بشر همیشه تجربه بی‌نهایت و خداوند داشته است و بدون پیامبران می‌توانسته است این تجربه بی‌نهایت خود را به انجام برساند، اما مشکلی که - به علت نگاه انطباق با محیط - داشتند، تفسیر این تجربه بی‌نهایت بود.»

آنچنانکه با عنایت به عینک انطباقی‌آن‌ها باعث گردید تا انسان همیشه برای «تفسیر آن تجربه بی‌نهایت» مجبور شود تا «بی‌نهایت را در قبای تصویر و صفاتی»، آنچنانکه خود و اطرافیان خود می‌دید، درآورد. در نتیجه این امر باعث گردید تا «خدواند مخلوق ذهن انسان» که همان «خداوند انطباقی» و «خداوند تصویرساز» بود، متولد گردد و پس از تولد این «خداوند تصویرساز انطباقی انسان» بود که انسان به پرستش آن پرداخت و از اینجا بود که «نطفه شرک» در تاریخ انسان و در عرصه اپیستمولوژی بشر تکوین پیدا کرد؛ و در چارچوب این «خداوند تصویرساز انطباقی» و «مخلوق ذهن انسان» بود که قدرت‌های اجتماعی کوشیدند برای توجیه حاکمیت خود بر توده‌ها چه در شکل سیاسی، چه در شکل اقتصادی، چه در شکل اجتماعی و فرهنگی و معرفتی از کانال این «خداپرستی تصویرساز انطباقی» وارد کارزار بشوند.

بدین ترتیب بود که بعثت پیامبران ابراهیمی در راستای استحاله «خداپرستی انطباقی بشر» به «خداپرستی تطبیقی با بازتفسیر و بازخوانی و قرائتی نو از بی‌نهایت» تکوین پیدا کرد. زیراآن‌ها مجبور بودند تا قدرت‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی جامعه بشری اعم از «فرعون و بلعم و قارون» یا «زر و زور و تزویر» را که حاکمیت خود را در لباس شرک بر توده‌ها تثبیت کرده بودند، به چالش بکشند.

باری، بدینوسیله بود که پیامبران ابراهیمی در نوک پیکان حرکت خود «خداپرستی تصویرساز انطباقی» توده‌ها را که از دیدگاه پیامبران ابراهیمی همان بت‌پرستی می‌باشد به رمی بگیرند؛ و به همین دلیل بود که به محض اینکه ابراهیم مبعوث می‌شود با تبر در غیبت توده‌ها به بتخانه می‌رود و بتخانه ذهنی و عینی‌آن‌ها را به چالش می‌کشد و پیامبر اسلام به مجرد فتح مکه به سراغ بت‌های درون کعبه می‌رود و آنچنانکه تاریخ می‌گوید بیش از 300 بتی که در آن قرار داشت نابود می‌کند و به جز تصویر عیسی بن مریم که بر روی دیوار کعبه منقش شده بود، حتی نقش‌های روی دیوار کعبه را هم نابود می‌کند. تا بدینوسیله بستر قرائت و تفسیری نو از «بی‌نهایت» برای بشریت فراهم کند و بشریت را از تنگنای «خدای تصویرساز انطباقی» ذهنی خود نجات دهد.

ای تو ما بیچارگان را ساز و برگ / وا رهان این قوم را از ترس مرگ

سوختی لات و منات کهنه را / تازه کردی کائنات کهنه را

در جهان ذکر و فکر انس و جان / تو صلوت صبح، تو بانگ اذان

لذت سوز و سرور از لا اله / در شب اندیشه نور از لا اله

نی خداها ساختیم از گاو و خر / نی حضور کاهنان افکنده سر

نی سجودی پیش معبودان پیر /نی طواف کوشک سلطان و میر

این همه از لطف بی‌پایان تست / فکر ما پرورده‌ی احسان تست

ذکر تو سر مایه‌ی ذوق و سرور / قوم را دارد به فقر اندر غیور

ای مقام و منزل هر راهرو / جذب تو اندر دل هر راهرو

ساز ما بی‌صوت گردید آنچنان /زخمه بر رگ‌های او آید گران

در عجم گردیدم و هم در عرب /مصطفی نایاب و ارزان بولهب

این مسلمان زاده روشن دماغ /ظلمت اباد ضمیرش بی‌چراغ

این غلام ابن غلام ابن غلام / حریت اندیشه‌ی او را حرام

مکتب از وی جذبه دین در ربود /از وجودش این قدر دانم که بود

این زخود بیگانه این مست فرنگ /نان جو می‌خواهد از دست فرنگ

نان خرید این فاقه کش با جان پاک / داد ما را ناله‌های سوزناک

دانه چین مانند مرغان سر است / از فضای نیلگون نا آشنا ست

شیخ مکتب کم سواد و کم نظر /از مقام او نداد او را خبر

از فرنگی می‌خرد لات و منات / مومن و اندیشه‌ی او سو منات

قم به اذنی گوی او را زنده کن / در دلش الله هو را زنده کن

ما همه افسونی تهذیب غرب / کشته‌ی افرنگیان بی‌حرب و ضرب

تو از آن قومی که جام او شکست / وانما یک بنده‌ی الله مست

تا مسلمان باز بیند خویش را / از جهانی برگزیند خویش را

کلیات اقبال لاهوری – فصل چه باید کرد؟ - ص 412-413 -س 17

لذا از اینجا بود که در برابر «خدای تصویرساز انطباقی» شرک پرور انسان‌ها، پیامبران ابراهیمی «خدای تصویرسوز تطبیقی» مطرح کردند؛ و در چارچوب تبیین این «خدای تصویرسوز تطبیقی» بود که پیامبر فرمود:

«لَیْسَ کَمِثْلِهِشَیْءٌ...- چیزی مثل او نیست» (سوره شوری - آیه 11) و با در راستای همین «خدای تصویرسوز تطبیقی» است که امام علی در خطبه یک نهج البلاغه می‌فرماید:

«وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ وَ کَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْیُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ اَلْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ اَلصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلاَ مَ فَقَدْ أَخْلَی مِنْهُ کَائِنٌ لاَ عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ لاَ بِمُزَایَلَةٍ فَاعِلٌ لاَ به معنی اَلْحَرَکَاتِ وَ اَلْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لاَ مَنْظُورَ إِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لاَ سَکَنَ یَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لاَ یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ... - حد اعلای توحید به خداوند اخلاص به اوست - و نهایت اخلاص به خداوند صفت‌سوزی کردن از خداوند است - زیرا هر صفتی برای خداوند معرف دوگانگی بین صفت و موصوف است. آن کس که خداوند سبحان را توصیف کند با صفت‌سازی برای خداوند شریک و همسان برای خداوند قائل شده است - صفت‌سازی برای خداوند باعث تجزیه کردن احدیت خداوند می‌شود - چراکه صفت‌سازی برای خداوند خدا را قابل اشاره می‌کند که این قابلیت اشاره شدن خداوند بسترساز محدود کردن خداوند و معدود کردن او می‌شود یعنی کسی که بگوید خدا در چیست؟ بی‌اختیار خدا را در آن چیز گنجانده است و طبعا اگر خداوند را بر چیزی قرار دهد خود آن چیز را خالی از خداوند پنداشته است چراکه بر هستی خداوند هیچ رویدادی سبقت نمی‌گیرد و هر گز نیستی بر هستی او تقدم ندارد. خداوند با همه موجودات است بدون پیوستگی و جدای از همه موجودات است، بدون دوری و گسیختگی. اوست خالق همه وجود بی‌نیاز از اینکه خود حرکتی کند و یا ابزاری را وسیله کار خود نماید. اوست بینای بی‌احتیاج به نگاه خداوندی اوست که نیازی به دمساز ندارد، تا از جدائی با دمسازش وحشتی بر او عارض گردد» (نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه یک – ص 39 – س 13).

گفت موسی های بس مدبر شدی /خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست و چه کفر ست و فشار /پنبه اندر دهان خود فشار

گند کفر تو جهان را گنده کرد / کفر تو دیبای دین را ژنده کرد

چارق و پاتابه لایق مر تراست /آفتابی را چنین‌ها کی رواست

گر نبندی زاین سخن تو حلق را /آتش آید بسوزد خلق را

شیر او نوشد که در نشو و نماست / چارق او پوشد که او محتاج پاست

ور برای بنده است این گفتگو /آنک حق گفت او منست و من خود او

دست و پا در حق ما استایش است /در حق پاکی حق الایش است

لم یلد لم یولد او را لایق است /والد و مولود را او خالق است

هر چه جسم آمد و لادت وصف اوست /هر چه مولود ست او زاین سوی جوست

زانک از کون و فسادست و مهین /حادثست و محدثی خواهد یقین

مثنوی – دفتر دوم – داستان موسی و شبان – ص 280 - بیت 1741 به بعد

ادامه دارد